کد مطلب: ۳۷۲۱
تعداد بازدید: ۵۴۲
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۷:۵۱
ولایت تکوینی و تشریعی| ۱۴
خدا ذاتاً و فعلاً ولىّ و مولى است و هيچ‌كس و هيچ‌ ممكنى با خدا در اين صفت شريك نيست؛ امّا اعطاى ولايت تكويناً و احداثاً يا جعلاً و تشريعاً، به نحوى كه همان ظهور ولايت مطلقه الهى ذاتاً و فعلاً و استمرار فعلى آن باشد و تفويض هم نباشد، جايز است و ظهور سعه همان ولايت الهى خواهد بود...

ولایت تکوینی و تشریعی| ۷


 
بیان دیگر
 

شکی نیست كه حضرت احديت ـ عزّ اسمه ـ عزّ اسمه ـ در اوصاف جلاليه و جماليه متوحّد و متفرّد و يگانه و بى‌همتا است و شريك و عديل و نظير ندارد و هيچ‌كس و هيچ‌چيز در عرض او و بدون اعطا و افاضه او، واجد صفت كمالى نيست و او به تنهايى قيّوم آسمان و زمين و عوالم ملك و ملكوت و مدبّر شئون و معطى و خالق و رازق و مالك و صاحب اختيار آنهاست؛
لا شَريكَ لَهُ وَلا مُعينَ لَهُ وَلا نَصيرَ لَهُ وَلا وَزيرَ لَهُ وَلا شَبيهَ لَهُ مِنﹾ خَللقِه لَيس َكَمِثلِه شَىءﹲ.
برای خداوند شريك و يار و ياور و وزير و شبيهى از مخلوقاتش نيست و هيچ‌چيزى مثل او نمى‌باشد.
﴿وَما مِن دآبَّة فِي الاَْرْضِ الأَرْضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَمُسْتَوْدَعَها﴾؛[1]
«هیچ جنبنده‌اى  در زمين نيست مگراينکه روزيِ‌ او بر خداست و او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى‌داند».
و شئون الوهيت و ربوبيت خود را به احدى واگذار نفرموده و كسى را وكيل و كفيل امور خلايق قرار نداده است:
 ﴿قُلْ حَسْبِىَ اللّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾؛[2]
«بگو خدا مرا کافي است و همه متوکلان تنها بر او توکل می‌کنند».
﴿هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾؛[3]
«و او توانا و حکیم است».
﴿هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ﴾؛[4]
«او زنده و قائم به ذات خویش است».
﴿هُوَ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ﴾؛[5]
«اوست بخشنده و مهربان».
﴿هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ﴾؛[6]
«او خداوندي است خالق، آفریننده‌ای بی سابقه و صورتگری (بی‌نظیر)».
﴿وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ﴾؛[7]
«او حکیم و داناست».
﴿وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ﴾؛[8]
«و او به هر چیز آگاه است».
﴿وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ﴾؛[9]
«و او بر هر چیزی تواناست».
این مسائل توحيدى همه برحسب عقل و قرآن مجيد و احاديث مسلّم است و شك و ترديدى در آنها نيست.
مسئله دیگری كه در اينجا از آن بحث مى‌شود، اين است كه در طول اين صفات و به اقتضاى اين صفات و به اعطا و بخشش و تقدير خداوند متعال، اتّصاف ممكنات به‌ نحو واقعى يا اعتبارى به اين صفات جايز است، هرچند در ممكنات، وصف مانند موصوف، ممكن و حادث و محدود و متناهى و در معرض زوال و تغيّر و ساير عوارض امكان است. شکی نيست كه ممكنات به بعضى از اين صفات اتّصاف دارند، چنان‌که شكى نيست كه اين اتصاف آنها، خود دليل بر وجود ذاتى، است كه اين اوصاف را به‌طور‌ كامل و تمام و نامحدود و بالذات و از خود داراست. البته بعضى از صفات و اوصاف، اختصاص به ذات الوهيت دارد و اتصاف غير او به آن محال است، مانند احديت و واحدیت حقيقيه كه غير از خدا كسى اين دو صفت را ندارد؛ امّا بعضى صفات را ممكنات نيز واجدند كه اتصاف آنها به اين صفات ضرورى و غيرقابل‌انكار است.
مثلاً از صفات حقيقيه الهيه، صفت «علم» است كه ايزد تعالى و تقدّس، به آن متفرّد و يگانه است و شريك و نظير ندارد؛ امّا اتصاف ممكن به اين صفت، به تقدير و تعليم خدا، بلاواسطه يا باواسطه، به‌ طور موهبى يا كسبى و افاضه علم به او يا اقدار او به تعلّم در حدود استعداد و گنجايش و ظرفيت او جايز است و ظهور و تجلّى قدرت و علم الهى است.
یا مثلاً يكى از اسماى الهى، اسم شريف «السلطان» و«الحاكم» است كه حقّ تعالى در صفت سلطنت و حكومت، متفرّد و متوحّد است و كسى در عرض او و از پيش خود، سلطنت و حكومتى بر هيچ‌چيز ندارد و كسى را در عرض او و بدون جعل يا اعطاى او سلطان و حاكم‌دانستن، شرك و منافى با توحيد است؛ امّا سلطنت و حكومت تكوينيه يا جعليه و اعتباريه به ايجاد يا جعل خدا براى فرد يا افرادى منافى توحيد نيست؛ بلكه شعبه‌اى از شُعب حكومت و سلطنت واقعيه حقيقيه الهيه است، لذا تكويناً انسان حاكم بر خود و مسلّط بر خود است، چنان‌که بر آنچه خداوند مسخّر او قرار داده است، نيز به ايجاد و تكوين او حاكم است و سلطنت دارد.
پس به هر دو جهت، خدا ذاتاً و فعلاً ولىّ و مولى است و هيچ‌كس و هيچ‌ ممكنى با خدا در اين صفت شريك نيست؛ امّا اعطاى ولايت تكويناً و احداثاً يا جعلاً و تشريعاً، به نحوى كه همان ظهور ولايت مطلقه الهى ذاتاً و فعلاً و استمرار فعلى آن باشد و تفويض هم نباشد، جايز است و ظهور سعه همان ولايت الهى خواهد بود و فى‌الواقع اولياء‌الله عاملان اجراى اراده و مشیت الهی و وسايط انفاذ و اجراى آن مى‌باشند كه اگرچه به اختيار و ولايتى كه دارند ـ باذن‌الله ـ تصرّفاتى مى‌نمايند ـ چنان‌که در نوع چهارم و پنجم به آن اشاره شد ـ در اين تصرّفات و اظهار خوارق، واسطه و عامل ارادةالله و متحرك به آن هستند.
بنابراین اگر آيه يا روايت يا فقره‌اى از زيارتى، دلالتى بر اين‌گونه ولايت‌ها نسبت به حضرات معصومين‌(علیهم‌السلام) بنمايد، مانند:
«إِيابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَحِسابُهُمْ عَلَيْكُمْ... وَعَزائِمُهُ فِيكُمْ»؛[10]
«برگشتن خلق به سوى شما و حساب آنها با شماست؛... و تصميمات پروردگار درباره شماست».
نباید آن را به اسم غلوّ يا شرك يا تفويض، و على‌رغم واقعيات و وقايع مسلّم تاريخ ردّ كرد؛ بلكه بايد در سند و دلالت آن بر اساس موازین علمى ـ كه به آن در اين بحث‌ها اشاره‌اى شد ـ بررسى و تحقيق نمود، كه:
وَكَمْ مِنْ عائِب قَوْلا صَحِيحا
وَآفَتُهُ مِنَ الْفَهْمِ السَّقِيم[11]
چو بشنوى سخن اهل‌دل، مگو كه خطاست
سخن شناس نه‌اى، دلبرا خطا اينجاست
 


خودآزمایی
 


1- چگونه اتّصاف ممكنات به‌ نحو واقعى يا اعتبارى به اين صفات (جلاليه و جماليه) جايز است؟
2- آیا سلطنت و حكومت تكوينيه يا جعليه و اعتباريه به ايجاد يا جعل خدا براى فرد يا افرادى منافى توحيد است؟ کمی توضیح دهید.
3- به چه صورت اعطاى ولايت تكويناً و احداثاً يا جعلاً و تشريعاً، جايز است؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] - هود، 6.
[2] - زمر، 38.
[3] - آل عمران، 6، 18؛ ابراهیم، 4؛ نحل، 60؛ عنکبوت، 26، 42 و ... .
[4] - بقره، 255؛ آل عمران، 2.
[5] - بقره، 163؛ حشر، 22.
[6] - حشر، 24.
[7] - زخرف، 84؛ ذاریات، 30.
[8] - بقره، 29.
[9] - مائده، 120؛ هود، 4.
[10] - صدوق، من لا یحضره يحضره الفقيه، ج2، ص609 - 617؛ مشهدی، المزار الکبیير، ص 524 - 534؛ محدث قمی، عباس، مفاتيح‌الجنان؛ (زيارت جامعه جامعة كبيره).
[11] - کرکی، رسائل، ج1، ص25.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: