نمونههایی از گفتار و رفتار امام حسن عسکری(ع)| ۲
شیوهی دعا کردن
یکی از دوستان امام حسن(ع) در ضمن نامهای از آن حضرت تقاضا کرد به من دعایی را بیاموز تا با همان دعا نیایش نمایم. امام حسن(ع) دعایی را در ورقهای نوشت و فرمود: با این دعا نیایش کن و آن دعا چنین است:
«یا اَسْمَعَ السَّامِعِينَ، وَ يا اَبْصَرَ الْمُبْصِرینَ، یا عِزَّالنّاظِرِینَ، وَ يا اَسْرَعَ الْحاسِبِينَ، وَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ وَيا اَحْكَمَ الْحاكِمِينَ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اَوْسِعْ لِی فِی رِزْقِی وَ مُدَّلِی فِی عُمْرِی، وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِرَحْمَتِکَ وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ تَنْصُرُ بِهِ لِدِینِکَ، وَلا تَسْتَبْدِلْ بِی غَیْرِی:
ای شنواترین شنوایان! و ای بیناترین بینایان! و ای مرکز عزّت بینندگان! و ای کسی که سریعتر از همهی حسابگران حسابرسی میکنی! و ای مهربانترین مهربانان! و ای حاکمترین حاکمان! بر محمّد و آلش درود بفرست. بر رزقم توسعه بده، عمرم را طولانی کن و به رحمتت بر من منّت بگذار و مرا از کسانی که به وسیلهی آنها دینت را یاری میکنی و در جایگاه استوار و ثابت قرار بده.»[1]
چنانکه ملاحظه میکنید بخش مهم این دعا از توحید و صفات خدا است. سپس صلوات و درود بر محمّد(ص) و آل او است و بعد دعا برای رزق، عمر بابرکت، یاری دین و استواری در راه عقیده میباشد.
در اینجا این مطلب را میافزاییم که در نگین انگشتر امام حسن عسکری(ع) چنین نوشته شده بود:
«سُبْحانَ مَنْ لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ:
پاک و منزّه است خداوندی که کلیدهای آسمانها و زمین از آن او و در دست او است.»[2]
آری پایه و اساس عبودیّت و بندگی و کمال و پیروزیها توحید و توجّه به قدرت مطلق الهی است. امید و انتظاری که بر چنین قدرتی متّکی است و در پرتو توحید قرار گیرد قطعاً خالص بوده و نتیجهبخش خواهد شد.
حزبالله کیست؟
ابوهاشم جعفری میگوید پیش خود این دعا را میکردم:
«اَللّهُمَّ اجْعَلنِی فِی حِزْبِکَ وَ فِی زُمْرَتِکَ:
خدایا! مرا در میان حزب خودت و در جماعت خودت قرار بده.»
امام حسن(ع) به من متوجّه شد و فرمود: «تو وقتی از حزبالله و در صف جماعت خدا هستی که:
«کُنْتَ بِاللهِ مُؤْمِناً وَلِرَسُولِهِ مُصَدِّقاً وَلِاَوْلِیائهِ عارِفاً وَلَهُمْ تابِعاً...:
۱- ایمان به خدا داشته باشی ۲- رسول خدا(ص) را تصدیق کنی ۳- به مقام اولیای خدا (امامان) عارف و آگاه باشی ۴- از آنها پیروی نمایی. در این صورت به تو مژده باد، به تو مژده باد.»[3]
انگشتر به دست چپ نمودن تا هنگام ظهور
امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ هجری (آخرین سال زندگی در دنیا) به شیعیان فرمود: «تاکنون که ما در میان شما بودیم دستور میدادیم انگشتر را به دست راست کنید ولی اکنون غیبت ما فرا رسیده، میگوییم انگشتر را به دست چپ کنید تا آن هنگام که امر ما و شما ظاهر گردد. (و دولت حقّ سر کار آید) که این بهترین دلیل بر ولایت شما با ما خاندان است.»
شیعیان در محضر آن حضرت انگشترها را از دست راست خود بیرون آورده و در دست چپ نمودند. امام حسن(ع) فرمود: «این موضوع را به همهی شیعیانم ابلاغ کنید.»[4]
تجزیه و تحلیل
انگشتر به دست راست کردن از سنّت پیامبر(ص) است. این سنّت بین مسلمانان ادامه داشت تا آن هنگام که در عصر خلافت امیر مؤمنان علی(ع) ماجرای تحکیم حَکَمین به پیش آمد. عمروعاص از طرف معاویه و ابو موسی اشعری در ظاهر از طرف علی(ع) (که چنین نیابت را بر علی(ع) تحمیل کردند) با جمعی از گواهان در دَوْمَةالْجَنْدَل نشستند و با هم قرار گذاشتند که معاویه و علی(ع) را از خلافت خلع کنند تا مردم خودشان برای خود خلیفه تعیین نمایند. ابو موسی که شخص احمقی بود از نیرنگ عمروعاص، فریب خورد و پیشدستی کرد و گفت: «من امام علی(ع) را از خلافت خلع کردم.»
عمروعاص گفت: «ابو موسی رفیق خود علی(ع) را از خلافت خلع کرد ولی من رفیقم معاویه را بر خلافت نصب کردم، مانند این انگشتر که از دست راستم درآوردم و در دست چپم میکنم.» (در این هنگام انگشترش را از دست راستش درآورد و در دست چپ نمود) به این ترتیب انگشتر به دست چپ کردن، سنّت اَمَوی شد.
شیعیان به این بازیها اعتنا نکردند و همان سنّت پیامبر(ص) (بهدست کردن انگشتر در دست راست) را ادامه دادند، بهطوری که شیعیان به این علامت شناخته میشدند.
امام حسن عسکری در سال ۲۶۰ هجری (آخرین سال عمرش) طبق حدیث مذکور، به شیعیان دستور داد که «غیبت ما فرا رسیده، انگشترها را در دست چپ کنید تا هنگام ظهور امر ما.»[5]
نتیجه اینکه: این دستور مقطعی بود، نه همیشگی. اکنون که تقیّهای در این مورد نیست، باید همان سنّت پیامبر (انگشتر به دست راست کردن) ادامه یابد.
تأیید این مطلب اینکه خود امام حسن عسکری (ع) فرمود:
«نشانههای مؤمن پنج چیز است:
۱- انجام پنجاه و یک رکعت نماز نافله شبانهروز.
۲- زیارت مرقد امام حسین (ع) در اربعین
۳- انگشتر به دست راست کردن.
۴- سجده بر خاک
۵- بلند خواندن بِسْمِ الله در نمازهای جهر و اخفات.»[6]
آری، این تابلو نیز نشانگر شدّت دیکتاتوری و فشار رژیم منحوس عبّاسی برای قطع خط فکری تشیّع و امامت است ولی آنها خواستند نور خدا را با فوت کردن دهان خاموش کنند، آیا نور خورشید را میتوان با فوت کردن خاموش کرد؟!
سفر پربرکت امام حسن(ع) به گرگان
یکی از شیعیان گرگانی به نام «جعفر بن شریف» در سفر حج به شهر سامرّا رفت و به محضر امام حسن عسکری(ع) رسید، پول و اموالی از جانب شیعیان دیگر آورده بود تا به آن حضرت برساند. در این فکر بود که تحویل چه کسی دهد، امام حسن (ع) بدون مقدّمه فرمود: «هرچه داری به خادمم مبارک بده.»
جعفر به دستور امام عمل کرد. آنگاه سلام شیعیان گرگانی را به آن حضرت ابلاغ نمود.
امام حسن(ع) از او پرسید: شما قصد دارید پس از انجام حج به گرگان باز گردید؟
جعفر: آری.
امام حسن: شما بعد از ۱۷۰ روز دیگر طرف صبح روز جمعه سوم ربیعالثّانی به گرگان خواهی رسید، شیعیانم به دیدارت میآیند، سلام مرا به آنها برسان و به آنها بگو همان روز، عصر به حضور شما خواهم آمد. در مورد این سفر نگران نباش که به سلامتی به گرگان میرسی سپس باخبر میشوی که پسرت شریف دارای نوزاد پسر شده است، نام او را «صَلْت» بگذار، او از مبلّغان حقیقی دین و از دوستان ما خواهد شد.
جعفر: در گرگان یکی از شیعیان شما به نام «ابراهیمبن اسماعیل» زندگی میکند، او ثروتمند است و هر سال صدهزار درهم به شیعیان شما کمک می کند.
امام حسن: خدا به او پاداش فراوان عطا کند و گناهانش را بیامرزد و فرزند پسر به او عطا فرماید. از طرف من به او بگو نام آن پسر را «احمد» بگذار.
جعفربن شریف با امام حسن(ع) خداحافظی کرد و به مکّه برای انجام مراسم حج رفت و سپس به گرگان بازگشت. در همان صبح جمعه سوم ربیعالثّانی – همانگونه که امام فرموده بود – به گرگان رسید، دوستان و آشنایان به دیدارش آمدند. او سلام امام حسن(ع) و پیامهای آن حضرت را به آنها ابلاغ کرد و به آنها بشارت داد که همین امروز طرف عصر، امام حسن(ع) به اینجا خواهد آمد.
شیعیان شاد شده و برای استقبال آماده شدند و همهی آنها در خانهی جعفربن شریف بودند که ناگاه امام حسن(ع) وارد شد و به همهی شیعیان سلام کرد. شیعیان به سوی امام رفتند و دستش را بوسیدند. آن حضرت فرمود: «نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و سپس به اینجا آمدم تا با شما دیدار تازه کنم، اینک در حضور شما هستم، هرچه سؤال و نیازی دارید بپرسید و بخواهید.»
نخستین کسی که سؤال کرد شخصی به نام نضربن جابر بود که گفت: «ای پسر رسول خدا! پسرم مدّت یکماه است عارضهای در چشمانش پیدا شد و هر دو چشمش کور گردید، از درگاه خدا بخواه که چشمانش را به او برگرداند.»
امام حسن(ع) فرمود: «او را به اینجا بیاور.»
آن پسر را نزد امام آوردند، امام دست بر چشمان او کشید و او همان دم بینا گردید.
سپس یکیک حاضران به پیش آمدند و سؤالات و نیازهایشان را مطرح نمودند. امام به همهی سؤالهایشان پاسخ داد و نیازهایشان را برآورده نمود و برای همه دعای خیر کرد و سپس همانوقت به سامرّا بازگشت.»[7]
خودآزمایی
1- پایه و اساس عبودیّت و بندگی و کمال و پیروزیها چیست؟
2- چه زمانی از حزبالله و در صف جماعت خدا هستیم؟
3- نشانههای مؤمن را بیان کنید.
4- امام حسن عسگری(ع) فرمودند«تاکنون که ما در میان شما بودیم دستور میدادیم انگشتر را به دست راست کنید ولی اکنون غیبت ما فرا رسیده، میگوییم انگشتر را به دست چپ کنید تا آن هنگام که امر ما و شما ظاهر گردد. (و دولت حقّ سر کار آید) که این بهترین دلیل بر ولایت شما با ما خاندان است.» این موضوع را تجزیه و تحلیل کنید. دلیل این امر چه بود؟
پینوشتها
[1]- کشفالغمّه، ج ۳، ص ۲۹۹ – بحار، ج ۵۰، ص ۲۹۸.
[2]- اعیانالشّیعه، ج ۲، ص ۴۰.
[3]- کشفالغمّه، ج ۳، ص ۳۰۰.
[4]- تحفالعقول، ص ۵۸۱.
[5]- منظور از این سخن این است که فشار طاغوتیان پس از شهادت امام حسن (ع) نسبت به شیعیان بیشتر میشود. آنها اگر انگشترشان در دست راستشان باشد شناخته میشوند و در خطر قرار میگیرند. پس تا ظهور امر ما، انگشترها را در دست چپ کنید.
[6]- تهذیب شیخ طوسی، ج ۶، ص ۵۲ – با استفاده از کتاب «الامامالحسن العسکری منالمهد الیاللحد» علّامهی قزوینی)، ص ۲۷۸ – ۲۸۰.
[7]- مختارالخرائج، ص ۲۱۳ – بحار، ج ۵۰، ص ۲۶۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی