بررسی و توجیه پنجم| ۲
سخنی دیگر:
خوانندهی عزیز، این بحث بیش از این قابل إطاله است، ولی چون ظرافت و لطافت آن زیاد است و با اندک لغزش قلم، مطلب نامفهوم و بلکه ممکن است اشتباه عرضه شود، از آن بیمناکم که عبارات و الفاظم رسا نباشد و مطلب را چنانکه حق آن است، نرساند. تا این حدّ هم که توضیح دادم، چون کافی و خالی از قصور بیان نیست، معذرت میخواهم و با استشهاد به این شعر با مضمون و محتوی:
وَ إنَّ قَمِیصاً خِیطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ / وَ عِشْرِینَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِیهِ قَاصِرٌ
سخن را به گونهی دیگری که تعقیب بحث و موجب مزید معرفت و بصیرت شود، ادامه میدهیم:
انسان در بین تمام انواع موجودات ممکن، استعداد ترقی و کمالش از همه بیشتر است و چنان است که از حضرت امام صادق(ع) روایت شده است:
«اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ، وَ هِیَ الْکِتَابُ الَّذی کَتَبَهُ بِیَدِهِ وَ هِیَ الْهَیْکَلُ الَّذِی بَنَاهُ بِحِکْمَتِهِ، وَ هِیَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمِینَ وَ هِیَ الْمُخْتَصَرُ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ»؛[1]
«صورت انسانیّت بزرگترین حجتهای خدا بر خلق اوست و آن کتابی است که خدای تعالی با دست توانای خود آن را نوشته و آن هیکلی است که به حکمت خود آن را بنا کرده و آن مجموع صورت جهانها و عوالم است و آن مختصر علومی است که در لوح محفوظ است».
بر اساس همین شرافت و شأن و استعداد است که، انسان نیازش به تربیت الهی و بارش باران رحمت و فیض ربوبی از همه بیشتر است؛ چون نیاز یک کوزه به آب به همان مقدار است که شاعر گفته:
گر بریزی بحر را در کوزهای / چند گنجد قسمت یک روزهای
اما نیاز جوی و نهر و رودخانه به مقدار ظرفیت آنهاست. انسان به رحمت بیشتر، به علم زیادتر، و به تربیت متعالیتر محتاج است، چنانکه رودخانه و دریا به آب بیشتر نیاز دارد:
آب کم جو تشنگیآور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
موجودات برحسب استعداداتی که برای کمالات دارند و برحسب سعهی درکی که به سعهی فقر و حاجت خود داشته باشند، از فیوضی غیبی و عنایات لاریبی بهرهمند خواهند شد.
بدیهی است فقر نبات و گیاه به تربیت، از فقر جماد بیشتر است، یعنی قابلیّت قبول تربیت در آن زیادتر است و فقر و نیاز حیوان هم از نبات بیشتر است، چنانکه فقر و حاجت انسان از کل ممکنات زیادتر و وسیعتر است و فقر افراد انسان نیز بهحسب ذات و بعضی عوارض و امور غیراختیاری متفاوت است و بهحسب جهل و علمشان تفاوت میکند. جاهل اگرچه فقر علمی دارد اما آنچنانکه عالِم احساس فقر میکند احساس نمیکند، یک دانشجو یا یک طلبه، با یادگرفتن چند اصطلاح، بسا گمان کند که همه علوم را یاد گرفته است، درحالیکه یک نفر فقیه و عالم و فیلسوف هرچه علمش زیادتر میشود، فقر و نیاز و وابستگی و تعلق خود را به خدا بیشتر درک میکند و تواضع و فروتنیاش زیادتر میشود و خود را در برابر علم الهی چون فطرهای از دریا و از آن کمتر و فرومایهتر مییابد، و زبان حالش این شعر خواهد شد:
یکی قطره باران ز ابری چکید / خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم / ور او هست حقّا که من نیستم
ازاینجهت است که امام، انسان مافوق (نه مافوق انسان) و ممکن مافوق (نه مافوق ممکن) است، رئیس فقراست؛ یعنی تمام هویتش فقر و احساس نیاز به خدای بینیاز است و چون بیشترین استعدادها را دارد، بیشترین نیازها را به خدا داراست و لذا به کسب بیشترین عنایات و عطیّات و افاضات الهی به حکم «اَلْعَطِیّاتُ بِقَدْرِ الْقَابِلِیَّاتِ» نایل است.
از دعاهایی که از امامان(ع) روایت شده و از حالاتشان در هنگام دعا و عبادت، استفاده میشود که چنان عرض فقر و مسکنتی از آنان در درگاه خدا ظاهر شده، که از دیگران (حتی بزرگترین فلاسفه الهی) دیده نشده است و این شعور به فقر و نیاز و خود را ندیدن و چیزی نشمردن در آن بزرگواران چنان شدّت و رسوخ داشته است که احساس حاجت به خدا و لطف و کرم او از بزرگترین ومتعالیترین درجات ایشان بوده است، آنان عزّت خود را به عبودیّت و پرستش وبندگی او میدانستند که در مقام مناجات عرضه میداشتند:
«إِلَهِی کَفَی لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَکَفَی بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً»؛[2]
و حجت خود را فقر خود قرار میدادند و به آن از خدا حاجت میطلبیدند که:
«إِلَهِی حُجَّتِی وَ وَسِیلَتِی فَاقَتِی»؛[3]
حقاً باید سیر قافلهی ممکنات و کاروان انسانیّت، برای وصول به این مقام و برای نزدیکشدن به این مقام و شباهتیافتن به صاحبان این مقام باشد، که اگر این نباشد مسیر آنان لغو و پوچ و بیهوده خواهد شد و عالم به آنگونه که «اگزیستانسیالیستها» و «سارترها» و «مارکسیستها» و ملحِدان دیگر معتقدند، هیچگونه تفسیر و توجیهی نخواهد داشت و همان بهتر که با بمبهای ویرانکننده یکباره آن را ویران و نابود کنند و به این مرارتها، جنگها، کشمکشها، ناکامیها، ناراحتیها و فلاکتها پایان دهند و همه را و آیندگان را از این تاریکخانه و وحشتکده خلاص سازند.
اما اگر بشر به مُنتهای واقعی مسیر جهان و انسان آگاه شد و نظام امامت و انسان کامل و کمال انسان را شناخت، آگاهی مییابد و امیدوار میشود و به زندگی و کمال و ترقی علاقهمند میگردد و عالم را با معنا و با محتوا میشناسد؛ معنایی که جمال حقیقت را به انسان نشان میدهد و عالم را گلستان و با روح و با هدف معرفی مینماید.
چه زیبا و چه باحقیقت است حرکت جهان که بهسوی شخصیتهایی مانند محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین میرود و افرادی مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و شهیدانی چون حمزه، جعفر و پاکبازان و فداکارانی چون شهیدان کربلا و کوبندگان ستمگران چون حجر بن عدی، عمرو بن حمق، میثم و رشید هجری و دانشمندان و علمایی مانند زراره، محمد بن مسلم، ابن ابیعمیر، زکریا بن آدم قمی، کلینی، صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و سید رضی، شیخ طوسی، علامه حلّی، شهیدین، شیخ انصاری، میرزای شیرازی، آیتالله بروجردی، و هزارها افراد از این قبیل در هر رشته از کمال انسانی به دنیا تحویل میدهد.
از نظر یک نظام سوسیالیستی، سیر جهان و انسان بهسوی جامعهای است که خالی از درکهای انسانی و معنویات باشد، سیر بهسوی جامعهای که فردی مثل «استالین» در آن دیکتاتور و فرمانروا و بهطور عملی و بیمنازع، مدعی خدایی باشد یا فرعون دیگر مثل «برژنف» زمامدار باشد و کشوری ضعیف را که در همسایگی او قرار دارد، مورد هجوم وحشیانه قرار دهد و از زمین و هوا به کشتار مردم و ویرانکردن خانههای مردم مستمند روستاها و شهرها بپردازد و مدرنترین اسلحهها را برای زیر یوغ گرفتن یک ملت آزاده به کار برد و بیش از یکمیلیون انسان از کوچک و بزرگ و زن و مرد را قتلعام و بیش از یکمیلیون نفر را از خانه و کاشانهی خود آواره سازد و هنوز هم که هنوز است، دست از سر آنها برندارد و چنان نشان دهد که تا کشورشان را تصرف نکند، اگرچه به قیمت جان تمام مردم باشد، تصمیم سَبُعانه خود را نخواهد شکست؛ و همچنین فراعنهی دیگری که بعد از برژنف، یکی پس از دیگری روی کار میآیند نیز همان خط و مشی را دنبال میکنند.
چنین جامعهای، با چنین رهبران خونخوار و بیایمان به شرف انسانیّت، اگر هم در بین خودشان با استضعاف دیگران و غارت مستضعفان، خوراک و مسکن و سایر وسایل رفاه مادی را فراهم کنند، از یک دامداری آماده و پر از کاه و علف، که در آن همهی ارزشهای متعالی انسان پوچ و بیمعنا و مسخره باشد، بیشتر نخواهد بود.
و اما ازنظر نظام سرمایهداری هم بهتر از این نیست که هدف سیر آن، سیر بهسوی خود کامگیها، حیوانیّت، شهوات، آزادیهای غیرسالم و نامحدود، طبقهبندی، تبعیض و استثمارِ کاخِ سفید با آن تجملاتِ حکومت کِنِدیهای شهوتران و آلودهدامان و کارتر و هنرپیشهای مثل ریگان و نوکرهای صهیونیسم و سرمایهداران خونآشام است.
بهطور حتم، هدف جهان را هرچه بگویند و مقصد جهان را هرچه بدانند، این جامعهها و این نظامها (که در آنها سرنوشت بشریّت در اختیار دو نفر وحشی درنده قرار دارد که جز از جهت ترس بهسوی یکدیگر حمله نمیکنند) نمیباشد و این رژیمها که بخش عمده محصول زحمت و تلاش انسانها را صرف تجهیزات جنگی و ساختن سلاحهای مخرّب و وحشتناک برای ادامهی استکبار و استعلای خود مینمایند، نیست و اگر این هدف باشد (که هرگز نیست)، جا دارد همه با فرشتگان همزبان شده و بگویند:
﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾؛[4]
نظام الهی امامت به همهی این پرسشها پاسخ میدهد و وجود امام همهی این ایرادها را از میان میبرد و بر همهی کاخ نشینها و استکبارها، استعلاها و استعباد انسانها (که در عصر ما بزرگترین و ستمکارترین و برتریجوترین آنها حکومت مارکسیسم و ملحد شوروی و رژیم استعمارگر و صهیونیسمپرور آمریکا است) خط بطلان میکشد و علوّ و برتریجویی را، حتی در کمترین جلوهاش بهشدّت محکوم میسازد و شعار و بنیاد رابطه خود را با مردم و هر قوی و نیرومندی را با ضعیف، این آیه میداند:
﴿تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾؛[5]
«ما این دار آخرت را برای آنان که در زمین ارادهی علوّ و فساد و سرکشی ندارند قرار میدهیم و عاقبت نیک، مخصوص پرهیزکاران است».
پس هرکجا ذرهای علوّخواهی و برتریجویی بر دیگران است، آنجا نظام امامت مستقر نیست. طغیان و دیکتاتوری و زور و استبداد - حتی در یک دِه و یک خانه و از یک کدخدا و یک سرپرست خانواده - به هر صورت و به هر شکل محکوم است و اینان از بهشت خدا محرومند و عاقبت نیک و پایان خوب برای کسانی است که از مظاهر گردنکشی، خودبرگزینی، فخر و اعتبارفروشی، استضعاف و کوچک شمردن دیگران پرهیز مینمایند.
خودآزمایی
1- به چه دلیل انسان نیازش به تربیت الهی و بارش باران رحمت و فیض ربوبی از همه بیشتر است؟
2- موجودات بر چه اساسی از فیوضات غیبی و عنایات لاریبی بهرهمند خواهند شد؟
3- چرا امامان(ع) در هنگام دعا و عبادت، چنان عرض فقر و مسکنتی ظاهر شده، که از دیگران (حتی بزرگترین فلاسفه الهی) دیده نشده است؟
پینوشتها
1 خوئی، منهاجالبراعة فی شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۲۸۹. حدیث معروف است و صدر آن به این متن در تفسیرالصافی، در تفسیر آیه ۲ سورهی بقره نقل شده است. «اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ هِیَ الْکِتَابُ الَّذِی کَتَبَهُ اللهُ بِیَدِهِ». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج۱، ص۹۲.
2 صدوق، الخصال ، ص۴۲۰. «خدای من! در عزّت و سرفرازی مرا بس که من بنده تو باشم و در افتخار و مباهات این برای من کفایت میکند که تو پروردگار من باشی».
3 خدای من، دلیل و حجت و اسباب و وسیلهی من، نیازمندی من است.
4 بقره، ۳۰. «آیا میخواهی کسانی را در زمین بگذاری که فساد کنند و خونها بریزند؟».
5 قصص، ۸۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی