امام رضا(ع) در خراسان و موضعگیریهای او در مورد حکومت| ۳
دو: امام رضا(ع) در اهواز
هنگامیکه حضرت رضا(ع) با همراهان وارد اهواز شد، در آنجا بیمار گردید، طبیب آوردند، حضرت رضا(ع) به او فرمود: برای من «نیشکر» بیاورید، طبیب گفت: فصل نیشکر نیست اکنون تابستان است، نیشکر یافت نمیشود [حتی یکی از نادانان اهواز گفت؛ این عرب بیابانی است که نمیداند نیشکر در تابستان پیدا نمیشود.]
امام رضا(ع) فرمود: جستجو کنید، آن را خواهید یافت، جستجو کردند و سرانجام از کارگرهای اسحاقبن محمد، مقداری نیشکر که برای تخم نگهداشته بودند، یافتند و آوردند.
نقل شده: طبیب پرسید: این شخص (حضرت رضا) پسر کیست؟ گفتند پسر پیغمبر است، پیامبر نیست ولی وصیّ پیامبر است.
این سؤال معنیدار طبیب و جواب او را که بیانگر تعجب طبیب از عظمت مقام حضرت رضا(ع) بود به رجاءبن ابی ضحّاک (سرپرست گروهی که از طرف مأمون مأمور آوردن حضرت رضا(ع) به خراسان بود) خبر دادند، او احساس خطر کرد، بیدرنگ به همراهان خود گفت: «فوری از اهواز خارج شویم، که اگر امام رضا(ع) در اینجا بماند گردنهای مردم و شخصیتها به سوی او کشیده خواهد شد.» همان دم از اهواز حرکت کردند.[1]
از گفتنیها اینکه: ابوالحسن صائغ از عمویش که همراه امام رضا(ع) بود نقل میکند که گفت؛ چند ماه پشت سر امام رضا(ع) برای نماز اقتدا کردیم، در نمازهای واجب روزانه، همواره در رکعت اول بعد از حمد، سورهی (اِنّا اَنزَلناهُ ...) را میخواند، و در رکعت دوم، بعد از حمد، سورهی توحید (قُل هُوَ الله اَحَدٌ ...) را میخواند.[2]
سه: امام رضا(ع) در بصره
روایت شده: شخصی به نام «ابن علوان» در عالم خواب دید؛ شخصی به او گفت: «رسول خدا(ص) وارد بصره شده است.» پرسید: به کجا وارد شده؟ آن شخص پاسخ داد: «در باغ بنیفلان» او در عالم خواب به آنجا رفت دید رسول خدا(ص) با جمعی از اصحابش در آنجا نشسته است و چند طَبَق خرمای بِرنیک در کنارشان میباشد، پیامبر(ص) با یک کف دستش خرما برداشت و به او داد، او آنها را شمرد که 18 عدد بود.
ابن علوان از خواب بیدار شد، وضو گرفت و نمازش را خواند و سپس به سوی همان باغ رفت و آنجا را شناخت.
چند روز بعد، شنید مردم میگویند حضرت رضا(ع) (در مسیر خود از مدینه به خراسان) وارد بصره شده است، از مردم پرسید به کجا وارد شده؟ گفتند: به باغ بنیفلان وارد شده است، به آنجا رفت، دید در همانجا که در عالم خواب پیامبر(ص) و اصحابش را نشسته خرما در نزدشان است، حضرت رضا(ع) مقداری خرما که 18 عدد بود به ابن علوان داد.
ابن علوان گفت: «ای پسر رسول خدا، بیشتر بده.»
حضرت در پاسخ او فرمود:
«لَو زادَکَ جَدِّی لَزِدتُکَ:
اگر جدّم رسول خدا(ص) بیشتر به تو میداد، من نیز بیشتر میدادم.»
و بعد از چند روز، آن حضرت روپوشی از من طلبید و طول و عرضش را تعیین فرمود، عرض کردم: «چنین روپوشی در نزد من نیست.»
فرمود: «در فلان کیف است که همسرت آن را برایت فرستاده است.»
این موضوع به یاد ابن علوان آمد، و به سراغ آن کیف رفت، روپوش را در آنجا یافت.[3]
خودآزمایی
1- حضرت رضا(ع) به طبیب فرمودند چه چیزی تهیه کنند؟
2- رضا(ع) در نمازهای واجب روزانه، همواره در رکعت اول و دوم بعد از حمد، چه سورههایی را میخواندند؟
3- چرا حضرت رضا(ع)، 18 خرما به ابن علوان داد؟
پینوشتها
[1]- بحار، ج 49، ص 116 و 118.
[2]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 205 و 206.
[3]- مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 342.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی