اسرار روحی حجّ| ۱۱
۸- بحثی راجع به سؤال از فلسفهی احکام
شاید دور از تناسب نباشد که اینجا سخنی راجع به مسألهی بحث و سؤال از فلسفهی احکام به میان بیاید و مقدار ارزش این بحث از جهات مختلف، روشن شود. چون در این زمینه، سؤالات زیادی از ناحیهی افراد کثیری، طرح میشود و میپرسند: مثلاً چرا حمد و سوره در نمازهای ظهر و عصر باید آهسته و اخفاتاً قرائت شود و در نمازهای صبح و مغرب و عشا، جهراً تلاوت گردد؟ چرا انگشتر طلا برای مرد حرام است؟ علّت تحریم استعمال ظروف طلا و نقره چیست؟ خوردن گوشت خوک از چه جهت حرام است؟ زیارت کعبه و مناسک حجّ چه فلسفهای دارد؟ وجوب تیمّم برای چه؟ تحریم جمع بین دو خواهر در ازدواج، چرا و از این قبیل چراها و برای چه، فراوان به ذهنها میآید و احیاناً به عنوان اینکه سؤالاتی است بسیار مهمّ و تراوش کردهی از یک فکر عالی و روشن توأم با غروری خاص طرح میگردد و متقابلاً جوابهایی هم، درست یا نادرست داده میشود و چه بسا همان جوابها، بیشتر بر حیرت و انکار طرف میافزاید!
تذکّر لازم
اینجا، یک نکتهی اساسی که باید در اینگونه مواقع، دقیقاً مورد نظر باشد و در حقیقت، بوجود آورندهی زمینهی مساعد برای انتاج بحث است، مسألهی روشن شدن اعتقاد طرح کنندهی سؤال است نسبت به اصول مسلّمهی دین، از توحید و نبوّت و عدل و معاد و امامت که باید قبلاً حدّ شناسایی او نسبت به خدا و صفات کمال خدا و پیغمبر و امام، محرز شود تا در صورت قصور معرفت او در اصول دین، ابتدا به بحث عقاید، پرداخته شود و اعتقادات او در معارف که ریشهی اصلی و پایهی اساسی درخت بارور دین است، تکمیل و مستحکم گردد تا زمینه برای بحث در مطالب فرعی دین، مهیّا شود و ساختمان مباحث با پیریزی محکم بالا برود و در اثنای کار با زحمت فراوان، روی هم چیده و بالا رفتهایم، ناگهان بر اثر سستی پایه و پی، فرو نریزد و از بد، بدتر نشود؛ زیرا بدیهی است بحث در مطالب فرعی دین، با یک فرد غیر معتقد یا ناقصالاعتقاد نسبت به اصول دین، جز تضییع وقت و افزودن بر جهل و انکار خصم، نتیجهای نخواهد داشت.
مثلاً اگر ما بخواهیم با یک فرد طبیعی مادّیمسلک که اصلاً خدا را به عنوان وجود بینهایت مطلقالقدرة و العلم نمیشناسد، در مورد مسألهی معراج پیغمبر(ص) و شقّالقمر یا طول عمر و غیبت امام عصر حضرت مهدی موعود(عج) بحث کنیم و این حقایق را با قدرت مطلقه و نامحدود حضرت حق، توجیه نماییم، مسلّماً او که خدا را با صفات کمالش منکر است، این سخنان پیش او جز به صورت افسانهای موهوم و بیاساس، جلوهی دیگری نخواهد داشت.
همچنین، آدمی که با داشتن اسم مسلمان و شیعهی اثنیعشری و ادّعای اعتقاد و ایمان به اصول و فروع اسلام، هنوز در شناختن پیغمبر و امام و فهمیدن معنای عصمت از خطا، لنگی دارد و پیغمبر و امام را هم بر اثر قصور معرفت، در ردیف سایر افراد بشری میداند و لذا پیش خود، یا (العیاذبالله) احتمال اشتباه در ادراکات پیغمبر(ص) میدهد یا برای خود صلاحیّت و اهلیّت احاطه به تمام مدرکات رسولالله(ص) را قائل است، بحث با چنین شخصی در مسائل فرعی دین، بدیهی است که بیثمر خواهد بود بلکه او شدیداً نیازمند درس عقاید و تکمیل معارف اصلی دین میباشد.
اتّفاقاً، اکثر افرادی که بحث و سؤال از فلسفهی احکام را به میان میآورند، اگر با اندکی تأمّل در سخنانشان بنگریم، میبینیم از همان تیپ قاصر در معارف و سستپایهی در عقاید اصلی دین هستند و چه بسا انسان، بدون توجّه به این مطلب، به خیال اینکه طرف از حیث عقاید و اصول، فارغ و در حدّ اعتقاد کامل است، به جوابگویی سؤالش میپردازد و ناگهان در اثنای بحث او سخنی میگوید که معلوم میشود عجب! وی هنوز در اوّلین مرحلهی دین یعنی توحید و خداشناسی، بسیار ناقص و از معرفت، عاری است. آنگاه متوجّه میگردد تمام زحمات بحث و گفتگو با او بیثمر گشته و از مسیر دیگر که مرحلهی ابتدایی دین است، باید با او وارد صحبت گردد. پس بدست آوردن میزان اعتقادات اشخاص نسبت به معارف اصلی دین، قبل از ورود به بحث با آنان در تمام مسائل دینی لازم است تا ضمن جلوگیری از تضییع وقت، با سهولت و قاطعیّت، نتیجهگیری شود.
هدف و منظور از طرح سؤال از فلسفهی احکام چیست؟
به طور کلّی اینگونه سؤالات، از دو نظر مطرح میشود:
۱- از نظر مشروط دانستن عمل به دستورات دینی، به درک فلسفهی احکام و قوانین الهی!
۲- به منظور تحصیل اشتیاق بیشتر نسبت به عمل به دستورات شرع مقدّس که در نتیجهی پیبردن به اسرار و فلسفهی احکام خدا در انسان بوجود میآید.
امّا نظر اوّل که کسی این چنین معتقد باشد که پیروی و اطاعت از پیغمبر در امر و نهی و حلال و حرام، مشروط به این است که من به جهت و سبب حلّیّت و حرکت اشیاء پی ببرم، مثلاً سرّ وجوب تیمّم و علّت حرام بودن انگشتر طلا را برای مرد بشناسم و با عقل خود بپذیریم و آنگاه عمل کنم، اگر نه در صورت پی نبردن و نشناختن نفع و زیان موضوعی از طریق عقل و علم و آزمایش دانشمندان و صاحبنظران، به چه میزان و ملاکی من گفتار پیغمبر را بپذیرم و اعتقاد به واجب یا حرام بودن آن موضوع پیدا کنم.
آری! کسی که این چنین معتقد باشد و پیروی از دستورات پیغمبر(ص) را، مشروط به درک مصالح و مفاسد اشیاء بداند و از این نظر، سؤال از فلسفهی احکام بنماید، این آدم سخت در اشتباه است و از همان تیپ افرادی است که اشاره شد از حیث عقاید اوّلیّه و معارف اصلی دین، بسیار ناقصند و تهیدست. مانند کسی است که بدون پیریزی و پایه گذاری محکم، بخواهد ساختمانی رفیع بسازد یا از یک گیاه بیریشه و ساقه، بخواهد سیب و خرما و گلابی بچیند.
او پیش از همه چیز، باید در فکر تحصیل اعتقادات حَقّه و تکمیل معارف باشد تا از طریق استدلال و برهان عقلی، پی به موقعیّت فوقالعادهی «وحی و نبوّت» برده و پیغمبر را بشناسد که از صف افراد بشر عادی خارج و در موقف بسیار اعلایی قرار گرفته است که از مجرای وحی خدا، محیط به تمام آثار و تبعات تمام افکار و اعمال آدمیان در جمیع عوالم هستی از اصلاب پدران و ارحام مادران و حالات جسمی و روحی، زندگی فردی و اجتماعی و بعد هم جریانات برزخی و محشری میباشد.
و بداند حدود و مقرّراتی که پیغمبر برای اعمال و افکار انسانها تعیین مینماید، تراوشات فکر و مغر یک بشر، بلکه کلّاً سرچشمه گرفتهی از علم نامحدود و حکمت بیپایان خالق جسم و جان و آفریدگار زمین و آسمان و پیریزندهی تمام نظامات متقنهی دستگاه عظیم خلقت است.
همان نویسندهی علیم و حکیمی که با قلم تکوین بر صفحهی هستی این همه کلمات درخشان پر از اسرار و لطایف نوشته است؛ از آفتاب فروزان و ماه تابان و ستارگان درخشان و رشد و نموّ و تشعّب و تقسّم حیرتانگیز گیاهان و اصناف گوناگون جانوران، تا برسد به آفرینش بهتآور جسم و روح انسان که هرچه بشر در مسیر علم و دانش و بینش جلوتر میرود، به دقایق و عجایبی از خلقت آشنا میشود که موجب حیرت و اعجابش میگردد.
هر دم از این باغ بری میرسد / تازهتر از تازهتری میرسد
آری! همان نویسندهی علیم و حکیم است که با قلم تشریع، بر صفحهی قلب پیغمبرش(ص)، کلمات حلال و حرام و واجب و مستحبّ و خلاصه! حدود و مقرّرات شریعت را مرقوم فرموده و بر زبانش جاری کرده و تحت عنوان دین و برنامهی حیات انسانی، تحویل جامعهی بشر داده است. پس نویسندهی کتاب تشریع، همان نویسندهی کتاب تکوین است.
همچنان که در سراسر کتاب طبیعت و خلقت (تا آنجا که تحقیقات و بررسیهای علمی دانشمندان بشری پیش رفته و تصدیق نمودهاند) یک موجود بیجا و خالی از فایده و حکمت دیده نمیشود، همچنین در سراسر کتاب شریعت نیز طبعاً یک حکم بیجا و یک دستور خالی از فایده و حکمت دیده نخواهد شد. هر چند ما فعلاً از درک آن فواید و حکمتها عاجز باشیم، زیرا هر دو کتاب (طبیعت و شریعت) نوشتهی قلم اعلای حضرت حق و خداوند حکیمی است که علم و حکمتش حدّ و مرز ندارد و هرگز با مقیاس علم و فکر بشر اندازهگیری نمیشود، بدان جهت که اصلاً وجود نامحدود، اندازه و سنجش برنمیدارد و لذا این یک هوس جاهلانه و توقّع نابخردانهای است که کسی بخواهد تمام آبهای اقیانوس کبیر را در یک استکان کوچک جا بدهد. این مثل هم از باب نزدیک کردن مطلب به فهم است، اگر نه موجود نامحدود، قابل نسبت نمیباشد.
خودآزمایی
1- چرا بدست آوردن میزان اعتقادات اشخاص نسبت به معارف اصلی دین، قبل از ورود به بحث با آنان در تمام مسائل دینی لازم است؟
2- هدف و منظور از طرح سؤال از فلسفهی احکام چیست؟
3- به چه دلیل در سراسر طبیعت یک موجود بیجا و در کتاب شریعت یک حکم بیجا و یک دستور خالی از فایده و حکمت دیده نخواهد شد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی