مواعظ و کلمات نورانی امام صادق(ع)| ۲
سه شرط لازم برای شیعه بودن
امام صادق (ع) ضمن حدیث دیگری خطاب به یکی از اصحابشان به نام ابن جندب فرموده است:
«يَابنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعاشِرَ شِيعَتِنا وَ قُلْ لَهُم لا تَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذاهِبُ ، فَوَالله ِلا تُنالُ وَلايَتُنا اِلاّ بِالْوَرَعِ وَ الاِجْتِهادِ فِي الدُّنْيا وَ مُواساةِ الاخَوانِ فِي اللهِ».[1]
ای جندب، پیام ما را به گروه شیعیانمان برسان و به آنها بگو: مذاهب گوناگون و سلیقههای مختلف، شما را از راه حق بیرون نبرند. به خدا قسم ولایت ما نصیب کسی نمیشود مگر از طریق ورع و پرهیز از محرّمات و کوشش در انجام وظایف عبادی و رسیدگی به وضع زندگی برادران در راه خدا و حلّ مشکلات آنان.
این بیان امام(ع) نشان میدهد که تولّی یعنی تن به ولایت اهل بیت عصمت دادن و در زمرهی اولیاء و دوستان آن مقرّبان خدا قرار گرفتن، مشروط به شرایطی است که از جملهی آنها این سه امر بسیار مهمّ است و در رأس آن شرایط است:
۱- ورع یعنی پرهیز از محرّمات و اجتناب از معصیت.
۲- سعی و تلاش جدّی در انجام وظایف عبادی.
۳- همدردی با برادران ایمانی و حلّ مشکلات آنان.
پس معلوم میشود کسانی که بیپروا در ارتکاب معاصی و گناهان میباشند و در انجام واجبات دینی سهلانگاری میکنند و مخصوصاً نسبت به وضع زندگی بیچارگان و مستمندان از برادران ایمانی خود بیتفاوتند، اینان در زمرهی متمسّکین به ولایت قرار نگرفتهاند و از اولیاء و دوستان اهل بیت عصمت(ع) محسوب نمیشوند هر چند از حیث تقیّد به ظواهر، بسیار جدّی و شورانگیز باشند و در اظهار محبّت به خاندان رسالت در ایّام ولادت و شهادتشان و زیارت مشاهد منوّرشان داغی و داد و غوغای فراوان داشته باشند. آخر این نه مگر صریح گفتار امام صادق(ع) است که با سوگند و قسم میفرماید:
«فَواللهِ لا تُنالُ وَلایَتُنا اِلّا بِالْوَرَعِ وَ الاِجْتِهادِ فِی الدُّنْیا، وَ مُواساةِ الاِخَوانِ فِی اللهِ».
موعظهی امام صادق (ع) به عبدالرّحمان بن سیّابه
نقل شده از عبدالرّحمان بن سیّابه که در سنّ جوانی پدر را از دست دادم، او در میان مردم به خوب بودن شهرت داشت، چند روز پس از وفات پدر در خانه نشسته بودم به زندگی توأم با فقر خود در آینده فکر میکردم، صدای کوبهی در به گوشم رسید؛ رفتم یکی از دوستان سابق پدرم بود، وارد شد و نشست. ابتدا به خاطر وفات پدر به من تسلیت گفت و سپس کیسهای پیش من گذاشت و گفت میدانم از پدر چیزی برای تو نمانده است، این پول را سرمایهی کسب خود قرار بده که معاشت تأمین شود. در آن کیسه هزار دینار پول بود، من خیلی خوشحال شدم، پیش مادر رفتم و جریان را گفتم، او هم خوشحال شد و دعا کرد و گفت: پس برو دنبال کسب و کار و بیکار نمان.
من همان روز نزد یکی دیگر از دوستان پدر رفتم و با او راجع به کسب و کار مشورت کردم، او محلّ کاری برای من در نظر گرفت و جامههای مخصوصی برای من خرید که بفروشم. من هم نشستم مشغول کاسبی شدم، چندی نگذشت که بهرهی فراوان نصیبم شد تا آنجا که دیدم مستطیع شدهام و باید برای انجام مناسک حجّ به مکّه بروم. به مادر گفتم، او تعجّب کرد که این پول چه با برکت بوده است. آنگاه گفت: عزیزم اوّل برو دین خودت را به دوست پدرت ادا کن اگر باقیمانده به قدر استطاعت حجّ بود، مکّه برو که ادای دین مقدّم بر حجّ است.
من هزار دینار برداشتم و نزد دوست پدر بردم، او تعجّب کرد و گفت: اگر کم بوده است بیشتر بدهم. گفتم: خیر خیلی هم با برکت بود و اکنون مستطیع حجّ شدهام و آوردهام دین خودم را به شما ادا کنم و بعد به حجّ بروم. او هم خوشحال شد و دربارهام دعا کرد.
من بعد از انجام مناسک حجّ برای زیارت امام صادق(ع) به مدینه رفتم، در منزل امام دیدم ازدحام جمعیّت زیاد است و به این زودی نوبت به من نمیرسد، در گوشهای نشستم که خلوت شد. پس از لحظاتی خود امام(ع) از دور به من اشاره کرد که جلو بیا. جلو رفتم و نشستم. فرمود: با من کاری داشتی، من خودم را معرّفی کردم که عبدالرّحمان بن سیّابهام. امام(ع) با شنیدن نام پدرم ضمن اظهار تأثّر از وفاتش دو بار فرمود: رحمةالله علیه، رحمةالله علیه. آنگاه از مقدّمات مکّه آمدنم پرسید، من هم ماجرا را برای امام بیان کردم. امام(ع) فوراً پرسید: آیا دین خود را ادا کردهای یا نه؟ گفتم: بله آقا، دینم را ادا کرده و با باقیماندهی آن مکّه آمدهام. امام(ع) با خوشحالی تمام فرمود: احسنت، آفرین بر تو که کار بسیار خوبی کردهای. بعد فرمود: اینک به تو نصیحتی دارم و در حالی که آن حضرت انگشتهای دست مبارکش را به هم چسبانده بود فرمود: اگر میخواهی با مردم در اموالشان شریک باشی مثل این انگشتان دست من با هم برادر در زندگی خودت صادق باش و امین، راستگو باش و امانتدار.
این هم موعظهی دیگری بود از امام صادق(ع) امیدواریم خدا به همهی ما توفیق پندپذیری از امامانمان عنایت فرماید، آمین یا ربّ العالمین
پاسخ شفّاف و قاطع امام صادق(ع) به منصور دوانیقی
منصور دوانیقی حاکم جبّار زمان امام صادق(ع) را از مدینه به بغداد آورد و تحت نظر داشت و با گماشتن مأموران از طرف خود، ارتباط مردم با امام(ع) را در نهایت درجهی محدودیّت قرار داده بود و در عین حال میکوشید که رابطهی امام(ع) با خودش را نزدیک و نزدیکتر سازد تا از این راه مشروعیّت حکومت خود را در نزد مردم به ثبوت رساند ولی امام(ع) اعتنایی به او نمیکرد، از این رو نامهای به امام نوشت که از جملات نامهاش این بود:
«لِمَ لا تَغْشَانا کَما یَغْشَانَا سائِرُ النّاسِ».
شما چرا با ما رفتوآمد نمیکنید آن طور که سایر مردم با ما رفتوآمد دارند؟
دیگران میکوشند به ما نزدیک و نزدیکتر شوند امّا شما از ما کناره میگیرید، چرا؟ امام(ع) در جواب نامهی او مرقوم فرمود:
«لَیْسَ لَنا مِنَ الدُّنْیا ما نَخافُکَ مِنْ اَجْلِهِ وَ لا عِنْدَکَ مِنْ اَمْرِ الآخِرَةِ ما نَرجُوکَ لَهُ وَ لا اَنْتَ فِی نِعْمَةٍ فَنُهَنِّیَکَ وَ لا تَراها نِقْمَةً فَنُعَزِّیَکَ فَما نَصْنَعُ عِنْدَکَ».[2]
نه ما از مال دنیا چیزی داریم که از تو بترسیم مبادا از دستمان بگیری و برای حفظ آن پیش تو بیاییم و نه از آخرت چیزی در نزد تو هست که برای به دست آوردن آن با تو در ارتباط باشیم و نه تو را در نعمتی میبینیم که برای تبریک و تهنیت بیاییم و نه تو خود را در مصیبت و نقمتی مییابی که ما برای تسلیت و تعزیت پیش تو بیاییم.
بنابراین نزد تو بیاییم که چه بکنیم؟ او در جواب نوشت: «تَصْحَبُنا و تَنْصَحُنا» با ما مصاحبت کنید تا نصیحتمان نمایید؛ ما نیاز به مصاحبت و نصیحت شما داریم. باز امام(ع) در جواب مرقوم فرمود:
«مَنْ اَرادَ الدُّنْیا لا یَنْصَحُکَ وَ مَنْ اَرادَ الاخِرَةَ لا یَصْحَبُکَ».[3]
کسی که طالب دنیا باشد تو را نصیحت نمیکند و کسی که طالب آخرت باشد با تو همنشین نمیشود.
منصور وقتی این دو جملهی کوتاه پرمحتوا را دید گفت: حقّاً که میزان خوبی به دستم داده است برای شناختن دنیاداران از آخرت طلبان. اینان که اطراف مرا گرفتهاند و چاپلوسی میکنند دنیادارانی هستند که در پرتو دنیاداری من به نوا میرسند امّا آخرتطلبان، نیازی به من ندارند و قهراً به سراغ من نمیآیند.
دلهای روشنی که روشنگر دیگرانند
امام صادق(ع) ضمن حدیث دیگری فرموده است:
«رَحِمَ اللهُ قَوْماً كانُوا سِراجاً وَ مَناراً كانُوا دُعاةً اِلَيْنا بِاَعْمالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طاقاتِهِمْ».[4]
خدا مشمول رحمت خود سازد آن کسانی را که چراغی روشن و مشعلی فروزان هستند در سر راه مردم، و مردم را با اعمال و رفتار و نهایت درجهی طاقتشان به سوی ما اهل بیت نبوّت دعوت میکنند.
تنها از زبانشان مایه نمیگذارند بلکه با نشان دادن زندگی خالی از تجمّل و اعمال خالصانهی عاری از تظاهر خود دیگران را با حقایق دین آشنا ساخته و آنها را تشویق و ترغیب به دینداری مینمایند.
آری در میان بندگان خدا هستند صالحانی که بر اثر تقوا و مبارزهی با هوی، سیم قلبشان متّصل به کانون برق حضرت حق جلّ جلاله گشته و خود روشن و روشنگر دیگران شدهاند. چون دلهای مردم مانند لامپهای بزرگ و کوچک است و کار علمای عامل و بندگان صالح این است که لامپهای دلها را به منبع اصلی برق وصل و آنها را روشن میسازند.
آن دلی که سیمش به کانون برق متّصل است و رابطهاش با خدا محکم هادی برق است یعنی نور را از منبع گرفته و از مجرای گفتار خودش به لامپهای دلهای مردم میرساند و آنها را روشن میکند. با یک جملهی کوتاه که از عمق جان و صفای ایمان میگوید، تکان در دلها افکنده و چشمها را میگریاند امّا اگر گویندهی بینوای تهیدستی مثل من باشد که سیم دلش به جای خدا متّصل به پول، مقام، ریاست و شهرت است، این بیچاره خودش تاریک است، چگونه میتواند تاریکهای دیگر را روشن کند. خفته را خفته کی کند بیدار.
او هرچه داد و فریاد کند و آیات قرآن و احادیث امامان بخواند، طرفی نمیبندد و تکانی در دلی پیدا نمیشود.
خودآزمایی
1- تولّی یعنی چه؟
2- سه شرط بسیار مهم که به وسیله آنها انسان در زمرهی اولیاء و دوستان ائمه معصومین(ع) قرار میگیرد را بیان کنید.
3- امام صادق(ع) در پاسخ منصور دوانیقی که از امام(ع) خواسته بود با او رفت و آمد کنند، چه پاسخی دادند؟
پینوشتها
[1] - مستدرک الوسائل، جلد ۱۱، صفحهی ۲۷۲.
[2] - مستدرک الوسائل، جلد ۱۲، صفحهی ۳۰۷، با اندکی تفاوت.
[3] - مستدرک الوسائل، جلد ۱۲، صفحهی ۳۰۷، با اندکی تفاوت.
[4] - همان، صفحهی ۲۹۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی