گاهی درک فلسفهی احکام، به اخلاص لطمه میزند
با در نظر گرفتن مطالبی که در فصول گذشته بیان شد، ارزش عبادت در اخلاص است و اخلاص یعنی انسان هیچگونه محرّک و داعی در عمل، جز خدا و رضای خدا نداشته باشد و کار را برای رسیدن به هیچ فایدهای از فواید جسمی و بهداشتی و اجتماعی، انجام ندهد بلکه محضاً و صرفاً، باعث و انگیزهاش امر و فرمان خدا باشد و بس؛ با توجّه به این حقیقت میشود گفت هر چه انسان در فواید و منافع مادّی احکام، کمتر بیندیشد تا آنجا که اصلاً غافل از ترتّب آن آثار، بر احکام باشد، به حقیقت بسیار عالی و ارزندهی اخلاص و روح تعبّد، نزدیکتر خواهد بود زیرا کمال اوج روح انسان، وقتی است که محرّک آسمانی بسیار قوی به سراغش بیاید و او را از پایبند منافع مادّی و شواغل ارضی آزادش بسازد و مرغ جان از قفس تن رها گشته و در آسمان بلند خداجویی، بال و پر گشاید و به هیچ فایده و بهرهای جز تقرّب به منبع کمال و کلّالجمال، اکتفا ننماید.
در آن موقع است که بهراستی مرد راه گشته و قهرمان میدان عبودیّت و بندگی شده است.
رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ.[1]
مردانی که سوداگریهای دنیا، آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد.
اگرنه انسانی که علیالدّوام، به این کتاب و آن کتاب سر میزند و از این عالم و از آن دانشمند میپرسد تا ببیند روزه مثلاً چه خاصیّت بهداشتیای دارد؛ نماز و دعا، چه فایدهی روانیای از نظر تسکین آلام روحی و رفع نگرانیهای زندگی به آدم میبخشند، خمس و زکات و مظالم و کفّارات، چگونه در گردش منظّم چرخ اقتصاد، اثر میگذارند؛ گوشت خوک و شراب، چه صدمهی بدنیای دارند و استعمال ظروف طلا و نقره چه لطمهی اجتماعی بوجود میآورند تا آنچه را که به حال بدن و اقتصاد مفید است، انجام بدهد و آنچه را که مضرّ به بدن و اقتصاد است، ترک کند و هیچگونه توجّهی به آثار معنوی و جهات روحی این احکام و خصوصاً موضوع قرب و بعد نسبت به خدا، مبدأ هستی، ندارد؛ این چنین انسانی، به حقیقت، هنوز بچّه است و در عالم خاکبازی و تنپروری، به بازی کودکانه سرگرم است؛ خود و منافع دنیایی خود را میجوید، نه خدا و قریب خدا را.
او احکام خدا را وسیلهی نیل به دنیا میداند، نه مرکب پرواز به سوی مبدأ اعلا. حال آنکه دین، برای این است که بشر را از عالم خاک، بیرون کشیده و رو به عالم بالا سیرش دهد و روح بلند خداجویی در او بوجود بیاورد. نه این که بیشتر، پا در گلش کرده و رو به پایین حیات، سوقش داده و در عالم پست خدمتگزاری به جسم و تنپروری و دنیاسازی متوقّف و راکدش گرداند.
البتّه اشتباه نشود! دین، کاملترین و جامعترین دستورات دنیاداری و ایجاد تمدّن عالی انسان و تأمین صحّت و سلامت جسم و جان و تنظیم شئون همهجانبهی اقتصادی و اجتماعی را دارد. شارع مقدّس اسلام، (ذُوالعَیْنَین) است؛ هم دارای چشم دنیابین است و هم چشم آخرتبین. هم به نظام زندگی مادّی توجّه دارد و هم به پرورش اخلاق و تکامل روحی همّت میگمارد.
غرض از این گفتار، نه منحصر ساختن آثار احکام در آثار معنوی بود و نه تخطئه نمودن کسانی که فحص و تتبّع در آثار جسمی و منافع مادّی احکام مینمایند و از این راه اهمّیّت دستورات دینی را نشان میدهند.
خیر! هر دو مطلب بجای خود صحیح است. هم احکام الهی مِنحیثالمجموع به موازات آثار معنوی دارای منافع مادّی میباشد و هم کسانی که با مطالعه و بحث و سؤال، میخواهند به فواید جسمی و مادّی احکام نیز پی ببرند و با ارزش احکام آشناتر شوند، سعیشان مشکور و همّتشان قابل تقدیر است.
بلکه منظور از آن گفتار، نشان دادن درجهی عالیّهی اخلاص در عبودیّت بود که اگر انسان، توجّه مفرطی به آثار و منافع مادّی و فواید جسمی احکام، پیدا کند و همیشه در جستجوی فلسفهی بهداشتی، اقتصادی و اجتماعی احکام باشد، قهراً انگیزه و باعث انسان در عمل به احکام دینی، یا منحصراً رسیدن به همان منافع و آثار خواهد بود و یا بعضاً شریک با انگیزهی الهی در نیّتش خواهد شد و همین جهت، ارزش عبادت را پایین آورده و به حالت بسیار درخشان اخلاص و خداجویی خالص، لطمه میزند و آدمی را از بهرههای فوقالعاده عظیم معنوی، محروم میگرداند و احیاناً اگر مربوط به اعمال عبادی باشد، موجب بطلان عبادت هم میشود.
امّا آن کسی که هیچ توجّهی به آثار و منافع مادّی احکام از فواید طبّی و بهداشتی و اقتصادی و اجتماعی ندارد، بلکه تمام همّ و توجّهش مصروف خداست و صرافاً در فکر این است که دستورات خدا را در تمام شئون زندگیاش، فقط برای اینکه دستور خدا و رسول خداست انجام دهد و توقّع و انتظار رسیدن به هیچ بهره و منفعتی جز رضا و خشنودی خدا ندارد، این چنین آدم با آنچنان همّت عالی و عظمت روحیای که دارد و با هیچ مقیاسی از مقیاسهای بشری قابل تقدیر و اندازهگیری نمیباشد، در عین این که به عظیمترین بهرههای انسانی که قرب به حضرت حق جلّ و عَلاست نایل میشود، قهراً بطور تبعی تمام فواید و منافع جسمی و روحی و بهداشتی و اقتصادی و اجتماعی نیز که ترتّب قهری بر این احکام دارند، به نحو احسن، عایدش میگردد و سعادت و خوشبختی هر دو جهان را بطور تمام و کمال مالک میشود.
اَلَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ.[2]
مردم با ایمان و شایسته کار، دارای زندگی خوش میباشند و پایان نیک.
چه بهتر که به جای بحث از فلسفهی احکام...
بنابراین چه بهتر که بجای بحث و گفتگو از فلسفهی احکام و سرگرم ساختن خود و دیگران به یک رشته مطالبی که غالباً نه بر اساس مقیاس صحیحی از متون متقنهی اسلامی استوار است و نه مبنای تحقیقی علمی مسلّمی دارد؛ بلکه یا مولود استحسانات و حدس و گمانهای بسیار سست و بیپایه است و یا متّکی به فرضیههای ثابتنشدهی علمی که متأسّفانه این قسمت اخیر، تولید مرعوبیّت و خودباختگی خاصّی در مردم زمان ما نموده و چشمها را طوری خیره ساخته است که گویی تمام حقایق اصیل عالم، در انحصار همین فرضیهها و تئوریهای علمی درآمده است!
لذا با عجله و شتابزدگی مخصوصی میکوشند دستورات عالیه و احکام حقّهی آسمانی را با هر نوع تکلّفی که شده است، با این فرضیهها توجیه و تفسیر نمایند و تصوّر میکنند با این کار، خدمت ارزندهای به اسلام و قرآن نمودهاند و به احکام خدا، پایه و اساس محکمی داده و آنها را از سقوط و موهوم معرّفی گشتن، نجات بخشیدهاند!
در صورتی که این روش، یک روش عجولانه و خودباختگی غیرعاقلانه است که نه تنها ارزش و آبرویی به احکام خدا نمیدهد و مردم روشن را علاقهمند به آنها نمیسازد، بلکه بر اثر تزلزل ارکان فرضیهها که معلول تکامل افکار است، باعث میشود اساس دین و احکام خدا نیز متزلزل و غیرثابت معرّفی شود و در نظر آیندگان بیارزش و بیاعتبار جلوه کند و این خود، یک نوع خیانت به دین خواهد بود، نه خدمت به آن؛ به گمراهی افکندن مردم خواهد شد، نه به راه آوردن آنان.
آری! چه بهتر که به جای این همه بحث و گفتگوهای غالباً بیاساس و سرگرمکننده، به تحکیم اصول عقاید خود و مردم بپردازیم تا از طریق استدلالات صحیح و متقن، روح خداشناسی و پیغمبر و امامشناسی را در دلهای نسل جوان، بوجود آوریم و آنها را آن چنان که باید، با منبع وحی و نبوّت مرتبط سازیم.
در آن صورت است که مردم، بطور طبیعی، خود را ملزم به تبعیّت از رسول میبینند و طریق عبودیّت را با حال تسلیم و رضا میپیمایند و هرگز مجال آن را نمییابند که در طریق بندگی خدا، به دنبال فایده و بهرهای جز خدا و عنایات و الطاف خدا بگردند و خود را متحیّر و سرگردان سازند «فَماذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلّا الضَّلالُ».[3] بعد از حق، جز گمراهی چه خواهد بود؟
قالَ عَلیُّ بْنُ الْحُسَینِ(ع): اِنَّ دينَ اللهِ لا يُصابُ بِالْعُقولِ النّاقِصَةِ وَ الآراءِ الْباطِلَةِ وَ الْمَقائیسِ الْفاسِدَةِ وَ لا یُصابُ اِلّا بِالتَّسْلیمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ وَ مَنِ اهْتَدی بِنا هُدِیَ وَ مَنْ دانَ بِالْقیاسِ وَ الرَّایِ هَلَکَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمّا نَقولُهُ اَوْ نَقْضي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذي اَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثاني وَ الْقُرآنَ اَلْعَظيمَ وَ هُوَ لا يَعْلَمُ.[4]
حضرت امام سجّاد(ع) فرمودهاند: بدرستی که حقیقت دین خدا، با عقلهای ناقص و آرای باطل و مقیاسهای فاسد [بشری] به دست نمیآید. جز تسلیم [و پذیرفتن بی چون و چرا از پیغمبر و امام] راه دیگری برای رسیدن به واقعیّت دین وجود ندارد. پس از آن کسی که در برابر ما تسلیم باشد، سالم میشود [از انحراف از مسیر سعادت محفوظ میماند] و کسی که به راه ما درآید، هدایت شده [به سعادت مطلوب میرسد] و کسی که با سنجش و بینش خود، دین بسازد، هلاک میگردد و کسی که حکم و دستور ما بر نفسش گران آید [حال پذیرش و تسلیم از خود نشان ندهد]، بدون اینکه خود متوجّه گردد، به خداوندِ فرستندهی قرآن کافر شده است.
آری! دین خدا، پیش برگزیدگان خداست و به حکم عقل، راهی برای به دست آوردن دین حق، جز تسلیم در مقابل اولیای حق نخواهد بود.
خودآزمایی
1- چرا هر چه انسان در فواید و منافع مادّی احکام کمتر بیندیشد به روح تعبّد نزدیکتر خواهد شد؟
2- اگر انسان توجّه مفرطی به آثار و منافع مادّی و فواید جسمی احکام پیدا کند، چه نتایجی برایش خواهد داشت؟
3- به چه دلیل توجیه و تفسیر فلسفهی احکام با یک رشته مطالبی که غالباً نه بر اساس مقیاس صحیحی از متون متقنهی اسلامی استوار است و نه مبنای تحقیقی علمی مسلّمی دارد، موجب تزلزل دین میشود؟
پینوشتها
1. سورهی نور، آیهی ۳۷.
2. سورهی رعد، آیهی ۲۹.
3. سورهی یونس، آیهی ۳۲.
4. بحارالانوار، جلد۲، صفحهی ۳۰۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی