نگاهی به حال و وضع خود داشته باشیم
حال لازم است ما هم دربارهی خود بیندیشیم و ببینیم که قلب ما چه وضع و حالی به خود گرفته است آیا خالی از خدا یا خالی از غیر خداست؛ پناه بر خدا میبریم از اینکه مصداق این آیه شده باشیم که میفرماید:
﴿اِقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ*ما يَأتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إلاّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ*لا هِيَةً قُلُوبُهُمْ...﴾؛[1]
مردم حسابشان نزدیک شده است و آنها با حال غفلت از آن روی گردانند [عجیب اینکه هرچه] ذکر و یادآوری تازه و نو از پروردگارشان به آنها میرسد، آنها آن را میشنوند و گوش فرا میدهند امّا به لعب و بازی و با قلبی که سرگرم به مطالب دیگری است...
راستی ما ترس این را داریم که بعد از یک عمر سر و کار داشتن با قرآن و خواندن و گفتن و نوشتن راجع به آن دَم مردن، خود را تهیدست و بیبهره از این خوان عام و سفرهی گستردهی الهی ببینیم و با حسرت تمام به بیگانگی و نامحرم بودن خود نسبت به عروس آسمانی قرآن، پی ببریم که چون ما را نامحرم با خود میدیده است، نقاب از چهرهی ملکوتی خویش برنداشته و گوشهای از آن جمال بی دلیل خود را نشانمان نداده است. آری:
عروس حجلهی قرآن نقاب آنگاه بردارد / که دارالملک ایمان را مجرّد بیند از غوغا
این قلب انسان دارالملک ایمان است و باید از غوغا و هجوم نامحرمان از تعلّقات دنیوی خالی باشد و تنها خدا که مَحْرَم عروس قرآن است، در قلب جایگزین گردد.
در این صورت است که آن عروس، نقاب از چهره برمیدارد و در خلوتخانهی دل جلوهگر میشود. حال آیا چاره چیست و چه باید کرد تا محرم قرآن شد و با او تماس روحی پیدا کرد؟ آری چاره همان است که خود قرآن نشان داده و فرموده است:
﴿لا یَمَسُّهُ ألاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾؛
جز مطهّرون و پاکشدگان از پلیدیها، کسی اهلیّتِ مساس با قرآن را نخواهد داشت.
قرآن در قلب جبّار متکبّر قرار نمیگیرد
حال اگر راستی شما طلب اهلیّت مساس روحی با قرآن هستید، در تطهیر و پاکسازی روح و جان خویش از آلودگی به انحاء گناهان سعی و تلاش جدّی داشته باشید؛ تنها به تلاوت و حفظ آیات و سور و تفسیر و تبیین مفاهیم اکتفا نکنید و از کنار اوامر و نواهی قرآن با بیتفاوتی و سهلانگاری نگذرید که به مقصد نخواهید رسید و تماسّی با حقیقت قرآن پیدا نخواهید کرد و جز محرومیّت از فیض دیدار جمال قرآن نصیبی نخواهید داشت. آری:
موانع تا نگردانی ز خود دور / درون خانهی دل نایدت نور
این حدیث و این کلام نورانی را هم از هفتمین اماممان حضرت امام کاظم«ع» بشنویم که فرموده است:
«اِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِي السَّهْلِ وَ لا يَنْبُتُ فِي الصَّفَا فَكَذلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَواضِعِ وَ لا تَعْمُرُ فِي قَلْبِ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبّارِ»؛[2]
بذر زراعت در زمین نرم و خاک مناسب میروید و روی سنگ صاف و خشن نمیروید و همچنین است حکومت و علم به حقایق که در قلب انسان متواضع خاضع رشد میکند، ولی در قلب آدم متکبّر جبّار جایگزین نمیشود و ثمربخش نمیگردد.
از این حدیث شریف هم استفاده میشود قرآن که سراسر حکمت است، در قلب انسان متکبّر جبّار جا نمیگیرد و ثمربخش نمیشود.
حال باید دید آیا متکبّر جبّار چه کسی است، آیا تنها زورمندان ستم پیشهی عالم از قبیل فرعون و شدّاد و نمرود و صدام و نظایر اینان متکبّر جبّارند؟
باید در جواب عرض شود که خیر، البتّه اینها از مصادیق بارز و مسلّم عنوان متکبّر جبّارند، امّا این عنوان منحصر در اینها نیست، بلکه هر کسی که بر اساس کبر و غرور و خودخواهی که در وجودش حاکم است، تن زیر بار هیچ حرف حقّی نمیدهد، او جبّار متکبّر است. حتّی مرد در خانهاش میبیند همسرش راجع به مطلبی حرف درستی میزند امّا فقط به خاطر اینکه من مردم و او زن، حرف او را در عین اینکه حق است نمیپذیرد یا زن حرف شوهر را با اینکه میداند صحیح است، قبول نمیکند. جوان گفتار حقّ پدر را به خاطر اینکه پیر و درس نخوانده است و من نیرومند دانشگاه دیدهام مقبول نمیداند یا جوان حرف حقّی را زده است ولی پدر به دلیل اینکه بزرگتر است و او جوان نمیپذیرد.
آن سیاستمداری که خودش میفهمد فلان شخص معیّن از او اَوْلی و برای مدیریّت در فلان پست و مقام شایستهتر است و این موظّف است کنار بیاید و او را ترویج و تأیید کند ولی نمیکند و خلاصه اینکه تمام کسانی که تن زیر بار این حقیقت نمیدهند که افکار و اخلاق و اعمال خود را با دستورات آسمانی قرآن تطبیق نمایند و سر در مقابل وحی الهی فرود آورند، متکبّر و جبّارند و قهراً بذر حکمت در زمین جانشان رشد نمیکند و صلاحیّت تماسّ با حقیقت قرآن را پیدا نمیکنند؛ حتّی ممکن است کسانی باشند که عمری سر و کار با قرآن و حدیث داشتهاند و سخنوری قهّار و نویسندهای توانا در زمینهی شرح و تفسیر آیات و احادیث باشند، امّا اخلاقاً و عملاً تن زیر بار حق نداده باشند اینها هم متکبّر و جبّارند و بذر حکمت در زمین جانشان رشد و نموّی نخواهد داشت و از تماسّ با حقیقت قرآن محروم خواهند بود.
تشبیه عالم بیعمل به غربال
در روایات ما عالمان و واعظان بی عمل تشبیه به غربال شدهاند و میدانیم که وقتی آرد را با غربال اَلک میکنیم، آنچه آرد نرم است از غربال بیرون ریخته میشود و آنچه که نُخاله است، در میان غربال باقی میماند. از اینرو به امثال ما فرمودهاند که شما مانند غربال نباشید که هرچه مطالب لطیف و عالی و دلنشین دارید از طریق زبان تحویل مردم بدهید و آنچه نخاله است از حرص و بخل و حسد از حبّ مال و جاه و ریاست و شهرت در جان خود نگه دارید و مصداقی از مصادیق متکبّر جبّار شوید و یاللاسف که ما اگر اندکی در حالات روحی خود دقّت کنیم، خواهیم دید اکثراً مرد و زن پیر و جوان عالم و عامی فقیر و غنی دارندهی قلب متکبّر جبّار شدهایم و حالت کبر و غرور و خودخواهی و استبداد در فکر و روش در سراسر شئون زندگی ما مشاهده میگردد و همین خوی زشت آتشین است که بذر حکمت را در سرزمین دل میسوزاند و مانع از جلوهگری جمال قرآن در صفحهی آیینهی قلب میشود.
این منطق قرآن است که میفرماید:
﴿...کَذلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ﴾؛[3]
سنّت خدا این است که بر قلب هر متکبّر جبّاری مُهر مینهد و مانع از این میشود که درِ آن قلب به روی قرآن گشوده شود.
بنابراین ما هیچ چارهای جز تهذیب نفس و اصلاح حالات قلبی خود نداریم و این هم، راه منحصرش عمل بر طبق دستورات آسمانی دین از اتیان واجبات و ترک محرّمات است.
خودآزمایی
1- قرآن در قلب چه انسانی ثمربخش نمیشود؟
2- آیا تنها زورمندان ستم پیشهی عالم از قبیل فرعون، اینان متکبّر جبّارند؟ مختصری توضیح دهید.
3- در روایات ما عالمان و واعظان بی عمل به چه چیزی تشبیه شدهاند؟چرا؟
پینوشتها
[1]- سورهی انبیاء، آیات ۱ تا ۳.
[2]- بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحهی ۳۱۲.
[3]- سورهی غافر، آیهی ۳۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی