تعبّد در دین یعنی چه؟
بعضی که میشنوند انسان مسلمان باید دستورات دینی را «تعبداً» بپذیرد، تصوّر میکنند یعنی آن دستور، چه دارای مصلحت باشد یا نباشد، باید بپذیرد و دم نزند، همچون غلامی که بردهی یک خواجهی جبّار و هوسبازی باشد و مجبور گردد فرامینی را که از جانب آن خواجه، بر اساس هوسهای سرکش او صادر میشود، انجام دهد و کوچکترین چون و چرایی نکند و هرگز حقّ آزادی در اِعمال نظر را به خود ندهد.
البتّه این، یک ظلم فاحش و تعدّی به حریم شرافت آدمی است که منافات با قانون عدل و اصل احترام به شخصیّت انسان دارد و مسلّم، تعبّد در دین، نه به این معناست.
محمّد بن سنان، نامهای برای حضرت امام رضا(ع) فرستاد و سؤال کرد: بعضی از مسلمین تصوّر میکنند مقرّرات روا و ناروای اسلام بر پایهی مصلحت و مفسدهی مردم نیست و علّتی جز تعبّد و اطاعت از باریتعالی ندارد. حضرت در جواب نوشتند:
قَدْ ضَلَّ مَنْ قالَ ذلِکَ ضَلالاً بَعیداً.
کسی که دربارهی احکام الهی چنین تصوّری داشته باشد، سخت در گمراهی و ضلالت است.
و ضمن نامه، درباره محرّمات اسلام چنین فرمودند:
وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الاَشياءِ لا حاجَةَ لِلْعِبادِ اِلَيْهِ وَ وَجَدْناهُ مُفْسِداً داعِياً اِلَی الْفَناءِ وَ الْهَلاكِ.
مییابیم چیزهایی که خداوند بر مردم حرام کرده نه تنها در زندگی مورد احتیاج مردم نیستند بلکه مایهی فسادند و بشر را به راه تباهی و هلاکت میخوانند.[1]
شیخ صدوق(علیهالرّحمة و الرّضوان) نقل میکند، راوی گفت: خدمت حضرت امام باقر(ع) عرض کردم: چرا خداوند، شراب و مردار و خون و گوشت خوک را حرام کرده است؟ فرمودند:
اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالَى لَمْ يُحَرِّمْ ذلِكَ عَلى عِبادِه وَ اَحَلَّ لَهُمْ سِوی ذلِكَ مِنْ رَغْبَةٍ فیما اَحَلَّ لَهُمْ وَ لا زُهْدٍ فيما حَرَّمَهُ عَلَيْهِمْ.
خدا که این چیزها را حرام و غیر اینها را حلال فرموده است، نه برای این است که خودش نسبت به این اشیا بیرغبت باشد و به غیر اینها با رغبت. یعنی نه محرّمات ضرری به خدا میرسانند و نه محلّلات نفعی برای خدا دارند.
وَ لکِنَّةُ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ فَعَلِمَ ما یَقومُ بِهِ اَبْدانُهُمْ وَ ما یُصْلِحُهُمْ فَاَحَلَّهُ لَهُمْ وَ اَباحَةُ وَ عَلِمَ ما یَضُرُّهُمْ فَنَهاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَیْهِمْ.[2]
ولکن خداوند عزّوجلّ، بشر را آفریده است و میداند چه چیز مایهی بقای ابدان انسانها و سازگار با وجود آنهاست، آن را بر مردم حلال و مباح گردانیده و میداند چه چیز مضرّ به حال آدمیان است، آن را مورد نهی قرار داده و تحریم فرموده است.
از این قبیل فرمایشات دینی که فراوان از امامان(ع) رسیده است، صریحاً بدست میآید که تعبّد در دین، از قبیل یک تبعیّت خشک که تنها فرمان بردن یک زیردست از مافوق خود برای اشباع هوس ریاستخواهی فرمانده باشد، نیست زیرا خدا که مصدر احکام و فرامین دینی است، اجلّ و اکرم و اقدس از این نقیصهی رذیله و غنّی از انسان و فرمان بردن انسان است، بلکه تمام اوامر و نواهی خدا صرفاً بر اساس مصلحتبینی برای انسان و به منظور ایصال خیر و دفع شرّ از او میباشد و بس.
مقصود از تعبّد در دین، این است که وقتی انسان از طرفی معترف به محدودیّت نیروی عقل و درک خود گردید و از طرف دیگر فهمید و معتقد شد، احکام دین، با داشتن مصالح و فواید گوناگون واقعی، سرچشمه گرفته از «علم نامحدود خدا» است و هرگز نیروی تفکّر محدود نمیتواند درک حقایق نامحدود بنماید، طبعاً خود را موظّف به تسلیم محض در برابر احکام خدا و قبول کردن دستورات مبدأ اعلی میداند؛ مانند مریضی که تسلیم دستورات پزشک حاذق میشود و نسخهی او را به حکم عقل و خرد، بدون چون و چرا مورد عمل قرار میدهد و هیچگاه مصرّ در این نمیباشد که من حتماً باید فواید داروها را بدانم و تأثیرات آنها را در مزاج خود بشناسم و آنگاه آن نسخه را مورد عمل قرار دهم زیرا در این صورت، خود او باید طبیب درد و درمانشناس باشد و با این فرض، این چنین بیماری از مراجعه به طبیب و گرفتن نسخه از او بینیاز خواهد بود.
اگرنه، مریض ناآگاه از فنّ طب، در برابر طبیب حاذق و بصیر، به حکم عقل، وظیفهای جز تعبّد صرف و تسلیم محض ندارد.
پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند:
یَا عِبادَ اللهِ اَنْتُمْ کَالْمَرْضَی وَ رَبُّ الْعالَمینَ کالطَّبیبِ فَصَلاحُ الْمَرْضی فیما یَعْلَمُهُ الطَّبیبُ وَ تَدْبیرِهِ بهِ لا فیما یَشْتَهیهِ الْمَریضُ وَ یَفْتَرِحُهُ اَلا فَسَلِّموا اللهِ اَمْرَهُ تَکُونُوا مِنَ الفائِزینَ.[3]
ای بندگان خدا! شما همچون بیمارانید و پروردگار جهان چون طبیب. پس صلاح مریض در همان است که طبیب تشخیص داده و طبق آن میاندیشد، نه در آنچه مریض میخواهد و اظهار نظر مینماید. هان که تسلیم امر خدا گردید و مطیع فرمان او باشید تا به گروه رستگاران بپیوندید.
البتّه صحیح است، دو فرد از بشر که هر دو در یک سطح از تفکّر و تعقّل میباشند، حق دارند در پیشنهادات یکدیگر اِعمال نظر بنمایند و ملاک حکم و دستور دیگری را بدست آورند و سپس در صورت صحّت و انطباق با عقل، بپذیرند؛ اگرنه، رد کنند زیرا پایه و مبنای حکم بشری، تعقّل است و تفکّر و این مبنا، در وجود همهی انسانها موجود است و لذا میتوانند با داشتن شرایط لازم، احکام و قوانین بشری را با مقیاس فکر و عقل خود بسنجند و در ردّ و قبول آن، به قضاوت بنشینند.
امّا احکام دینی، از سطح فکر بشر بالاتر است، پایه و مبنای آن «وحی الهی» است که با مقیاس عقل بشر، قابل سنجش نمیباشد تا انسان در ردّ و قبول آن بتواند در محکمهی عقل و فکر محدود و نارسای خود، به قضاوت بنشیند.
اشتباه غالب مردم، همین جاست که پیغمبر را، همسطح با بشر میگیرند و اقیانوس بیکران وحی را میخواهند با انگشتانهی ناچیز عقل بسنجند. جملهی «قُلْ اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ»[4] را میشنوند و جملهی «یوحی اِلَیّ»[5] را ناشنیده میگیرند. «بگو: همانا من بشری هستم مانند شما (امّا امتیاز من از شما این است که) به سوی من وحی میشود».
پس کوتاه سخن آنکه: تعبّد دینی، یک پیروی کورکورانه و عاری از منطق و ناسازگار با تعقّل نیست بلکه عبارت است از تسلیم شدن یک انسان نا آگاه و عاجز از احاطهی بر حقایق نامحدود، در مقابل یک مقام آگاه محیط به اسرار و حکمتهای بیپایان و این حقیقتی است مورد امضای عقل و کاملاً سازگار با منطق.
تا اینجا، سخن، مربوط به نظر اوّل دربارهی سؤال از فلسفهی احکام بود که بر اساس مشروط دانستن عمل به دستورات دینی، به درک فلسفهی احکام طرح شود که گفتیم این نظر، مردود است و محکوم به اشتباه و جهل نسبت به معنای وحی و نبوّت.
امّا نظر دوّم که طرح سؤال از فلسفهی احکام، از باب آشنا شدن به فواید و منافع عظیم احکام خدا از لحاظ بهداشت و تهذیب نفس و تعدیل اخلاق و تطهیر اجتماع و تأمین اقتصاد جامعالاطراف و تطبیق علمی دانشمندان و صاحبنظران در فنون مختلف دانش، صورت بگیرد تا نتیجهی ارزش و اهمّیّت احکام و قاطعیّت و واقعبینی بیانات اولیای دین(ع) و معجزات علمی خاتمالنّبیّین(ص) و قرآن شریف، برای انسان با ایمان بیش از پیش روشن شود و بر طمأنینه و آرامش نفسش بیفزاید و بالمآل با اشتیاق شدیدتری، احکام خدا را به عنوان یک برنامهی ضروری و مورد نیاز مسلّم زندگی بشناسد و داخل در متن زندگی نموده و با احساس احتیاج حتمی به برنامهی دین، از آن استقبال نماید.
البتّه این نظر، نظری است بسیار صحیح و با ارزش و هیچ گونه منعی نه از جانب عقل و نه از ناحیهی قرآن و روایات، نسبت به این نظر نرسیده بلکه تشویق و ترغیب هم نموده و فتح باب فرمودهاند.
میبینیم که قرآن کریم، در مواضع متعدّد، بسیاری از احکام را مقرون به سرّ و حکمت آن حکم، بیان میفرماید و با این روش، پیروان خود را به صراط تحقیق و تعمّق، هدایت کرده و آنها را وا میدارد با حکم و اسرار احکام الهی آشنا شوند و از هر دستورالعملی، فایده و غایت آن را در نظر بگیرند و با روشنبینی و هدفجویی، وارد میدان عمل شوند.
مثلاً بعد از بیان حکم روزهی ماه مبارک رمضان، با جملهی «لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ»[6]، اشاره به سرّ وجوب و فلسفهی حکم میکند و میفرماید: روزه برای آن است که واحد روح تقوا و ملکهی خودداری از گناه گردید.
فلسفهی نماز را در آیهی شریفه «وَ اَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْری»[7]، یاد خدا و توجّه روحی دائم به خدا داشتن، نشان میدهد که غفلت از خدا، منشأ هرگونه پلیدی و آلودگی به گناه است با در آیهی مربوط به حجاب زن و لزوم فاصله گرفتن مردان از زنان، میفرماید: «ذلِكُمْ اَطْهَرُ لِقُلوبِكُمْ وَ قُلوبِهِنَّ»[8]، این روش، برای حفظ طهارت و پاکی دلهای مرد و زن مؤثّرتر است.
با این بیان، فلسفهی حجاب زن را طهارت زندگی و پاکی از پلیدهای روحی و آلودگیهای بیحدّ و حصر اجتماعی (که جامعهی کنونی ما و تمام دنیا آثار شوم و شرمآور آن را به چشم خود میبیند و ننگینتر از این را هم خواهد دید)، نشان داده است.
در آیهی مربوط به حجّ، بعد از آنکه مردم را بهوسیلهی پیغمبرش(ص) دعوت به زیارت خانهاش میفرماید، با جملهی کوتاه «لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»[9] اشاره به فلسفهی اجتماع عظیم امّتهای اسلامی در مرکز واحد، نموده و اسرار و فواید روحی و اخلاقی، سیاسی و اجتماعی و خلاصه! منافع و بهرههای فوقالعاده بزرگ دنیایی و عقبایی را مترتّب بر عمل عبادی حجّ، نشان میدهد که همین کتاب حاضر، به منظور ارائهی قسمتهایی از همان منافع و فواید عظیمهی حجّ، نگارش یافته است. امید از کرمش که نگارنده را موفّق به اتمام آن بفرماید. آمین یا ربّالعالمین!
همچنین در لسان روایات و احادیث بسیاری از رسول اکرم(ص) و ائمّهی اطهار(ع) سخن از اسرار و منافع احکام، به میان آمده و هرگز راه سؤال و فهم اسرار را به روی مردم نبستهاند بلکه به سؤالات مردم در این زمینه جوابها داده و تا آنجا که مستلزم فسادی نبوده، منعی نفرمودهاند. کتاب معروف «عللالشّرایع» که تألیف یکی از بزرگان علما و محدّثان شیعه، مرحوم محمّد ابن بابِوِیْه (شیخ صدوق) رضواناللهتعالیعلیه است، در این باب نوشته شده و حاوی اخبار و احادثی است که در زمینهی بیان حکم و اسرار احکام، از ناحیهی پیشوایان دین(ع) صادر شده است. پس این مطلب به جای خود صحیح و سؤال از فلسفهی احکام بر اساس نظر دوّم که بیان شد، کاملاً متین است و عقلاً و نقلاً مورد تصدیق و تأیید است.
منتها بار دیگر این یادآوری مکرّر لازم است. همچنان که گفتیم، چون احکام دینی، برخلاف قوانین بشری، صادر شده از منبع علم نامحدود حضرت حق، خالق یکتا و بیهمتای جهان است و بدیهی است بشر با عقل و فکر محدود و نارسای خود، هرگز قادر به درک حقایق نامحدودی که فلسفه و اسرار احکام آسمانی الهی است نخواهد بود، پس نمیتواند درک اسرار را شرط عمل به احکام بداند، بلکه عمل به احکام، علّت و ملاکش، وحی است و گفتار پیغمبر(ص) و صدق گفتار و نبوّت او نیز در جای خود، با دلایل قطعیِ عقلی برای ما ثابت و روشن شده است و اطاعت امر او بر ما، لازم و واجب است. حال، چه ما به درک چیزی از فواید احکام نایل بشویم یا نشویم، فلسفهای از فلسفههای مسلّم آنها را بفهمیم یا نفهمیم، اصلاً مسألهی درک و عدم درک فلسفهی احکام، هیچگونه ارتباط و ملازمهای با مسألهی وجوب اطاعت امر پیغمبر ندارد.
منتهای امر، چون اسلام، دین تکمیل و تقویت و عامل اعلای فکر، قافلهسالار کاروان پیشتاز دانش و مشعلدار راه دانشپژوهان و حکمتاندوزان است، لذا نه تنها از فحض و بحث و سؤال از فلسفه و اسرار احکام الهی که مبتنی بر حقایق لطیفه و مصالح عالیّه است، جلوگیری نمیکند، بلکه چنانکه گذشت، خود مشوّق در این راه و مفتّحالابواب است. با بیانات مرغّبهای، مردم را وادار به پرسش میکند و آنگاه به سؤالات گوناگون مردم جوابهای کافی میدهد.
البتّه نه به عوان شرط عمل؛ بلکه به عنوان توسعهی در علم و اطّلاع و آشنایی بیشتر با ارزش و اهمّیّت احکام و کسب اشتیاق زیادتر به اطاعت فرمان خداوند متعال.
این حقیقت هم روشن است که با توجّه به محدودیّت علم و ادراک بشر و نامحدود بودن علم خدا، نیل به تمام اسرار و حکمتهای احکام آسمانی، مقدور بشر نخواهد بود، بلکه در هر عصر و زمان، به میزان معلومات و در حدّ پیشرفت قدرت تحقیقات علمیاش، میتواند با قسمتی از اسرار و مصالح تشریع احکام الهی که گذشتگان، آشنا نبودهاند، آشنا شود و اندکی از بسیار آنها را بدست آورده و بقیّهی خارج از شما را که از مرز قدرت علمیاش بیرون است، به عهدهی نیروی اکتشافی دانش آیندگان بسپارد و چه بسا بر اساس محدودیّت میدان تاخت و تاز علم انسان، دنیا به پایان برسد و سیر علمی انسان به نقطهی نهایی خود واصل نشود، در حالی که هنوز اسرار بسیاری از احکام خدا پشت پردهی ابهام، باقی مانده و چهرهی نورانی آنها بر بشر مکشوف نگشته باشد.
خلاصه! آزادی بحث و سؤال از فلسفهی احکام خدا، یک مطلب است و مسألهی وجوب اطاعت و لزوم عمل به احکام خدا، مطلب دیگر.
یک فرد مسلمان، در عین آنکه به حکم حرّیّت و آزادی در تحقیقات علمی، هر چه بیشتر، مجاز به بحث و سؤال از فلسفهی احکام خداست، معالوصف، به حکم ایمان به وحی و نبوّت که بر اساس تحقیق و تحکیم اصول عقاید، بدست آورده است، مُلزم به اطاعت اوامر و نواهی پیغمبر و عمل به احکام آسمانی خدا میباشد. حال، چه به بحث و سؤال از فلسفهی احکام نیز پرداخته یا نپرداخته باشد و چه بر فرض بحث و سؤال، به اسراری از آن رسیده یا نرسیده باشد زیرا ملاک وجوب عمل برای انسان مسلمان، وحی است، نه درک فلسفه و اسرار. درک اسرار هم یک نوع توسعهی علمی و بازیافت اضافی است، زاید بر وظیفهی اصلی که شناخت پیغمبر است و عمل بر طبق گفتار پیغمبر.
خودآزمایی
1- تعبّد در دین به چه معناست؟ مختصری شرح دهید.
2- به چه دلیل دو فرد حق دارند در پیشنهادات یکدیگر اِعمال نظر بنمایند و در صورت صحّت و انطباق با عقل آن را بپذیرند؟
3- در آیهی مربوط به حجّ، خداوند حکیم فلسفه حج را چه معرفی فرمود؟
پینوشتها
1. گفتار فلسفی بزرگسال و جوان، صفحهی ۳۵۰، نقل از بحارالانوار، جلد ۳، صفحهی ۱۱۸ و الفصول المهمّه، صفحهی ۳۲، باب ۶۱.
2. عللالشّرايع، جلد ٢، صفحهی ۱۶۹.
3. مجموعهی ورّام، جلد۲، صفحهی ۱۱۷.
4. سورهی کهف، آیهی آخر.
5. همان.
6. سورهی بقره، آیهی ۱۸۳.
7. سورهي طه، آیهی ۱۴.
8. سورهی احزاب، آیهی ۵۳.
9. سورهی حجّ، آیهی ۲۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی