ولایت تکوینی و تشریعی| ۱
بديهى است بحث ما در اين رساله، بحثى علمى، اعتقادى و دينى است و بحث لفظى نيست و فرقى نمىكند كه خصوص اين لفظ «ولايت تكوينى و ولایت تشريعى» در قرآن مجيد و احاديث شريفه باشد يا نباشد؛ زيرا اگر لفظ و اصطلاحى در قرآن و حديث نباشد، دليل بر آن نيست كه معنايى كه از آن اراده مىشود و براى آن اصطلاح كردهاند، به الفاظ و تعابير ديگر در قرآن و حديث بيان نشده و مورد نفى و اثبات قرار نگرفته باشد و نتوان حقّ يا باطلبودن آن معنا را از كتاب و سنّت استفاده نمود.
چنانکه بعضى از علماى اعلام در جواب سؤالى كه از ايشان شده، طفره رفته و گفتهاند: اين دو لفظ «ولايت تكوينى و ولایت تشريعى» در آيات و احاديث وارد نشده است و معنايشان را از كسانى بپرسيد كه آنها را اصطلاح و اختراع كردهاند؛[1] زيرا غرض سائل ـ اگر جوياى حقيقت باشد ـ اين نيست كه اين دو لفظ شرح و تفسير شوند و دلالت آنها، برحسب لفظ يا اصطلاح معلوم گردد؛ بلكه مقصود اين است: معنايى كه از آن در عرف يا اصطلاح اراده مىكنند و مورد نفى و اثبات قرار مىدهند، برحسب عقل و كتاب و سنّت، حقّ است يا باطل؟ و اگر سائل اهل فتنه و اضلال باشد، همينگونه جوابها را دستاويز قرار داده و آن را نشانه عجز علما و دانشمندان از ردّ شبهات معرفى مىكند و بر اضلال و اغوا، جرىتر و گستاختر مىگردد.
به يارى خداوند متعال ـ براى اينكه در توضيح مطلب اشتباهى روى ندهد ـ نخست به تمام معانى و مفاهيمى كه ممكن است مدلول و مفهوم اين دو لفظ «ولايت تكوينى و ولايت تشريعى» باشد، اشاره مىنماييم، سپس حقّ يا باطل بودن هر معنايى را بررسى و تحقيق مىكنيم.
مفهوم و مدلول لفظى ولايت تكوينى
در ولايت تكوينى، ممكن است تكوين صفت ولايت باشد و در مقابلِ ولايت ازلى قديمى و غيرحادث و غيرتكوينى الهى اطلاق شود و بهعبارتديگر، به آن ولايت غيرتكوينى الهى اطلاق شود و بهعبارتدیگر، از آن ولايت حادث و ايجادشده اراده شود.
بنابر اين احتمال، ولايت تكوينى چند نوع است:
نوع اوّل: سلطنت و ولايت تكوينى شخص بر نفس خود و بر آنچه مسخّر هر انسان است كه متعلق احكام شرعى و متعلق ولايت تشريعى ـ به برخى از معانى آن، كه خواهيم گفت ـ قرار مىگيرد؛ مثلاً شخص بر نفس خود قدرت دارد و مىتواند آن را نابود كند؛ ولى شرعاً القاى نفس در هلاكت و خودكشى حرام بوده و ولايت شرعى بر آن ندارد و اعمال ولايت تكوينى و صرف قدرت در آن جايز نيست. بنابراين تكويناً قدرت و ولايت هست؛ ولى صرف قدرت با نهى شرع حرام است.
مراد از اصطلاح ولايت تكوينى و بحثهايى كه در آن مىشود، اين قسم ولايت نيست ـ و چنانکه در مطلب هشتم از مطالب بخش نخست گفته شد ـ اين ولايت تفويض نيست و با امر بين امرين منافات ندارد.
نوع دوم: این است كه شخص بهطور تكوين الهى و احداث و ايجاد خدا، بر تمام ممكنات و اداره و رتقوفتق دقيق امور آنها، از خلق و رزق و تدبير و...، بهطور استقلال ولايت و سلطنت داشته باشد؛ خواه در موارد آن، تعلّق احكام شرعى و نهى و ترخيص و وجوب و تحريم فرض شود يا نه و خواه صاحب اين ولايت، اعمال ولايت بنمايد يا نه.
فرق اين ولايت با ولايت الهى، ذاتىنبودن و تكوينىبودن و حادثبودن آن مىباشد و ـ چنانکه از مطلب دوم از مطالب بخش نخست هم استفاده مىشود ـ قول به اين نوع ولايت، باطل و شرك و تفويض است و عقل و نقل بر بطلان آن اتفاق دارند. يكى از توالى و نتايج فاسد و نادرست تفويض، قول به انحصار مرزوق و مخلوق خدا به صاحبان اين ولايت است.
اگر گفته شود: چه فرق است بين اين نوع و نوع اوّل كه خدا شخص را بر نفس خود و اعضا و جوارح خويش ولايت و اختيار و استقلال داده است؟ و چرا همين ولايت را در مورد مديريت کائنات و سلطنت بر اداره امر خلق و رزق و ميراندن و زندهكردن نمىگوييد؟ زيرا در هر دو نوع، ولايت و استقلال ازلى و ذاتى نيست؛ بلكه اعطايى و حادث و در طول ولايت مطلق مستقل الهى بر جميع اشيا و تمام امور است كه اگر اراده فرمايد، مىتواند در هر دو صورت، سلب استقلال و ولايت را از مخلوق خود بنمايد. بنابراين چنين ولايت تكوينى حادث هبهشده، به شرك ارتباطى پيدا نمىكند؟
پاسخ اين است كه:
اوّلا: برحسب آنچه در مطلب دوم از مطالب بخش اوّل بيان شد، اين استقلال، شرك و اعطاى آن به ممكن، محال و مستلزم خروج ممكن از امكان است كه استحاله آن بديهى است و ولايت شخص بر نفس خود، نظير ولايت نوع سوم است كه پس از اين درباره آن بحث خواهد شد.
ثانياً: چنانکه در مطلب هشتم گفته شد، استقلال و ولايت شخص بر نفس خود و هر آنچه مسخر او شده است، استقلال و اختيارى است كه با امر بين امرين منافات ندارد و قضاوقدر الهى در تمام موارد اِعمال اين استقلال و اختيار محفوظ است؛ امّا در اين استقلالى كه در مديريت امور کائنات فرض مىشود، مجالى براى قضاوقدر الهى نيست.
ثالثاً: در نوع اوّل، ولايتى بر نظام اسباب و تغيير و تبديل آن نيست؛ بلكه ولايت در دايره نظام اسباب و مسبّبات و طبق سنّتهاى مقرّر انجام و اِعمال مىشود و مداخلهاى در امر اسباب و مسبّبات و خلق اشيا و مواد و اجسام و رزق در بين نيست.
رابعاً: استقلال و ولايت عبد بر نفس خود ـ با اينكه گفته شد استقلال و ولايت مطلق نيست ـ در كارها و امورى است كه خدا از آن كارها منزّه است، مثل اكل و شرب و نشستن و برخاستن و فكركردن و با زبان گفتن و با گوش شنيدن و با دست گرفتن؛ امّا ولايت مطلقه بر نظام کائنات و مداخله بدون وسایط و اسباب بهطور استقلال در رتقوفتق و اداره امور اكوان، كار خداست و ديگرى را متصدىشمردن شرك است.
خامساً: ادلّه نقلی زيادى از آيات و احاديث دلالت صريح دارند بر اينكه اين ولايت فقط شأن خداست و براى غير او ثابت نيست و فقط دست خدا در اداره امور کائنات و خلق و رزق باز و گشاده و مستقل است و در تمام اَحيان و اَزمان، دست او در كار اداره شئون خلق و افاضه و اِعطا و اِماته و اِحياست كه:
﴿کُلَّ يَوْمͯ هُوَ فِي شَأْن ﴾؛[2]
«او هرروز در شأن و کاری است».
و ﴿وَقالَتِ الْيَهُودُ يَدُاللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ﴾؛[3]
«و یهود گفتند: دست خدا «با زنجیر» بسته است دستهایشان بسته باد و بهخاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند! بلكه دو دست «قدرت او» گشاده است».
و ﴿أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ﴾؛[4]
«آگاه باشيد که آفرینش و تدبیر «جهان»، از آنِ او «و به فرمان او ست».
و ﴿هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الأَرْحامِ كَيْفَ يَشآءُ﴾؛[5]
«او کسی است که شما را در رحمِ «مادران» چنانکه میخواهد تصویر میکند».
و ﴿إِنَّ اللّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذلِكُمُ اللّهُ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ * فالِقُ الأَصْباحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾؛[6]
«خداوند شکافنده دانه و هسته است، زنده را از مرده خارج میسازد و مرده را از زنده بیرون میآورد. این است خدای شما! پس چگونه از حق منحرف میشوید؟!؛ او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است. این، اندازهگیری خداوند توانای داناست!».
باوجود اينگونه آيات كه در قرآن بسيار است، ديگر مجال براى توهّم صحّت اين ولايت براى غير خدا نيست.
خودآزمایی
1- غرض سائل ـ اگر جوياى حقيقت باشد- درباره دو لفظ «ولايت تكوينى و ولایت تشريعى» چیست؟
2- دو نوع ولايت تكوينى، اگر تكوين صفت ولايت باشد را بیان و مختصری شرح دهید.
3- چرا چنين ولايت تكوينى حادث هبهشده، به شرك ارتباطى پيدا نمىكند؟
پینوشتها
[1]- شايد گمان كرده، مصلحت در سكوت و سخن نگفتن باشد، غافل از اينكه مغرضان و مزدورانى كه عمداً سمپاشى مىكنند، آن را غنيمت شمرده و از سكوت علما و روشننبودن اطراف موضوع، بيشتر سوءاستفاده مىنمايند، و بدون مانع، كار و مأموريت خود را انجام مىدهند.
[2]- الرحمن، 29.
[3]- مائده، 64.
[4]- اعراف، 54.
[5]- آل عمران، 6.
[6]- انعام، 95 - 96.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی