کد مطلب: ۳۷۶۷
تعداد بازدید: ۱۴۷۶
تاریخ انتشار : ۰۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۰
نگاهی بر زندگی حضرت پیامبر اسلام(ص) | ۱۰
محیط مکّه و اطراف، آن‌چنان در لجنزار بت‌پرستی و خرافات و فساد غرق بود که دعوت علنی برخلاف آن وضع ممکن نبود بلکه نیاز به هسته‌ی مرکزی و دفاعی و اجتماع یاران فداکار داشت، از این رو پیامبر(ص) سه سال به طور محرمانه با افراد تماس می‌گرفت و آنها را به اسلام دعوت می‌نمود

پیامبر (ص) در مکّه، پس از پیامبری | ۱
 

آغاز پیامبری

 
چهل سال از عمر پیامبر(ص) می‌گذشت، روز ۲۷ رجب فرا رسید، آن حضرت بر فراز کوه «حِرا» به مناجات و عبادت خدا مشغول بود که پیک وحی جبرئیل امین بر او نازل شد و مژده‌ی رسالت را به او داد و این آیات را از جانب خدا، برای او خواند:
«بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - اِقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ - خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ – اِقْرَءْ وَ رَبُّكَ الْاَكْرَمُ - اَلَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - عَلَّمَ الْاِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ:
بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید – همان کس که انسان را از خون بسته‌ای خلق کرد – بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است – همان کسی که به وسیله‌ی قلم تعلیم داد – و به انسان آنچه را که نمی‌دانست یاد داد» (سوره‌ی قلم، آیه ۱ تا ۵).
پیامبر(ص) با دریافت نخستین شعاع وحی سخت خسته شده نزد خدیجه(س) آمد و فرمود:
«زَمِّلُونِی وَ دَثِّرُونِی:
مرا بپوشانید و جامه‌ای بر من بیفکنید تا استراحت کنم».
از طرفی بیان رسالت در برابر مشرکان کار خطرناک و دشواری بود، آن حضرت در برابر فشار معنوی (روحی) و ظاهری (مبارزه با مشرکان)، در بستر آرمیده بود که آیات آغاز سوره‌ی مدَّثّر (آیه ۱ تا ۷) توسّط جبرئیل بر آن حضرت، نازل گردید:
«یا اَیُّهَا الْمُدَّثِّرْ - قُمْ فَاَنْذِرْ – وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ - وَثِیابَکَ فَطَهِّرْ - وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ - وَلا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ - وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ:
ای در بستر خواب آرمیده – برخیز و مردم را هشدار ده – و پروردگارت را بزرگ بشمار – و لباست را پاک کن – و از پلیدی‌ها بپرهیز – و منّت مگذار و فزونی مطلب – و به خاطر پروردگارت مقاومت کن»[1].
به این ترتیب آغاز اسلام از نام خدا، خواندن، قلم، قیام، هشدار، پاکی و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد.
بعثت که به معنی رستاخیز معنوی و انقلاب در همه‌ی امور است با «انقلاب فرهنگی» آغاز گردید چراکه پایه و اساس انقلابها به خواندن و نوشتن و پاکسازی و بهسازی (انقلاب فرهنگی) بستگی دارد.
پیامبر(ص) فرمود: پس از آنکه سوره‌ی عَلَق بر من نازل شد از فراز کوه حِرا به سوی خانه حرکت کردم، ناگاه در وسط کوه صدایی را از جانب آسمان شنیدم که می‌گفت:
«یا مُحَمَّدُ اَنْتَ رَسُولُ اللهِ وَ اَنا جِبْرَئیلُ:
ای محمّد! تو رسول خدا هستی و من جبرئیل می‌باشم».
به آسمان نگاه کردم جبرئیل را به صورت مردی دیدم که با دو پای خود به طور استوار و ثابت بر فراز اُفق استاده است همچنان به او چشم دوخته بودم تا اینکه پنهان شد»[2].
 


سه سال دعوت مخفیانه
 


محیط مکّه و اطراف، آن‌چنان در لجنزار بت‌پرستی و خرافات و فساد غرق بود که دعوت علنی برخلاف آن وضع ممکن نبود بلکه نیاز به هسته‌ی مرکزی و دفاعی و اجتماع یاران فداکار داشت، از این رو پیامبر(ص) سه سال به طور محرمانه با افراد تماس می‌گرفت و آنها را به اسلام دعوت می‌نمود، در این سه سال به گفته‌ی بعضی «چهل نفر» به اسلام گرویدند.
نخستین مردی که مسلمان شد حضرت علی(ع) بود و نخستین زنی که به اسلام پیوست حضرت خدیجه(س) همسر پیامبر(ص) بود در این سه سال آنها در جاهای مخفی مانند غارها و گوشه‌های پشت کوهها دور از دید مردم نماز جماعت می‌خواندند.
روزی ابوطالب عموی پیامبر(ص)، پیامبر(ص) را در یکی از مخفیگاهها دید که علی(ع) و خدیجه(س) به او اقتدا کرده بودند و نماز می‌خواندند، ابوطالب به پیامبر(ص) عرض کرد: «ای برادرزاده! این چه دینی است که شما به آن معتقد هستید؟» پیامبر(ص) فرمود: «این دین خدا و فرشتگان و رسولان خدا و دین ابراهیم(ع) است».
ابوطالب به علی(ع) فرمود: «ملازم پسرعمویت محمّد باش که به وسیله او از هر بلا حفظ می‌گردی»[3].
روز دیگری ابوطالب همراه پسرش جعفر، از کنار نماز جماعت پیامبر(ص) عبور کرده و به جعفر فرمود: «به جماعت پسر عمویت بپیوند» جعفر به دستور پدر عمل کرد، ابوطالب از پیوستن دو فرزندش به اسلام شادمان شد و این اشعار را سرود و خواند:
اِنَّ عَلِيّاً وَ جَعْفَراً ثِقَتِي / عِنْدَ مُلِمِّ الزَّمانِ وَ الْثُوَبِ
لا تَخْذُ لا وَانْصُرا ابْنَ عَمَّكُما / اَخِي لِاُمِّي مِنْ بَيْنِهِمْ وَ اَبِي:
«همانا علی(ع) و جعفر در حوادث سخت روزگار مورد اطمینان من هستند، ای علی و جعفر! پسرعمویتان محمّد(ص) را که پدرش برادر تنی من است، تنها نگذارید، او را یاری نمائید»[4].
 


پیامبر(ص) در خانه‌ی اَرْقَمْ
 


یکی از کسانی که مخفیانه با پیامبر(ص) تماس گرفت و مسلمان شد «اَرْقَم‌بن اَبی الْاَرْقَم» بود، خانه‌ی اَرقم در بالای کوه صفا بود، افرادی که مسلمان شده بودند، در یکی از درّه‌های کوهها، با پیامبر(ص) نماز جماعت می‌خواندند، مشرکان از مسلمان شدن عد‌ّه‌ای باخبر شدند، در یکی از روزها به چند نفر از مسلمانان برخورد شدید کرده، سعد وقّاص که در آن وقت کافر بود، استخوان شتری بر سر مسلمانی زد به طوری که از سر و صورت او خون جاری شد.
از آن پس با پیشنهاد «اَرْقَم»، پیامبر(ص) و مسلمانان به خانه‌ی او رفتند و آنجا را پناهگاه خود قرار دادند، برای حفظ جان خود از آنجا بیرون نمی‌آمدند، بعضی به طور مخفی به آنجا آمده و مسلمان می‌شدند، پیامبر(ص) حدود یک ماه در آنجا ماند وقتی که تعداد مسلمانان به چهل نفر رسید از آنجا خارج شد، آخرین نفری که در آنجا مسلمان شد، عمربن خطّاب بود[5].
جالب اینکه در تاریخ آمده چند نفر مسلمانان از جمله حضرت حمزه(ع) در خانه‌ی اَرْقَمْ اطراف پیامبر(ص) را گرفته بودند، ناگهان صدای کوبیدن در به گوش رسید، یکی از مسلمین ناتوان برخاست و آهسته به پشت در آمد و از درز آن نگاه کرد و با رنگ پریده به حضور پیامبر(ص) بازگشت و گفت: «کوبنده‌ی در، عمربن خطّاب است که شمشیر نیز بر کمر دارد» در این هنگام صدای غرّای حمزه سکوت خانه‌ی اَرْقم را در هم شکست و به آن مسلمان گفت: در را باز کن و به او اجازه‌ی ورود بده؛
«فَاِنْ کانَ جاءَ یُرِیدُ خَیْراً بَذَلْناهُ لَهْ، و ان کانَ جاءَ یُرِیدُ شَرّاً قَتَلْناهُ بِسَیفِهِ:
اگر با هدف پاک و نیک به سوی ما آمده، با آغوش باز از او استقبال می‌کنیم و اگر قصد بدی دارد او را با شمشیر خودش می‌کشیم»[6].
این سخن بیانگر آن است که: حمزه در برابر دوست دارای عواطف سرشار بود و در برابر دشمن سنگری استوار و این همان دستور قرآن است که می‌فرماید:
«وَالَّذِينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ:
آنان که با پیامبرند در برابر کافران به سختی ایستادگی نموده و نسبت به همکیشان خود مهربانند» (فتح – ۲۹).
 


خودآزمایی
 


1- پیامبر(ص) چه زمانی و کجا به پیامبری مبعوث شدند؟
2- چرا پیامبر(ص) سه سال به طور محرمانه  افراد را به اسلام دعوت می‌نمود؟
3- به چه دلیل پیامبر(ص) و مسلمانان به خانه‌ی «اَرْقَم» را پناهگاه خود قرار دادند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]- مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۲۴۱.
[2]- سیره‌ی ابن هشام، ج۱ ، ص ۲۵۳.
[3]- الغدیر، ج ۷، ص ۳۵۶.
[4]- همان مدرک.
[5]- سیره‌ی حلبی، ج ۱، ص ۳۰۹.
[6]- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۰.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: