«اَلْحَمْدُللهِ الَّذي جَعَلَ الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ اَمْناً وَ صَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ الْمُصْطَفى اَلَّذي اَرْسَلَهُ اللهُ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً وَ داعِياً اِلَى الله بِاِذنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ الَّذينَ اَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهيراً.»
در اين دنياى يغماگر مادّى كه آشكارا سرمايههاى معنوى بشر به تاراج مىرود، سجاياى كريمه و فضائل عالیّهی روحى که تنها مایهی شرف و ملاک انسانیّت انسان است، ارزش خود را از دست داده و كم كم از صفحهی حيات آدميان برچيده مىشود و خوی بهیمیّت و سَبُعیّت، تدریجاً دنیا را به صورت لجنزاری عَفِن و پر از جانورانی پلید و موحش در میآورد.
طبيعى است كه در چنین شرایط و با اين اوضاع و احوال، انسانهاى آزاده و زندهدل، با روحی افسرده و خاطری پریشان به سر میبرند. زندگی در این محیط برای آنان، مانند تنفّس در هواى آلوده و متعفّن، بسيار رنجآور و دشوار است. بنابراين، دائماً مترصّدند، کی شود که از ميان نعرههاى مشمئزكنندهی دنياپرستان، ندايى لطيف و روحانى برخيزد و دعوتى ربّانى و آسمانى به گوششان برسد تا خستگى از جانشان بردارد و غبار افسردگى از چهرهی قلبشان بزدايد و در عالمى ماوراى اين عالم كسالتبار و ملالتآور، سِيرشان دهد و از آب حيات انس با حق و اولياى حق، سيرابشان سازد.
آری! آن ندا، نداى حجّ و آن دعوت، دعوت ابراهيم خليل(ع) است كه هر سال، به هنگام رسيدن موسم حجّ، در مجمع مسلمین هيجانى عجيب بوجود مىآورد و جنبش و اهتزازى خارقالعاده در قلوب و ارواح زندهدلان مىافكند که با مجذوبيّتى حيرتآور از جا كنده مىشوند و رو به كعبه و خانهی معبود مىشتابند و با فرياد «لبّيكَ اَللّهُمَّ لبّيك»، کوه و دشت سرزمین مكّه را پر مىكنند. سر و پای برهنه و دل از علايق مادّى شسته و همهگونه تشخّصات دنیایی را از خود ریخته، خود را به پاى ديوار خانهی محبوب مىرسانند و آن خانه را چون جان شيرين در بغل مىگيرند و با شور و اشتياقى زايدالوصف، بر گرد آن مىچرخند و زمزمههاى عاشقانه و شورانگيز از عمق جان سر داده و دردهاى درونى خود را با خالق مهربان در ميان مىگذارند و با گوش دل، پذيرشها و نوازشهاى كريمانهی ربّ البیت را مىشنوند و با روحى سرشار از نشاط و بَهجَت معنوى، بر مىگردند.
حقّاً و صدقاً كعبه، در اين دنياى پر توفان، پناهگاه معنوى جامعهی انسانی است.
زندهدلانی كه از فريادهاى جانفرساى زندگى ماشينى به ستوه آمدهاند و آهنگهاى ملالانگيز سود و زيان مادّى پولپرستان، ملولشان ساخته و از تأمين حيات سعادتمندانه براى خود و ديگران، مأيوس گشتهاند، با پناهندگى به كعبه، آنچنان روح و راحت جان مىيابند و آرام مىشوند كه تمام مشكلات و مصائب در نظرشان آسان مىنمايد و راههاى پرسنگلاخ زندگى، پيش پايشان هموار گشته و با قلبى مطمئن و صدری منشرح در اثر اتكا به قدرت لايزال الهى، براى مبارزه با سختىهاى حيات و بوجود آوردن زندگى انسانى و درخشان آماده مىشوند.
منتها نيل به آثار حياتبخش اعمال عبادى – عموماً - و عمل حجّ – خصوصاً - مشروط به اين است كه به دقايق و اسرار اين دستورات عظيم آسمانى، توجّه كامل شود؛ اگرنه بسيار روشن است كه صورت عارى از روح، آن نتايج عالیّهی انسانى و اجتماعى را نخواهد داد.
شاید بطور قطع و مسلّم بتوان گفت، قسمت عمدهی محروميّت ما مسلمانان از آثار فوقالعاده عظيم دستورات دينى خود، معلول عدم توجّه به روح قوانين الهى و اكتفا نمودن به صورت ظاهر آنهاست.
مردمی را مىبينيم كه مكّه مىروند و عُمره و حجّ بجا مىآورند و ظواهر اعمال و مناسك را هم بهخوبى مىدانند، امّا با کمال حیرت مشاهده میشود، نه انقلابى در مرحلهی اخلاق، تكامل نفس، ترقّى روح و ارتباط با خدا در آنان حاصل شده و نه از نظر روابط اجتماعى و حفظ حقوق بشرى، خود را مضبوط و منظّم ساختهاند و به همین منوال از ثمرات حیاتی سایر اعمال و عبادات، از روزه و نماز و زیارت و عزاداری حضرت سیّدالشّهداء(ع) و تشکیل مجالس وعظ و تعلیم قرآن و شعائر دیگر دینی، تهیدست و بیبهرهاند.
این همه فقر و تهیدستی از فضایل و کمالات انسانی، با در دست داشتن عظیمترین سرمایههای رشد فکر و تعالی روح و ارتقای نفس و نیل به اعلی درجات عزّ و شرف، براستی تأسّفآور است و حیرتانگیز و هیچ توجیهی جز نشناختن حقیقت اسلام و درک نکردن روح تعلیمات قرآن ندارد.
حقّاً اسفانگیز و دردآور است که میبینیم مسلمانان (البتّه دستهی پایبند به دین و متعبّدان، نه گروه بیبند و بار همج رعاع) با جدّ تمام میکوشند مسائل مربوط به نماز و قواعد تجوید قرائت و قانون مدّ و ادغام و وصل و وقف را بیاموزند؛ امّا اندکی از بسیار، این جدّیّت را اِعمال نمیکنند و خواهان تشکیل مجلسی نمیشوند و دنبال معلّم و استادی نمیگردند تا آنچه را که روح نماز و هدف از تشریع این قانون اعجابانگیز الهی است، فرا گیرند و جوهر نفس را در پرتو آن پرورش داده و مرآت تجلّیات انوار خدا و ذکر و یاد خدا گردانند و زندگی فردی و اجتماعی خود را به برکت نماز، از لوث انواع فحشاء و منکر پاک و مطهّر سازند.
از اینرو دیده میشود مردم مسلمان نماز دارند، صفوف منظّم جماعت دارند، دعا و مناجات و اشک و آه دارند، امّا یاد خدا و توجّه روح به خدا و پرهیز از فحشاء و منکر که به صریح قرآن مجید، غایت تشریع نماز و محصول مسلّم نماز است[1]، در میان اکثریّت نمازگزاران دیده نمیشود.
نمازِ تودهی مردم، نمازی است که با هر خطیئه و گناهی، قابل جمع است و هیچگونه منافاتی با غفلت از خدا و عدم توجّه به خدا ندارد.
این برای آن است که ما، درک حقیقت و فهم غایت نماز را جزء برنامهی دینی و اسلامی خود ندانستهایم و تنها تعلّم و یاد گرفتن احکام نماز و عمل به صورت ظاهر آن را ملاک تدیّن و تعبّد شناختهایم. البتّه همیشه و در میان هر جمعیّت، افراد معدودی هستند که قدمی راسخ در سیر و سلوک بندگی دارند و علیالدّوام، در حال ذکر و انس با معبودند.
اینان اقلّیّتی مستثنا و خارج از برنامهی عمومی مردمند که روشی خاصّ به خود دارند «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ». همین تسامح و سهلانگاری خسرانبار، در موضوع حجّ، به صورتی روشنتر به چشم میخورد.
مردمی كه به عزم زيارت بيتالله و امتثال فرمان عظيم خداوند متعال، به جنب و جوش مىافتند و مقدّمات سفر را فراهم مىسازند، از كوچكترين اشياى مورد حاجت در سفر، غفلت نمىكنند؛ از وسايل خواب و خوراك و پوشاك و ساكهاى بزرگ و كوچك براى حمل سوغاتى و بالاخره يادگرفتن پارهای از مناسك حجّ و مسائل مربوط به احرام و طواف و سعى و رمى و ساير اعمال ظاهرى كه همه را با جدّ و اهتمام كامل، تهيّه و تحصيل مینمایند؛ امّا از نظر درك روح حجّ و شناختن هدف و مقصود از اين سير و سفر الهى، چنان در حال غفلت و بىخبرى مىروند و بر مىگردند كه اصلاً حرفى از آن به ميان نمىآورند و سؤال و جوابی نمیکنند و مجلسی تشکیل نمیدهند و برنامهاى نمىگذارند و احساس نقص و كمبود از آن جهت، هرگز نمینمایند و گويى اصلاً شناختن آن حقايق و صورت خارجى دادن به آن مقاصد در مركز قلب و صحنهی عمل، جزء برنامهی اسلامى نيست و هيچگونه دخالتى در کار مسلمان خیرالحاجّ و المعتمرین ندارد.
گویی تنها چيزى كه از او خواستهاند، همين است كه دو قطعه حوله بر خود بپوشد و كلمهی «لَبَّيكْ» به زبان بگوید و چند بار گرد بيت بچرخد و گردشی بين صفا و مروه بفرماید و در منى سر بتراشد و گوسفندى بكشد و سنگريزههايى به ستونهاى بيابان منى بزند و بعد با چمدانهای پر، برگردد؛ والسّلام!!
به همین جهت، در میان همین مردمِ مکّه رفته و عمره و حجّ بجا آورده و قبر مطهّر رسولالله(ص) و ائمّهی اطهار(ع) را زیارت نموده، مشاهده میشود که چه کجرویها و بیتقواییها و بیبندوباریهای شرمآور و خجلتانگیزی به عمل میآید که هیچگونه تناسب با روح حجّ و احرام و طواف و حضور در موقف عرفات و مشعرالحرام و رمی جِمار ندارد.
پس معلوم مىشود، تودهی مکّه رفتهها، درک روح حجّ نكردهاند و هدف و معناى كار خود را نشناختهاند و در نتيجه، به اين چنين تضادّ و تناقض در عمل مبتلا شدهاند و لذا چارهاى غیر از این نيست که ما مردم مسلمان مؤمن، بنا به تعلیمات عزّتبخش و سیادتآفرین قرآن، خود را موظّف بدانيم، به مراتب بیش از آن مقدار که به تعلیم و تعلّم ظواهر و دستورات دینی می پردازیم، به درک و فرا گرفتن و فهمیدن مقصدها و هدفهای انسانی و حیاتی آن برنامههای حکیمانهی آسمانی همّت گماریم و در اين راه، از خود سعى بليغ و اهتمام كافى نشان بدهيم و این جمله را از امام سيّدالسّاجدين(ع) به خاطر داشته باشيم كه ضمن تشريح مقاصد عالیّهی اعمال حجّ، از مردى كه مکّه رفته و اعمال حجّ بجا آورده بود، سؤال فرمودند: آيا در حين انجام آن عمل و اين عمل، متوجّه معنا و مقصد كار بودى؟
آیا به هنگام خلع لباس از تن و پوشيدن جامهی احرام و گفتن لبّيك، عزم خلع لباس گناه از روح و پوشيدن جامهی تقوا و پرهيز از عصیان تا آخر عمر، در دل داشتى؟ و همچنين در طواف و سعى و وقوف در عرفات و مشعر و رمى جِمار و بيتوتهی در منى و تراشيدن سر و كشتن قربانى، چنين و چنان بودى؟
او در جواب تمام سؤالات امام(ع) مىگفت: نه! اين چنين كه شما مىفرماييد، نبودم.
امام(ع) در پايان سخن فرمودند:
فَما وَصَلْتَ مِنى وَ لا رَمَيْتَ الجِمارَ وَ لا حَلَقْتَ رَأسَكَ وَ لا اَدَّيْتَ نُسُكَكَ وَ لا صَلَّيْتَ في مَسْجِدِ الخَيْفِ وَ لا طُفْتَ طَوافَ الاِفاضَةِ وَ لا تَقَرَّبْتَ اِرْجِعْ فَاِنَّكَ لَمْ تَحِجَّ.[2]
خلاصهی مضمون آنكه: اين اعمال را چون به قصد تحقّق دادن به اين مقاصد انجام ندادهاى، در حقيقت كارى نكرده و حجّى بجا نياوردهاى؛ يعنى آن آثار عظيم اخلاقى و اجتماعى كه بايد از اين اعمال بهدست آيد، نمىآيد و آن درجات عالیّهی روحى كه بايد تحصيل شود، نمىشود؛ اگر نه مسلّم است كه موجب اسقاط تكليف ظاهرى مىشود.
بنابراین، سزاوار است – بلکه وظیفهی حتمی و قطعی هر مسلمان است - وقتى عزم حجّ و زيارت بيت محرّم، در دل نمود، علاوه بر فراگرفتن آداب ظاهرى اين عبادت بزرگ كه در رسائل (عمليّهی مخصوص مناسك) حجّ، مطابق با فتاوای حضرات آقایان فقهای عظام – دامت برکاتهم - مضبوط است، توجّه كاملى نيز به شناخت دقايق و مقاصد باطنى آن آداب و اعمال بنماید تا رکن اصیل اسلام[3] در ظاهر و باطن وجودش تحقّق يابد و حقيقت حجّ و زيارت خدا در سرّ ضميرش زنده شود و به راستى خانهی قلبش، خانهی خدا گشته و بيتالذّكر گردد.
فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبائَكُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِكْراً.[4]
پس از فراغت از انجام مناسك حجّ، آنچنان به ياد خدا باشيد كه به ياد پدرانتان هستيد و بلكه بيش از پدران، ياد خدا كنيد [و او را در خلوت دل، جا بدهيد].
از این نظر، ديرزمانى بود مىانديشيدم كه مقالهاى كوتاه با خواست خدا در اين باب به رشتهی تحرير درآورم و آنچه را با فهم قاصر خود در اين زمينه، از آيات قرآن كريم و روايات رسول(ص) و ائمّهی معصومين(ع) و بيانات آقايان علما و بزرگان دين، بهدست آوردهام، بهصورت مجموعهی مختصرى به عنوان هدیه و ارمغان سفر، تقديم حجّاج بيت محرّم نمایم تا انشاءالله و به فضل و عنايت پروردگار، در اين سفر سعادت ثمر، همراه زوّار خانهی خدا، رفيقى منبّه و مونسى مذكّر باشد.
به اميد آنكه بهرهاى از ثواب آن اعمال و احوال ملكوتى در آن مواقف و شعائر الهى، عايد اين حقير فقير نيز بگردد.
و للهِ الْحَمْدُ كه موفّقم فرمود و اين اثر كوچك، به اين صورت مشهود درآمد و همچون ران ملخى از مورى ناتوان به درگاه سليمان، تقديم آستان اقدس حضرت ولیالله الاعظم امام زمان حضرت مهدی موعود - اَرْواحُنا لَهُ الْفِداء – گرديد، وَ يُرْجى مِنْ كَرَمِهِ الْمَنَّ بِالقَبولِ. فَاِنَّ الْهَدايا عَلى مِقْدارِ مَهْديها.
خودآزمایی
1- در اين دنياى پر توفان، پناهگاه معنوى جامعهی انسانی کجاست؟
2- نيل به آثار حياتبخش اعمال عبادى – عموماً - و عمل حجّ – خصوصاً - مشروط به چیست؟
3- چرا افرادی که حج رفتهاند، به تضادّ و تناقض در عمل(با وجود انجام حج، دچار کجروی و بیتقوایی هستند) مبتلا شدهاند؟
پینوشتها
[1]- «اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِی» سورهی طه، آیهی ۱۴. «اِنَّ الصَّلوةَ تَنْهى عَنِ الفَحَشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» سورهی عنکبوت، آیهی ۴۵.
[2]- مستدرك الوسائل، جلد ٢، صفحهی ١٨۶، باب ١٧، حديث ۵.
[3]- قال ابوجعفر (ع): «بنيالاسلام على خمس اقام الصّلوة وايتاء الزّكاة و حجّ البيت و صوم شهر رمضان و الولاية لنا اهل البيت». خصال صدوق، جلد ١، باب الخمسة، حديث ١٨.
[4]- سورهی بقره، آیهی ۲۰۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی