اسرار روحی حجّ| ۱
۱- بذل عنايت دربارهی انسان
آنچه مسلّم است این است که خداوند عليمِ حكيم (جلّت عظمته) آدمى را از خاك آفريده، به اين منظور كه او را در طىّ چند سال عمر دنيايى در دامن تعليمات آسمانى پيغمبرانش بپروراند و تيرگىها را از وجود او بزدايد و عاقبت او را موجودى پاك و منوّر و عالى بسازد و در اعلى علّيّين به قرب جوار خود كه كلّ الكمال و مطلقالجمال است، برساند.
از طرفى انسان تا در عالم خاك است و فرورفتهی در ظلمات خاكدان طبيعت شايستهی آن نيست كه تقرّب به خدا جسته و خود را با فرشتگان پاك و آويختگان به عرش اعلا قرين و جليس گرداند بلكه اگر به حال خود رها شود در مسير حيات دنیایی، در لجنزار شهوات حيوانى غوطهور گشته و بالمآل، موجودى پست و منحطّ و مستحقّ مطروديّت از جوار عزّ و شرف مىگردد و با شياطين و مُبعِدین[1] هممجلس و همعذاب مىشود.
امّا «سُبْحانَ الْخالِقِ الْمَنّانِ» حاشا از كرم و رحمت بىپايانش كه موجود مستعدّى را به كمال رهبرى نکرده و استعدادش را در وجودش بميراند؛ بلكه همان دست لطف و عنايتى كه خاك را از عالم جمادى حركت داده و از نباتيّت و حيوانيّت گذرانيده و به اين مرحلهی از انسانيّت رسانيده كه مىتواند با يك سير ارتقايى به اعلى عليّين سعادت برسد و با ملكوتيان و مقرّبان درگاه خدا همراز و دمساز گردد؛ همان دست عنايت در اين مرحله نيز لطفش را شامل حال كرده و از پرورش و هدايت انسان دريغ نفرموده و او را با رأفت و رحمتى خاص در کنف حمايت ربوبى خود درآورده است.
براى اينكه او را مناسب با عالم طبع و حسّ بپروراند تا آمادهی عالم ماوراى طبع و حسّش بسازد، خانهای از سنگ و گل در اين عالم سنگ و گل بنا كرده و آن را خانهی خود ناميده و بندگان وامانده و بىپناه خود را، به خانهی خود دعوت كرده است تا بركات و رحمات خاصّهاش را در كنار آن خانه، به دامن بندگانش بريزد.
آری! دعوت كرده است تا بندگان خاكنشين، از همه جاى عالم، بار سفر ببندند و به عزم زيارت خالق مهربان به آنجا بروند و بدنهاى خود را بر گرد جسم آن خانه طواف دهند و دلهاى خود را با صاحبخانه مرتبط سازند تا كمكم آمادگى براى زيارت ربّ العالم و ملکالعرش پيدا کرده و مركز جان خود را خلوتخانهی حق و كعبهی حقيقى بسازند كه خداوند فرمود:
لَمْ یَسَعْنی اَرْضی وَ لا سَمائی وَ وَسِعَنی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤمِنِ اللَّيِّنِ الْوادِعِ.[2]
زمین و آسمان من، گنجايش مرا نداشت [اما] قلب نرم و آرام بندهی با ايمانم، مرا در خود گنجانيد.
آن كس كه با پا به كعبه رود، كعبه را طواف كند و آن كس كه با دل رود، كعبه او را طواف نماید.
سلطان، در ده ویران، «خانهی شاه» میسازد
براستی سلطان چه لطف و عنایتی دربارهی آدمزادگان اعمال کرده که خانهای در میان خاکیان، برای خود انتخاب فرموده است؟
یک دهکدهی دورافتاده که نه زمین خرّمی دارد و نه آب خوردنی، هوا کثیف و آبهایش عَفِن، مردمش از هر جهت بینوا و تهیدست، سلطان چه حاجت به آن دهکده دارد؟!
برای اینکه دست نوازش بر سر آن دهنشینان کشیده و آنها را مورد لطف و عنایت شاهانه قرار دهد، یکی از دخمههای ویران همان دهکده را، به نام خودش نامزد میکند و آنجا را خانهی شاه مینامد و آنگاه مردم بینوای ده را هفتهای یا ماهی و یا سالی یک بار به آن خانه دعوت میکند و مهمان خودش میخواند و جوایز و عطیّات ملوکانه در میانشان توزیع مینماید تا کم کم و تدریجاً در اثر بذل و بخششهای سلطان، سر و سامانی به وضع زندگی خود میدهند، آداب منظّم و رفتار مؤدّبی میآموزند، علوم و معارفی به دست میآورند و عاقبت، آمادهی آن میشوند که به شهر بیایند و از شهر هم به مرکز و پایتخت و آخرالامر، لیاقت تشرّف به درگاه و کاخ خصوصی سلطان رعیّتپرور مهربان پیدا کنند و از شرف حضور، بهرههای وافی ببرند و جزء مقرّبان گردند.
پس سلطان، خود بزرگتر و منزّهتر از آن است که در دهکدهی ویران بگنجد و آنجا خانه برای خود بگیرد و ساکن آن خانه شود.
او عظمت و شکوه و جلالش، شهرهای بزرگ لازم دارد و قصرهای رفیع و وسیع میخواهد. یک ده کوچک کجا و خانهی سلطان کجا؟!
امّا این کمال مرحمت و عطوفتی است که دربارهی اهل ده روا داشته و منّت بر سرشان نهاده و دخمهی کوچکی را به خود اختصاص داده و در ده ویران، خانهی سلطان ساخته است تا اهل ده برای خود آبرو و شرافتی احساس کنند و با کمال عزّ و افتخار سر به آسمان بسایند که ما آنچنان عزیز و شریفیم و مورد تعظیم و تکریم سلطانیم که سلطان در میان ما خانه دارد و ما در میان خود خانهی سلطان داریم. او در میان ما و ما با او مرتبطیم. دامن او پیوسته در دسترس ماست و ما همه چیز خود را از او میطلبیم.
حقّاً لطف و عنايتى از اين بالاتر نمىشود كه خداوند سبحان و منزّه از نقصِ جسميّت و احتياج به مكان، خود را همنشين خاكيان معرّفى فرموده و در رديف خانههاى سنگ و گلى خاكنشينان، يك خانهی سنگ و گلی براى خود انتخاب نماید و خود را همسايهی ديوار به ديوار بندگان نشان دهد كه من هم با شما هستم، توی شما هستم؛ دامن بدست شما دادهام، همه چيز خود را از من بخواهيد و حتّى در ميان شهرها و دهكدهها و بيابانها، مساجد را خانهی خود معرّفى كرده تا در همه جا، مردم دسترسى به او داشته باشند. نگفته حتماً بايد در آسمان به عرش بياييد تا به داد شما برسم يا حتماً بايد در سرزمين حجاز به مكّه و كعبه بياييد تا به حرفتان گوش بدهم. خير! در هر نقطهی عالم كه هستيد، هر گوشهاى را كه به اختيار خودتان به نام من اختصاص داديد، من همانجا را به عنوان خانهی خود مىپذيرم و در همانجا که «مسجد» است، از شما پذيرايى مىكنم.
در هر ساعتى از ساعات روز و شب، در خانهی خودتان هم كه هستيد، رو به سمت كعبه و خانهی من بايستيد و آهنگ نماز كنيد، همين رو به خانهی من ايستادن را به منزلهی آمدن به خانهام حساب مىكنم و همانجا به نداى شما لبّيك مىگويم و به خواستههاى شما توجّه مىكنم.
فَسُبْحَانَ اللهُ الْمَلِكِ الْرَّئُوفِ الرَّحيمِ وَ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرشِ الْكريمِ.
بله! مىخواهد ما را، با اين پذيرايىها و عطایا و بخششها، بپروراند و آمادهی حركت کردن از اين دهكدهی ويران و رسيدن به مركز و پايتخت و عرش عظيم نماید.
كه اى بلندنظر شاهباز سدرهنشين / نشیمن تو، نه این کنج محنتآباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
آرى! اين است هدف، تا ما چه مقدار فهميده و چقدر پيش رفته باشيم.
خودآزمایی
1- خداوند عليمِ حكيم (جلّت عظمته) میخواهد عاقبت آدم چگونه باشد؟
2- براى اينكه خداوند متعال انسان را مناسب با عالم طبع و حسّ بپروراند تا آمادهی عالم ماوراى طبع و حسّش بسازد، چه انجام داده است؟
3- حقّاً بالاترین لطف و عنايت خداوند سبحان نسبت به انسانها چیست؟
پینوشتها
[1]- دورشدگان از رحمت حق.
[2]- المحجّةالبيضاء، جلد ۵، صفحهی ٢۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی