مواعظ و کلمات نورانی امام صادق(ع)| ۵
شئون ولایت تکوینی امامان(ع) به انحاء گوناگون
نظیر این اختلاف در شرایط سخن را در مقام ارائهی شئون ولایت تکوینیشان نیز مشاهده میکنیم؛ مثلاً یکجا میبینیم وقتی با خواصّ اصحابشان روبهرو میشدند میفرمودند:
«إنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأرْضِ وَ أعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ».[1]
حقیقت آن که من، آنچه را که در آسمانها و زمین است میدانم و آنچه را که در بهشت و جهنّم است میدانم و آنچه را که هست و بعد از این بهوجود خواهد آمد میدانم.
و جای دیگر میبینیم وقتی در مجلسی با طبقات مردم مواجه میشدند و لازم بود که «تقیّه» کنند میفرمودند:
«یَا عَجَباً لِأقْوامٍ یَزْعُمُونَ أنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلانَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ».[2]
تعجّب از مردمی است که میپندارند ما علم به غیب داریم و از نهان امور آگاهیم! در صورتی که جز خداوند عزّوجلّ کسی علم به غیب ندارد؛ من خواستم خدمتکار خانهام را تنبیه کنم، فرار کرد و ندانستم در کدام یک از اطاقهای خانهام پنهان شده است!
پاسخ متین امام صادق(ع) به مرد مادّی مسلک
ابوشاکر دیصانی، یکی از پیشوایان مسلک مادّی خدمت امام صادق(ع) رسید و گفت: ما معتقدیم که عالم با همه چیزش قدیم است و ازلی، آغاز ندارد و همیشه بوده است و شما که میگویید عالم حادث است و قبلاً نبوده و بعد پدید آمده است دلیلتان چیست؟ آنجا بچّهای بود و تخممرغی در دستش، امام(ع) آن تخممرغ را از دست بچّه گرفت و رو به ابوشاکر فرمود: این تخممرغ را میبینی، زیر این پوست دو مایع غلیظ هست که به هم مخلوط نمیشوند، مایعی سفیدرنگ و در وسط آن مایعی زردرنگ، این تخم را ما زیر بال مرغی میگذاریم بعد از چند روز دیوارهی آن شکافته میشود و جوجهای با بال و پر رنگین از آن بیرون میآید، حال این تخممرغ که هماکنون در دست ماست مثلاً ده روز پیش اصلاً وجود نداشته و از مرغی تولید شده است و جوجهای هم که از این تخممرغ بیرون خواهد آمد، اکنون وجود ندارد و بعد از ده روز موجود خواهد شد، حال آیا معقول است که بگوییم این تخممرغی که ده روز قبل نبوده و الآن هست و جوجهای که الآن نیست و ده روز بعد خواهد موجود شد همیشه موجود بوده است؟
بدیهی است که این حرفی نامعقول است، تمام اجزای عالم به همین کیفیّت است، یعنی دست روی هر موجودی از موجودات عالم که بگذارید میبینید اوّل نبوده و بعد موجود شده است و لذا نتیجه میگیریم که عالم، تماماً حادث و عقلاً نیازمند به مُحْدِث است. آن مرد مادّی مسلک که دارای انصاف بود این بیان مستدّل و ساده را که از امام(ع) شنید با خضوع تمام گفت:
«دَلَلْتَ فَاَوْضَحْتَ وَ قُلْتَ فَاَحْسَنْتَ وَ ذَکَرْتَ فَاَوْجَزْتَ».[3]
با دلیل و برهان این مطلب را روشن کردی، سخن گفتی و چه نیکو سخن گفتی، حقیقت را بیان کردی و مختصر و کوتاه هم بیان کردی.
امر به معروف بیثمر!
امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: مسلمانی همسایهی مسیحی داشت. با او رفت و آمد میکرد. کم کم او را دعوت به اسلام کرد. او هم بعد از مدّتی قبول کرد و مسلمان شد و آداب وضو و نماز یادش داد. همان شب اوّلِ مسلمانیاش خوابیده بود ساعت آخر شب دید کسی در میزند. وحشتزده شد که این ساعت شب کیست و چه کاری دارد. پشت در رفت و گفت: کیست؟! گفت: من همسایهی مسلمان شما هستم. در را باز کرد و گفت: آیا حادثهای پیش آمده؟ گفت: مگر مسلمان نشدهای؟ مسلمان باید آخر شب بیدار شود و به مسجد برود و نافلهی شب بخواند! او وضو گرفت و با هم به مسجد رفتند. نافلهی شب خواندند و تمام شد. گفت: حالا خوب است که برویم. گفت: نه، نماز صبح مانده. این نافلهی شب بود. بنشین نماز صبح را هم با جماعت بخوانیم. بعد از نماز صبح گفت: خوب تمام شد؟ گفت: خیر! مستحبّ است انسان پس از نماز صبح برای تعقیبات بنشیند تا آفتاب بالا بیاید که سبب زیادی رزق آدم میشود. بیچاره تازه مسلمان نشست تا آفتاب بالا آمد. تکان خورد که برخیزد کهنه مسلمان دامن او را کشید که بنشین مقداری قرآن و دعا بخوانیم تا ظهر نماز را با جماعت ادا کنیم مگر نمیدانی که مؤمن در مسجد مانند ماهی در آب است و هرگز از شناوری در آب احساس خستگی نمیکند؟بعد از نماز ظهر و عصر هم گفت: تا مغرب چیزی نمانده، صبر کن بعد از نماز مغرب و عشا که با جماعت خواندیم؛ میرویم. خلاصه پس از نماز عشا رفتند. آن بیچاره تازه مسلمان خسته و کوفته به خانه رفت و خوابید هنوز خستگی از جانش در نرفته بود که آخر شب دید باز در میزنند پشت در رفت همسایه را دید که میگوید: بیا با هم مسجد رویم. گفت: آقای عزیز! این دین شما یک آدم بیکار میخواهد من کار دارم با دین شما نمیتوانم زندگی کنم من به همان دین قبلی خودم برمیگردم! امام صادق(ع) فرمود: این آدم همانطور که او را مسلمان کرد همانطور هم کافرش کرد![4]
دستورالعمل جامع از امام صادق(ع) در باب حجّ
(قال الصّادق (ع): اِذا اَرَدْتَ الحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ، وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكُونِكَ وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ وَدِّعِ الدُّنْيا وَ الرّاحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ اخْرُجْ مِنْ حُقُوقٍ تَلْزَمُكَ مِنْ جِهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لا تَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحِلَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ مَخافَةَ اَنْ تَصيرَ لَكَ اَعْداءً وَبالاً لِيُعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لِاَحَدٍ الّا بِعِصْمَةِ اللهِ تَعالی وَ تَوفيقِهِ).
(وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لا يَرْجُو الرَّجُوعَ وَ احْسِنِ الصُّحْبَةَ وَراعِ اَوْقاتَ فَرائِضِ اللهِ تَعالی وَ سُنَنَ نَبِيّهِ وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الاَدَبِ وَ الاِحْتِمالِ وَ الصَّبْرِ وَ الشُّكْرِ وَ الشَّفْقَةِ وَ السَّخاءَ وَ ايثارِ الزّادِ عَلى دَوامِ الاَوْقاتِ ثُمَّ اغْتَسِلْ بِماءِ التَّوْبَةَ الخّالِصَةِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ البَسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ وَ اَحْرِمْ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ ذِكْرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ وَ لُبِّ بِمْعنى اِجابَةً صافِيَةً زاكِيَةً لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي دَعْوَتِكَ لَهُ مُتَمَسِّكاً بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی وَ طُفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَوْلَ الْعَرْشَ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَوْلَ الْبَيْتِ وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً مِنْ هَواكَ وَ تَبَرُّئاً مَنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ اخْرُجْ مِنْ غَفْلَتِكَ وَ زَلّاتِكَ بِخُرُوجِكَ اِلى مِنى وَ لا تَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا تَسْتَحِقُّهُ وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالِْعَرَفاتِ وَجَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَاللهِ تَعالی بِوَحْدانِيَّتِهِ وَ تَقَرَّبْ اِلَیْهِ وَ اتَّقِهِ بِمُزْدَلِفَةَ وَ اصْعَدْ بِرُوحِكَ اِلَى الْمَلأَ الأَعْلى بِصُعُودِكَ اِلَى الْجَبَلِ وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوى وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبيحَةِ وَ ارْمِ الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدِّنائَةَ وَ الاَفْعالَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْيِ الْجَمَراتِ).
(وَ احْلِقِ العُيوبَ الظّاهِرَةَ وَ الباطِنَةَ بِحَلْقِ شَعْرِکَ وَ ادْخُلُ في اَمانِ اللهِ تَعالی وَ كَنَفِهِ وَ سَتْرِهِ وَ كَلاءَتِهِ مِنْ مُتابَعَةِ مُرادِكَ بِدُخُولِ الْحَرَمِ وَ زُرِ الْبَيْتَ مُتَحَقِّقاً لِتَعْظيمِ صاحِبِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ وَ جَلالِهِ وَ سُلْطانِهِ وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ رِضىًّ بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعَظَمَتِهِ وَ وَدِّعْ ما سِواهُ بِطَوافِ الْوِداعِ وَ صَفِّ رُوحَكَ وَ سِرَّكَ لِلقاءِ اللهِ تَعالی يَومَ تَلْقاهُ بِوُقوفِكَ عَلَى الصَّفا وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللهِ بِفَناءِ اَوصافِكَ عِنْدَ الْمَرْوَةِ وَ اسْتَقِمْ عَلى شُرُوطِ حَجَّتِكَ وَ وَفاءِ عَهْدِكَ الَّذِي عاهَدْتَ رَبَّكَ وَ اَوْجَبْتَهُ لَهُ اِلى يَومِ الْقِيامَةِ وَ اِعْلَمْ بِاَنَّ اللهَ لَمْ يَفْتَرِضَ الْحَجَّ وَ لَمْ يَخُصَّهُ مِنْ جَمِيعِ الطّاعاتِ بِالاِضافَةِ اِلَى نَفْسِهِ بِقَوْلِهِ تَعالی وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيْهِ سَبيلاً وَ لا شَرَعَهُ نَبِيُّهُ فِي خِلاَلِ الْمَناسِكِ عَلى تَرْتِيبِ ما شَرَعَهُ إلاّ لِلاِسْتِعْدادِ وَ الْاِشارَةِ اِلَى الْمَوْتِ وَ الْقَبْرِ وَ الْبَعْثِ وَ الْقِيامَةِ وَ فَضْلِ بَيانِ السَّبْقِ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ اَهْلُها وَ دُخُولِ النّارِ اَهْلُها بِمُشاهَدَةِ مَناسِكِ الْحَجِّ مِنْ اَوَّلِها اِلَى آخِرِها لِاُولي الْاَلْبابِ وَ اولِي النُّهى).[5]
امام صادق (ع) فرمودهاند؛ وقتی که ارادهی حجّ نمودی، قبلاً خانهی دل را از هر شاغل و حاجبی که تو را از خدا غافل کرده و مشغول به خود گرداند فارغ ساز و کارها و تمام شئون زندگیات را به خدا واگذار و در جمیع حرکات و سکنات خود توکّل بر او نهاده و تسلیم قضا و قدر الهی باش. از دنیا و آسایش دنیا و مردم منقطع شو و حقوقی را که از دیگران به ذمّه داری ادا کن و متکّی بر توشه و مرکب و یاران راه و قوّت بدنی و نیروی جوانی و مال و دارایی خود مباش. چه آنکه ترس آن میرود که خدا همینها را دشمن انسان و مایهی ورز و وبال آدم خودخواه گرداند تا دانسته شود که تمام حول و قوّه و تدبیر و چاره به دست خالق یکتاست و بی توفیق و تسدید او احدی قادر بر چاره و تدبیری نخواهد بود. پس مهیّا و آمادهی رفتن شو مانند کسی که امید بازگشت مجدّد به خانه و اهل و عیال خود ندارد. با همسفران، نیکرفتار و خوش سفر باش و اوقات نماز را رعایت نما. سنن و دستورات رسول مکرّم را به کار بند و آنچه را که وظیفه است از آداب و رسوم و صبر و تحمّل و شکر و مهربانی و بخشش و ترجیح دیگران بر خود در همه جا و در همه وقت انجام ده.
سپس با آب توبهی خالص خود را از گناهان شستشو داده و جامهی صدق و صفا و افتادگی و خشوع در بر نما و از هر چه تو را از یاد خدا باز میدارد و از اطاعت او منصرف میسازد مُحْرم شو و لبّیک بگو. یعنی از قلبی صادق و با خلوص بی غشّ و دغل عرض اجابت به دعوت خالق سبحان و ایزد منّان بنما در حالتی که به دستاویز محکم و ناگسستنی تمسّک جستهای و همچنان که با بدنت در میان انبوه مسلمانان طواف کرده و گرد بیت خدا میچرخی همچنین با قلبت در میان فرشتگان طواف انجام داده و گرد عرش خدا گردش کن و هَرْوَله کن امّا هرولهای که در معنا، گریختن از هوای نفس و بیزاری جستن از تمام حول و قوّهات باشد.
با بیرون رفتنت از مکّه به مِنی از غفلت و لغزشهای خود بیرون آی و هرگز آرزوی آنچه را که بر تو حلال نمیباشد و یا شایستگی آن را نداری منما و در عرفات اعتراف به خطیئات و گناهان نموده و تجدید عهد عبودیّت و اقرار به وحدانیّت حضرت حق کن و خود را به مقام قرب خدا برسان. در مزدلفه، شعار تقوای خدا را در دل بگیر و با صعود به کوه مشعر، روح خود را به سوی عالم بالا حرکت بده و با کشتن قربانی حنجرهی هوی را بریده و رگهای طمع را قطع کن. هنگام رمی و سنگ انداختن بر جمرات، افعال زشت و اخلاق ناپسند و دنائت و پستی و شهوت پرستیها را از خود دور انداز و با تراشیدن سر، عیبهای ظاهر و باطن خود را بتراش و با دخول به حرم، خود را از شرّ متابعت هوای نفس و خواهش دل رهانیده و در حفظ و امان خدا داخل ساز و بیت را با توجّه به عظمت و جلالت ربّ البیت و آشنایی با سطوت سلطانی او زیارت کن.
استلام حجر بنما در حالتی که رضا به قسمت او داده و خاضع در برابر عظمتش گشتهای و طواف وداع را حاکی از وداع ماسوی الله قرار داده و با هر چه که جز خداست وداع نما و با وقوف در کوه صفا در تصفیهی روح و تهذیب سرّ خود بکوش و خود را برای لقای خدا در روز لقا آماده گردان. به مروه که رسیدی، مروّت نموده و اوصاف خود را در جنب ارادهی حق فانی ساز و به عهدی که با خدا بسته و حجّ خود را مشروط به آن به جا آوردهای تا روز قیامت مستقیم و وفادار بمان و بدان سرّ اینکه خدا حجّ را واجب نموده و آن را در میان تمام طاعات به خودش نسبت داده و فرموده است: «وَ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً» حقّ خداست بر مردم مستطیع که به حجّ بیت آیند و هم نبیّ اکرم او ترتیب مناسک را به این صورت که هست تنظیم کرده است سرّ این تشریع و تنظیم آن است که اشارهای به مرگ و قبر و بعث و قیامت باشد و صاحبدلان و خردمندان از مشاهدهی این مناسک از اوّل تا به آخر متذکّر عوالم بعد از مرگ از بهشت و جهنّم بشوند و آمادگی برای ارتحال به آن عالم را به دست آورند.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پایان
خودآزمایی
1- چرا امام صادق(ع) وقتی در مجلسی با طبقات مردم مواجه میشدند، میفرمودند که علم غیب نداریم؟
2- پاسخ و استدلال امام صادق(ع) به مرد مادّی مسلک چه بود؟
3- سرّ اینکه خدا حجّ را واجب نموده و آن را در میان تمام طاعات به خودش نسبت داده چیست؟
پینوشتها
[1] - اصول کافی، جلد ۱، صفحهی ۲۶۱، ح ۲(باب انّ الائمة (ع) یعلمون علم ما کان و ما یکون).
[2] - همان، صفحهی ۲۵۷، ضمن حدیث ۳، باب نادر فیه ذکر الغیب.
[3] - بحارالانوار، جلد ۱۰، صفحهی ۲۱۱.
[4] - وسائل، کتاب الامر بالمعروف و النهی عن منکر، باب ۱۴، حدیث ۳.
[5] - مصباح الشریعة، باب ۲۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی