تحقّق تقوا حدّاقل در زندگی شخصی
حال که ما مسلمانیم و اعتقاد به این حقایق برگرفته از قرآن و بیانات معصومین(ع) داریم و تقوا را شرط مسلّم مقبولیّت اعمال اعبادی خود در نزد خدا میدانیم، موظّفیم تحقّق تقوا را حدّاقل در زندگی شخصی و خانوادگی خود بیازماییم که آیا واقعاً در چند ناحیه از نواحی زندگی خود توانستهایم به تقوا که سرمایهی حیات ابدی ماست تحقّق بخشیم؟
از جمله رذائل خلقیّه که بسیاری از ما مبتلا به آن هستیم و همان اعمال عبادی ما را بیاثر میکند موضوع «سوء خلق» در زندگی خانوادگی است! یعنی بدخلقی و خشونت در رفتار و گفتار میان زنان و شوهران، اولاد و والدین و سایر افراد خانواده با یکدیگر. این حدیث از حضرت امام صادق(ع) منقول است:
«إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَيُفْسِدُ الْإیمانَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ»؛[1]
حقیقت این که بدخلقی، ایمان را فاسد میکند آنگونه که سرکه عسل را فاسد میکند.
و از رسول خدا(ص) منقول است:
«اِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ مِنْ سُوءِ خُلْقِهِ اَسْفَلَ دَرَکَ جَهَنَّمَ»؛
بنده از جهت سوء خلق خود، آن چنان تنزّل مییابد [و از خدا دور میشود] که به پایینترین دَرَکات جهنّم میرسد.
به رسول خدا(ص) گفته شد فلان زن روزها روزهدار و شبها برای عبادت بیدار است ولی بدخلق است و با زبان خود همسایگانش را میآزارد!
رسول خدا(ص) فرمود:
«لا خَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّار»؛[2]
خیری در او نیست و او از اهل آتش است [و جهنّمی است].
مردمی دلخوشند به این که هر هفته شبهای چهارشنبه مسجد جمکران میروند و روز اوّل هر ماه، امام ابوالحسن الرّضا(ع) را در مشهد مقدّس زیارت میکنند. شبهای جمعه دعای کمیل و صبحهای جمعه دعای ندبه و چه بسا هر روز زیارت عاشورا میخوانند و آنگاه در داخل خانه با زن و فرزند خود تندیها و خشونتهای نابجا دارند! به این و آن پرخاش میکنند و همیشه با قیافهی عبوس و اخم کرده با آنها برخورد مینمایند و زخم زبان میزنند و اصلاً یادشان نمیآید که رسول خدا(ص) دربارهی آن زن روزهدار و شب زندهدار بدزبان فرمود:
«لا خَیْرَ فیها هِیَ مِنْ اَهْلِ النّار»؛
خیری در او نیست و او از اهل آتش است [و جهنّمی است].
پس بیاعتنایی به این حقایق، یا کاشف از بیایمانی نسبت به حساب روز جزاست، یا کاشف از بیعقلی است. زیرا این حقایق اگر مورد تصدیق ما نیست «العیاذبالله» در جرگهی کافران محسوب میشویم و اگر مورد تصدیق و ایمان ما هست و بیپروا خود را به آتش جهنّم میافکنیم، پس در زمرهی عاقلان به حساب نخواهیم آمد.
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى* وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»؛[3]
به یقین آن کس رستگار شد که [از رذائل خلقیّه و عملیّه] پاک گشت و یاد خدا کرد و نماز خواند.
سه مقام برای انسانهای رستگار
این دو آیه، از آیات سوره مبارکهی اعلی که از سورههای کوتاه قرآن کریم است به تناسب شب عید فطر ترجمه میشود.
در این دو آیه پروردگار حکیم، سه مقام برای انسانهای رستگار و مفلح ذکر کرده است؛ فلاح و رستگاری از آن کسی است که این سه مقام را به دست آورده است:
مقام اوّل مقام تزکّی و طهارت.
مقام دوّم مقام ذکر.
مقام سوّم مقام صلوة و نماز است. مقام صلوة و نماز که آخرین مقام از مقامات کمالی انسان است، در واقع معراج و پرواز او به سوی عالم بالا و فانی گشتن وی در نور جلال و جمال خدا و رسیدن به مقام قرب حضرت حقّ «عزّوعلا» میباشد و این مقام به دست کسی میرسد که مرحلهی ذکر را طی کرده باشد:
«وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى»؛
و حقیقت ذکر، آن مواجهی قلبی و روحی با خداست نه تلفّظ تنها به سبحانالله و الحمدالله. اگر به سبحانالله و الحمدالله ذکر میگوییم، از آن نظر است که منبعث از آن یادآوری قلبی و توجّه روحی است، چون ذکر یعنی به یاد کسی بودن و به یاد کسی بودن هم امر قلبی است، منتها انسان وقتی به یاد کسی افتاد و مستغرق در یاد او شد، تمام نواحی وجودش مظهر آن یاد و ذکر قلبی میشود؛ زبانش به یاد او میچرخد و اعضا و جوارحش به یاد او کار میکنند، صلوة و نماز هم مجسّم ساختن همان مواجههی قلبی با خداست که به صورت قیام و رکوع و سجود در اعضای بدن ظاهر میشود و لذا راجع به نماز هم فرموده:
«...وَ أقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»؛[4]
یعنی غایت و مقصود اصلی از نماز ذکر خداست، ذکر خدا هم مولّد نماز است و هم مولود نماز، یعنی یک مرتبهی از ذکر، سبب برای تحقّق نماز و نماز هم سبب برای تحقّق مرتبهی عالیتر از ذکر میگردد. بدیهی است تا انسان قلباً عظمت و جلالت کسی را باور نکند و روحاً جمال و جلالی را تصدیق ننماید، بدن و چشم و گوش و زبانش به تعظیم او نمیپردازند. امّا همین که قلباً عظمت و جلالت او را پذیرفت، طبیعی است که چشم هم با تعظیم به او مینگرد، زبان هم به مدح و ثنای او میچرخد. قامت در مقابل او خم میشود و سر هم مقابل او به سجده میافتد. تمام اینها متفرّع[5] بر آن تصدیق و باور قلبی است که معنای حقیقی ذکر است. به همین جهت قرآن کریم میفرماید:
«وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»؛
که به اصطلاح اهل ادب، فاء در «فصلّی» فاء تفریع است. یعنی نماز متفرّع بر ذکر است. اگر ذکر به معنای واقعی در انسان پیدا شود، حتماً دنبالش نماز است و خشوع و خضوع و رکوع و سجود است، زیرا ممکن نیست انسان روزیبخش و حیاتبخش خودش را بشناسد و سجده به پیشگاهش نبرد. انسان از کسی محبّت و احسانی اعمّ از مالی و غیر مالی میبیند، او را ولی نعمت خودش میداند و وقتی به او میرسد، در مقابل او خم و راست میشود و اظهار تشکّر میکند.
حال به انسانی که فطرتاً در مقابل احسان اینچنین خاضع است، آیا چگونه ممکن است او مبدأ هستی خودش، یعنی وجودبخش و حیاتبخش و روزیبخش خودش را بشناسد و در مقابل او خاضع نشود. تکویناً نیز در عالم میبینیم کرات معلّق در فضا پیوسته بر محور خورشید میچرخند و نسبت به او حال تذلّل دارند چرا؟ برای این که از او جدا شدهاند و خود را تکویناً مدیون او میدانند، نور و حرارت از او میگیرند و از این رو محوری جز خورشید ندارند و قبلهای جز خورشید نمیشناسند در عالم خود نسبت به خورشید در حال ذکر و نمازند. این جریان در تکوینیّات است. امّا انسان که یک موجود عقلانی و دارای عقل و اراده و اختیار است، از او ذکر و نماز ارادی و اختیاری خواستهاند. او هم باید در تمام مدّت سیرش خالق خود را بشناسد و او را قبلهی خود قرار داده رو به او حرکت کند. نماز یعنی رو به خالق حرکت کردن و با تمام ابعاد و نواحی وجودش «ایاک نعبد و ایّاک نستعین» گفتن و گفتیم به مفاد آیهی شریفه نماز متفرّع بر ذکر است، ابتدا باید ذکر و یادآوری قلبی حاصل شود، تا دنبالش نماز تحقّق یابد. منتها پیدایش حالت ذکر هم مقدّمهای دارد و آن تزکّی و طهارت و پاک شدن از آلودگیها و لوث تعلّقات نفسانی است. چنان که فرموده است:
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی»؛
مراد از «تزکّی» چیست؟
نخستین پلّه برای ارتقاء به فلاح و رستگاری تزکیه و پاکسازی قلب از آلودگیهاست که زمینهساز پیدایش حالت ذکر است. «تزکی» و «ذکر اسم ربّه» و آخرین نقطهی کمال، نماز است.
«تَزکّی وَ ذَکَر اسْمَ رَبّهِ فَصَلّی» انسان رستگار آن کسی است که دل را پاک کرد و یاد نام خدا نمود و به نماز ایستاد. اینجا باز تأکید میکنیم که ذکر خدا یعنی فضای جان را آیینهی انعکاس جمال خدا قرار دادن و بدیهی است تا صفحهی آیینه از آلودگیها پاک نباشد، نمیتواند تجلّیگاه جمالی بشود. شما اگر بخواهید صورت خود را در صفحهی آیینه ببینید، اگر جرم متراکم روی آیینه را پوشانده باشد طبیعی است که جمال شما را نشان نمیدهد. این جان و روح انسان نیز فطرتاً دارای این استعداد است که میتواند جمال حضرت حق را در خود منعکس سازد، ولی به شرط این که آلوده به چرک و رَیْن گناهان نشده باشد، آلودگیها که کنار رفت و تزکّی حاصل شد، زمینه برای ذکر خدا یعنی انعکاس جمال حضرت حق آماده میگردد و دنبال ذکر به این معنی، حال نماز و رکوع و سجود و خضوع و صلوة تحقّق مییابد که:
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی* وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»؛
فلاح و رستگاری انسان، در گرو تحصیل این سه مقام است، مقام تزکیه و مقام ذکر و یاد نام خدا و مقام انجام نماز. البتّه این معنا که برای آیه عرض شد، از جمله وجوهی است که آقایان مفسّران آوردهاند. امّا ذیل این آیه روایتی یا روایاتی هم رسیده است که فرمودهاند مراد از تزکّی دادن زکات فطره در روز عید فطر است و مراد از ذکر تکبیراتی است که بعد از نماز عید و بعد از نماز صبح روز عید استحباباً گفته میشود و مراد از «صلوة» و «نماز» هم نماز عید فطر است.
یک تذکّر لازم و ضروی
اینجا تذکّر این مطلب خالی از تناسب بهنظر نمیرسد و شاید سبب رفع بسیاری از شبهات از برخی از اذهان نیز بشود و آن این که جمعی تحت عنوان ارباب تأویل و بعضاً علمای باطن در میان مسلمانان شناخته میشوند و آنها روششان این است که الفاظ شرعی را اعمّ از الفاظ قرآنی و حدیثی از معنا و مفهوم ظاهری آن بر میگردانند و به معنای دیگری مخالف با ظاهر الفاظ حمل میکنند بدون این که ضرورت عقلی یا دلیل شرعی ایجاب چنین توجیهی را بنماید توضیحاً عرض میشود گاهی ضرورت عقلی ایجاب میکند که ما لفظی را از معنای ظاهرش برگردانیم، چون آن معنا عقلاً ناممکن است، مثلاً در آیهی شریفه آمده است:
«الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»؛[6]
کلمهی «استوی» بر حسب لغت «نشسته» است. معنای ظاهر آیه این میشود که خدا بر عرش نشسته است و نشستن – که مستلزم جسمانی بودن است – در مورد خدا استحالهی[7] عقلی دارد، یعنی عقلاً ناممکن است و لذا ناگزیر آن را از معنای ظاهریش بر میگردانیم و به معنای احاطه و استیلاء میگیریم که خدا سلطه و استیلاء بر عرش پیدا کرده است و این منصرف کردن لفظ از معنای ظاهر و حمل آن بر معنای دیگر از باب ضرورت عقلی است، یعنی عقل میگوید در آیه کلمهی «استوی» به معنای جلوس و نشستن نیست، بلکه به معنای استیلاء است وگرنه برگرداندن لفظ آیه از معنای ظاهرش بدون ضرورت عقلی جایز نیست و تفسیر به رأی است و حرام است.
خودآزمایی
1- حضرت امام صادق(ع) درباره حقیقت «سوء خلق» چه فرمودند؟
2- سه مقام برای انسانهای رستگار و مفلح را ذکر کنید.
3- در روایات، مراد از «تزکّی دادن»، « ذکر» و «صلوة» را چه بیان کردند؟
پینوشتها
[1]- کافی، جلد ۲، صفحهی ۳۲۱.
[2]- مستدرک الوسائل، جلد ۸، صفحهی ۴۲۳.
[3]- سورهی اعلی، آیات ۱۴ و ۱۵.
[4]- سورهی طه، آیهی ۱۴.
[5]- متفرّع: نتیجه
[6]- سورهی طه، آیهی ۵.
[7]- استحاله: ناممکن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی