پیامبر اسلام (ص) قبل از پیامبری | ۳
نامها و چهرهی زیبای محمّد(ص)
در قرآن، چهار بار نام پیامبر اسلام(ص) به اسم «محمّد» آمده است[1] و در یک مورد با نام «احمد» (سوره صفّ آیه ۶) ذکر شده است.
روایت شده: یکی از یهودیان از پیامبر(ص) پرسید: «چرا نام تو، محمّد و احمد، و بشیر و نذیر است؟».
پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
«امّا «محمّد» از این رو است که من در زمین محمود (ستوده شده) هستم، اما «احمد» از این رو است که من در آسمان ستودهتر از زمین هستم، اما «بشیر» از این رو است که پیروان خدا را به رحمت الهی مژده میدهم، و اما «نذیر» از این رو است که گنهکاران را از دوزخ میترسانم»[2].
او را با لقب «مصطفی» میخواندند یعنی برگزیده، و نیز «خاتَمِالنّبیین» میخوانند، یعنی آخرین پیامبران.
چهره و قامت محمّد(ص) به قدری زیبا بود که قابل توصیف نیست، یکی از قیافهشناسان آن عصر به نام «هندبن ابی هاله» روزی با امام حسن(ع) ملاقات کرد: امام به او فرمود: «چهرهی جدّم چگونه بود؟».
هند در پاسخ گفت: «صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید، قامتش رسا، سرش بزرگ، مویش نه پیچیده و نه افتاده، رنگش سفید روشن، پیشانیش گشاده، ابروانش پرمو و کمانی و از هم گشاده، در وسط بینی برآمدگی داشت، ریشش انبوه، سیاهی چشمش شدید، گونههایش نرم و کمگوشت، دندانهایش باریک، و دندانهای ثنایایش از هم گشاده، اندامش معدل ... و باریکی کف پایش خالی و کمگوشت بود، هنگامی که راه میرفت با وقار حرکت میکرد و گامهای گشاده میگذاشت همانند آنکه از بلندی به پایین گام بردارد، وقتی به چیزی توجّه میکرد، به طور عمیق به آن نگاه میکرد، هنگام حرکت، بیشتر به زمین مینگریست و به مردم خیره نمیشد و به هر کس که میرسید به او سلام میکرد و همواره به هدایت و راهنمایی مردم میپرداخت»[3].
شیرخوارگی محمّد(ص)
وقتی که محمّد(ص) چشم به جهان گشود، پدرش را از دست داده بود، عبدالمطّلب، مهربانتر از پدر از او سرپرستی کرد، آمنه مادر محمّد(ص) سه روز یا هفت روز به او شیر داد سپس ثُوَیْبَه کنیز ابولهب، چند روز به او شیر داد.
در آن زمان رسم بود که بانوان اطراف، به مکّه میآمدند تا کسی پیدا شود و آنها را برای شیردادن به نوزاد خود اجیر کند، تا از این راه معاش زندگی خود را تأمین نمایند.
حلیمهی سعیدیّه یکی از بانوان پاکسرشت مکّه، برای همین منظور به بازار مکّه آمده بود و در انتظار کسی بود تا او را به عنوان شیردهی اجیر نماید، آن روز کسی پیدا نشد، او در حالی که نا امید شده بود، به سوی خانهاش بازگشت، در مسیر راه عبدالمطّلب او را دید و به او گفت: «فرزند نوزادی دارم به او شیر بده» او پذیرفت، عبدالمطّلب محمّد را به او تحویل داد.
حلیمه به افتخار این سعادت رسید و آن نوزاد نورانی را به طرف خاندانش که در بیابان میزیستند و بادیهنشین بودند برد، همین که وجود پربرکت محمّد(ص) به خانهی خاندان حلیمه راه یافت، برکت و نعمت از هر سو به آن خاندان سرازیر شد، پستان راست حلیمه خشک بود اما میدید که کودک میل دارد از آن شیر بخورد، سرانجام پستان راست را به دهان او نهاد، شیر سرشاری از آن جاری گشت و حلیمه از این پیش آمد تعجّب کرد.
تا محمّد(ص) در میان قبیلهی حلیمه بود، زراعتها و دامهای آنها از نعمت و برکت سرشار و بیسابقه برخوردار بودند.
حلیمه چهارسال از این کودک نگهداری کرد و در این مدّت حوادث عجیبی از زندگی آن کودک مشاهده نمود، از این رو صلاح ندانست آن کودک فوقالعاده را پیش خود نگهدارد، تصمیم گرفت هرچه زودتر کودک را به مکّه برده و به عبدالمطّلب تحویل دهد[4].
یک خاطرهی جالب از سه سالگی محمّد(ص)
در تاریخ آمده: پیامبر(ص) در آن هنگام که سه ساله بود و در نزد مادر رضاعی خود حلیمهی سعدیّه به سر میبرد، روزی به حلیمه گفت:
«ای مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حلیمه هستند) در روز نمیبینم؟».
حلیمه گفت: «آنها روزها گوسفندان را به بیابان برای چراندن میبرند، اکنون در بیابان هستند».
محمّد(ص) گفت: «چرا من همراه آنها نروم؟».
حلیمه گفت: آیا دوست داری همراه آنها به صحرا بروی؟
محمّد(ص) گفت: آری.
صبح بعد حلیمه روغن بر موی محمّد(ص) زد و سرمه بر چشمش کشید و یک «مهرهی یمانی» (برای حفاظت او) برگردنش آویخت.
محمّد(ص) [در همان کودکی با خرافات و امور بیهوده مبارزه میکرد، بیدرنگ] همان مهره را از گردن بیرون آورد (و به دور انداخت) سپس رو به حلیمه کرد و فرمود:
«مَهْلاً یا اُمّاهُ افَاِنَّ مَعِی مَنْ یَحْفِظُنی:
مادر جان! آرام بگیر این چیست، من خدایی دارم که مرا حفظ میکند» (نه مهرهی یمانی)[5].
وفاداری و محبّتهای پیامبر(ص) به مادران شیرده خود
پیامبر(ص) بسیار وفادار و حقشناس بود و بر همین اساس، ثُویبه کنیز آزاد شدهی ابولهب با اینکه بیش از چند روز شیر به او نداده بود آن حضرت بعدها همواره جویای حال ثُوَیبَه میشد و به خاطر محبّتهای او در دوران شیرخوارگی از او احترام میکرد، حتّی پیامبر(ص) در مدینه برای او (که در مکّه میزیست) لباس و هدیههای دیگر میفرستاد، ثُویبه در سال هفتم هجرت از دنیا رفت، پیامبر(ص) از وفات او غمگین گردید از خویشان او جویا شد، تا به آنها محبّت کند.
هنگامی که پیامبر(ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه(س) در مکّه ازدواج کرد، یک سال بر اثر خشکسالی قحطی شد، حلیمهی سعدیّه بر اثر تهیدستی به مکّه آمد تا معاش زندگی خود را تأمین نماید، نزد پیامبر(ص) آمد و شرح حال خود را بیان نمود، پیامبر(ص) از اموال خدیجه(س) چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد[6].
مهر و محبّت پیامبر(ص) به شَیْماء خواهر رضاعی خود
در ماجرای جنگ حُنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شَیْماءْ دختر حلیمه، خواهر رضاعی پیامبر(ص) با جمعی از دودمانش به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر(ص) هنگامی که شَیْماء را در میان اسیران دید، به یاد محبّتهای او و مادرش در دوران شیرخوارگی، احترام و محبّت شایانی به شَیْماء کرد، برخاست و عبای خود را بر زمین گستراند و شیماء را روی آن نشانید و با مهربانی مخصوصی از او احوالپرسی کرد و به او فرمود: «تو همان هستی که در روزگار شیرخوارگی به من محبّت کردی...»، با اینکه از آن زمان شصت سال گذشته بود.
شیماء از پیامبر(ص) تقاضا کرد تا اسیران طایفهاش را آزاد سازد، پیامبر(ص) به او فرمود: «من سهمیّه خودم را بخشیدم، و در مورد سهمیّه سایر مسلمانان، به تو پیشنهاد میکنم که بعد از نماز ظهر، برخیز و در حضور مسلمانان، بخشش مرا وسیلهی خود قرار بده، تا آنها نیز سهمیّهی خود را ببخشند.
شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به پیروی از پیامبر(ص) سهمیهی خود را بخشیدیم».
تنها دو نفر به نام «اقرع» و «عُیَیْنَه» سهمیّه خود را نبخشیدند، پیامبر(ص) هر یک از اسیران آنها را با شش نفر اسیر دیگر عوض کرد در نتیجه همهی اسیران طایفه شیماء، آزاد شدند[7].
ابن هشام سیرهنویس معروف مینویسد: :«پیامبر(ص) به شیماء فرمود: «اگر بخواهی با کمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگی کن و اگر دوست داری تو را از نعمتها بهرهمند میسازم و به سلامتی به سوی قوم خود بازگرد؟».
شَیْماء گفت: «میخواهم به سوی قوم خود بازگردم».
پیامبر(ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو باهم ازدواج کردند و به عنوان خدمتکار در خانهی شیماء، ادامه زندگی دادند[8].
خودآزمایی
1- پیامبر(ص) در پاسخ یکی از یهودیان که پرسید: «چرا نام تو، محمّد و احمد، و بشیر و نذیر است؟» چه پاسخی دادند؟
2- چرا محمّد(ص) «مهرهی یمانی» را از گردن خویش بیرون انداخت؟
3- چه کسانی به پیامبر(ص) شیر دادند؟
4- به چه دلیل پیامبر(ص) به شیماء احترام شایانی کردند؟
پینوشتها
[1]- ۱- آل عمران آیه ۱۴۴؛ ۲- احزاب آیه ۴۰؛ ۳- محمّد آیه ۲؛ ۴- فتح آیه ۲۹.
[2]- تفسیر المیزان، ج ۱۹، ص ۲۹۵.
[3]- المجالس السنیّه، ج ۵، ص ۱۰.
[4]- اقتباس از کحلالبصر، ص ۵۱ تا ۵۷.
[5]- بحار، ج ۱۵، ص ۳۹۲.
[6]- کحلالبصر، ص ۵۴ – بحار، ج ۱۵، ص ۴۰۱.
[7]- اعلام الوری، ص ۱۲۶ و ۱۲۷.
[8]- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۱۰۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی