سرّ تشریع عبادت| ۱
گوشهاى از اسرار تشريع عبادت
غرض از تشريع عبادت، توجّه دادن انسان به موقف خاصّ و ممتازى است كه در عالم هستى دارد، میباشد و آن، شناخت مبدأ و آفريدگار جهان است به كمال مطلق و سپس حركت و سير روحى نمودن به سوى او و ريختن همهگونه آلودگىهاى مادّى از نواحى وجود؛ تشديد جوهر نفس و منوّر گشتن به نور حق و بالمآل، استغراق در فرح و سرور و بَهجت بىپايان، از نيل به تقرّب جوار خدا كه جمال مطلق است و كمال بىحد.
لازمهی حتمى اين توجّه، كوچك ديدن لذّات دنياست در جنب لذّت انس با خدا و قهراً بىاعتنا شدن نسبت به آنها و بىتفاوت بودن در اِقبال و اِدبار دنيا كه قرآن كريم مىفرمايد:
لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.[1]
نه بر آنچه از دستتان رفته است غمین و حزین گردید و نه از آنچه رو به شما آورده است، خوشحال و فرحناک شوید.
هر چيز كه در حيّز امكان ديدم / با او همه هيچ بود و بىاو همه هيچ
همه هيچند هيچ اوست كه اوست / چون همه هستها ز هستى اوست
این همان فضيلت عالیّهی زهد و انقطاع از دنياست كه مولود نور عرفان و توجّه كامل انسان به عالم بالاست.
زهد اسلامی منافات با احترام به اصول زندگی ندارد
گاهی که سخن از زهد و بیاعتنایی به دنیا به میان میآید و بیانات مرغّبهای در این باب، از قرآن و روایات دینی، گوشزد مردم میشود و حالت انقطاع از دنیا، به عنوان یک فضیلت عالیّهی روحی و کمال نفس انسانی، معرّفی میگردد، در بعضی اذهان که توانایی تفکیک بین مسائل (مخصوصاً مسائل متشابه) را ندارند، نوعی اضطراب و حیرت در تفهّم، بوجود میآید و پیش خود میگویند: این دو مطلب با هم نمیسازد، از طرفی ادّعا میکنید اسلام، آیین کامل و جامعالاطراف زندگی بشر است و هدفش، تنظیم حیات همهجانبهی انسانی است؛ تعلیمات وسیع و عمیقی که در مسائل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و خلاصه در تمام شئون زندگی دارد، شاهد این است که با نظر اهتمام و احترام، به اصول زندگی مینگرد؛ با رهبانیّت و گوشهگیری و مسئول ندیدن خود در برابر تعهّدات اجتماعی و بیتفاوت بودن نسبت به وقایع و حوادثی که در مجامع بشری رخ میدهد، جدّاً مخالف است؛ بلکه اسلام، برای پیروان خود، نسبت به حقوق فردی و اجتماعی، مسئولیت شدید قائل شده و آنان را موظّف به دفاع از حقوق شخص و جامعه میداند؛ به همان میزان که طبقهی ظلّام و ستمگر را میکوبد، طبقهی منظلم و ستمپذیر را نیز، تقبیح و توبیخ مینماید و هر دو دسته را عامل اشاعهی ظلم و ترویج فساد دانسته و همگی را مستحقّ کیفر و عذاب میشناسد. قرآن حکیم، صحنهای از تجمّع هر دو فرقه را در میان جهنّم، در این آیه نشان میدهد:
كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّی اِذَا ادّارَكُوا فيها جَميعاً قالَتْ اُخْریهُمْ لِاولیهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِنْ لَا تَعْلَمُونَ.[2]
هر دستهای که داخل میشوند، دستهی دیگر را لعنت میکنند. تا وقتی که همگی در میان جهنّم، گرد آمدند، فرقهی دنبالهرو دربارهی فرقهی پیشرو میگویند: خدایا! اینان ما را به گمراهی افکندند؛ پس به آنان، دوچندان عذاب آتش برسان [یکی عذاب ضلالت و دیگری عذاب اضلال] خدا میفرماید: برای هر دو دسته [از شما ظلم و منظلم] در مقابل، عذاب است [یکی عذاب برای اینکه گمراه شدهاید و عذاب دیگر برای اینکه با تسلیم و سکوت در مقابل فرقهی ظالم، راه را برای اضلال و افساد آنان هموار ساخته و بر جرأت و گستاخیشان افزودهاید].
این از یک طرف که اسلام را، یک دین اجتماعی شدیدالاهتمام نسبت به حفظ حقوق بشر نشان میدهید.
آنگاه از طرف دیگر میگویید، اسلام با بیانات مؤکّد، دعوت به زهد و عزلت و انزوا کرده و بیتفاوت بودن نسبت به اقبال و ادبار دنیا را، از فضائل عالیّه و کمالات راقیهی روح بشر میداند. آیا این دو مطلب با هم تنافی ندارد؟ در جواب گفته میشود: خیر! این دو مطلب نه تنها تنافی باهم ندارند بلکه خوشبختانه مؤیّد و مؤکّد یکدیگر نیز میباشند. زیرا زهد عبارت است از بیمیلی و بیرغبتی نسبت به شئون دنیوی در مرحلهی روح و قلب و اعراض از تنعّم و تجمّل و لذّتطلبی در مرحلهی عمل و این حالت، مولود یک نوع روشنبینی و حقیقتشناسی خاصّ است که در روح پیدا میشود و آدمی، دنیا و تمام امور به ظاهر لذّتبخش دنیا را – آنچنان که در واقع هست – یک جلوهی موقّت زودگذر میبیند که به سرعت در معرض فنا و زوال است و به هیچ وجه، ارزش آن را ندارد که فی حدّ نفسه، مطلوب و محبوب، واقع گردد و انسان، خود را در طلب آن، به رنج و تعب بیفکند و از وجودش مشعوف و از عدمش محزون شود.
از طرفی هم، بر اثر بصیرت و بینایی مخصوصی که در قلبش پدید آمده و دیگران فاقد آن هستند، شخصیّت انسانی خود را، یک شخصیّت باقی که برای حیات ابدی، آفریده شده است مشاهده میکند و از این نظر، خود را فوقالعاده شریفتر و گرامیتر از این میشناسد که گرایش به حیات مادّی «فانی» پیدا کند؛ آنچنان که حضرت امیرالمؤمنین امام الزّاهدین علی(ع) میفرمایند:
وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَى الدُّنْيا لِنَفْسِكَ ثَمَناً وَ مِمّا لَكَ عِنْدَاللهِ عِوَضاً.[3]
بد معاملهای است که شخصیّت انسانی خود و بهشت ابدی را که خدا برای تو قرار داده است، با دنیا، برابر و مساوی ببینی.
یعنی آنقدر شخصیّت انسانی تو والا و حیات جاودانی عالم آخرت، اشرف و اعلاست که اگر این دو را از دست بدهی و در مقابل، تمام دنیا را با همه چیزش بخری، معاملهای بسیار زشت و مستنکر و تجارتی سفیهانه و نامعقول انجام دادهای.
آری! انسان زاهد، با عرفان ویژهای که دارد، سعادت و کمال مطلوبش را در عالم وسیع و منوّرِ تقرّب به خدا و انس با خدا و تحصیل رضای حضرت مبدأ اعلا تشخیص میدهد و میگوید:
فَقَدِ انْقَطَعَتْ اِلَیْکَ هِمَّتی وَ انْصَرَفَتْ نَحْوَکَ رَغْبَتی فَاَنْتَ لا غَیْرَکَ مُرادی وَ لَکَ لا لِسِواکَ سَهَرِی وَ سُهادی وَ لِقائُکَ قُرَّةُ عَیْنی وَ وَصْلُکَ مُنى نَفْسی... وَ رِضاکَ بُغْیَتی.[4]
پروردگارا!، وجههی همّت و رغبتم را، از همه جا و همه کس برگردانیده و یک جا، رو به تو آوردهام. تنها تویی مراد و مقصود من. غرض از بیخوابیهای شبانه و شبزندهداریهای پیوستهی من تویی. دیدار تو [مظاهر رحمت و مغفرت] روشنیبخش چشم من است و وصال تو، منتهای آرزوی قلبی من و رضا و خشنودی تو، مطلوب اصلی من.
میگوید:
مَوْلايَ بِذِكْرِكَ عاشَ قَلْبي وَبِمُناجاتِكَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفَ عَنّي.[5]
مولای من! با یاد تو، قلبم به زندگیاش ادامه میدهد و با مناجات تو، جان ناآرامم، آرام میشود.
البتّه طبیعی است، براساس اینگونه بینش و تشخیص و واقعنگری، پیدایش حالت زهد، یعنی بیرغبتی نسبت به شئون مادّی و اعراض عملی از تجمّل و لذّتگرایی و دنیاطلبی، ضرورت و قطعیّت خواهد داشت که قرآن مجید میفرماید:
لِكَيْلا تَأسَوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ.[6]
روشن است که چنین روح مترقّی و متعالی، نه از اقبال دنیا شادمان میشود و نه از ادبار آن افسرده و غمگین میگردد بلکه تمام هدف و نهایت آرزوی خود را، قرب خدا و رضوان او میداند.
هنگامی خویشتن را، واجد شخصیّت عالی انسانی میشناسد که قلبش کانون حبّ خدا و مهبط الهامات الهی باشد. زنجیر اسارت و بردگی در برابر پول، زن، ریاست، شهرت و... را، از گردن خود باز کرده و امیر بر شهوات نفس خود گردد و وقعی به فرمان شهوت و غضب نگذارد و مملوک آنها نشود که در تعریف زهد گفتهاند:
لَیْسَ الزّاهِدُ مَنْ لا یَمْلِکَ َشیْئاً وَ لکِنَّهُ الذَّی لا یَمْلِکُهُ شَیءٌ.
زاهد، آن نیست که مالک چیزی نباشد، بلکه زاهد آن است که چیزی مالک او نگردد و او برده و مملوک چیزی نشود.
پس انسان زاهد، یعنی یک روح اوج گرفته و از اسارت ذلّتبار مادّهپرستی رسته و در عالم اعلا و فضای لایتناهای خداجویی و ابدیّت خواهی، به پرواز در آمده و ذائقهی جانش، با لذّات فوق تصوّر انسانهای معمولی، آشنا گشته است که منحصراً، شادی و اندوهش، در کم و زیاد شدن آن سنخ از لذّات است، نه در زیاد و کمی لذّات دنیا که متاع قلیل است و در معرض زوال سریع.
بنابراین، وقتی آدمی تا این درجهی از تعالی روحی رسید که خود را عالیتر و شریفتر از دنیا و مشتهیات دنیایی دید، هرگز اسیر شهوات نفس و خواستههای دل نمیشود. نه تعدّی به حقوق مردم میکند و نه به دیگران اجازه میدهد بردهی شهوات خود گشته و به حریم انسانیّت تجاوز نمایند. بلکه روی وظیفهی دینی و الهیای که دارد، در راه حفظ حقوق خود و دیگران و دفاع از حریم حقّ و عدالت، با تمام قوا ایستادگی کرده و از بذل مال و جان در این راه که راه خدا (سبیلالله) است، دریغ و مضایقهای نمینماید.
نظر به همین نکتهی اساسی بود که گفتیم: مسألهی زهد و بیتفاوت بودن نسبت به اقبال و ادبار دنیا، با مسألهی احترام به اصول زندگی و دفاع از حقوق فرد و اجتماع، نه تنها تنافی با هم ندارند، بلکه در حقیقت مؤکّد یکدیگر نیز میباشند زیرا شکّی نیست در اینکه آدم زاهد، هم بیاعتنای به دنیا و خواهان رضا و خشنودی خداست که میتواند با کمال سهولت، پا روی شهوات خود بگذارد و در راه حفظ حقوقی که خدا مقرّر فرموده، قیام و اقدام کند و از این راه، به لذّات سرشار روحی نایل شود و هم، انسان مقیّد به حفظ حقوق است که مهار بر دهان نفس سرکش خود میزند و هوی را، قربان راه خدا و تأمین رفاه بندگان خدا میسازد؛ اگر نه، مردم دنیاپرست لذّتگرا، جز خود و لذّات خود، چیزی نمیخواهند و همه چیز را، فدای شهوت خود میسازند و هیچگونه ارج و احترامی برای زندگی و حقوق مسلّم دیگران قائل نمیشوند.
از اینرو، زندگانی روشن و تاریخ سراسر افتخار پیشوایان راستین دین مقدّس اسلام و در رأس آنان، حضرت امام امیرالمؤمنین علی(ع) شاهد صدق این مدّعاست.
در عین اینکه حضرت امیر(ع) روحاً و عملاً در درجهی کمال زهد و بیاعتنایی به دنیا بودهاند در عین حال، عالیترین مرتبهی احترام به حقوق و شدیدترین مبارزهی در راه دفاع از حریم حق و عدالت اجتماعی را، آن امام بزرگ به دنیا نشان داده و با کمال وضوح، عدم تنافی زهد با جامعهگرایی و تجلیل از اصول صحیح زندگی را به روشنبینان واقعی، اعلام فرمودهاند.
پس، یکی از فضائل عالیّهی روحی که شخصیّت واقعی انسان را بارز میسازد و در پناه آن فضیلت، علاوه بر حیات اخروی، زندگی دنیوی نیز دارای روح و معنا و مغز میگردد و ارزش زندگی انسانی پیدا میکند، فضیلت زهد است که مولود منوّر گشتن دل به نور معرفت خدا و مأنوس شدن انسان با خداست و آن هم میسّر نمیشود؛ مگر با پیمودن راه عبودیّت و انجام اعمال مخصوص و معیّنی که در شرع مقدّس، به عنوان عبادت، مقرّر شده است.
انحطاط زندگی کنونی، معلول خودشناسی انسان است
اینکه میبینیم فساد اخلاق و عمل، دنیا را گرفته و جامعهی بشر، در تنگنای زندگی پست حیوانی، به فشار افتاده و راه نجات، از هر طرف بر او مسدود گشته است، برای همین است که انسان، پی به موقف خاصّ خود نبرده و خود را نشناخته و از مسیر عبادت و خداجویی که وظیفهی مخصوص اوست، منحرف شده و اینچنین در لجنزار پر از عفونت مادّهپرستی، به تعب افتاده و کارش به فضاحت کشیده است.
جهان آنِ تو و تو مانده عاجز / ز تو محرومتر کس دیده هرگز؟!
به راستی که گناه بزرگ انسان، همین تباه ساختن استعداد عظیم خودشناسی است که شاهراه بزرگ خداشناسی است.
دل به لذّات فناپذیر مادّی بستن و در راه تمتّع از شهوات بهیمی، سعادت هر دو جهانی را نابود نمودن، حقّاً که سفاهت و حماقت است و با دست خود تیشه به ریشهی خوشبختی خود زدن!
این چه نادانی است یک دم با خود آی / سود میخواهی از این سودا برآی
گنج عالم داری و کدّ[7]میکنی / خود که کرد آنچه تو با خود میکنی
خودآزمایی
1- غرض از تشريع عبادت را توضیح دهید؟
2- اسلام از یک طرف، برای پیروان خود نسبت به حقوق فردی و اجتماعی، مسئولیت شدید قائل شده و از طرف دیگر با بیانات مؤکّد، دعوت به زهد میکند. آیا این دو مطلب با هم تنافی ندارد؟ پاسخ خود را شرح دهید.
3- به چه دلیل اینک میبینیم که فساد اخلاق و عمل، دنیا را فرا گرفته است؟
پینوشتها
[1]- سورهی حدید، آیهی ۲۳.
[2]- سورهی اعراف، آیهی ۳۸.
[3]- نهجالبلاغه، خطبهی ۳۲.
[4]- هشتمین مناجات خمس عشره، مناجات المریدین.
[5]- بخشی از دعای ابوحمزهی ثُمالی.
[6]- سورهی حدید، آیهی ۲۳.
[7] - گدایی.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی