کد مطلب: ۳۵۸۳
تعداد بازدید: ۱۰۱۴
تاریخ انتشار : ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۳:۲۶
نگاهی بر زندگی امام رضا(ع)| ۱۶
سرانجام مأمون از اینکه امام مقام رهبری را بپذیرد مأیوس گردید، در این هنگام به امام عرض کرد: «اکنون که مقام خلافت را نمی‌پذیری و بیعت من از تو در مورد رهبری را دوست نداری، بنابراین ولیعهد من باش، تا بعد از من زمام امور رهبری را به دست گیری.»

امام رضا(ع) در خراسان و موضع‌گیری‌های او در مورد حکومت| ۵

 
هنگامی ‌که امام رضا(ع) وارد «مَرو» شد و مورد استقبال مأمون و همراهان قرار گرفت، در خانه‌ی مخصوصی که برای امام(ع) آماده شده بود وارد گردید و پس از چند روز استراحت و رفع خستگی راه، مذاکرات مأمون و حضرت رضا(ع) شروع شد، در اینجا نظر شما را به حدیثی که بیانگر خلاصه‌ی این مذاکرات است جلب می‌کنیم:
اباصلت هروی می‌گوید: مذاکرات مأمون با حضرت چنین شروع و ادامه یافت:
مأمون: ای پسر رسول خدا! علم، کمال، پارسایی و تقوا و عبادت تو را بخوبی شناخته‌ام، نظرم به اینجا رسیده که شما از من سزاوارتر به مقام رهبری هستید.
امام رضا: به بندگی خدا افتخار می‌کنم، و به وسیله‌ی زهد از دنیا امید نجات از گزند دنیا را دارم و به وسیله‌ی تقوا و پروا از گناهان، به رستگاری و وصول به نعمت‌های الهی امیدوارم و در پرتو تواضع در دنیا، آرزوی مقام ارجمند در پیشگاه خداوند دارم.
مأمون: من تصمیم گرفته‌ام خودم را از مقام خلافت و رهبری عزل کنم و آن را بر عهده‌ی شما بگذارم.
امام رضا: اگر این مقام از آنِ تو است، خداوند آن را برای تو قرار داده، بنابراین برای تو روا نیست لباسی را که خداوند آن را برای قامت تو دوخته، از قامتت بیرون آوری و به دیگری بسپاری و اگر خلافت از آنِ تو نیست، برای تو روا نیست چیزی را که از آنِ تو نیست به من واگذار کنی.
مأمون: ای پسر پیامبر! حتماً باید این مقام را بپذیری!
امام رضا: «لَستُ اَفعَلُ ذلِکَ طایِعاً اَبَداً:
هرگز این کار را از روی اختیار انجام نمی‌دهم.»
مأمون، مکرّر با امام در این مورد گفتگو می‌کرد و می‌کوشید امام رضا(ع) مقام خلافت را بپذیرد، مطابق بعضی از روایات این مذاکرات حدود دو ماه به طول انجامید، امام همچنان درخواست مأمون را ردّ می‌کرد.[1]
سرانجام مأمون از اینکه امام مقام رهبری را بپذیرد مأیوس گردید، در این هنگام به امام عرض کرد: «اکنون که مقام خلافت را نمی‌پذیری و بیعت من از تو در مورد رهبری را دوست نداری، بنابراین ولیعهد من باش، تا بعد از من زمام امور رهبری را به دست گیری.»
امام رضا: سوگند به خدا پدرم از پدرانش، از امیرمؤمنان(ع) نقل کردند که رسول خدا(ص) در مورد من فرمود: «من قبل از تو در حالی که به زهر مسموم شده‌ام مظلومانه کشته می‌شوم، فرشتگان آسمان و زمین برای (مظلومیّت) من می‌گریند و در سرزمین غربت در کنار قبر هارون به خاک سپرده می‌شوم.»
مأمون با شنیدن این سخن گریه کرد و سپس گفت: « ای پسر پیامبر! با زنده بودن من چه کسی تو را می‌کشد یا قدرت اسائه‌ی ادب نسبت به تو دارد؟!!»
امام رضا: اگر خدا بخواهد قاتل خودم را معرفی می‌کنم.
مأمون: ای پسر پیامبر! تو با این سخنت می‌خواهی، خود را سبک (و راحت) کنی و مقام (خلافت و ولیعهدی) را از خود دور سازی، تا مردم بگویند: علیّ ‌بن موسی الرّضا در دنیا زاهد است!!
امام رضا: سوگند به خدا از آن هنگام که خدا مرا آفریده دروغ نگفته‌ام و زهد را برای دنیا ننموده‌ام و من می‌دانم که مقصود تو (از این ترفند و نیرنگ) چیست؟
مأمون: مقصود من چیست؟
امام رضا: اگر راست بگویم در امان هستم.
مأمون: آری در امان هستی.
امام رضا: مقصود تو این است که مردم بگویند؛ «علی‌بن موسی‌الرّضا(ع) در دنیا زهد ننمود بلکه دنیا در او زهد نمود (او دنیا را رها نکرد بلکه دنیا او را رها کرد)[2] آیا نمی‌بینید که به طمع خلافت، مقام ولایتعهدی را پذیرفت.»
وقتی که مأمون سخن صریح و قاطع امام رضا(ع) را شنید، خشمگین شد و به امام گفت: «تو همواره با من برخورد ناپسند می‌کنی و از خشونت و جلالت من خود را در امان می‌یابی، به خدا سوگند یاد می‌کنم که اگر ولایتعهدی را نپذیری، تو را بر آن مجبور سازم، اگر آن را بر عهده گرفتی که هیچ، وگرنه گردنت را می‌زنم.»
امام رضا: خداوند مرا نهی کرده که خودم را با دست خودم به هلاکت بیفکنم، اگر پای اجبار و قتل در کار است، آنچه بخواهی انجام بده؛
«وَ اَنَا اَقبَلُ ذلِکَ عَلی اَنِّی لا اَوَلِّی اَحَداً وَلا اَعزُلُ اَحَداً، وَ لا اَنقُضُ رَسماً، وَ لا سُنَّهً، وَ اَکُونَ فِی الاَمرِ مِن بَعِیدٍ مُشیراً:
و من ولایتعهدی را می‌پذیرم مشروط بر اینکه: هیچ ‌کس را نصب و عزل نکنم و رسم و سنّتی را جابجا ننمایم بلکه دورادور نظارت و اشاره نمایم.»
مأمون پیشنهاد و شرایط امام رضا(ع) را پذیرفت و آن حضرت را در حالی که از قبول ولایتعهدی ناراضی بود، ولیعهد خود قرار داد.[3]
علامه‌ی اِربِلی در کتاب کشف الغمّه، ماجرای مذاکرات مأمون با امام رضا(ع) را چنین بیان می‌کند: مأمون با فضل‌بن سهل (وزیر کشور و رئیس ارتش) با حضرت رضا(ع) خلوت کردند، در آنجا هیچ‌کس جز این سه نفر نبود، مأمون به امام عرض کرد: «می‌خواهم زمام مسلمانان را به دست تو دهم و خود را از این مقام عزل کرده و آن را بر عهده‌ی تو بگذارم.»
امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «خدا را خدا را! ای رئیس مؤمنان! من قدرت این کار را ندارم.»
مأمون گفت: مقام ولایتعهدی را به تو می‌سپارم، امام فرمود: «مرا از این کار معاف بدار.»
مأمون در حالی ‌که حضرت را تهدید می‌کرد گفت: حتماً باید بپذیری، عمربن خطاب در مورد شورای شش نفری که برای رهبری تشکیل داد، جدّت امیرمؤمنان علی(ع) در میان آنها بود، عمر شرط کرد که هر کس مخالفت کند، گردنش زده شود، بنابراین هیچ راهی نیست جز اینکه ولایتعهدی را بپذیری.
در این هنگام امام فرمود: «من ولایتعهدی را می‌پذیرم مشروط بر اینکه:
1- امر و نهی نکنم 2- فتوا دهم 3- قضاوت نکنم 4- عزل و نصب نکنم 5- امور و سنّت‌ها را جابجا ننمایم.»
مأمون پیشنهاد امام را پذیرفت.[4]
نتیجه اینکه: ولایتعهدی حضرت رضا(ع) ـ آن هم پس از اجبار ـ فقط اسمی بی‌مسمّی و مشروط بر کناره‌گیری از سیاست‌های مأمون بود، مأمون با ترفندهای خود می‌خواست به خیال خود آن حضرت را بفریبد و ارکان متزلزل حکومت خود را در پرتو وجود امام(ع) استوار سازد ولی امام(ع) هوشمندانه خود را از چنگال او نجات داد، و به مردم فهماند که از رژیم سیاسی حکومت مأمون، کاملاً جدا است و هیچ‌گونه دخالتی ندارد و این رابطه‌ی اجباری ظاهری هم ـ همان‌گونه که قبلاً ذکر شد ـ برای احقاق حقّ و ابطال باطل و دفاع از حقوق مستضعفین براساس رعایت «اهمّ و مهمّ» است.[5]
 

خودآزمایی
 


1- امام رضا(ع) به مأمون که گفت: تصمیم دارم از مقام خلافت کناره‌گیری کنم و آن را بر عهده‌ی شما بگذارم، چه پاسخی دادند؟
2- مقصود مأمون از(این ترفند و نیرنگ)  ولایت‌عهدی امام رضا(ع) چه بود؟
3- علامه‌ی اِربِلی در کتاب کشف الغمّه، شروط امام رضا(ع) در پذیرش ولایت‌عهدی را چه مواردی ذکر کرده است؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]- بحار، ج 49، ص 134.
[2]- اشاره به اینکه: امام رضا(ع) به طرف دنیا رفت، و پایگاه مردمی خود را از دست داد.
[3]- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 139 ـ وسائل الشیعه، ج 12، ص 146 و 14(ع).
[4]- کشف الغمّه، ج 3، ص 102 ـ نظیر این مطلب در اصول کافی، ج 1، ص 489.
[5]- رونوشت عهدنامه و امضای امام رضا(ع) در پشت آن و امضای شهود دیگر، در کتاب اعیان الشیعه، ج 2، ص 20 و 21 آمده است.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: