پرهیز از محرّمات (دوری از گناه و معصیّت)| ۲۵
دروغ
یكى دیگر از محرّمات و آفتهاى خطرناك زبان، دروغ گفتن است.
دروغ از گناهان بزرگ و كلید گناهان و سرچشمه تمام بدیها و زشتیها است.
مؤمن با فضیلت هیچگاه زبانش را به این خوى زشت عادت نمیدهد، چه آن كه دروغ از انسان شخصیتى كاذب و وارونه ساخته و اعتبار او را از بین میبرد و اعتماد عمومى را سست میکند ولى چون دروغ كار آسانى است و مایه زیادى نمیخواهد، متأسفانه بعضى از مردم به گمان آنكه زودتر به مقصد برسند به آن متوسّل میشوند و بدین منظور آسمان و ریسمان را به هم میبافند و چه بسا در یك روز دهها دروغ میگویند و نقطه اوج فاجعه آنجا است كه این گونه افراد نسبت به بازتابهاى منفى و عواقب شوم آن در زندگى فردى و اجتماعى نمیاندیشند، دروغ را به حساب زرنگى و زیركى میگذارند و راستگویان را افرادى بیعرضه و بیسیاست میپندارند. ولى آنها از این نكته مهم غافلند كه دروغپردازى بر خلاف فطرت پاك و شخصیت والاى انسان است و نمیدانند كه دروغ، دشمنى و ستیزهجویى با خداوند متعال و بر خلاف فلسفه آفرینش پروردگار است زیرا او جهان را بر اساس صدق و راستى و حقیقت و درستى بنا نهاده است، چنان كه میفرماید:
«وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ بِالْحَقِّ ...»[1]
«او كسى است كه آسمانها و زمین را به حق آفرید ...»
در سراسر جهان هستى قانون صداقت و صراحت و حقیقت سارى و جارى است. هر چند به حسب ظاهر در عالم هستى تضادها و تعارضهایى دیده میشود ولى دروغ و خیانت در طبیعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقایق ناب را در طبیعت و هستى باید جستجو كرد و از زبان آفرینش باید شنید. مگر جز این است كه تمام قوانین علمى و فلسفى برداشتى است نسبى از جهان هستى و قوانین حاكم بر آن و طالبان حقیقت (چه آنها كه از دریچه عرفان به عالم مینگرند و چه آنان كه در راستاى علم و تجربه یا فلسفه و برهان گام بر میدارند) همه و همه در اسرار هستى میاندیشند و از آن الهام میگیرند و جز با هستى و قوانین حاكم بر آن سر و كارى ندارند؟ خداوند متعال نیز از طریق آیات آفاق و انفس ما را به حقایق عالم رهنمون میشود كه میفرماید:
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِى الْافاقِ وَ فِی انْفُسِهِمْ حَتّى یتَبَینَ لَهُمْ انَّهُ الْحَقُّ ...»[2]
«ما آیات و نشانههاى خود را در آفاق و انفس به آنها نشان میدهیم تا براى آنها آشكار شود كه [آنچه محمّد(ص) آورده] عین حقیقت است ...»
امیر المؤمنین(ع) میفرماید:
«... إنَّ الدُّنیا دَارُ صِدقٍ لِمَن صَدَّقَهَا ...»[3]
«... دنیا جایگاه صدق و راستى است براى آنان كه تصدیقش كنند ....»
خلاصه كلام آن كه بناى خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستى استوار است لكن این انسان ظلوم و ستمكار است كه حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه میدهد و به فرموده مولى الموالى علی(ع):
«وَ لكِن یؤخَذُ مِن هَذَا ضِغثٌ وَ مِن هَذَا ضِغثٌ فَیمزَجَانِ ....»[4]
«مردم قسمتى از حق و قسمتى از باطل را گرفته و درهم میآمیزند [و از این راه، باطل را به خورد مردم میدهند].
زیرا باطل محض را نمیشود به مردم ارائه داد، كه طبع حقیقت جوى مردم خود به خود آن را دفع میکند. خداوند سبحان، چه با زبان تكوین و چه با زبان تشریع، با صداقت و راستى با بندگانش سخن میگوید و میفرماید:
«... وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ ....»[5]
«... و كلام خداى تو از روى راستى و عدالت به حدّ كمال است و هیچ كس را یاراى تغییر و تبدیل در آن نیست ....»
و نیز میفرماید:
«... وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدیثاً.»[6]
«... راستگوتر از خدا كیست؟»
و از بندگانش جز راستى و درستى نمیپذیرد كه میفرماید:
«... هَذَا یوْمُ ینْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ ....»[7]
«... امروز [: روز قیامت] روزى است كه راستگویان از صداقت و درستى خود سود میبرند ....»
و نیز میفرماید:
«یوْمَ لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الّا مَنْ اَتَى اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ.»[8]
«آن روز [: روز قیامت] مال و فرزند به حال كسى سودى ندارد جز آن كه با دلى پاك و قلبى سالم به پیشگاه خدا در آید.»
در فضیلت صداقت و راستى همین بس كه خداوند متعال در مقام ستایش از خویش، خود را با این كلمه تعریف میکند و میفرماید:
«... وَ مَنْ أصْدَقُ مِنَ اللّهِ قیلًا؟»[9]
«... از خدا راستگوتر كیست؟»
و پیامبرانش را نیز با صداقت میستاید[10] و از مؤمنان میخواهد كه با صادقان و راستگویان همراه و همگام باشند:
«یا أیها الَّذینَ ءامَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقینَ.»[11]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه سازید و با راستگویان همراه و همگام باشید.»
چند تذكّر لازم:
الف. معمولاً در صدق و كذب، موافقت و مخالفت با واقع را ملاك قرار میدهند، یعنى اگر سخن انسان مطابق با واقعیت باشد راست و اگر بر خلاف واقعیت باشد دروغ است. این ملاك هر چند در مقام ثبوت و واقع صحیحترین معیار در تعریف و شناخت صدق و كذب است و در مسائل علمى تنها همین معیار پذیرفته میشود لكن از نظر حقوقى و اخلاقى نمیتواند علّت تامّه باشد، یعنى در مقام قانونگذارى و تكلیف و مجازات، این معیار كافى نیست زیرا تكلیف در صورتى مسئولیتآور است كه مسبوق به علم و یقین (علم به تكلیف و علم به موضوع) باشد و تا هنگامى كه حكم و موضوع براى مكلّف معلوم نباشد تكلیف منجّز نمیشود. بنابراین، چنانچه انسان مطلب نادرستى را به اعتقاد خود مطابق واقع انگاشته و آن را به عنوان یك خبر راست بیان كند شرعاً و قانوناً دروغگو به حساب نمیآید و به عنوان دروغگو مؤاخذه نمیشود، هر چند از نظر ماهوى و علمى دروغ گفته است. مثلاً یكى از مبطلات روزه دروغ بستن بر خدا و پیامبر(ص) است ولى اگر كسى در حال روزه به اشتباه حكمى را به خدا یا پیامبر(ص) نسبت بدهد روزهاش باطل نمیشود، چون عمداً دروغ نگفته است و در این گونه موارد گوینده را به عنوان دروغگو مؤاخذه نمیکنند. و این نیست جز به خاطر آن كه عنصر علم در فعلیت تكلیف مؤثر است، (هر چند كه واقعیت با علم و عدم علم انسان تغییر نمیکند) همچنین در بازتابهاى روانى و اخلاقى، عنصر علم از تأثیر خاصى برخوردار است زیرا آن چیزى كه روح آدمى را مكدّر میسازد و او را به نفاق و شقاق وامیدارد تعمّد بر دروغ گفتن است نه اشتباه و سهو و شاید مقصود امام صادق(ع) در پاسخ عبد الرحمن بن حجّاج در تعریف كذّاب كه میفرماید: «لَا مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا یكُونُ ذَاكَ مِنْهُ وَ لَكِنِ الْمَطْبُوعُ عَلَى الْكَذِبِ.»[12] همین معنى باشد. امام در پاسخ وى میگوید صرف دروغ گفتن، انسان را كذّاب و دروغپرداز نمیکند زیرا هیچ كس نیست كه گاهى برخلاف واقع سخنى از او صادر نشود، اما كذّاب كسى است كه عادت به این كار داشته باشد، یعنى كسى كه دروغ گفتن را شیوه خویش قرار دهد. به عبارت دیگر، كذّاب كسى است كه از روى علم و عمد پیوسته دروغ میگوید نه آن كه از روى اشتباه و لغزش سخنى برخلاف واقع بر زبان آرد. بنابراین، دروغ غیر عمد گناه ندارد اما از این نكته غفلت نشود كه انسان متعهد باید از نقل اخبار مشكوك بپرهیزد و چنانچه نقل خبر مشكوكى ضرورت داشته باشد جایز نیست آن را به صورت قطع و جزم بازگو كند بلكه بایستى آن را با قید احتمال و تردید بیان نماید زیرا همان طور كه عنصر علم در تنجّز و فعلیت تكلیف مؤثر است نسبت به واقع نیز طریقیت و كاشفیت دارد و اصولاً علّت فعلیت تكلیف در ظرف علم، به خاطر كاشفیت آن است و تا عنصر كاشفیت متحقّق نگردد واقع روشن نمیشود. پس باید از نقل مطالبى كه مورد تردید است پرهیز كرد زیرا خداوند متعال میفرماید:
«وَ لا تَقْفُ ما لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ انَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.»[13]
«پیگیر مباش چیزى را كه نمیدانى زیرا گوش و چشم و دل انسان همه مسئولند [و مورد باز خواست واقع میشوند].»
یعنى تا به چیزى علم و یقین پیدا نكردهاى آن را به عنوان واقعیت مپذیر و آثار واقعیت را بر آن بار مكن بلكه تحقیق كن تا به حقیقت برسى.
ب. در حرمت و زشتى دروغ هیچ گونه تردیدى نیست و چنان كه شیخ انصارى فرموده ادلّه اربعه (كتاب و سنّت و عقل و اجماع) همه بر حرمت آن دلالت دارند. دروغ- هر چند كوچك- از رذایل اخلاق و نشانه نفاق است.
امام باقر(ع) فرمود كه على بن الحسین(ع) به فرزندان خود توصیه میفرمود:
«اتَّقُوا الْكَذِبَ الصَّغِیرَ مِنْهُ وَ الْكَبِیرَ فِی كُلِ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَإِنَ الرَّجُلَ إِذَا كَذَبَ فِی الصَّغِیرِ اجْتَرَى عَلَى الْكَبِیرِ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَا یزَالُ الْعَبْدُ یصْدُقُ حَتَّى یكْتُبَهُ اللَّهُ صِدِّیقاً وَ مَا یزَالُ الْعَبْدُ یكْذِبُ حَتَّى یكْتُبَهُ اللَّهُ كَذَّاباً.»[14]
«از دروغ بپرهیزید، خواه كوچك باشد خواه بزرگ زیرا دروغ كوچك انسان را دلیر میکند كه از دروغ بزرگ نهراسد. آیا نمیدانید كه رسول خدا(ص) فرمود: بنده [خدا] پیوسته راست میگوید تا خدا او را در زمره راستگویان مینویسد و بنده [دیگر خدا] پى در پى دروغ میگوید تا آنجا كه خدا نام وى را در ردیف دروغگویان ثبت میکند.»
رسول خدا(ص) در وصایاى خود به ابوذر فرمود:
«یا أَبَاذَرٍّ إِنَ الرَّجُلَ یتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ فِی الْمَجْلِسِ لِیضْحِكَهُمْ بِهَا فَیهْوِی فِی جَهَنَّمَ مَا بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ یا أَبَا ذَرٍّ وَیلٌ لِلَّذِی یحَدِّثُ فَیكْذِبُ لِیضْحِكَ بِهِ الْقَوْمَ وَیلٌ لَهُ وَیلٌ لَهُ وَیلٌ لَه.»[15]
«اى اباذر! كسى كه در مجلسى سخن بگوید براى این كه اهل آن مجلس را بخنداند در جهنّم سقوط میکند تا آنجا كه گویى از آسمان به زمین سقوط كرده است. [پس فرمود:] اى اباذر! واى به حال كسى كه سخن دروغ بگوید تا مردم را بخنداند، واى بر او، واى بر او!»
خودآزمایی
1- چرا مؤمن با فضیلت هیچگاه زبانش را به دروغ عادت نمیدهد؟ و چرا بعضی از مردم دروغ میگویند؟
2- به چه دلیل باطل محض را نمیشود به مردم ارائه داد؟
3- آیا از نظر حقوقى و اخلاقى میتوان در صدق و كذب، موافقت و مخالفت با واقع را ملاك قرار داد و علّت تامّه دانست؟ جواب خود را شرح دهید.
پینوشتها
[1] . انعام- 73.
[2] . فصّلت- 53.
[3] . نهج البلاغه فیض، حكمت 126.
[4] . نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 50.
[5] . انعام- 115.
[6] . نساء- 87.
[7] . مائده- 119.
[8] . شعراء- 88 و 89.
[9] . نساء- 122.
[10] . دراینباره به بحث« وفاى به عهد» مراجعه شود.
[11] . توبه- 119.
[12] . وسائل الشیعه، ج 8- ص 573، باب 138، حدیث 9.
[13] . اسراء- 36.
[14] . اصول كافى، ج 2- ص 338.
[15] . بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 74- ص 88.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی