حضرت عیسی(ع)| ۸
عیسى(ع) در فراق جانسوز مادر
عیسى(ع) در عصر و زمانى بود كه در راه هدایت مردم، رنجها برد و از مردم، زخمزبانها و ناسزاها شنید. ولى وقتى نزد مادرش مریم(س) میآمد، دلش آرام میشد و حالات و بیانات مادر، مرهمى شفابخش براى دل غمبار عیسى(ع) بود. مادرى كه سراپا نور بود و محضرش انسان را بهیاد خدا و ملكوت میانداخت و هرگونه غم را از دل میزدود.
حضرت مریم(س) روزها به صحرا و كوهستان میرفت و در آنجا به عبادت و نیایش خدا میپرداخت. روزى در وادى دمشق در دامنه كوهى مشغول عبادت بود، خسته شد و همانجا خوابید تا رفع خستگى كند. هماندم از دنیا رفت. حوریان بهشت نزد او آمدند و او را غسل داده، و تجهیز نمودند و پارچه سفیدى را بر روى او كشیدند.
عیسى(ع) به سراغ مادر آمد، دید خوابیده است و پارچه سفیدى بر روى او كشیده شده است؛ او را بیدار نكرد. مدتى در اطراف او قدم زد، دید بیدار نشد. هنگام نماز و افطار مادرش فرارسید، باز دید بیدار نشد. آهسته كنارش آمد و مادر را صدا زد، جوابى نشنید. بلندتر صدا كرد باز جواب نشنید، فهمید كه مادرش جان سپرده است.
عیسى(ع) بسیار ناراحت شد، داغ فراق مادر، جگرش را كباب كرد. با دلى خونبار جنازه مادر را برداشت و به نزدیك در بیتالمقدس آورد و در آنجا به خاك سپرد.[1]
عیسى(ع) از فكر مادر بیرون نمیرفت، در این حال روح مادرش را دید، شاد شد، پرسید: مادر! آیا هیچ آرزویى دارى؟
مریم(س) پاسخ داد: آرى، آرزوى من این است كه در دنیا بودم و شبهاى سرد زمستانى را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد میرسانم و روزهاى گرم تابستان را روزه میگرفتم.[2]
از عمر همان بود كه در یاد تو بودم
باقى همه سهو است و فسون است و فسانه
بشارت عیسى(ع) به آمدن پیامبر اسلام(ص) و مهدى(ع)
روزى حضرت عیسى(ع) از سرزمین اردن بهطرف بیتالمقدس میرفت، در مسیر راه به همراهان فرمود: در فلانجا الاغى همراه کرهاش میچرخد، آن را به اینجا بیاورید. همراهان رفتند و الاغ را آوردند. عیسى(ع) بر آن سوار شد و به شهر اورشلیم وارد گردید و در آنجا از چند نفر كه بیمارى سختى داشتند عیادت كرد و به اذن خدا به آنها شفا داد. سپس وارد بیتالمقدس گردید، در آنجا بعضى از آن حضرت پرسیدند: اى رسول خدا! به ما خبر بده كه پایان دنیا چگونه است و كى خواهد بود؟
عیسى(ع): به شما خبر میدهم كه بعد از من پیامبرى خواهد آمد كه نام او احمد[3](ص) است. یكى از فرزندان او (حضرت مهدى(ع)) حجت خدا بر انسانها خواهد بود. او قیام میکند و جهان را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مینماید و من در زمان او از آسمان فرود میآیم و ظهور من، نشانه ظهور قیامت خواهد بود.[4]
عروج عیسى(ع) به آسمان
تبلیغات عیسى(ع) و افزایش پیروان او موجب شد كه یهودیان و روحانى نمایان یهود كینه آن حضرت(ع) را به دل گرفتند و به فكر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگمرد را فراهم سازند. آنها براى اجراى اهداف شوم خود قیصر روم را تحریك كردند و به او گفتند: اگر این وضع ادامه یابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد. براى حفظ سلطنت خود چارهای جز كشتن عیسى(ع) ندارى.
حضرت عیسى(ع) از توطئه دشمن آگاه شد، مكان خود را با یاران مخصوصش عوض میکرد و در مخفیگاهها به سر میبرد تا از گزند دشمن محفوظ بماند.
سرانجام یكى از یاران نزدیكش به نام یهودا اسخریوطى كه یكى از حواریون دوازدهگانه آن حضرت بود، به خاطر سى پاره نقره كه دشمن به او رشوه داد، مكان عیسى(ع) را به دشمن نشان داد، تا آن حضرت را دستگیر كرده و به دار زنند.[5]
ولى خود او كه شباهت زیادى به عیسى(ع) داشت، بهجای عیسى(ع) به دست یهود كشته شد و چاهى را كه كنده بود، خود در میان آن سقوط كرد، توضیح اینکه:
عیسى(ع) با یاران مخصوصى به باغى وارد شد و در آنجا مخفى گردید، ولى براثر گزارش یهودا وقتیکه شب فرارسید، و هوا تاریك گردید، جاسوسان و جلادان دشمن از درودیوار باغ، وارد شدند و حواریون را احاطه كردند. وقتیکه حواریون خود را درخطر شدید دیدند، عیسى(ع) را تنها گذاشته و گریختند. در چنین لحظهای خطرناك، خداوند عیسى(ع) را تنها نگذاشت، او را یارى كرد وجودش را از چشم مهاجمان پوشانید، درنتیجه آنها مردى را كه شباهت كامل به عیسى(ع) داشت. (یعنى همان یهودا اسخریوطى) بهجای عیسى(ع) دستگیر كردند، آن مرد براثر وحشت و ناراحتى شدید، خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفى كند. یهودا به دست جلادان به دار آویخته شد و اعدام گردید و به مكافات عمل خود رسید.
قیصر روم وزیران و لشگریان پنداشتند، عیسى(ع) را کشتهاند، ولى به فرموده قرآن:
«مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِن شُبِّهَ لَهُمْ؛»
نه عیسى(ع) را كشتند، و نه به دار آویختند، ولى امر به آنها مشتبه شد.[6]
در جامعه منعكس شد كه عیسى(ع) اعدام گردید، حتى مسیحیان همین عقیده را دارند و شعار صلیب كه در تمام شؤون زندگى مسیحیان دیده میشود، براساس این اعتقاد است كه عیسى(ع) مصلوب شد یعنى به دار آویخته شد و به شهادت رسید.
ولى طبق نص صریح قرآن؛ او كشته نشد و به دار آویخته نشد، بلكه خداوند او را زنده بهسوی خود برد[7] و هماکنون زنده است و در آسمان به سر میبرد و هنگام ظهور حضرت مهدى(ع) به زمین فرود خواهد آمد و پشت سر آن حضرت نماز میخواند.
ملاقات پیامبر(ص) با عیسى(ع) در شب معراج
پیامبر اسلام(ص) در شب معراج، كه از مكه به بیتالمقدس و ازآنجا به آسمانها عروج كرد، با پیامبران و فرشتگان بسیار ملاقات و گفتگو نمود. ازجمله: وقتیکه همراه جبرئیل وارد بیتالمقدس شد، ابراهیم و موسى و عیسى(ع) در پیشاپیش پیامبران به استقبال آن حضرت آمدند، در آنجا پیامبر(ص) جلو ایستاد و همه پیامبران ازجمله ابراهیم، عیسى و موسى(ع) به آن حضرت اقتدا كرده نماز جماعت خواندند.[8]
پیامبر(ص) در مسیر خود پس از آنکه از آسمان اول دیدن كرد، به آسمان دوم عروج نمود. در آنجا چهره دو مردى كه کاملاً شباهت به هم داشتند، نظرش را جلب نمود، ازجمله پرسید: اینها كیستند؟ جبرئیل عرض كرد: اینها دو پسرخاله همدیگر، یحیى و عیسى(ع) هستند، بر آنها سلام كن.
پیامبر(ص) بر آنها سلام كرد، آنها نیز با پیامبر(ص) سلام كردند و براى همدیگر از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند. عیسى و یحیى(ع) گفتند:
«مَرحَباً بِالاَخِ الصَّالحِ وَ النَّبِىِّ الصَّالِحِ؛»
آفرین به برادر شایسته و پیامبر شایسته.[9]
پایان داستانهای زندگى حضرت عیسى(ع)
پینوشتها
[1] . تاریخ انبیاء، ص 734.[2] . مصابیح القلوب.[3] . بشارت عیسى(ع) به آمدن پیامبر اسلام(ص) به نام احمد(ص) در آیه 6 سوره صف آمده است و در كتاب انجیل این بشارت به نام فارقلیط است كه از نظر فرهنگ یونانى به معنى شخص مورد ستایش معادل احمد و محمد(ص) است.[4] . تاریخ انبیاء، ص 730؛ در روایات اسلامى، آمده كه هنگام ظهور حضرت مهدى(ع)، حضرت عیسى(ع) از آسمان به زمین فرود مى آید و در بیت المقدس پشت سر آن حضرت نماز مى خواند و از یاران آن حضرت شده و پیروانش را به پذیرش رهبرى او دعوت مى نماید و موجب تقویت و گسترش امر آن حضرت مى گردد و بر فراز گردنه افیق بیت المقدس، حربه اى در دست دارد و در قتل دجال شركت مى كند و در صف نماز، امام مهدى(ع) به او مى گوید: به پیش رو تا به تو اقتدا كنیم. عیسى(ع) مى گوید: شما خاندانى هستید كه براى هیچكس تقدم بر شما روا نیست. (منتخب الاثر، باب 48، ص 316 و 317)[5] . اعلام قرآن خزائلى، ص 268 و 270.[6] . نساء، 157؛ قصص قرآن بلاغى، ص 252 و 253.[7] . نساء، 157؛ بَل رَفَعَهُ اللهُ اِلَیهِ - در عالم ملكوت و كروبیان، حادثه عروج عیسى(ع) به آسمان، حادثه بسیار مهمى بود كه ابلیس هنگام تولد پیامبر اسلام(ص) به شیطان ها گفت: از زمان عروج عیسى(ع) به آسمان تا كنون (یعنى 537 سال) چنین حادثه اى رخ نداده است. این سخن ابلیس بیانگر عظمت حادثه عروج عیسى(ع) و تولد پیامبر اسلام(ص) است. (بحار، ج 15، ص 258)[8] . اقتباس از بحار، ج 18، ص 320.[9] . همان، ص 325.دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمّد محمّدی اشتهاردی