بر اساس روایات فراوان در منابع روایی شیعیان و اهل سنّت، حضرات ائمّه طاهرین علیهم السّلام پیش از آفرینش کائنات به عنوان اوّلین مخلوق خدا به شکل انواری خلق شدند که دائماً مشغول تسبیح و تقدیس حق تعالی بودند. امام صادق علیه السّلام در ضمن تشریح علّت نام گذاری حضرت فاطمه علیها السّلام به زهرا (از ماده زهر به معنای نور) پرده از خلقت نورانی آن بزرگوار برداشته و از آفرینش نور مقدّس آن بزرگوار پیش از کالبد جسمانی ایشان خبر می دهند.
امام صادق علیه السّلام فرمودند: می دانید چرا فاطمه زهرا علیها السّلام زهرا نامیده شد؟ حضرت فرمودند: «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِنُورِهَا، وَ غَشِيَتْ أَبْصَارَ الْمَلَائِكَةِ، وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ، وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا، مَا هَذَا النُّورُ؟» چراکه خدای عزّ و جلّ او را از نور عظمت خویش خلق نمود، چون درخشید، آسمان ها و زمین از نور او روشن گردید و نور مقدّسش چشمان ملائکه را پوشاند و ملائکه برای خدا به سجده افتاده و عرضه داشتند: پرودگار ما! آقا و سرور ما! این نور چیست؟ پس خدای متعال به ایشان وحی فرمود: «هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي، وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي، أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي، يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي» این نوری از نور من است و من او را در آسمانم سکونت دادم، او را از عظمت خود خلق کردم و او را از صلب نبیّی از انبیائم خارج خواهم ساخت که آن نبیّ را بر تمام انبیائم برتری خواهم بخشید و از آن نور امامانی را خارج خواهم کرد که به امر من قیام نموده و به سوی من هدایت می کنند و من ایشان را جانشینان خود در روی زمینم خواهم ساخت پس از آن که وحیم به پایان خواهد رسید.(1)
روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مردم فرمودند: ای مردم! آیا می دانید فاطمه علیها السّلام چگونه آفریده شده است؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناترند. حضرت فرمودند: فاطمه علیها السّلام حوریه ای به شکل انسان آفریده شده است، نه این که از جنس انسان باشد. او از عرق جبرئیل و پر او آفریده شده است. گفتند: ای رسول خدا! کار بر ما مشکل شد، شما می فرمائید که او حوریه ای با ظاهر انسان است ولی از جنس انسان نیست و سپس می فرمائید از عرق جبرئیل و پر او خلقت یافته است! حضرت فرمودند: الآن شما را به این مطلب آگاه خواهم کرد. پروردگارم سیبی را از بهشت به من هدیه کرد که جبرائیل آن را برایم آورد. جبرئیل سیب را به سینه خود چسباند، پس جبرئیل عرق کرد و سیب نیز عرق نمود و هر دو عرق با هم یکی شد سپس جبرئیل گفت: سلام بر تو ای رسول خدا و رحمت و برکات او بر تو باد. من گفتم: و بر تو سلام ای جبرئیل! جبرئیل گفت: همانا خداوند به تو سیبی را از بهشت هدیه داده است که من آن را گرفتم و بوسیدم و بر چشم خود نهاده و به سینه چسباندم؛ سپس گفت: ای محمّد! سیب را تناول کن. گفتم: دوست من جبرئیل! هدیه پروردگارم را بخورم؟! گفت: بله، همانا که تو (از جانب خدا) مأمور به خوردن آن هستی، پس من آن را شکافتم و دیدم که نوری فروزان از آن تابید که من را به وحشت انداخت. جبرئیل گفت: تناول کن که آن نور منصوره فاطمه است. گفتم: ای جبرئیل! منصوره کیست؟ گفت: بانوئی است که از صلب تو به دنیا خواهد آمد و نام او در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است. گفتم: ای جبرئیل! چرا در آسمان منصوره و در زمین فاطمه نامیده شد؟ گفت: در زمین فاطمه نامیده شد چون شیعیانش از آتش بریده شده اند و دشمنانش از محبّت او جدا گشته اند و آن کلام خداوند در کتابش است که می فرماید: «وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ» و در آن روز (قیامت) اهل ایمان به سبب نصرت و یاری خدا شاد می شوند. (جبرئیل گفت:) یعنی به سبب نصرت و یاری فاطمه علیها السّلام.(2)
سلمان می گوید (روزی) عمّار بن ياسر به من گفت: آيا مى خواهى چيز عجيبى را برايت نقل كنم؟ گفتم: نقل كن اى عمار! گفت: آرى، من شاهد بودم كه روزى على بن ابى طالب بر فاطمه داخل شد، هنگامى كه چشمان فاطمه بر او افتاد، گفت: نزديك بيا تا به تو بگويم كه در جهان هستى چه بوده، چه هست، و تا روز قيامت چه خواهد شد و چه محقّق نمی شود. عمّار گفت: در اين حال ديدم كه على به عقب بازگشت، پس من هم به دنبال او بازگشتم تا اين كه به حضور پيامبر رسيد، پس پيامبر به او گفت: اى ابو الحسن! نزديك تر بيا، پس على نزديك تر رفت و در كنار او نشست و پيامبر به وى فرمود: حال تو مى گويى يا من بگويم؟ على فرمود: شما بگوييد بهتر است. پس رسول خدا فرمود: مثل اين كه فاطمه به تو چنين و چنان گفته است و تو نزد من آمده اى تا در باره آن جويا شوى. على پرسيد: آيا نور فاطمه از نور ما است؟ پيامبر فرمود: البته كه چنين است. و على سجده شكر نموده و از حضور پيامبر خارج گرديد و من نيز با او خارج شدم. پس از آن على به خانه اش داخل شد و من نيز با او داخل شدم، فاطمه به او گفت: مثل اين كه نزد پدرم رفته بودى تا آن چه را كه به تو گفته بودم برايش نقل كنى؟ على گفت: چنين است اى فاطمه! فاطمه گفت: اى ابو الحسن! بدان كه خداى تعالى نور مرا خلق كرد و او بلا فاصله مشغول تسبيح خداوند گرديد، سپس آن نور را به صورت درختى نورانى در بهشت درآورد، هنگامى كه پدرم در واقعه معراج داخل بهشت گرديد خداوند تعالى به او وحى نمود تا از ميوه هاى اين درخت برگرفته و بخورد، و پدرم چنين كرد و بدين وسيله خداوند مرا در صلب پدرم قرار داد و سپس در بطن مادرم خديجه دختر خويلد، و من از وى متولّد شدم، پس من از آن نورم، بدان كه نسبت به هر آنچه بوده، هست و خواهد بود و هر آن چه محقّق نمی شود، عالم و آگاه هستم، اى ابو الحسن! مؤمن به وسيله نور خدا مى بيند و نظاره مى کند.(3)
هنگامى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با خديجه عليها السّلام ازدواج كردند، زنان مكّه از خديجه كناره گيرى نمودند و نزد وى نمى رفتند، به او سلام نمى كردند، و به هيچ زنى اجازه نمى دادند كه با او معاشرت و تماس داشته باشد. اين برخورد زنان سبب ناراحتى و اندوه خديجه شد، البته غم و اندوه وى بيشتر براى پيامبر اسلام بود كه مبادا آسيبى متوجّه ایشان گردد.
وقتى خديجه به حضرت فاطمه (علیها السّلام) حامله شد، فاطمه (علیها السّلام) در رحم مادر همدم او بود و با مادر سخن مى گفت، و او را به صبر توصيه مى نمود، خديجه اين موضوع را از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) مخفى مى داشت تا اين كه يك روز پيامبر نزد خديجه آمدند و شنيدند كه او با كسى سخن مى گويد، پس به او فرمودند: اى خديجه! با چه كسى سخن مى گويى؟ خديجه گفت: با اين بچه اى كه در رحم دارم، او با من سخن مى گويد و مونس ساعات تنهايى من است.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: اى خديجه! جبرئيل مرا بشارت داده كه او دختر است، و گفته كه او منشأ نسلى پاك و مبارك است و خداوند تبارك و تعالى مقدّر نموده كه نسل من از طريق او برقرار و پايدار بماند، و مقرّر فرموده كه فرزندان او پس از انقطاع وحى، امام و خليفه خدا در زمين باشند.
خديجه دائماً در همين حال بود تا اين كه هنگام وضع حمل وى فرا رسيد، پس كسى را نزد زنان قريش و بنى هاشم فرستاد كه بياييد و مرا در امر تولّد فرزند يارى نماييد. آنان در جواب گفتند: چون تو سخن ما را در باره ازدواج با محمّد (صلّى اللَّه عليه و آله) ناديده گرفتى و با آن مرد فقير و يتيم ازدواج كردى، پس ما نزد تو نخواهيم آمد و تو را در اين امر يارى نخواهيم نمود.
خديجه از شنيدن اين جواب غمگين شد؛ در همان حال چهار زن گندمگون و بلند بالا كه خديجه فكر مى كرد از زنان بنى هاشم هستند نزد او حاضر شدند، هنگامى كه خديجه آن ها را ديد اظهار درد و ناراحتى كرد، يكى از آنان گفت: اى خديجه! نگران نباش، زيرا ما فرستاده خداييم تا تو را در امر زايمان كمك كنيم، ما خواهران تو هستيم، من ساره هستم، و اين بانو آسيه دختر مزاحم است كه در بهشت دوست و همراه تو خواهد بود، و اين مريم دختر عمران، و آن ديگرى كُلثُم خواهر موسى بن عمران است، پس يكى از آنان در سمت راست خديجه، و يكى در طرف چپ وى، و ديگرى در مقابل او و چهارمى ايشان در بالاى سر او نشستند، و بدين ترتيب خديجه، حضرت فاطمه عليها السّلام را در حالى كه پاك و پاكيزه بود، به دنيا آورد.
هنگامى كه آن حضرت متولّد شد نورى از او ساطع گرديد و داخل خانه هاى مكّه شد به طورى كه در شرق و غرب اين شهر خانه اى باقى نبود مگر این كه آن نور در آن داخل شده بود، آن گاه ده تن از حور العين در حالى كه به دست هر كدامشان يك طشت و ابريقى از بهشت كه پر از آب كوثر بود داخل اتاق شدند، آن بانويى كه در پايين پاهاى خديجه قرار گرفته بود آن ظرف ها را از دست ايشان گرفته و فاطمه عليها السّلام را با آب كوثر شستشو داد، سپس طفل را در دو حوله سفيد و خوشبو پيچيد و بعد از آن از او خواست كه سخن بگويد، پس فاطمه زبان گشود و فرمود: شهادت مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد، و شهادت مى دهم كه پدرم رسول خدا و برترين پيامبران است و همسرم على برترين اوصيا، و فرزندانم برترين بازماندگان و سرور مردمان هستند، و پس از اين گفتار به آن بانوان سلام كرد و هر يك را به نامشان خطاب كرد، پس آنان خندان و شادمان گرديدند و تولّد او را به يكديگر تبريك گفتند و اهل آسمان نيز ولادت او را به يكديگر تبريك مى گفتند، و به واسطه تولّد فاطمه در آسمان نيز نور خيره كننده اى ظاهر گرديد كه ملائكه پيش از آن نظير آن را نديده بودند. پس آن زنان به خديجه گفتند: اين مولود پاك و مبارك را بگير كه در خود او و نسل او بركت قرار داده شده، خديجه در حالى كه خوشحال و مسرور بود فاطمه را در آغوش گرفت و سینه خود را در دهان او نهاد و شير در دهان او جارى نمود، و اين نوزاد از رشد فوق العاده اى برخوردار بود به طورى كه در هر روز به اندازه يك ماه، و در هر ماهى به اندازه يك سال رشد مى كرد.(4)
از تتمّه این روایت می توان به خوبی دریافت که حضرت صدّیقه سلام الله علیها به هنگام ازدواج با مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام در سنّ 9 سالگی، علاوه بر کمال روحانی و معنوی، از حیث جسمانی نیز بانوئی رشیده و در اوج کمال بوده اند.
شيخ صدوق در علل الشرائع از ابان بن تغلب روايت كرده: از امام صادق عليه السّلام پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! چرا فاطمه را «زهرا» ناميدند؟ فرمود: براى اين كه نور حضرت فاطمه روزى سه مرتبه براى امير المؤمنين على بن ابى طالب جلوه مى كرد: نور او به هنگام اقامه نماز صبح در حالى كه مردمان در خواب بودند، چنان مى درخشيد كه سفيدى آن داخل خانه هاى مدينه مى گرديد و فضاى خانه ها را روشن مى نمود، آنان از اين نور تعجّب مى كردند و به سوى رسول خدا مى شتافتند تا در باره منشأ آن نور سؤال كنند، و رسول خدا آن ها را به جانب خانه حضرت فاطمه متوجه مى كرد، و هنگامى كه آنان به سوى خانه ايشان نگاه مى كردند مى ديدند كه فاطمه در محراب عبادت قرار گرفته و نورى از محراب ساطع مى شود، و آن گاه در مى يافتند كه نور مذكور همان نورى است كه از فاطمه ساطع مى گردد.
هنگامى كه ظهر فرا مى رسيد و فاطمه آماده نماز مى گرديد نور زردى از چهره ایشان ساطع مى گرديد و داخل خانه هاى اهل مدينه مى شد به طورى كه در و ديوار خانه ها، و لباس و رنگ ايشان همه به زردى مى گراييد، پس هر گاه از آن نور پرسش مى نمودند، رسول خدا ايشان را روانه خانه فاطمه مى كرد و آنان مى ديدند كه دختر پيامبر در ميان محراب مشغول عبادت است و اين نور از وى ساطع مى گردد.
و هنگامى كه آفتاب غروب مى كرد چهره فاطمه به سرخى مى گراييد و نور قرمزى به خاطر خوشحالی و شکرگذاری به درگاه خدا از او ساطع مى شد، پس آن نور داخل خانه هاى مردم مى گرديد و تمام آن ها را سرخ فام مى نمود، مردم مدينه از اين امر تعجّب مى كردند و در باره آن با يك ديگر به گفتگو مى پرداختند و هر كس نظرى مى داد، بنا بر اين نزد رسول خدا مى آمدند و علّت آن را جويا مى شدند و رسول خدا ايشان را به سوى خانه فاطمه مى فرستاد و آن ها مى ديدند كه فاطمه در محراب به عبادت ايستاده و آن نور از صورت وى ساطع مى گردد و مى فهميدند كه منشأ آن نور از كجاست.
پس آن نور در چهره فاطمه باقى بود تا زمانى كه حسين عليه السّلام از وى متولّد گرديد و آن نور به او منتقل شده و به ما رسيده است و همچنان در نزد ما خواهد بود، امامى بعد از امام ديگر، تا قيامت فرا رسد.(5)
1-الإمامة و التبصرة من الحيرة، ص: 133.
2-تفسير فرات الكوفي، ص: 321.
3-بر گرفته از زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص: 52.
4-همان، ص: 33.
5-همان، ص: 134.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده