امام حسن عسکری(ع) پس از امامت| ۱۵
شهادت امام حسن(ع) و سه نشانهی امامت حضرت مهدی(عج)
اَبُوالادیان یکی از شیعیان خاصّ و نامهرسان امام حسن عسکری(ع) میگوید: آن حضرت در بستر شهادت، مرا به حضور طلبید و چند نامه به من داد و فرمود: «این نامهها را به مدائن ببر و به صاحبانش برسان و پس از پانزده روز مسافرت وقتی که به شهر سامرّا بازگشتی از خانهی من صدای گریه و عزاداری میشنوی و جنازهی مرا روی تختهی غسل مینگری.»
اَبُولادیان میگوید گفتم: «ای آقای من! اگر چنین پیش آید به چه کسی مراجعه کنم؟» فرمود: به کسی رجوع کن که؛ (دارای سه علامت باشد):
۱- پاسخهای نامههای مرا از تو مطالبه کند که او قائم بعد از من است.
گفتم: نشانهی بیشتر بفرمایید، فرمود:
۲- کسی که بر جنازهی من نماز میخواند.
گفتم: باز نشانهی بیشتر بفرمایید، فرمود:
۳- آن کسی که از محتوا و اشیای داخل همیان خبر دهد، او قائم بعد از من است.
سپس شکوه امام مانع شد که سؤال بیشتر کنم، به سوی مدائن رفتم و نامهها را به صاحبانشان دادم و پاسخهای آنها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامرّا بازگشتم، ناگاه همانگونه که فرموده بود صدای گریه و عزا از خانهی امام حسن عسکری(ع) شنیدم به خانهی آن حضرت آمدم ناگاه دیدم جعفر کذّاب (برادر آن حضرت) در کنار در خانه ایستاده و جمعی از شیعیان اطراف او را گرفتهاند و به او تسلیت گفته و به او به عنوان امام بعد از امام حسن عسکری(ع) مبارکباد میگویند.
با خود گفتم: اگر امام این شخص باشد، مقام امامت تباه خواهد شد زیرا من جعفر را میشناختم که شراب میخورد و قماربازی میکرد و با ساز و آواز سر و کار داشت، نزد او رفتم و تسلیت و تهنیت گفتم از من هیچ سؤالی نکرد.
سپس «عقید» (غلام امام حسن (ع)) آمد و به جعفر گفت: ای آقای من جنازهی برادرت کفن شد برای نماز بیا، جعفر و شیعیان اطراف او وارد خانه شدند، من نیز همراه آنها بودم و در برابر جنازهی کفن شدهی امام حسن عسکری(ع) قرار گرفتیم، جعفر پیش آمد تا نماز بخواند، همین که آمادهی تکبیر شد، کودکی که صورتی گندمگون و موی سرش به هم پیچیده و بین دندانهایش گشاده بود به پیش آمد و ردای جعفر را گرفت و کشید و گفت:
«تَأَخَّرْ یا عَمُّ فَاَنَا اَحَقُّ بِالصَّلاةِ عَلی اَبِی:
ای عمو! به عقب برگرد، من سزاوارتر به نماز خواندن بر جنازهی پدرم هستم.»
جعفر به عقب بازگشت در حالی که چهرهاش تغییر کرده و غبار گونه شده بود.
کودک جلو آمد و نماز خواند و سپس آن حضرت را در کنار قبر پدرش امام هادی(ع) در شهر سامرّا به خاک سپردند.
سپس آن کودک به من گفت: پاسخهای نامهها را که در نزد توست بیاور، آنها را به آن کودک دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (۱- نماز ۲- مطالبهی نامهها) امّا نشانه سوم (خبر از محتوای همیان) باقی مانده است.
سپس نزد جعفر کذّاب رفتم دیدم مضطرب است، شخصی به نام «حاجز وَشّاء» به جعفر گفت: «آن کودک چه کسی بود؟» (حاجز میخواست با این سؤال، جعفر را در حجّتش درمانده سازد.)
جعفر گفت: «سوگند به خدا هرگز آن کودک را ندیدهام و نشناختهام.»
اَبُوالْاَدیان در ادامهی سخن گفت: ما نشسته بودیم ناگاه چند نفر از قم آمدند و جویای امام حسن عسکری(ع) بودند، دریافتند که آن حضرت از دنیا رفته است، پرسیدند: «امام بعد از او کیست؟»
مردم با اشاره جعفر را به آنها نشان دادند.
آنها بر جعفر سلام کردند و به او تسلیت و تهنیت گفتند و عرض کردند: «همراه ما نامهها و اموال است، به ما بگو نامهها را چه کسی فرستاده و اموال، چه مقدار است؟!»
در این هنگام خادم (از جانب امام عصر (ع)) بیرون آمد و گفت: نزد شما نامههایی است از فلان کس و فلان کس (نام آنها را به زبان آورد) و در نزد شما همیانی است که هزار دینار دارد، که ده دینار آن، طلای روکش دارد.
قمّیها آن نامهها و همیان را به آن خادم دادند و گفتند: امام، همان کسی است که تو را نزد ما فرستاده است (به این ترتیب سومین نشانه نیز آشکار شد.)
پس از این ماجرا، جعفر کذّاب نزد مُعْتمد عبّاسی (پانزدهمین خلیفهی عبّاسی) رفت و گفت: در خانهی برادرم امام حسن عسکری(ع) کودکی هست که شیعیان به امامت او معتقدند.
معتمد، دژخیمان خود را برای دستگیری آن کودک فرستاد، آنها آمدند و پس از جستجو، کنیز امام حسن(ع) به نام «صقیل» را دستگیر کرده و کودک را از او مطالبه کردند، او انکار و اظهار بیاطلاعی کرد و برای منصرف کردن آنها از جستجوی آن کودک گفت: من حملی از آن حضرت دارم (یعنی حامله هستم از امام حسن(ع)).
مأموران آن کنیز را به ابن ابیالشّوراب قاضی سپردند (تا وقتی که بچه متولّد شد آن را بکشند) در این میان عبیداللهبن یحییبن خاقان وزیر از دنیا رفت و صاحب الزّنج (امیر زنگیان) در بصره خروج کرد و دستگاه خلافت سرگرم این امور شد و از جستجوی کودک منصرف گردیدند و کنیز (صقیل) از خانهی قاضی به خانهی خود آمد.[1]
تشییع با شکوه جنازهی امام حسن(ع)
هنگامی که خبر رحلت امام حسن(ع) به مردم سامرّا رسید، شهر سامرّا از داغ این فاجعهی بزرگ یکپارچه شیون شد، بازارها تعطیل گردید، بنی هاشم، سران سپاه، معتمدین و شخصیتها و سایر مردم، کنار جنازهی امام حسن(ع) آمدند، معتمد عبّاسی، ابو عیسی پسر متوکّل را فرستاد که بر جنازهی امام نماز بخواند، هنگامی که جنازه برای نماز بر زمین نهاده شد، عیسی صورت امام را باز کرد و به علویان و عبّاسیان و قاضیان و نویسندگان و شهود دیگر نشان داد و گفت: «ببینید ابومحمد (امام حسن) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.» سپس جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد آن را ببرند و در خانهاش کنار قبر پدرش امام هادی(ع) به خاک بسپارند.[2]
البته همانگونه که قبلاً در ماجرای ابوالادیان گفتیم، حضرت مهدی(عج) در خانه بر جنازه نماز خواند ولی طاغوتیان با ظاهرسازی به این نمایش دست زدند تا هم منکر وجود حضرت مهدی(عج) گردند و هم ماجرای شهادت مظلومانه امام حسن(ع) لوث گردد و شیعیان از امامِ بعد از امام حسن(ع) ناامید گردند.
حرکات مذبوحانه و بینتیجه جعفر کذّاب
وقتی امام حسن عسکری(ع) وفات کرد، برادرش جعفر (کذّاب) اعلام و ادّعا کرد که من امام هستم و برای اینکه به مقصود خود برسد، پولی را به معتمد عبّاسی (پانزدهمین خلیفه عبّاسی) داد که این خبر شایع شد.
وزیر معتمد عبّاسی، به جعفر گفت: «خلفا هر کدام تصمیم گرفتند تا دین برادرت (امام حسن) را نسخ و نابود نمایند ولی به چنین مقصودی نرسیدند، تو شیعیان برادرت را بهسوی خود دعوت کن و آنها را پیرو خود نما.»
ولی جعفر (هرچه در این جهت تلاش و حیله نمود) به مقصود نرسید، سرانجام در مورد کنیزان برادرش (امام حسن (ع)) سعایت کرد و به طاغوتیان گفت: «کنیزی در میان کنیزان وجود دارد که اگر دارای فرزند شود، نابودی دستگاه خلافت شما به دست اوست.»
معتمد عباسی برای عثمانبن سعید (ره) پیام فرستاد که کنیزان را به خانهی قاضی یا به خانهی بعضی از شهود بفرستد تا آنها را وارسی نمایند و نگهدارند و معلوم شود که آیا حامله هستند یا نه؟
عثمانبن سعید، ناگزیر آن کنیزان را به آن عادل (قاضی) تسلیم نمود، آنها تحت نظر او یک سال ماندند سپس او آنها را به عثمانبن سعید بازگردانید، به این ترتیب کارشکنیهای جعفر کذّاب بینتیجه ماند.[3]
کوتاه سخن آنکه کارشکنیها و مزاحمتهای جعفر کذّاب بسیار است ولی با اینکه رژیم طاغوتی از او حمایت میکرد و تلاشهای بسیار داشت تا بهوسیلهی او قدرت شیعیان را درهم بشکند، در این مورد هم رژیم و هم جعفر، مفتضحانه شکست خوردند و نقشههایشان نقش بر آب گردید، به هر حال خاندان امام حسن(ع) از ناحیهی آشنا نیز به زحمت افتادند و مظلوم واقع شدند، مثال جعفر کذّاب همانگونه است که حافظ گفت:
ای مگس عرصهی گیتی نه جولانگاه توست / عِرض خود میبری و زحمت ما میداری
خودآزمایی
1- سه نشانه قائم که امام حسن عسکری(ع) به اَبُولادیان گفت را بیان کنید.
2- چرا با آنکه حضرت مهدی(عج) در خانه بر جنازه امام حسن عسکری(ع) نماز خواند، مجدداً ابو عیسی پسر متوکّل بر جنازهی امام حسن عسکری(ع) نماز خواند؟
3- جعفر کذّاب برای این که به مقصود خود یعنی حانشینی امام حسن عسکری(ع) برسد، چه کاری انجام داد؟
پینوشتها
[1]- کمالالدّین صدوق، ج ۱، ص ۱۵۰ تا ۱۵۲ – بحار، ج ۵۰، ص ۳۳۲ و ۳۳۳.
[2]- ترجمهی ارشاد مفید، ج ۲، ص ۳۱۱ – اعلام الوری، ص ۳۵۹.
[3]- انوار البهیّه، ص ۵۱۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی