مواقف| ۴
۳- موقف سوّم: مسعى (محلّ سعى و رفت و آمد بين دو كوه مروه و صفا)
اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ[1]
در حقيقت صفا و مروه از شعائر خداست [كه يادآور اوست].
بعد از طواف و انجام نماز طواف، وظيفهی زائر «سعى بين صفا و مروه» است كه بايد مسافت فاصلهی بين دو كوه را هفت بار بپيمايد. از «صفا» شروع کرده و در «مروه» ختم نمايد و با اين عمل، حالت اضطراب خاطر و نگرانى روحى خود را بارز سازد كه یارای دل كندن از خانهی محبوب ندارد؛ گاه مىرود و گاه برمىگردد.
وقتی بالاى كوه صفا مىايستد، نگاه پراشتياق خود را به سوى كعبه افکنده و سيلاب اشك از ديدگان خود فرو مىريزد و با خدا راز دل مىگويد و با صفايى خاص رو به مروه سرازير مىشود و با موج جمعيّت كه نغمهی آسمانى و آهنگ روحبخش دعا و مناجاتشان در سراسر مَسعى طنين انداز است و تكان در دلهاى حسّاس مىافكند، همراه مىگردد. با چشمى اشكبار و روحى پر انقلاب، اين مسافت را مىپيمايد و در اثناى راه، از شدّت وجد و شعف كه به چنين نعمت عظيمى متنعّم گشته است، «هَروَله» مىكند كه از مستحبّات در حال سعى است. يعنى حركت را سريعتر کرده و قدمها را تند و كوچك برمىدارد، تقريباً شبيه به حالت «دو» كه بدن و شانهها به تكان مىآيد. يك قسمت محدود و معيّن اين راه را استحباباً به اين كيفيّت طىّ مىكند تا نشان تواضع و افتادگى بنده در پيشگاه خدا باشد و از بقاياى كبر و خودخواهى، آنچه در ظاهر و باطنش بوده است، بريزد و در هر بار كه مىرود و برمىگردد، در نتيجهی تكرار عمل، با توجّه و استحضار قلبی، پاكتر از پيش و بىآلايشتر از سابقش گردد.
قالَ اَبو عَبْدِالله(ع): ما للهِ عَزَّوَجَلَّ مَنْسَكٌ اَحَبَّ اِلَى اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى مِنْ مَوْضِعِ السَّعْي وَ ذلِكَ اَنَّهُ يَذِلُّ فيهِ كُلُّ جَبّارٍ عَنيدٍ.[2]
امام صادق(ع) فرمودهاند: هيچ موضع عبادتى نزد خدا، محبوبتر از موضع سعى نمیباشد و اين براى آن است كه آنجا، هر متكبّر گردنكشى خاضع مىشود [آثار ذلّ عبوديّت و بندگى كه تنها راه كمال آدمى است در او ظاهر مىگردد].
و نیز با اين رفت و آمد توأم با اضطراب و نگرانى، به ياد آن مادر مضطرّ مهربانى مىافتد كه قريب چهارهزار سال پيش در همين مكان، به جستجوى آب براى كودك عطشانش، هفت بار از اين كوه به آن كوه مىرفت و مىآمد و با دلى سوزان به درگاه خدا مىناليد و از آن منبع فيّاض و قدرت نامحدود، آب حيات مىطلبيد تا عاقبت، آن حالت انقطاع از ماسوى و اخلاص در دعا، كار خود را كرد و به حكم كريمهی «اَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ»[3] شرايط اجابت مضطرّ، فراهم آمد و آب زلال، از زمين خشك و بيابان سوزان جوشيد و حيات نوين به «هاجر» و كودك ناتوانش «اسماعيل» بخشيد.
عجیب آنکه همان آب، در همان مكان كه به چاه «زمزم» معروف شد تا به امروز نيز مىجوشد و از بركت اخلاص و توكّل آن مادر و پسر، حيات معنوى به حجّاج بيت مكرّم مىبخشد كه از وظايف مستحبّه، خوردن از آب زمزم و ريختن بر سر و پشت و شكم و گفتن اين جمله است:
اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ عِلْماً نافِعاً وَ رِزْقاً واسِعاً وَ شِفاءً مِنْ کُلِّ داءٍ وَ سُقْم.[4]
خدایا! آن را علم نافع و رزق واسع و شفاى از هر درد و مرض، قرار بده.
چه بجاست انسان، در اين مكان مقدّس، اندكى بينديشد و همزمان با سعى بدن، به سعى روحى و سير فكرى نيز بپردازد كه چگونه باب رحمت حق، به روى بندگان صالح مخلص باز است.
یک «يا ربّاه» كه از سوز دل برخيزد، كوههاى سخت و صلب را مىشكافد و آب از زمين خشك مىجوشاند و علیرغم تمام عوامل طبيعى كه چهرهی حرمان، نشان انسان مىدهند، از عالم لايزال غيبى، ابواب لطف و عطوفت، به سوى آدمى مىگشايد و او را از هر گونه ترس و ناامنى، رهايى بخشیده و در ظلّ عنايت ربوبى مصونش مىدارد.
فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللهُ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ.[5]
پس اگر رو گردانيدند، بگو: خدا مرا بس، جز او معبودى نيست، بر او توكّل نمودم و اوست پروردگار عرش عظيم.
امّا با اين شرط كه آن دعا و آن يا ربّاه، از باطن جان و از صميم دل برخيزد. اهتزاز، اهتزاز قلب، و جوشش، جوشش چشمهی جان باشد. دل كه تكان خورد و جان كه به جوش و خروش آمد، درختهاى خشكيده را شاداب و خرّم مىسازد و از دل صحراهاى سوزان، چشمههاى آب روان مىجوشاند.
مریم صدّیقه(س) از شدّت درد زایمان، در وسط بیابان، به خود میپیچید و از غصّه و اندوه فراوان که فشار بر روحش میآورد به درگاه خالق مهربان مینالید و مردن و از یاد و زبان مردم افتادن را از خدا می طلبید که: «يا لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْيَاً مَنْسِيّاً»؛[6] در این موقع به او نوید عنایت دادند و نغمهی حمایت و حفظ و حراست به گوش جانش سرودند:
فَنادیها مِنْ تَحْتِها اَلّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً * وَ هُزِّي اِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنيّاً * فَكُلي وَ اشْرَبي وَ قَرّي عَيْناً.[7]
پس [کودک نوزاد] از زیر پای مادر، ندایش داد که غمگین مباش، پروردگار تو در زیر پای تو، جوی آب آفریده است و این شاخهی درخت خرما را بجنبان [بیفشان] تا بر تو رطب و خرمای تازه و نوچیده بریزد. پس بخور و بیاشام و دیدهات [به عیسی(ع)] روشن باد.
آری! درخت خشکیدهی خرما، برای مریم(س)، به تکان آمد و خرمایی تازه بر او ریخت و این برای آن بود که اوّل «دل» مریم(س)، به تکان آمد و از اعماق وجودش «یا الله» گفت و با حال تذلّل و مسکنت به درگاه خدا نالید که: خدایا! ای کاش مرده بودم و این روز را بر خود نمیدیدم، یک دختر باکره، بیعلّت و بدون سبب عادی، آبستن شود؟! خدایا! در جواب مردم چه بگویم؟ زخم زبانها و تهمتها را چگونه تحمّل کنم؟ با چه زبانی به مردم بفهمانم که این بچّه از صلب بشر نیست و تکوّن یافتهی از دم روحالقدس است؟
آری! یک تکان دل مریم(س) چه غوغایی در عالم بپا کرد! اوّلاً نوای «لا تَحْزَنِی» به گوشش رسیده و آرامش و اطمینانی عجیب به روحش بخشید. ثانیاً درخت خشکیدهی خرما برایش سبز و خرّم شد. ثالثاً کودک نوزادش برای دفاع از حریم عفّت مادر، به سخن در آمد و در مقابل جمعیّت ملامتگر، با بیانی روشن ندا در داد:
اِنّي عَبْدُاللهِ آتینِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً.[8]
به حقیقت، من بندهی خدایم، کتاب آسمانی، به من عنایت فرموده و مرا پیغمبر قرار داده است.
همچنین یک سورهی قرآن، به نام «سورهی مریم» نازل شد که تا روز قیامت، شهادت به پاکی و طهارت مریم(س) داده و این بانوی با عظمت را مانند آفتاب تابان در صفحهی آسمان جهان، به طهارت و عفّت، معرّفی مینماید.
حال، اینجا هم هاجر، یک زن با ایمان، از همه جا و از همه کس منقطع گشته و در میان بیابان سوزان، اتکا به خدا کرده و دل به لطف و عنایت او بسته است.
همسر بزرگوارش، ابراهیم خلیلالرّحمن(ع) به امر خدا او را با کودک شیرخوارش، به این بیابان خشک بیآب و آبادی آورده و به خدا سپرده و رفته است. آذوقهی اندکی که همراه داشت، به پایان رسید و شیر در پستان مادر، خشکیده و طفل رضیع، از سوز عطش، ناله میکند. ساعتی جانسوز پیش آمده که مادر مهربان، کودک ناتوانش را مقابل چشمش میبیند که به وضعی دلخراش مینالد و از شدّت التهاب، پا به زمین میساید و آتش به قلب مادر بیچارهاش میزند. ولی چه کاری میتواند بکند و چه چارهای میتواند بیندیشد جز این که فریاد استغاثه به درگاه خالق دانا و توانا و مهربان بردارد و از او راه نجات و آب حیات بخواهد که:
اِلهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ اَسْئَلُهُ کَشْفَ ضُرّی وَ النَّظَرَ فی اَمْری.[9]
ای خدا و اى پروردگار من، جز تو چه كسى را دارم كه رفع گرفتارى و چارهسازى خود را از او بخواهم؟
و لذا با قلبى مملوّ از ايمان و روحى سرشار از اميد به خالق منّان، از جا حركت کرد و با عجله، بالاى كوه صفا رفت و نالهاى از دل کشید: «هَلْ بِالْبَوادى مِنْ اَنيسٍ»؛[10] آیا در اين صحرا كسى هست؟ (انيس اسم مرغى نیز میباشد كه از پرندگان آبى است و صدايى شبيه صداى گاو دارد[11] و شايد مقصود هاجر، اين بود كه از ديدن آن مرغ و شنيدن صداى آن، راهى به آب بيابد) امّا كسى را ندید و جوابى نشنید.
مضطربانه از صفا به سوى مروه دوید و بار ديگر ناله از دل کشید: «هَلْ بِالْبَوادى مِنْ اَنيسٍ»؟ باز هم چيزى ندید و جوابى نشنید. شتابان به سوى صفا برگشت و دگر بار از صفا به مروه و از مروه به صفا، اين تردّد و اضطراب، به بار هفتم رسید. ناگهان، متوجّه شد آبى زلال از زير پاى كودك نالان در حال جوشيدن است!
از ديدن اين جريان، برق شادى در فضاى جانش درخشید و به سمت فرزند دلبندش دوید و با ريختن قطراتى چند از آب گوارا در حلق كودك، حيات مجدّد به او بخشید و نتيجهی دعا و توكّل را «مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» با چشم خود دید كه:
وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ * وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.[12]
هر كسی تقوا پيشه کرده و رعايت جانب خدا بنمايد، خدا براى او راه خروج [از بليّات و شدائد] را فراهم مىسازد و از طريقى كه خود گمان نمىبرد، روزىاش را مىرساند و هر كس بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى باشد [بیرون از جریان عادى و طبيعى، مهمّات او را كفايت نموده و از گرفتارىها رهايىاش بخشد]».
این صحنهی اعجابانگيز، از آن زن باايمان كه نمونهاى از تربيت آسمانى خاندان ابراهيم(ع) بود و مظهر عالى توحيد و توكّل و انقطاع از ماسوى و اعتماد كامل به خدا، چنان در پيشگاه حضرت حق، مورد تحسين و شايان تقدير واقع شد كه همان عمل، يعنى هفت بار رفت و برگشت بين كوه صفا و مروه، يكى از اركان حجّ و شعارى از شعائر الهيّه معرّفى شد و تا روز قيامت، يك وظيفهی حتمى براى وافدین بيت و زوّار خانهی خدا گردید؛ که هر كس از هر گوشهی دنيا به زيارت بيتالله آمد، بايد هفت مرتبه از كوه صفا به كوه مروه برود و برگردد تا آن خاطرهی مقدّس آسمانى، همه ساله در دلها تجديد شود و درس عالى توحيد و صبر و تسليم و توكّل به مسلمانان بياموزد كه به هنگام فقدان علل و اسباب عادى و طبيعى، هرگز خود را نبازند و مبتلا به كابوس وحشتناك يأس و حرمان نگردند.
بلكه در همان موقع بحرانی فشار حوادث، با قوّت ايمان، در مسير رجا و اميد به حضرت خالق منّان «سعى» كنند و دست از دامن صبر و ثبات و استقامت روح برندارند و متوجّه باشند كه صحنهی امتحان الهى، توأم با ناملايمات و مشقّات فراوان است و هدف، پختگى و ورزيدگى در بوتهی شدائد و مشكلات است تا گوهر خالص ايمان، از ميان شوائب دلبستگىها علل و اسباب طبیعی که مایهی غرور و تنزّل روحی انسان است، تخلّص يابد و لذا ممكن است آدمى، بار اوّل و دوّم و احياناً دفعات متعدّدى، در راه خداجويى و حقيقتطلبى قدم بردارد و فرياد هَلْ بِالْبَوادى مِنْ اَنيسٍ از دل بركشد، امّا جوابى نشنود و نتيجهاى نبيند. اينجاست كه شيطان وسواس خنّاس، به سراغ گوهر ايمان انسان مىآيد و در تضعيف نيروى توكّل و اخلاص آدمى مىكوشد. الحذر، الحذر كه دَم آن عنيد لعين، در دلش نگيرد و سرمايهی سعادتش را به يغما نبرد.
بلکه با استمداد از حول و قوّهی الهى، آن قدر در مسير ايمان و عمل، ثابت بماند و بين دو كوه خوف و رجا، «سعى» متين بنماید تا به هنگامى كه خدا مصلحت مىداند، آب حيات و سعادت، از ميان صخرههاى سخت و صُلب مصاعب، بجوشاند و شادابى و طراوت، به سراسر زندگياش عطا فرمايد.
همچنان كه ملاحظه میفرمایید، يك زن باايمان كه در دودمان نبوّت، تربيت يافته و درس توحيد و اتّكال به حق، از مكتب وحى آموخته است، يك روز، از خود صبر و ثباتى عجيب نشان داد و فشار سنگين امتحان خدايى را متحمّل شد و جز تضرّع به خدا و استغاثه از درگاه خدا، چيزى نگفت و كارى نکرد، عاقبت، هم خود و هم فرزندش، بطور خارقالعادهاى به حيات نوين و شادابى و طراوت مجدّد رسیدند و هم از بركت ايمان و اخلاص آن بانوى عظيمالشّأن تا روز قيامت، جمعيّتها در اثر تجديد خاطرهی توحيدى او، بهشرف تقرّب به خدا، مشرّف مىشوند و به فيض عظيم جنّت و رضوان ابدى، نايل مىگردند.
هم عمل سعى و رفت و آمد آن بانوى با ايمان، بين دو كوه مروه و صفا، يك شعار دائمى الهى براى حجّاج بيتالله گردید، و هم آن مكان، مكانى كريم و مشهدى عظيمالقدر شد كه همه ساله در موسم حجّ، علاوه بر ساير ايّام سال كه عبادت عمره انجام مىشود، شاهد صدها هزار جمعيّتهاى مُحْرِم سفيدپوش میگردد كه همچون سيل جوشان و خروشان بين آن دو كوه در رفتوآمدند، در حالى كه دلها از حبّ خدا و اميد به كرم و رحمت بىمنتهاى خدا، به هيجان آمده و زبانها به ذكر خدا مترنّم گشته و چشمها از شدّت وجد و شعف، اشكآلود شده و آهنگ يكنواخت ادعيه و اذكار و نغمههاى شورانگيز توأم با خضوع و خشوع مناجات با قاضىالحاجات که از حلقوم هزاران نفر سعىكننده در فضا پخش میشود، طنین روحانی خاصّی دارد كه آدمى را از اين تنگناى عالم طبع بيرون برده و در عالم ديگرى كه يكپارچه روحانيّت و معنويّت و انس گرفتن و عشق ورزيدن با خالق سبحان است، سیر میدهد و روح را غرق در نشاطى مخصوص مىگرداند كه به وصف بيان و قلم در نمىآيد.
آری! «مسعى» از اين طرف، محلّ بروز و ظهور فضيلت عالیّهی صبر و توكّل و عبوديّت انسان است و از آن طرف، جلوهگاه كرم و رأفت و رحمت و عطوفت حضرت ايزد منّان.
به همین جهت، توجّه و تفطّن بسيار لازم است تا اين عمل فوقالعاده پرمغز و پرمعنی، با حضور قلب كافى انجام شود و اين چنين فرصت مغتنم در اثر مسامحه و غفلت، بدون اخذ نتايج عالیّهی روحى و معنوى از دست نرود كه ندامت و حسرت فراوان به دنبال خود خواهد داشت.
خودآزمایی
1- امام صادق(ع) کدام موضع عبادت(حج) را نزد خدا محبوبتر عنوان کردهاند؟چرا؟
2- چرا هفت بار رفت و برگشت بين كوه صفا و مروه، يكى از اركان حجّ و شعارى از شعائر الهيّه معرّفى شد؟ توضیح دهید.
3- هدف از امتحان الهى که توأم با ناملايمات و مشقّات فراوان است، چیست؟
پینوشتها
1. سورهی بقره، آیهی ۱۵۸.
2. عللالشّرايع، جلد ٢، صفحهی ١١٨، حديث ١.
3. سورهی نمل، آیهی ۶۲.
4. وافى، جلد ٢، كتاب الحجّ، صفحهی ١٣٨.
5. سورهی توبه، آیهی آخر.
6. سورهی مریم، آیهی ۲۳.
7. همان، آیات ۲۴ تا ۲۶.
8. همان، آیهی ۳۰.
9. قسمتى از دعاى كميل.
10. كافى، جلد ۴، صفحهی ٢٠٢.
11. المنجد.
12. سورهی طلاق، آیات ۲ و ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی