کد مطلب: ۳۵۱۴
تعداد بازدید: ۷۸۴
تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۵
ماه رمضان: فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن| ۱۳
از ما خواسته‌اند هم اداء زکات مال کنیم و هم تطهیر جان از رذائل بنماییم تا طهارت جان، زمینه‌ی ذکر و مواجهه‌ی قلبی با خدا را فراهم سازد و دنبال آن نماز که معراج انسان مؤمن است و نیل به لقای خدا تحقّق یابد.

مصداق بارز تفسیر به رأی

 
مثلاً در آیه خدا خطاب به موسی(ع) فرموده است:
«اِذْهَبْ إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغی»؛[1]
برو به سوی فرعون که او طغیان کرده است.
معنای آیه بسیار روشن است که خدا به پیامبر بزرگوار خود حضرت موسی(ع) دستور داده که برو پیش فرعون، آن مرد ظلاّم جبّار معروف تاریخ و او را از طغیان و یاغیگری باز دار. این معنای روشنی است که هر آدم آگاه از دستور زبان عربی، آن را از آیه می‌فهمد و هیچگونه استحاله‌ی عقلی هم ندارد. ولی آقایان از باب تأویل این معنای به این روشنی را از آیه می‌گیرند و می‌گویند در آیه مراد از موسی عقل است و مراد از فرعون، نفس و مراد از طغیان، سرکشی هوس. موسای عقل مأمور شده که فرعون نفس را از طغیان هوس باز دارد، وگرنه موسی و فرعونی به عنوان دو فرد انسانی که مثلاً پنج هزار سال قبل بوده‌اند در کار نیست و می‌گویند در آیه که خطاب به موسی آمده:
«...ألْقِ عَصاکَ...»؛[2]
...عصای خود را بیفکن...
مراد از عصا، هر تکیه‌گاه غیر خداست که انسان باید دل به آن نبندد و آن را بیفکند. از اینگونه توجیهات و تأویلات بی‌دلیل فراوان دارند که اگر باب اینگونه تصرّفات به روی آیات قرآن و اخبار گشوده شود، به قول معروف سنگ روی سنگ باقی نمی‌ماند و هرج و مرج عجیبی پیش می‌آید و هر کسی از جا بر می‌خیزد و مطابق ذوق و سلیقه‌ی خود، قرآن را زیر و رو می‌کند و اصلاً یک ضابطه‌ی کلّی در دین باقی نمی‌ماند و اساس آن در هم می‌ریزد و یک مصداق بسیار روشن تفسیر به رأی همین است که فرموده‌اند:
«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآن رَأیَهُ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»؛
هر که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاه خود را در جهنّم مهیّا سازد.
یعنی به طور مسلّم او جهنّمی خواهد بود. این آدمی است که قرآن را با رأی خود تطبیق می‌کند و قرآن را به رأی خویش عرضه می‌دارد، نه رأی خود را به قرآن و حال آن که یک انسان مسلمان باید اوّل ببیند قرآن چه می‌گوید، آنگاه آراء و افکار خود را به قرآن عرضه کند و با آن تطبیق نماید، نه این که اوّل رأی خودش را صادر کند و بعد به دست و پا بیفتد تا آن را تحمیل به قرآن کرده و قرآن را با فهمیده‌ی خود منطبق گرداند.
 

تدبّر، وظیفه‌ی پیروان قرآن
 

البتّه مسأله‌ی تدبّر در قرآن و استنباط مطالب عمیق از آیات قرآن بسیار خوب است و لازم است و به حکم خود قرآن، وظیفه‌ی پیروان قرآن است که می‌فرماید:
«أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلى قُلُوبٍ أقْفَالُها»؛[3]
آیا قرآن را مورد تدبّر خود قرار نمی‌دهند [و در محتویّات آن نمی‌اندیشند] بلکه بر دل‌هایی قفل‌ها نهاده شده است [که قرآن راه ورود به آن دل‌ها نمی‌یابد].
از باب مثال، آیه‌ای را می‌بینیم که دارای معنای محتمل متعدّد است، آنگونه که قابل جمع با هم نیستند و احیاناً تنافی و تناقض با یکدیگر نیز دارند، در این صورت اگر راجع به یکی از آن معانی محتمل، روایتی از معصوم(ع) با احراز اعتبار سند رسیده است می‌توانیم همان معنا را به طور قطع مراد از آیه‌ی شریفه بدانیم و در غیر این صورت آن مفسّری که اهلیّت و صلاحیّت استنباط معانی و مفاهیم از الفاظ را دارد و موازین و اصول فهم کلام در دستش هست، می‌تواند با حُسن تدبّر و تفکّر یکی از آن معانی را انتخاب کرده مراد آیه قرار دهد آن هم به طور شاید و احتمال، نه به طور قطع و مسلّم، زیرا از طرفی دستور تدبّر در قرآن داده شده و از طرفی هم روایت معتمد و معتبری از معصوم(ع) برای تعیین معنای محتمل نرسیده است، در حدّ احتمال می‌تواند آیه را به آن معنا حمل کند و این خود تفقّه در دین و تفسیر مشروع است و بابش مفتوح. رسول اکرم(ص) درباره‌ی اِبن عباس دعا کرد و فرمود:
«اَللّهُمَّ فَقِّهْهُ فِی الدِّینِ وَ عَلِّمْهُ التَّأویلَ»؛
خدایا او را فقیه در دین کن و تأویل یادش ده.
 

روش متین در فهم آیات قرآن

 
آیات قرآن، دریای ژرف بیکرانی است که اهلش می‌توانند در آن شناوری کرده جواهرات فراوان از اعماق آن به دست آورند. امام(ع) فرموده است هر آیه از آیات قرآن، خزانه‌ای است که سزاوار است اهلش آن را باز کنند و در محتوای آن بیندیشند و البتّه این غیر آن کار ناروایی است که قبلاً گفته شد که کسی لفظ آیه را از مفهوم ظاهرش برگرداند و آن را به مطلبی که مخالف مفهوم ظاهر است حمل کند بدون این که ضرورت عقلی یا دلیل نقلی آن را ایجاب کرده باشد. این جایز نیست و مصداق تفسیر به رأی است و گناه. ولی اگر مفهوم ظاهر لفظ را به حال خود نگه دارد و با حسن تدبّر در آیه معنای عمیق‌تری که متناسب با مفهوم ظاهر است درک کند، اشکالی ندارد و بسیار هم خوب است.
حاصل این که انتقال از معنای ظاهر آیه به معنای باطن آن بی‌اشکال است ولی انصراف دادن آیه از مفهوم ظاهر و حمل آن به مطلبی مخالف با ظاهر آن نارواست. مفهوم ظاهر آن است که وقتی لفظی به اهل زبان عرضه می‌شود فوراً تبادر ذهنی به آن مفهوم پیدا می‌کند و متکلّم حکیم، پیوسته بر اساس تفاهم عرفی سخن می‌گوید؛ مثلاً این جمله:
«اِذْهَبْ إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغی»؛[4]
به اهل زبان عربی عرضه کنیم و بپرسیم معنای این جمله چیست؟ بی‌درنگ جواب را می‌دهد یعنی خدا به پیامبر خود موسی(ع) دستور داده برو به سوی فرعون سلطان جبّار که طغیان کرده است و او را از تجاوزگری باز دار. این مفهوم است که بر حسب فهم عرفی از این جمله فهمیده می‌شود، امّا این که مراد از موسی، عقل و مراد از فرعون، نفس و مراد از طغیان، غلبه‌ی هوای نفس باشد، مطلبی است که به کلّی بیگانه‌ی از مفهوم عرفی جمله است و تفسیر به رأی یا در قصّه‌ی یوسف(ع) که برادران او را میان چاه انداختند و بعد گرفتار زندان شد و سرانجام بر تخت حکومت نشست می‌گویند اصلاً نه یوسف(ع) و زلیخایی در کار بوده و نه چاه کنعان و زندان مصری، بلکه تمام اینها اشاراتی به مسأله‌ی گرفتاری عقل انسان در چاه هوای نفس و زندان شهوات و عاقبت در مسند قرب خدا نشستن و همچنین آدم و حوّایی در کار نبوده که از شجره‌ی منهیّه[5] خورده باشد و محکوم به هبوط به زمین شده باشد، بلکه این داستان نیز اشاره به گرفتاری‌های روح انسان در میان هوس‌های نفسانی است!
حاصل این که اینها همه توجیهات و تأویلاتی است مخالف با ظواهر و بلکه با نصوص قرآن کریم و از مصادیق تفسیر به رأی است و به حکم حدیث مشهور:
«مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأیِهِ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»؛
باید صاحب آن، جایگاه خود را در جهنّم مهیّا سازد و عرض شد که مسأله‌ی انتقال از معنای ظاهر به معنای باطن که از لوازم تدبّر در قرآن است، فرق دارد با منصرف ساختن لفظ از معنای ظاهر و حمل کردن آن به مطلبی که بیگانه‌ی از مفهوم ظاهر لفظ است. از باب مثال در این حدیث منقول از رسول اکرم(ص) تأمّل فرمایید که فرموده است:
«الْمَلائِکَةُ لا تَدْخُلُ بَیْتاً فِیهِ کَلْبٌ»؛[6]
ملائکه داخل نمی‌شوند به خانه‌ای که در آن سگ باشد.
بسیار روشن است که مقصود از بیت، همان خانه‌ی مسکونی ساخته شده‌ی از خشت و گل و آهن و سیمان است و مقصود از کلب نیز، همان حیوان معروف دارای چنگ و دندان که در دین مقدّس اسلام نجس العین شناخته شده است و معنای حدیث این است که بودن سگ در خانه‌ای، مانع ورود فرشتگان به آن خانه است. حال اگر بگوییم مراد از بیت در حدیث، قلب است و مراد از کلب، شهوت و غضب و مراد از ملائکه هم معارف و علوم الهی است! این تصرّف در الفاظ حدیث است بدون دلیل، اعمّ از عقلی و نقلی و این صحیح نیست. ولی اگر بگوییم ما می‌توانیم از معنای ظاهر حدیث انتقال به معنای باطنی پیدا کرده بگوییم همانگونه که اگر در خانه‌ی مسکونی ما سگ که مظهر قذرات[7] است وجود داشته باشد، ملک که مظهر قداست است، داخل آن خانه نمی‌شود، خانه‌ی قلب ما هم اگر آلوده به رذائل خُلْقیّه و عملیّه و کانون حکومت شهوت و غضب باشد، فرشتگانی که حامل فیض و رحمت خدا هستند؛ داخل آن قلب و جان نمی‌شوند و قهراً صاحب آن دل، محروم از فیض و رحمت خدا می‌گردد و اینگونه انتقال از معنایی به معنای دیگری که متناسب با معنای اوّل باشد، اشکالی ندارد. این همان روش اعتبار است که قرآن دستور داده و فرموده است:
«...فَاعْتَبِرُوا یا اُولِی الْأبْصارِ»؛[8]
...ای چشم‌داران اعتبار کنید.
«اعتبار» یعنی چیزی را مَعبَر قرار دادن و از آن عبور کردن و به مطلب دیگر رسیدن. اینجا هم ما کلمه‌ی بیت را که به معنای خانه‌ی مسکونی است معبر قرار می‌دهیم و از آن عبور کرده، به خانه‌ی دل می‌رسیم. کلمه‌ی «کلب» را هم که به معنای سگ است معبر قرار می‌دهیم و از آن عبور کرده به شهوات و رذایل خلقیّه می‌رسیم. ملک را هم که به معنای فرشته است معبر قرار می‌دهیم و از آن، رحمت و فیض خدا را می‌فهمیم این اشکال ندارد و «اعتبار» که قرآن به آن دستور داده، معنایش همین است، یعنی عبرت گرفتن و از چیزی عبور کردن و به چیز دیگر رسیدن و این بسیار خوب است، زیرا ما ‌می‌دانیم که نجاست سگ، به خاطر داشتن چنگ و دم و دندان نیست، خیلی از موجودات دم و چنگ و دندان دارند امّا نجس نیستند، نجاست سگ بر اثر درّنده‌خویی و سبعیّت[9] ویژه‌ی اوست و اگر این درّنده‌خویی و سبعیّت در یک موجود دو پایی پیدا شد و قلبش مملوّ از خوی درّندگی شد که همه‌اش به این و آن می‌پرد و پاچه‌ی مردم را می‌گیرد، این آدم، قلبش دارای ملاک نجاست است و از مساس با فیض و رحمت خدا محروم است. اینگونه انتقال از معنایی به معنای دیگر ممدوح و بی‌اشکال است.
 

مراد از «تزکّی»، زکات فطره است

 
حال در آیه‌ی مورد بحث که ذیل آن روایت رسیده بر این که مراد از «تزکّی» اداء زکات فطره است و مراد از «ذکر» تکبیرات صبح روز عید فطر و مقصود از «صلاة» هم نماز عید است. ما می‌توانیم اعتبار کنیم، یعنی معنای ظاهر آیه را معبر قرار دهیم و از آن به معنای باطنی دیگری عبور کنیم و بگوییم هم‌چنان که اداء زکات مال، سبب پاک شدن جان از قذارت حبّ مال و هم سبب رشد و نموّ مال می‌گردد که خدا فرموده است:
«خُذْ مِنْ أمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها...»؛[10]
از اموالشان صدقه را بگیر تا بدینوسیله آنها را پاک سازی و رشدشان بدهی...
همچنین دور کردن رذائل خُلْقیّه از فضای جان، سبب پاک و صاف گشتن صفحه‌ی آیینه قلب و هم موجب رشد و حرکت روح انسان رو به سوی خدا می‌گردد. اینگونه انتقال از ظاهر به باطن گفتیم اشکال ندارد و بلکه لازمه‌ی تدبّر در قرآن – همین است امّا اگر بگوییم مراد از «تزکّی» که در آیه آمده است این نیست که زکات مال بدهد و انفاق مال کند بلکه مقصود تطهیر روح از رذائل است! با این که در روایت ذیل آمده که مقصود انفاق مال و اداء زکات است، در این صورت این معنا یک تأویل صوفیانه‌ای خواهد بود و مخالف قرآن کریم.
آری، از ما خواسته‌اند هم اداء زکات مال کنیم و هم تطهیر جان از رذائل بنماییم تا طهارت جان، زمینه‌ی ذکر و مواجهه‌ی قلبی با خدا را فراهم سازد و دنبال آن نماز که معراج انسان مؤمن است و نیل به لقای خدا تحقّق یابد.
«قَدْ أفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی* وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»؛
 

خودآزمایی

 
1- وظیفه‌ی پیروان قرآن چیست؟
2- تفقّه در دین و تفسیر مشروع چگونه است؟
3- «اعتبار» یعنی چه؟ و «اعتبار» که قرآن به آن دستور داده به چه معنی است و آن را توضیح دهید.
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]- سوره‌ی طه، آیه‌ی ۲۴.
[2]- سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۱۵.
[3]- سوره‌ی محمّد، آیه‌ی ۲۴.
[4]- سوره‌ی طه، آیه‌ی ۲۴.
[5]- مورد نهی واقع شده.
[6]- کافی، جلد ۳، صفحه‌ی ۳۹۳.
[7]- قذرات: پلیدی.
[8]- سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۲.
[9]- سبعیّت: درّندگی.
[10]- سوره‌ی توبه، آیه‌ی ۱۰۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: