تأکید امیر مؤمنان(ع) به عملگرایی
به این ندای مؤکّدانهی مولای خود امام امیرالمؤمنین علی«ع» نیز گوش فرا دهیم که میفرماید:
«الْعَمَلَ الْعَمَلَ ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ وَ الاسْتِقَامَةَ الاسْتِقَامَةَ ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ وَ الْوَرَعَ الْوَرَعَ»؛[1]
ای بندگان خدا از شما عمل خواستهاند و عمل! تنها با آرزوی خالی از عمل به شما چیزی نمیدهند؛ آن عمل را هم پیگیر باشید و ادامه بدهید و به اندک آن اکتفا نکنید. استوار باشید و استوار از راه راست پا بیرون ننهید و بیراهه نروید. در پیش آمدن صحنهی گناه از خود شکیبایی نشان دهید و تسلیم هوا و هوس نشوید.
بپرهیزید بپرهیزید از آنچه که خدا نهی کرده است، دوری گزینید. دوری گزینید از گناه تا عباداتتان ثمربخش گردد که اعمال عبادی بدون پرهیز از معاصی، مانند دارو خوردن بیمار است، بدون پرهیز از غذاهای مضرّ و زیانبخش که ناپرهیزی آن دارو را بیاثر میسازد.
بیش از روزی مقدّر، نصیبتان نخواهد شد
این موعظهی حیات بخش را نیز از حضرت رسول اکرم«ص» بشنویم:
«وَ اللهِ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إلاّ وَ قَدْ أمَرْتُكُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إلاّ وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ ألا وَ إنَّ الرُّوحَ الْأمِينَ نَفَثَ فِي رُوعِي أنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللهَ وَ أجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ لا يَحْمِلْ أحَدَكُمُ اسْتِبْطَاءُ شَيْءٍ مِنَ الرِّزْقِ أنْ يَطْلُبَهُ بِغَيْرِ حِلِّهِ فَإنَّهُ لا يُدْرَكُ مَا عِنْدَ اللهِ إلاّ بِطاعَتِهِ»؛[2]
حقیقت اینکه به خدا سوگند، هیچ عملی نیست که شما را به آتش نزدیک کند، مگر اینکه من شما را از آن آگاه ساخته و از آن نهیتان نمودهام و هیچ عملی نیست که شما را به بهشت نزدیک کند، مگر اینکه من شما را نسبت به آن آگاه ساخته و به آن امرتان نمودهام.
این را بدانید که فرشتهی وحی، روحالامین از جانب خدا به قلب من القا کرده که هرگز کسی نمیمیرد، مگر اینکه روزی خود را به طور تمام و کمال از خدایش گرفته باشد. بنابراین در طلب رزق و تحصیل روزی میانهرو باشید و هرگز دیر رسیدن چیزی از روزی شما را وادار نکند که رزق خدا را از طریق معصیت خدا به دست آورید چه آنکه آنچه را که نزد خداست، جز از راه اطاعت امر خدا نتوان به دست آورد.
روزی شما مقدّر شده که از مَمَرّ حلال به شما برسد، اگر شتابزدگی کردید و آن را از راه حرام به دست آوردید، بیش از رزق مقدّر خود نخوردهاید و خود را جهنّمی هم ساختهاید. خدا فرموده است:
﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ إلاّ عَلَی اللهِ رِزْقُها...﴾؛[3]
هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر اینکه رزقش بر عهدهی خداست...
از ما فقط جنبشی خواسته است که به اقتضاء طبیعت و اذن شریعت خود کار کنیم.
بیکاری در دین مقدّس اسلام، ممنوع و حرص و شتابزدگی هم مذموم است و روزی رسان هم خداست که فرموده است:
﴿...وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ...﴾؛[4]
...هر که تقوا پیشه کرده [و از نافرمانی خدا پروا داشته باشد] خدا [راهگشای او در زندگی است و] رزق او را از راهی که خودش هم احتمال آن را نمیدهد میرساند...
باور کنیم که خدا کارساز بندهنواز است
اینجا مناسب آمد این خاطره را که از حدود پنجاه سال پیش به خاطرم مانده و در یادداشتهای خودم نیز ضبط کردهام، عرض کنم.
یکی از دوستان بسیار معتمد و موثّق ما «رحمةالله علیه» در بین جمعی از دوستان نقل میکرد که حدود بیست سال پیش از آن زمان، یعنی در سال ۱۳۲۰ که تهران به این وسعت و آبادی نبود در یک شب سرد زمستان وارد قهوه خانهای شدم که با من آشنا بود، عدّهای آنجا نشسته بودند، من هم رفتم و گوشهای نشستم؛ در این اثنا دیدم پیرمردی آمد، معلوم بود که فقیر است و بقچهای زیر بغل داشت. به آن جمع که نشسته بودند گفت من آدم بیچارهای هستم، همسرم درد زایمان گرفته به دادم برسید، آنها چیزی به او ندادند، پیش من آمد و همان حرف را تکرار کرد. من به وضع و قیافهی او که نگاه کردم، او را آدم صادق و راستگو نیافتم، فکر کردم از افراد حرفهای است که کارشان همین است، ولی برای اینکه ردّ سائل نکرده باشم یک سکّهی پنج ریالی به او دادم که در آن زمان پول زیادی بود.
بعد به او گفتم من حاضرم به تو کمک کنم ولی به این شرط که خودم بیایم و تحقیق کنم، اگر دیدم اظهاراتت راست بود و همسرت وضع حمل کرده است، مطمئن باش که هر چه بخواهی به تو میدهم، تو فقط نشانی خانهات را به من بده، او هم با کمال بی میلی آدرسی به من داد و گفت: سلسبیل، سهراه طرشت، سرآسیاب فرمانفرما، خانهی اوستا عبدالله نانوا. من آدرس را نوشتم و او رفت.
آن چند نفر که نزدیک نشسته بودند، از من پرسیدند: به او چه گفتی؟ گفتم: نشانی گرفتم فردا برای تحقیق بروم، اگر راست گفته است کمکش کنم. یکی از آنها گفت که من هم فردا با تو میآیم، دوّمی و سوّمی و بقیّه هم گفتند ما هم میآییم. جمعاً شدیم شش نفر، قرار گذاشتیم فردا سر ساعت معیّن در جای معیّنی حاضر شدیم که با هم برویم.
در آن زمان تاکسی نبود، درشکهای کرایه کردیم و طبق نشانی که داده بود تا سهراه طرشت رفتیم، آنجا زمین خاکی گِل بود و یخبندان، درشکه نتوانست برود، ناچار پیاده شدیم و بقیّهی راه را پیاده رفتیم. با زحمت زیاد به سرآسیاب فرمانفرما رسیدیم.
آنجا یک دکّان نانوایی بسته بود و بغلش یک دکّان کوچک عطاری، پرسیدیم: اینجا شما اوستا عبدالله نانوا دارید؟ گفتند: نه، چنین کسی را نمیشناسیم. از دکّان عطاری پرسیدیم: از دیشب تا به حال کسی نیامده از شما نباتی یا هِلی برای مریضی بخرد؟ گفت: چرا از آن خانهی روبرو چند بار آمدهاند و نبات خریدهاند؛ معلوم بود که مریض دارند. من جلو رفتم و در زدم. بچّهای آمد و در را باز کرد. گفتم: مادرت وضع حمله کرده؟ آن بچّه منظورم را نفهمید. گفتم: مادرت زایمان کرده، گفت: بله، گفتم: پدرت خانه است؟ گفت: آری، گفتم: برو بگو مرد دیشبی آمده است.
او رفت و مردی آمد. دیدم آن مرد دیشبی نیست. یک سپور بیچارهای از رفتگرها که خیابانها و کوچهها را جارو میکنند از او پرسیدم آیا در این خانه زنی وضع حمل کرده است. او از این سؤال من به شکّ افتاد و خیال کرد مأموری از اداره آمده است. گفت: منظورتان چیست؟ گفتم: دیشب مردی آمد و نشانی این خانه را داد و گفت زنی در این خانه وضع حمل کرده و احتیاج به کمک دارد، ما به این منظور آمدهایم. او تا این حرف را شنید، انقلاب حال عجیبی پیدا کرد و اشک در چشمانش حلقه زد و بیاختیار گفت: ای خدا، ای خدای کارساز، ای خدای بنده نواز، چگونه شکرت کنم؟
من گفتم: چه شد؟ چرا این قدر منقلب شدی؟ گفت: حقیقت اینکه دیشب زنم درد زایمان گرفت؛ من هم که آدم فقیر و بیچارهای هستم؛ نگران شدم که در این سرمای سخت زمستان چه کنم، با دلی افسرده و غمگین آمدم وسط حیاط و زیر آسمان، در حالی که برف میبارید دست به آسمان برداشتم و گفتم: ای خدای مهربان من، به این بندهی بیچارهات رحم کن. این حرف را گفتم و به داخل اطاق آمدم. خدا گواه است که احدی از جریان خانهی من و وَضع حمل زنم خبر نداشت.
الان که شما پرسیدید در این خانه زنی وضع حمل کرده؟ من بهتم برد و غرق در حیرت شدم که شما از کجا باخبر شدهاید و به سراغم آمدهاید. ما هم از شنیدن این جریان مات و مبهوت به هم نگاه کردیم و همه در دل گفتیم: «تبارک الله ربّ العالمین»، چه خدای مهربانی! چه سِحرآمیز به داد دل بندهاش میرسد و چه زود جواب لبّیک به فریاد دل شکستگان میدهد.
در شب سردِ ظلمانی کسی را مأمور میکند بدون اینکه او بفهمد نشانی خانهی بینوا و درماندهای را بی اختیار به زبان میآورد و دل جمعی را متوجّه او میسازد که با پای خود و به خرج خود درِ خانهی او میروند و با کمال افتخار مشکلش را حل کرده و حوائجش را تأمین میکنند. آری:
﴿...وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ...﴾؛
آنان که با خدا در ارتباط بندگی هستید، خدا راه [خروج از مشکلات] را به روی آنها میگشاید و از راهی که خودشان هم احتمال آن را نمیدهند به آنها روزی میرساند.
خودآزمایی
1- امیرالمؤمنین علی(ع) مؤکّدانهی به چه چیزی تاکید میکنند؟
2- شتابزدگی در بدست آوردن روزی و کسب آن از راه حرام، چه نتایجی دارد؟
3- خدا راه خروج از مشکلات را به روی چه کسانی میگشاید؟
پینوشتها
[1]- نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۱۷۶.
[2]- کافی، جلد ۲، صفحهی ۲۷۴.
[3]- سورهی هود، آیهی ۶.
[4]- سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی