چوپانی محمّد(ص)
محمّد پس از بازگشت به مکّه همچنان در صدق و صفا و امانت زندگی میکرد اما هیچگاه نمیخواست بیکار باشد، طبق خواست او، ابوطالب او را در کارها شرکت میداد، یکی از کارهایی که طبق خواست او مدّتی انجام داد، کار چوپانی بود، او مدّتی گوسفندان مردم را به صحرا میبرد و میچرانید، انتخاب این شغل ممکن است از چند جهت باشد:
۱- او در مکّه در جامعهی آلوده که بتپرست بودند و انواع فسادها را انجام میدادند سخت آزرده خاطر میشد، از اینرو میخواست به گوشهی بیابانی برود که چشمش به آنهمه آلودگی نخورد.
۲- او میخواست در بیابان، تنها به تماشای مناظر زیبای طبیعت و دشت و کوه و آسمان و ستارگان بپردازد و قلبش سرشار از خداشناسی و توحید گردد.
۳- او میخواست به رنج تحمّل نگهداری و هدایت گوسفندان که فهم و شعور ندارند (و احیاناً حملهی گرگان و جلوگیری از آنها) عادت کند و ورزیده شود تا بتواند رنجها را در برخورد با مردم، هنگام هدایت آنها تحمّل کند، چنانکه در سخنی فرمود:
«ما بَعَثَ نَبِیّاً قَطُّ یَسْتَرْعِیه الغَنَمَ لِیُعَلِّمَهُ بِذلِکَ رَعْیَهُ النّاسَ:
خداوند هیچ پیامبری را به پیامبری نفرستاد، مگر این که او را مدّتی چوپان نمود، تا از این طریق طرز رهبری مردم را بیاموزد»[1].
۴- او میخواست ضمناً با دامداری که یکی از پایههای حفظ اقتصاد اجتماع است شرکت داشته باشد.
۵- او میخواست با این روش به انسانها بیاموزد که کار عار نیست هرچند چوپانی باشد، باید کار کرد و به جامعه خدمت نمود.
اینها تمرینهای عملی پیامبر(ص) و به اصطلاح آزمایشهای تجربی بود که وقتی در آینده به عنوان رهبر در جامعه قدم مینهد، قبلاً تمام رنجها و فراز و نشیبهای جامعه را با تمام وجود لمس کرده باشد.
در مورد چوپانی آن حضرت داستانها نقل کردهاند:
روایت شده: اکثر چوپانها امین نبودند، گاهی در بیابان از شیر گوسفندان مردم استفاده میکردند، یا یکی را میکشتند و از گوشتش میخوردند، بعد به دروغ به صاحبش میگفتند گرگ آنرا خورد ولی در آن مدّت که پیامبر چوپانی آنها را به عهده گرفت با کمال امانت، گوسفندان مردم را به چرا میبرد و سالم با پستانهای پر از شیر تحویل صاحبانشان میداد، از این رو به او «امین» گفتند چرا که از امانتهای مردم به خوبی مراقبت میکرد.
از جمله گویند: در آن هنگام عمّار یاسر هم چوپان بود، روزی در بیابان پیامبر به او برخورد کرد، باهم بنا گذاشتند روز بعد اوّل صبح با هم گوسفندها را به نقطهای (که تعیین کرده بودند) بیاورند و از آنجا با هم به چراگاه ببرند، فردا فرا رسید، پیامبر به آن نقطه آمد هرچه منتظر ماند دید عمّار نیامد، پیامبر تا غروب همانجا ماند، آنگاه عمّار آمد و اظهار داشت: «فراموش کردم که با شما چنین عهدی کرده بودم ولی شما چرا به چراگاه نرفتی؟».
پیامبر فرمود: «من با شما پیمان بسته بودم با هم به چراگاه برویم آیا پیمانشکنی کنم؟»[2].
ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه(س)
خدیجه(س) دختر خُوَیْلِد، از خاندان قریش، بانویی بسیار پاکدامن و ارجمند بود، او دو شوهر کرد، هر دو از دنیا رفتند و اموال بسیاری از آنها از طریق ارث به او رسید، ثروت او از حدّ و مرز گذشت، همواره کاروانهای بازرگانی او در شام و یمن و طائف در حرکت بودند.
عموی خدیجه(س) به نام «وَرَقةبن نوفل» از دانشمندان و کشّیشان مسیحی بود و همهی کتابهای آسمانی را خوانده بود و قبل از بعثت پیامبر(ص) در جستجوی آئین حق به سر میبرد، او نشانههای پیامبری را در وجود پیامبر اسلام(ص) دیده بود[3] خدیجه توسّط او به مقام پیامبر(ص) آگاه شده بود، به علاوه خود روش پاک و ارجمند محمّد(ص) را دیده بود و امانتداری و صداقت او را مشاهده کرده بود، از این رو مجذوب و شیفتهی بیقرار پیامبر(ص) شد و تصمیم گرفت با پیامبر(ص) ازدواج کند، در این وقت پیامبر(ص) ۲۵ سال داشت ولی از سنّ خدیجه(س) چهل سال میگذشت و به نقل بعضی او در این هنگام ۲۸ سال داشت[4].
پیامبر(ص) با وساطت عمویش ابوطالب وسائل ازدواج با خدیجه(س) را فراهم کرد و این ازدواج مقدّس انجام شد.
خدیجه(س) نسبت به پیامبر(ص) بسیار فداکار و مهربان بود، او نخستین بانویی است که پس از بعثت مسلمان شد و همهی ثروتش را در اختیار پیامبر(ص) گذاشت تا در راه گسترش اسلام به مصرف برسد، خدیجه(س) غمخوار پرمهر و ایثارگر برای پیامبر(ص) بود.
خدیجه(س) ۲۵ سال (۱۵ سال قبل از بعثت و ده سال بعد از بعثت) با پیامبر(ص) زندگی کرد، پیامبر(ص) هرگز فداکاریها و مهربانیهای خدیجه(س) را فراموش نکرد، هرگاه به یاد او میافتاد، درود بر او میفرستاد و از درگاه خدا برای او طلب رحمت میکرد و فرمود: «خدیجه وقتی به من پیوست، که همه از من دور میشدند، او در راه اسلام هرگز مرا تنها نگذاشت، همواره از من حمایت نمود، خدا او را رحمت کند که بانوی پربرکتی بود و من از او دارای شش فرزند شدم».
سرانجام این بانوی ارجمند و مخلص، در سال دهم بعثت سه روز پس از وفات ابوطالب عموی مهربان پیامبر(ص) از دنیا رفت، پیامبر(ص) آن سال را «سال غم» نامید، و براستی که از فراق این دو یار ایثارگر و پرمهر، سوخت[5].
کمالات خدیجه بسیار است و در این کتاب که بنایش بر اختصار است نمیگنجد، در اینجا تنها به ذکر یک روایت میپردازیم:
تمجید پیامبر(ص) از خدیجه(س)
عایشه یکی از همسران پیامبر(ص) میگوید: هرگاه پیامبر(ص) به یاد خدیجه(س) میافتاد او را میستود و برای او طلب رحمت میکرد، روزی او را میستود، رقابت زنانگی موجب شد که به آن حضرت گفتم: «به جای او خداوند زن جوانی به تو داده است!».
پیامبر(ص) با شنیدن این سخن (که اهانت ضمنی به مقام خدیجه(س) شده بود) سخت خشمگین شد، من از گفتهام پشیمان شدم و با خدا عهد کردم که اگر خشم پیامبر(ص) رو فرو نشاند، دیگر بار هرگز چنان سخنی را تکرار نکنم.
در این هنگام پیامبر(ص) به من فرمود: «چگونه این سخن را گفتی؟ سوگند به خدا خدیجه(س) هنگامی به من ایمان آورد که همهی مردم کافر بودند، مرا هنگامی پناه داد که همه مرا ترک و طرد کرده بودند، مرا هنگامی تصدیق نمود که همه تکذیب میکردند، و از او دارای فرزندانی شدم»[6].
خودآزمایی
1- چوپانی حضرت محمّد(ص) ممکن است چه دلایلی داشته باشد؟
2- چرا به پیامبر(ص) «امین» میگفتند؟
3- پیامبر(ص) چه سالی را «سال غم» نامیدند؟چرا؟
پینوشتها
[1]- سفینة البحار، ج ۲، ص ۵۶۵ - بحار، ج ۱۱، ص ۶۵.
[2]- بحار، ج ۱۶، ص ۲۲۴.
[3]- سفینة البحار، ج ۲، ص ۶۴۳.
[4]- بحار، ج ۱۶، ص ۱۲.
[5]- شرح در اسدالغابه، ج ۵، ص ۴۳۸ – بحار، ج ۳۵، ص ۸۲.
[6]- بحار، ج ۱۶، ص ۱۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی