کد مطلب: ۳۴۹۹
تعداد بازدید: ۸۳۴
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۷:۵۸
نگاهی بر زندگی امام رضا(ع)| ۱۳
شواهد بسیار در دست است که امام رضا(ع) از سفر به خراسان ناخشنود بود، و به طور مکرر ناخشنودی خود را برای مردم آشکار نمود، و با این روش حجّت را بر مردم تمام کرد، تا مردم گول طرح و ترفند مأمون را نخورند و بدانند که او فریب مأمون را نخورده، بلکه بر اساس قانون «اهمّ و مهم» به خاطر مصالحی، به این سفر، مجبور و ناگریز شده است...

امام رضا(ع) در خراسان و موضع‌گیری‌های او در مورد حکومت| ۲

 

نگاهی به حوادث مسیر راه، از مدینه تا مَرو
 

هنگامی ‌که حضرت رضا(ع) از مدینه به سوی خراسان حرکت کرد، در مسیر راه به هر شهر و روستایی می‌رسید، مردم با استقبال و احساسات پاک و هیجانات مذهبی ویژه‌ای به آن حضرت احترام می‌کردند، برای همه‌ی ناظران از دوست و دشمن، آشکار شد که آن حضرت دارای پایگاه مردمی در سطح بالایی می‌باشد، از مجموع رویدادهای این سفر، مطالب و نکاتی فهمیده می‌شود که در اینجا نظر شما را به بخشی از آنها، به طور کوتاه جلب می‌کنیم:
 

یک: ناخشنودی امام رضا(ع) از سفر به خراسان

 
شواهد بسیار در دست است که امام رضا(ع) از سفر به خراسان ناخشنود بود، و به طور مکرر ناخشنودی خود را برای مردم آشکار نمود، و با این روش حجّت را بر مردم تمام کرد، تا مردم گول طرح و ترفند مأمون را نخورند و بدانند که او فریب مأمون را نخورده، بلکه بر اساس قانون «اهمّ و مهم» به خاطر مصالحی، به این سفر، مجبور و ناگریز شده است، دلایل و شواهدی که بیانگر ناخشنودی امام رضا(ع) از این سفر است، بسیار است، از جمله:
الف: امام چندین بار، دعوت مأمون را رد کرد، سرانجام در برابر اصرار مأمون، مجبور شد تا دعوت او را بپذیرد.
ب: مخول سجستانی می‌گوید: در مدینه بودم، حضرت رضا(ع) ساعاتی قبل از حرکت به سوی خراسان، مکرر کنار قبر رسول خدا(ص) می‌رفت، و با صدای بلند گریه می‌کرد، به محضرش رفتم و او را دلداری دادم، فرمود: «مرا رها کن، من از جوار جدّم خارج می‌شوم، و در غربت می‌میرم و در کنار قبر هارون دفن می‌شوم.»[1]
ج: آن حضرت هنگام خروج از مدینه افراد خانواده و بستگانش را به دور خود جمع کرد، و به آنها فرمود: «هم‌اکنون برای من گریه کنید تا صدای گریه‌ی شما را بشنوم، و من دیگر از این سفر برنمی‌گردم.» آنگاه دوازده هزار دینار، بین آنها تقسیم نمود.[2]
د: در آن سالی که امام رضا(ع) عازم خراسان بود، همراه پسرش حضرت جواد(ع) برای انجام حجّ عمره به مکه رفتند، حضرت رضا(ع) با چشمی گریان در کنار کعبه ایستاده بود و با خانه‌ی خدا وداع می‌کرد، و پس از طواف، به مقام ابراهیم(ع) رفت و در آنجا به نماز ایستاد.
موفّق غلام حضرت رضا(ع) می‌گوید: حضرت جواد(ع) را کنار حجر اسماعیل دیدم نشسته و به راز و نیاز مشغول است، نشستن آن حضرت به طول کشید، به او عرض کردم: «فدایت شوم برخیز!»
فرمود: «نمی‌خواهم از اینجا برخیزم مگر اینکه خدا بخواهد.» او در این هنگام بسیار غمگین بود، نزد حضرت رضا(ع) رفتم و ماجرا را گفتم، امام رضا(ع) نزد حضرت جواد(ع) آمد و فرمود: «ای محبوب دلم برخیز!»
حضرت جواد(ع) عرض کرد: «نمی‌خواهم از این مکان برخیزم.»
امام رضا(ع) فرمود: چرا برنمی‌خیزی؟ او عرض کرد: چگونه برخیزم با اینکه شما را می‌بینم به گونه‌ای با خانه‌ی خدا وداع می‌کنی که گویی دیگر به اینجا باز نمی‌گردی.»
حضرت رضا(ع) فرمود: محبوب دلم برخیز، در این هنگام او برخاست و همراه پدر حرکت کرد.[3]
این حادثه نیز بیانگر ناخشنودی حضرت رضا(ع) از سفر به خراسان بود و نشان می‌داد که آن حضرت از این سفر ناراضی است.
هـ: امام رضا(ع) با ولایتعهدی اجباری و ظاهری (که مشروط به شرایطی بود) همچون صلح امام حسن(ع) با معاویه، به مردم فهماند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جدا است، و نیز در ماجرای استقبال عظیم مردم نیشابور، به مردم فهماند که من از طرف خدا امام بر مردم هستم، نه از طرف مأمون ... و در گفتگو با مأمون پیرامون خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود: «تو چکاره‌ای؟ که خلافت را به من واگذاری، اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی‌توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقی داری که آن را عزل و نصب کنی.»[4]
و: پس از ورود حضرت رضا(ع) به «مَرو» در مجلس باشکوهی که مأمون برای بیعت گرفتن از حاضران برای ولایتعهدی حضرت رضا(ع) تشکیل داده بود، همه مسرور بودند، از جمله یکی از نزدیکان خصوصی حضرت رضا(ع) خوشحالی می‌کرد، امام به‌طور محرمانه به او فرمود: «به آنچه می‌نگری دلت سرگرم نشود، شادمان نباش، این کار سر نخواهد گرفت.»[5]
ز: یاسر خادم می‌گوید: پس از آنکه ولایتعهدی برای امام رضا(ع) استقرار یافت، دیدم دست‌هایش را به سوی آسمان بلند نمود و به خدا چنین عرض می‌کرد:
«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی مُکرَهٌ مُضطَرٌّ، فَلا تُؤاخِذنِی کما لَم تُؤاخِذ عَبدَکَ وَ نَبِیَّکَ یُوسُفَ حِینَ وَقَعَ اِلی وِلایَةِ مِصرٍ:
خدایا تو می‌دانی که من در مورد قبول ولایتعهدی مجبور و ناگزیر شدم، مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف(ع) را هنگامی که حکومت (اقتصادی) مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی.»[6]
 

چرا امام رضا(ع) خود را به دربار مأمون نزدیک کرد؟

 
در اینجا این سؤال می‌شود که اگر حضرت رضا(ع)‌ به این سفر ناخشنود بود، چرا به آن اقدام کرد؟ و خود را به دربار طاغوتی مأمون نزدیک نمود؟ پاسخ این سؤال را می‌توان از مطالب زیر به‌دست آورد:
۱. آن حضرت مجبور بود، و اگر ایستادگی می‌کرد، پیش‌بینی می‌شد که بر اثر تهدیدهای مأمون، به شهادت برسد، با توجه به اینکه نتیجه و آثار شهادت آن حضرت در مدینه در آن شرایط، کمتر از نتیجه و آثار مسافرت آن حضرت به خراسان و شهادتش در خراسان بود.
۲. سفر حضرت رضا(ع) به خراسان از جهت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، برای گسترش و تحکیم تشیّع و احقاق حقّ و ابطال باطل و دفاع از حقوق مستضعفین، نقش به سزایی داشت، و از عوامل مهمّ تشیّع ایرانیان و ... گردید.
۳. مأمون که خود را شیعه می‌نامید، به تشکیل مجالس مناظره با دعوت از علمای بزرگ اطراف و اکناف پرداخت و بیانات امام رضا(ع) در آن مجالس، هویّت و اساس، عقاید اسلامی به ویژه تشیّع را روشن می‌نموده، و صحّت عقاید شیعه‌ی دوازده امامی را تثبیت می‌کرد، و حقانیت اصل اسلام را در برابر غیرمسلمانان، و اصل تشیّع را در برابر مخالفان، روشن می‌ساخت.
۴. گرچه مأمون می‌خواست از وجود مبارک حضرت رضا(ع) برای اهداف شوم سیاسی خود استفاده کند، ولی شیوه‌ی زندگی امام رضا(ع) در خراسان، نقشه‌های مأمون را خنثی نمود، و چهره‌ی باطن پلید مأمون را (در ماجرای نماز عید و تعطیل مجالس مناظره و سرانجام شهادتش) آشکار نمود.
۵. حوادث و معجزاتی که در مسیر راه از مدینه تا خراسان، و در خود خراسان از آن حضرت دیده شد، پایگاه مردمی آن حضرت را چندان برابر نمود، و موقعیت خاندان رسالت را در نظر مردم، بسیار بالا برد و به عکس دشمنان و مخالفان را رسوا ساخت، در صورتی ‌که اگر آن حضرت در مدینه ماندگار می‌شد، برکات وجودش، این‌گونه، جهانی نمی‌شد. ناخشنودی آن حضرت نیز از این سفر، به خاطر آن بود که ناخشنودی خود را از مأمون آشکار کند، تا مردم فریفته‌ی چهره‌ی فریب‌نمای مأمون نگردند، بنابراین آن حضرت از اصل مسافرت و آثار درخشان آن ناخشنود نبود. در اینجا می‌توان هجرت آن حضرت به خراسان و برکات این هجرت را، به هجرت پیامبر اکرم(ص) از مکه به مدینه، و برکات آن، تشبیه کرد، از این‌رو که پیامبر(ص) از خروج از مکه ناخشنود بود، ولی از سوی دیگر هجرت او دارای برکات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیار بود که هرگز آن برکات با ماندن آن حضرت در مکه برای او میسّر نبود.
 

خودآزمایی

 
1- چگونه برای همه‌ی ناظران از دوست و دشمن، آشکار شد که حضرت رضا(ع) دارای پایگاه مردمی در سطح بالایی می‌باشد؟
2- شواهدی که بیانگر ناخشنودی امام رضا(ع) از سفر به خراسان است، را بیان کنید.(سه مورد)
3- چرا امام رضا(ع) خود را به دربار مأمون نزدیک کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 217.
[2]- همان مدرک، ص 218.
[3]- کشف الغمّه، ج 3، ص 215 و 216.
[4]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139 و 140.
[5]- ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص 254.
[6]- بحار الانوار، ج 49، ص 130.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: