اتمام حجّ و نتایج آن| ۲
۲- موعظهاى لطيف از دانشمندى اديب
یا مَعْشَرَ الْحُجّاجِ النّاسِلينَ مِنَ الْفِجاجِ، اَتَعْقِلونَ ما تُواجِهُونَ و اِلى مَنْ تَتَوَجَّهُونَ؟ اَمْ تَدْرُونَ عَلى مَنْ تَقْدِمُونَ و عَلامَ تُقْدِمُونَ؟ اَتَخالُونَ اَنَّ الْحَجَّ هُوَ اخْتيارُ الرَّواحِلِ وَ قَطْعُ المَراحِلِ وَ اتِّخاذُ الْمَحامِلِ؟ اَمْ تَظُنّونَ اَنَّ النَُسْكَ هُوَ نَضْوُ الاَرْدانِ وَ اِنْضاءُ الاَبْدانِ وَ مُفارَقَةُ الوِلْدانِ وَ التَّنائِي عَنِ الْبُلْدانِ؟ كَلّا وَ اللهِ بَلْ هُوَ اجْتِنابُ الْخَطِيئَةِ قَبْلَ اجْتِلابِ الْمَطِيَّةِ وَ اِخْلاصُ النِّيَّةِ في قَصْدِ تِلْكَ الْبَنِيَّةِ وَ اِمْحاضُ الطّاعَةِ عِنْدَ وِجدانِ الاِسْتِطاعَةِ وَ اِصْلاحُ الْمُعامَلاتِ اَمامَ اِعْمالِ الْيَعْمُلاتِ. فَوَالَّذي شَرَعَ الْمَناسِكَ لِلنّاسِكِ وَ اَرْشَدَ السّالِكَ فِي اللَّيْلِ الْحالِكِ ما يُنَقِّي الاِغْتِسالُ بالذَّنُوبِ مِنَ الاِنْغِماسِ في الذُّنوبِ وَ لا تَعْدِلُ تَعْرِيَةُ الاَجْسامِ بِتَعْبِيّةِ الاِحْرامِ وَ لا تُغْنِي لِبْسَةُ الاِحْرامِ عَنِ التَّلَبُّسِ بِالحَرامِ وَ لا يَنْفَعُ الاِضْطِباعُ بِالْاِزارِ مَعَ الاِضْطِلاعِ بِالْاَوْزارِ وَ لا يُجْدِي التَّقَرُّبُ بِالْحَلْقِ مَعَ التَّقَلُّبِ في ظُلْمِ الْخَلْقِ وَ لا يَرْخَصُ التَّنَسُّكُ بالتَّقْصيرِ دونَ التَّمَسُّكِ بِالتَّقصيرِ وَ لا يَسْعَدُ بِعَرَفَةَ غَيْرُ اَهْلِ الْمَعْرِفَةِ وَ لا يَزْكُو بِالْخَيْفِ مَنْ يَرْغَبُ فی الْحَيْفِ وَ لا يَشْهَدُ الْمَقامَ اِلّا لَمَنِ اسْتَقامَ وَ لا يُحْظى بِقَبُولِ الْحِجَّةِ مَنْ زاغَ مِنَ الْمَحَجََّةِ فَرَحِمَ اللهُ امْرَءً صَفا قَبْلَ مَسْعاةُ اِلَى الصَّفا وَ وَرَدَ شَريعَةَ الرّضا قَبْلَ شَرُوعِهِ اِلَى الاِضاءِ وَ نَزَغَ عَنْ تَلْبيسِهِ قَبْلَ نَزْعِ مَلْبُوسِهِ وَ فَاضَ بِمَعْرُوفِهِ قَبْلَ الاِفاضَةِ مِنْ تَعْريفِهِ.[1]
ای گروه حاجيان كه درّهها و راههاى پهناور بيابان را به سرعت مىپيماييد! آيا هيچ مىانديشيد كه با چه مواجه مىشويد و رو به كه مىآوريد يا مىدانيد وارد بر چه كسى میگردید و اقدام به چه كارى مینمایید؟ آيا چنين مىپنداريد كه حجّ همانا برگزيدن مركبها و نشستن در محملها و پيمودن راهها و طىّ منزلهاست يا گمان مىكنيد عبادت، تنها كندن جامه از تن و لاغر نمودن بدن و جدا شدن از فرزند و زن و دور افتادن از وطن است؟! نه هرگز به خدا قسم. بلكه حجّ، پياده گشتن از مركب گناه است پيش از سوار شدن بر مركب راه. خالص نمودن نيّت است در قصد زيارت. محض امتثال امر و اطاعت است به هنگام توانايى و استطاعت. اصلاح كار خود با مردم است و ابراء ذمّه از حقوق النّاس، پيش از به راه انداختن مركبهاى ورزيده و خوشرفتار.
قسم به تنظيمكنندهی برنامهی بندگى براى بندگان سالك راه و رهنمايندهی رهروان در دل شبهاى سياه، كه شستشو دادن تن، با چند دلو آب بيرون كشيدهی از ته چاه، بىنياز نمىكند از تطهير جان فرورفتهی در چاه گناه. عريان نمودن جسم از قبا و كفش و كلاه، برابرى نکند با مجهّز ساختن روح از براى احرام ورود به درگاه الله. چه فايده از پوشيدن جامهی احرام، براى فرد پيچيده ی در انواع كسب و كار حرام؟ چه بهره مىبرد از طواف به صورت در حال انكسار، آدمى كه به جان، حمّال فراوان وزر است و وبال؟
نفعی ندهد تراشيدن سر در منى با آلودگى به مظالم و غلتيدن در لجنزار تعدّى به حقوق بندگان خدا. كوتاه نمودن موى شارب و چيدن ناخن، چگونه بشويد قذارت مال مردم خوردن و خون مردم مكيدن را؟ در عرفات، آن كس به سعادت رسد كه صاحب عرفان و بصيرت باشد. چه تناسب با مسجد خيف دارد، آن كس كه پليدى ظلم و حيف[2] از دست و زبانش بارد؟
حضور در مقام ابراهيم نيابد مگر كسى كه در مقام طاعت و بندگى، ثابتقدم بماند. بهرهاى از حجّ نبرد كسى كه از طريق مستقيم حق به انحراف گرايد. پس رحمت خدا بر مردى كه پيش از سعى در كوه صفا به صفاى قلب خود فزايد و قبل از سرازيرى در مسعى، به آبشخور رضا در آيد. پيش از آنكه لباس از تن و كفش و كلاه از پا و سر بردارد، حجاب غشّ و تلبيس و دغل، از چهرهی جان بزدايد. قبل از شروع به افاضهی از عرفات، به افاضهی خير و نيكى و احسان بپردازد.
۳- داستانى جالب و بيانى جامع از امام سجّاد(ع) در اسرار حجّ (روايت شبلى)
اینجا مناسب آمد، روايتى را كه مرحوم محدّث نورى(رضوان الله عليه) در كتاب «مستدركالوسائل» آورده است، تيمّناً نقل و ترجمه نماییم. از آن نظر حِكَم و فوايد عظيمهی اخلاقى و اسرار لطيفهی روحى و نكات دقيقهی تربيتى كه در احكام متقنهی الهیّه و مخصوصاً در مناسك عالیّهی حجّ قرار داده شده است، وقتى از مجراى كلام نورانى امام معصوم(ع) و حجّت كبراى حضرت حق، ابلاغ و القاء گردید، از حيث هدايت دلهاى آماده و تربيت قلوب صافیه، تأثيرى عميقتر و راسختر خواهد داشت و در نفوس اهل ايمان، جايگزينتر خواهد شد.
اگر چه در مباحث گذشته، بر حسب تناسب مبحث و اقتضاى مقام، فرازهايى چند از همين روايت، مورد استناد و استشهاد واقع شده است امّا نقل تمام آن، موكول به بعد گرديده و اينك به عون خدا، تمام متن روايت را قسمت به قسمت، نقل مىكنيم و دنبال هر قسمت، ترجمهاش را مىآوريم:
اَلْعالِمُ الْجَليلُ الاَوّاهُ السَّيِّدُ عَبْدُاللهِ سِبْطُ الْمُحَدِّثِ الْجَزائِري في شَرْحِ النُّخْبَةِ قالَ: وَجَدْتُ فِي عِدَّةِ مَواضِعَ اَوْثَقُها بِخَطِّ بَعْضِ الْمَشايِخِ الَّذينَ عاصَرْناهُمْ، مُرْسَلاً: اَنَّهُ لَمّا رَجَعَ مَوْلانا زَيْنُالْعابِدينَ(ع) مِنَ الْحَجِّ اِسْتَقْبَلَهُ الشَّبْلي. فَقالَ (ع) لَهُ: حَجَجْتَ يا شِبْلِي؟ قالَ: نَعَمْ يَابْنَ رَسُولِ الله.
عالم جليل كثيرالتّضرّع به درگاه خدا، سيّد عبدالله سبط محدّث جزایرى در كتاب «شرح النّخبه» مىگويد: در مواضع عديدهاى يافتهام اين روايت را كه موثّقترين آن به خطّ بعض بزرگان از معاصرین است كه بطور «مرسل» نقل شده است: وقتى مولاى ما، امام زينالعابدين(ع) از سفر حجّ مراجعت فرمودند، «شبلى»[3] به استقبال حضرت رفت و امام(ع) [ضمن صحبت] فرمود: حجّ بجا آوردهاى اى شبلى؟ عرض كرد: بله يابن رسولالله!
فقال(ع): اَنَزَلْتَ الْميقاتَ وَ تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيطِ الثِّيابِ وَ اغْتَسَلْتَ؟ قالَ: نَعَمْ، قالَ(ع): فَحينَ نَزَلْتَ الْميقاتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ تَجَرَّدْتَ مِنَ الرِّياءِ وَ النِّفاقِ وَ الدُّخُولِ فِي الشُّبَهات؟ قالَ: لا.قال(ع): فَحينَ اغْتَسَلْتَ نَوَيْتَ اَنَّكَ اغْتَسَلْتَ مِنَ الْخَطايا وَ الذُّنُوبِ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَما نَزَلْتَ الْميقاتَ وَ لا تَجَرَّدْتَ عَنْ مَخيطِ الثِّيابِ وَ لَا اغْتَسَلْتَ.
فرمود: آيا در ميقات فرود آمدى، جامههاى دوخته از تن کنده و غسل نمودی؟ گفت: بله. فرمود: آيا در آن موقع، نيّت اين داشتى كه لباس گناه از خود خلع کرده و جامهی طاعت مىپوشى؟ گفت: خير. فرمود: آيا به هنگام برهنه گشتن از پوشاك دوختهات، توجّه به اين معنا داشتى كه از ريا و نفاق و ورود در كارهاى شبههناك، مجرّد و بركنار مىگردى؟ گفت: خير. فرمود: آيا موقع غسل و شستشو دادن تن، قاصد اين بودى كه خود را از خطيئات و گناهان، شستشو مىدهى؟ گفت: نه. فرمود: بنابراين، نه در ميقات فرود آمدهاى و نه از لباس دوخته مجرّد گشته و نه غسلى نمودهای.
ثُمَّ قال(ع): تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ بِالْحَجِّ؟ قالَ نَعَمْ. قال(ع): فَحینَ تَنَظَّفْتَ وَ اَحْرَمْتَ وَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَنَظَّفْتَ بِنُورَةِ التَّوْبَةِ الْخالِصَةِ للهِِ تَعالی؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَحینَ اَحْرَمْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَ کُلَّ مُحَرَّمٍ حَرَّمَهُ اللهُُ عَزَّوَجَلَّ؟ قالَ لا. قال(ع): فَحینَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَیْتَ اَنَّکَ قَدْ حَلَلْتَ کُلَّ عَقْدٍ لِغَیْرِ اللهِِ؟ قالَ: لا. قال(ع) لَهُ: مَا تَنَظَّفْتَ وَ لا اَحْرَمْتَ وَ لا عَقَدْتَ الْحَجَّ.
سپس فرمود: آيا خود را تنظيف نمودی [كثافات و موهاى زايد را از بدن زدودى] لباس احرام پوشيده و پيمان حجّ بستى؟ عرض کرد: آری! فرمود: آيا همزمان با تنظيف بدن، نيّت اين كردى كه با داروى توبهی خالص، قذارت و كثافت گناه، از قلب و جان، بزدايى؟ گفت: خیر! فرمود: آيا موقع محرم شدن، متوجّه اين معنى بودى كه تمام آنچه را خدا حرام كرده، بر خود تحريم نمایی و هرگز پيرامون آن نگردى؟ گفت: نه! فرمود: آيا به هنگام عقدالحجّ و بستن پيمان حجّ، به اين نيّت بودى كه هرگونه عهد و قرارداد با غير خدا را [كه بر خلاف رضاى خداست] منحل کردی [و زير پا بنهادی و تنها با خدا عقد عبوديّت و بندگى بستی]؟ گفت: خیر! فرمود: پس با نداشتن چنين قصدى، در حقيقت، نه تنظيف نمودهای و نه محرم شده و نه پيمان حجّ بستهاى.
قالَ(ع) لَهُ: اَدَخَلْتَ الْمیقاتَ وَصَلَّیْتَ رَکْعَتَی الاِحْرامِ وَ لَبَّیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ(ع): فَحینَ دَخَلْتَ الْمیقاتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ بِنِیَّةِ الزِّیارَةِ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَحینَ صَلَّیْتَ الرَّکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَقَرَّبْتَ اِلَی اللهِ بِخَیْرِ الاَعْمالِ مِنَ الصَّلوةِ وَ اَکْبَرِ حَسَناتِ الْعِبادِ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَحینَ لَبَّیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ نَطَقْتَ للهِِ سُبْحانَهُ بِکُلِّ طاعَةٍ وَ صَمِتَّ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟ قالَ: لا. قالَ(ع) له: ما دَخَلْتَ الْمیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا لَبَّیْتَ.
فرمود: آيا وارد ميقات شدى و دو ركعت نماز [براى احرام] خواندى و لبّيك گفتى؟ عرض كرد: آرى! امام فرمود: موقع ورود به ميقات، آيا نيّتت اين بود كه به قصد زيارت، داخل ميقات مىشوى؟ [يعنى براى تحصيل شرايط زيارت بيت محرّم]. گفت: نه! فرمود: آيا دو ركعت نماز كه مىخواندى، در نيّت داشتى كه به سبب بهترين اعمال و بزرگترين حسنات بندگان كه نماز است، به خدا نزديك مىشوى؟ گفت: خیر! فرمود: آيا به هنگام گفتن لبّيك، اين نيّت در تو بود كه بر اساس تعهّد به طاعت در تمام موارد اطاعت و سكوت و خوددارى از همه گونه معصيت، با خدا سخن مىگويى و پيمان عبوديّت همهجانبه با خدا مىبندى؟ گفت: نه! فرمود: پس در اين صورت، نه داخل ميقات شدهاى و نه در حقيقت، نماز خواندهاى و نه لبّيك واقعى گفتهاى.
ثُمَّ قالَ(ع) لَهُ: اَدَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ رَأیْتَ الْکَعْبَةَ وَصَلَّیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ(ع): فَحینَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَ کُلَّ غَیْبَةٍ تَسْتَغیبُهَا الْمُسْلِمینَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِ الاِسْلامِ؟ قالَ لا. قالَ(ع): فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لا رَاَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ لا صَلَّیْتَ.
سپس امام(ع) فرمود: آيا به حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى؟ عرض کرد: آری! فرمود: آيا داخل شدنت به حرم، به اين نيّت بود كه هرگونه غيبت و نسبت ناروا كه در غياب مسلمانان دربارهی آنان روا مىداشتى، بعد از اين بر خود حرام نمودی و با ورودت به حرم امن خدا، تمام اهل ملّت اسلام را مأمون از شرّ فكر و زبانت گردانيدى؟ گفت: نه! فرمود: آيا وقتى به مكّه رسيدى، در دل گذراندى كه از اين سفر، جز خدا، مقصد و مطلوبى ندارم و چيزى نمىخواهم؟
فَاَنْتَ لا غَيْرُكَ مُرادي وَ لَكَ لا لِسِواكَ سَهَري وَ سُهادي.
گفت: خیر! فرمود: پس در واقع، نه داخل حرم خدا شدهاى و نه كعبه را ديده و نه نماز خواندهاى.
ثُمَّ قالَ(ع): طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ مَسَسْتَ الاَرْکانَ وَسَعَیْتَ؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ(ع): فَحینَ سَعَیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ هَرَبْتَ اِلَی اللهِِ وَ عَرَفَ ذلِکَ مِنْکَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَما طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ لا مَسَسْتَ الاَرْکانَ وَ لا سَعَیْتَ،
بعد فرمود: آيا طواف بيت كردى و مسّ اركان نمودى و در انجام اين اعمال، از خود سعى وافى نشان دادى؟ گفت: آری! فرمود: آيا هنگام سعى و كوشش در انجام اين اعمال، از صميم جان، نشاندهندهی اين حقيقت بودى كه [از شرّ مكايد شيطان و وساوس نفس امّارهی بالسّوء] گريخته و خود را به پناه خدا افكندهاى و به راستى اين فرار از ماسوی و پناهندگى به خدا را حضرت علّامالغيوب از تو شناخته و باور كرده بود يعنى صورت تنها نبود و واقعيّت داشت يا نه؟ گفت: نه! فرمود: پس طواف بيت نكردهاى و مسّ اركان، ننمودهاى و سعى وافى از خود نشان ندادهاى.
ثُمَّ قالَ(ع) لَهُ: صافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقامِ اِبْراهیمَ(ع) وَصَلَّیْتَ بِهِ رَکْعَتَیْنِ؟ قالَ: نَعَمْ. فَصاحَ(ع) صَیْحَةً کادَ یُفارِقُ الدُّنْیا ثُمَّ قال(ع): مَنْ صافَحَ الْحَجَرَ الاَسْوَدَ فَقَدْ صافَحَ اللهَ َتَعالی فَانْظُرُ یا مِسْکینُ لا تُضَیِّعْ اَجْرَ ما عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَ تَنْقُضِ الْمُصافَحَةَ بِالْمُخالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرامِ نَظیرَ اَهْلِ الآثامِ.
پس به او فرمود: آيا مصافحهی با حجرالاسود نمودی و در مقام ابراهيم(ع) ايستاده و دو ركعت نماز بجا آوردى؟ عرض کرد: آری! در اين موقع، امام(ع) نالهاى كرد و فريادى كشيد آنچنان كه نزديك بود از دنيا مفارقت نماید. آنگاه فرمود: آهآه، كسى كه مصافحهی با حجرالاسود كند، در حقيقت با خداى تعالى مصافحه كرده است. پس بنگر بيچاره و نيكو توجّه كن تا اجر كارى را كه حرمت آن در پيشگاه خدا بس عظيم است، ضايع نسازى و همچون مجرمین تبهكار از در طغيان و عصيان در نيايى و با مخالفت فرمان خدا و ناپرهيزى از حرام، ارزش مصافحهی با خدا را از دست ندهى و پيمان عبوديّت او را در هم نشكنى.
ثُمَّ قال(ع): نَوَیْتَ حینَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقامِ اِبْراهیمَ(ع) اَنَّکَ وَقَفْتَ عَلی کُلِّ طاعَةٍ وَ تَخَلَّفْتَ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَحینَ صَلَّیْتَ فیهِ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّکَ صَلَّیْتَ بِصَلوةِ اِبْراهِیمَ(ع) وَ اَرْغَمْتَ بِصَلاتِکَ اَنْفَ الشَّیْطانِ؟ قالَ: لا. قال(ع) لَهُ: فَما صافَحْتَ الْحَجَرَ الاَسْوَدَ وَ لا وَقَفْتَ عِنْدَ الْمَقامِ وَ لا صَلَّیْتَ فیهِ رَکْعَتَیْنِ.
سپس فرمود: آيا موقع وقوف در مقام ابراهيم(ع) اين نيّت در تو بود كه اين توقّف در مقام [محلّ ايستادن ابراهيم خليل(ع) آن بندهی موحّد با اخلاص خدا] نشاندهندهی تصميم قاطع بر قيام به طاعت و فرمانبردارى در پيشگاه اقدس حق و پرهيز از تمام صحنههاى عصيان و گناه است؟ گفت: خیر! فرمود: آيا هنگام اداى نماز در مقام، اين نيّت را داشتى كه با همين نمازت، نماز حضرت ابراهيم(ع) بجا آورده و بينى شيطان را به خاك مىمالى. گفت: نه! فرمود: پس در واقع، نه مصافحهی با حجرالاسود نمودهای و نه در مقام ابراهيم ايستاده و نه نماز در مقام بهجاآوردهاى.
ثُمَّ قال(ع) لَهُ: اَشْرَفْتَ عَلی بِئْرِ زَمْزَمَ وَ شَرِبْتَ مِنْ مَائِها؟ قَالَ: نَعَمْ. قالَ(ع): اَنوَیْتَ اَنَّکَ اَشْرَفْتَ عَلَی الطّاعَةِ وَ غَضَضْتَ طَرْفَکَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ؟ قَالَ: لا. قالَ(ع): فَما اَشْرَفْتَ عَلَیْها وَ لا شَرِبْتَ مِنْ مائِها.
فرمود: آيا بر سر چاه و آشامیدن از آن آب [كه بر اثر اخلاص و توكّل يك زن با ايمان در هزاران سال قبل از زمين جوشيده و تاكنون جارى است] اين نيّت و تصميم در تو پيدا شد كه بايد اشراف بر طاعت حق و بندگى با اخلاص در صفحهی قلبت تحقّق يابد و از صحنههاى گناه و معصيت، چشم پوشیده و اعراض نمایی [تا چشمهی آب حيات از عمق وجودت بجوشد و شادابى همهجانبهات ببخشد]. گفت: خیر! فرمود: پس در عالم معنى و حقيقت، مشرف بر چاه زمزم نشدهای و از آب آن ننوشيدهاى [يعنى آن آثار روحى و طهارت قلبى و تشفى از امراض باطنى كه بايد از نوشيدن آن آب عايدت گردد، نمیگردد].
ثُمَّ قالَ(ع) لَهُ: اَسَعَیْتَ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ وَ مَشَیْتَ وَ تَرَدَّدْتَ بَیْنَهُما؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ(ع) لَهُ: نَوَیْتَ اَنَّکَ بَیْنَ الرَّجاءِ وَ الْخَوْفِ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَما سَعَیْتَ وَ لا مَشَیْتَ وَ لا تَرَدَّدْتَ بَیْنَ الصَّفا وَ الْمَرْوَةِ.
پس از آن فرمود: آيا سعى بين صفا و مروه را انجام دادى، بين آن دو كوه، راه رفتى و رفت وآمد نمودی؟ گفت: آرى! فرمود: آيا نيّتت اين بود كه بين خوف و رجاء و بيم و اميد [نسبت به قبولى اعمال خود در پيشگاه خدا] قرار گرفتهاى [و نمىدانى كه مقبول يا مردود درگاه خواهى شد]؟ گفت: خیر! فرمود: پس سعى و راه رفتن و رفت و آمد نمودن تو بين صفا و مروه، خالى از معنا و عارى از حقيقت بوده و گويى انجام ندادهاى.
ثُمَّ قالَ(ع): اَخَرَجْتَ اِلی مِنی؟ قالَ: نَعَمْ. قالَ(ع): نَوَیْتَ اَنَّکَ آمَنْتَ النّاسَ مِنْ لِسانِکَ وَ قَلْبِکَ وَ یَدِکَ؟ قالَ: لا. قالَ(ع): فَما خَرَجْتَ اِلی مِنی.
فرمود: آيا از مكّه به قصد منى بيرون رفتى؟[4] گفت: آرى! فرمود: آيا از رفتنت به منى در اين نيّت بودى كه مردم را از شرّ دست و فكر و زبانت در امان قرار دهى و اَحدى را بعد از اين، با دست و زبانت نخواهی آزرد و قلباً بدخواه كسى نخواهی بود.؟ گفت: خیر! فرمود: پس در واقع به منى نرفته و كار مؤثّرى انجام ندادهاى.
ثُمَّ قالَ لَهُ: اَوَقَفْتَ الْوَقْفَةَ بِعَرَفَةَ وَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ عَرَفْتَ وادِیَ نَمِرَةَ وَ دَعَوْتَ اللهَ سُبْحانَهُ عِنْدَ الْمیلِ وَ الْجَمَراتِ؟ قالَ: نَعَم. قَال(ع): هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِکَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللهِ سُبْحانَهُ اَمْرَ الْمَعارِفِ وَ الْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللهِ عَلی صَحیفَتِکَ وَ اطِّلاعِهِ عَلی سَریرَتِکَ وَ قَلْبِکَ؟ قالَ: لا. قَال(ع): نَوَیْتَ بِطُلُوعِکَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ اَنَّ اللهَ یَرْحَمُ کُلَّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ وَ یَتَوالی کُلَّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ؟ قالَ: لا. قَال(ع): فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ اَنَّکَ لا تَأمُرُ حَتّی تَأتَمِرَ لا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ؟ قَالَ: لا. قَال(ع): فَعِنْدَما وَقَفْتَ عِنْدَالْعَلَمِ وَ النَّمِراتِ نَوَیْتَ اَنَّها شاهِدَةٌ لَکَ عَلَی الطّاعاتِ حَافِظَةٌ لَکَ مَعَ الْحَفَظَةِ بِاَمْرِ رَبِّ السَّمواتَ؟ قال:لا. قَال(ع): فَما وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لا طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ لا عَرَفْتَ نَمِرَةَ وَ لا دَعَوْتَ وَ لا وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِراتِ.
پس امام(ع) به او فرمود: آيا وقوف در عرفات انجام دادى، بالاى جبلالرَّحْمَه رفتى، وادى «نَمِرَه»[5] را شناختى و خدا را خواندى؟ گفت: آرى! فرمود: آيا با وقوفت در موقف عرفه، حقّ معرفت و شناسايى خدا را بدست آوردى و پى به معارف و علوم الهى [به قدر ظرفيّت و استعداد خود] بردى، دانستى كه به تمام وجودت در قبضهی قدرت خدا هستى و او از نهان كار و خفاياى قلب تو مطّلع است؟ عرض کرد: خیر! فرمود: آيا بالاى كوه «رحمت» كه در آمدى به خاطرت گذراندى كه خدا بر هر مرد و زن با ايمانى رحمت مىآورد و هر مرد و زن مسلمانى را يارى مینماید؟ گفت: خیر! فرمود: نزد «نَمِرَه» كه ايستادى، انتقال به اين معنا پيدا كردى كه تا خود، تن به اوامر و نواهى خدا ندهى و فرمانبردار نباشى، امر و نهى تو نسبت به ديگران، داراى اثر و ثمرى نخواهد بود؟ گفت: نه! فرمود: در آن موقع كه نزد «عَلَم و نَمِرات»[6] ايستادى، متذكّر اين شدى كه همينها شاهد طاعات و عبادات تو میباشند و همراه فرشتگان نگهبان، به امر پروردگار آسمان، حافظ و نگهدار تو هستند؟ گفت: خیر! فرمود: پس با اين توصيف، تو واقف در عرفات نبودهاى و بالاى كوه رحمت نرفتهاى، نه كوه نَمِرَه را شناختهاى و نه نزد نَمرات ايستاده و نه خدا را آنچنان كه بايد، خواندهاى.
ثُمَّ قال(ع): مَرَرْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ صَلَّیْتَ قَبْلَ مُرُورِکَ رَکْعَتَیْنِ وَ مَشَیْتَ بِمُزْدَلَفَةِ وَ لَقَطْتَ فیهَا الْحَصی وَ مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرامِ؟ قالَ: نَعَمْ. قال(ع): فَحینَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّها صَلوةُ شُکْرٍ فِی لَیْلَةِ عشر [کذا] تَنْفی کُلَّ عُسْرٍ وَ تُیَسِّرُ کُلَّ یُسْرٍ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَما مَشَیْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ لَمْ تَعْدِلْ عَنْهُما یَمیناً وَ شِمالاً نَوَیْتَ اَنْ لا تَعْدِلَ عَنْ دینِ الْحَقِّ یَمیناً وَ شِمالاً لا بِقَلْبِکَ وَ لا بِلِسانِکَ وَ لا بِجَوارِحِکَ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما مَشَیْتَ بِمُزْدَلَفَةِ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَی نَوَیْتَ اَنَّکَ رَفَعْتَ عَنْکَ کُلَّ مَعْصِیَةٍ وَ جَهْلٍ وَ ثَبَّتَّ کُلَّ عِلْمٍ وَ عَمَلٍ؟ قَالَ: لا. قالَ(ع): فَعِنْدَما مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرامِ نَوَیْتَ اَنَّکَ اَشْعَرْتَ قَلْبَکَ اِشْعارَ اَهْلِ التَّقْوی وَ الْخَوْفِ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَما مَرَرْتَ بِالْعَلَمَیْنِ وَ لا صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ وَ لا مَشَیْتَ بِالْمُزْدَلَفَةِ وَ لا رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصی وَ لا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرامِ.
سپس فرمود: آيا عبور از بينالعلمين[7] نمودی و دو ركعت نماز پيش از مرور از آن خواندى و بر زمين مزدلفه راه رفتى و در آنجا سنگريزهها را برچيدى و بر مشعرالحرام گذر كردى؟[8] عرض کرد: آری! فرمود: در آن دو ركعت نمازى كه پيش از مرور از بينالعلمين خواندى، متذكّر این شدى كه آن نماز، نمازى است كه در شب دهم، براى شكر و سپاس به درگاه خدا خوانده مىشود و موجب حلّ مشكلات و آسانى كارها مىگردد؟ گفت: خیر! فرمود: آن موقعى كه «بينالعلمين» راه مىرفتى و خوب مراقب بودى كه به سمت يمين و يسار، انحراف پيدا نكنى، نيّت كردى و تصميم گرفتى كه براى هميشه در مسير دين حق، ثابت و مستقيم بمانى و قلب و زبان و اعضاى تنت را از انحراف به يمين و شمال و افراط و تفريط نگه دارى و مضبوط و منظّم سازى؟ گفت: خیر! فرمود: هنگام راه رفتن بر زمين مزدلفه و برچيدن سنگريزهها، به اين نيّت بودى كه هرگونه موجب جهل و گناه را از زمين قلبت بر مىچينى و در زمينهی علم و عمل، ثابت مىمانى؟ گفت: نه! فرمود: آن دم كه عبورت به مشعرالحرام افتاد [كوه قزَح كه در مزدلفه است] آيا حالت ترس از خدا را كه شعار اهل تقواست در دل نشانیده و همچون جامهی زيرين، بر قامت جان خود پوشاندى؟ گفت: خیر! فرمود: پس در اين صورت نه از علمين عبور كردهاى و نه دو ركعت نماز شكر بجا آوردهاى، نه بر زمين مزدلفه راه رفتهاى و نه سنگريزهها را برچيده و نه از مشعرالحرام گذشتهاى.
ثُمَّ قالَ(ع) لَهُ: وَصَلْتَ مِنی وَ رَمَیْتَ الْجَمْرَةَ وَ حَلَقْتَ رَأسَکَ وَ ذَبَحْتَ هَدْیَکَ وَ صَلَّیْتَ فی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ رَجَعْتَ اِلَی مَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوافَ الاِفاضَةِ؟ قالَ: نَعَمْ. قال(ع): فَنَوَیْتَ عِنْدَما وَصَلْتَ مِنی وَ رَمَیْتَ الْجِمارَ اَنَّکَ بَلَغْتَ اِلی مَطْلَبِکِ وَ قَدْ قَضی رَبُّکَ لَکَ کُلَّ حاجَتِکَ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما رَمَیْتَ الْجِمارَ نَوَیْتَ اَنَّکَ رَمَیْتَ عَدُوَّکَ اِبْلیسَ وَ عَصیتَهُ بِتَمامِ حَجِّکَ النَّفیسِ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما حَلَقْتَ رَأسَکَ نَوَیْتَ اَنَّکَ تَطَهَّرْتَ مِنَ الاَدْناسِ وَ مَنْ تَبِعَةِ بَنی آدَمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِ کَما وَ لَدَتْکَ اُمُّکَ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ نَوَیْتَ اَنَّکَ لا تَخافُ اِلَّا اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَنْبَکَ وَ لا تَرْجُو اِلَّا رَحْمَةَ اللهِ تَعالی؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ اَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمِعِ بِما تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقیقَةِ الْوَرَعِ وَ اَنَّکَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ اِبْراهیمَ(ع) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤادِهِ وَ رَیْحانِ قَلْبِهِ وَ حاجة (کذا) سُنَّةَ لِمَنْ بَعْدَهُ وَ قُرْبِهِ اِلَی اللهِ تَعالی لِمَنْ خَلْفَهُ؟ قالَ: لا. قال(ع): فَعِنْدَ ما رَجَعْتَ اِلی مَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوافَ الاِفاضَةِ نَوَیْتَ اَنَّکَ اَفَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللهِ تَعالی وَ رَجَعْتَ اِلی طاعَتِهِ وَ تَمَسَّکْتَ بِوُدِّهِ وَ اَدَّیْتَ فَرائِضَهُ وَ تَقَرَّبْتَ اِلی اللهِ تَعالی؟ قالَ: لا. قالَ لَهُ زَیْنُ الْعابِدِینَ(ع): فَما وَصَلْتَ مِنی وَ لا رَمَیْتَ الْجِمارَ وَ لا حَلَقْتَ رَأسَکَ وَ لا اَدَّیْتَ (ذَبَحْتَ) نُسُکَکَ وَ لا صَلَّیْتَ فی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ لا طُفْتَ طَوافَ الاِفاضَةِ وَ لا تَقَرَّبْتَ اِرْجِعْ فَاِنَّکَ لَمْ تَحِجَّ. فَطَفِقَ الشِّبْلِی یَبْکی عَلی ما فَرَّطَةَ فی حَجِّةِ وَ ما زالَ یَتَعَلَّمُ حَتّی حَجَّ مِنْ قابِلٍ بِمَعْرِفَةٍ وَ یَقینٍ اِنْتَهَی.[9]
سپس فرمود: آيا به منى رسيدى و آنجا رَمى جمرات نمودی و سر تراشيدى و قربانى کشتی و در مسجد خيف نماز خواندى و بعد از آن به مكّه برگشته و طواف افاضه بجا آوردى؟[10] گفت: آری! فرمود: هنگام رسيدن به منى و رمى جمرات، اين توجّه را داشتى كه بايد به نتيجهی كار و غايت اعمال، رسيده باشى و خدا تمام حوايجت را برآورده و خواستههايت را اعطا فرموده باشد؟ گفت: خیر! فرمود: آيا موقع رمى جمار، اين نيّت در تو بود كه با اين عمل، دشمن خود، ابليس را كوبيده و با پايان دادن به حجّ گرانقدر و نفيست، تخلّف فرمان شيطان نمودهای؟ گفت: خیر! فرمود: موقعى كه سر مىتراشيدى، به اين نيّت بودى كه از تمام پليدىها و كثافات روحى، پاك گشته و از تبعات سوء [ظلم و تعدّى به] آدميان [با تصفيهی حقوق آنان] تطهير شده و همچون روز ولادت از مادر، عارى از گناهان گرديدهاى؟ گفت: نه! فرمود: از نمازى كه در مسجد خيف خواندى، به درك اين حقيقت رسيدى كه جز خدا و گناهت از كسى نترسى و جز رحمت خدا، اميدوار به چيزى نباشى؟ گفت: خیر! فرمود: آيا موقع ذبح قربانى، نيّتت اين بود كه با تمسّك به حقيقت پرهيز و ورع، حنجرهی طمع را بریدی و از سنّت ابراهيم(ع) پيروى نمودی كه با ذبح فرزند و ميوهی قلب و آرامبخش دلش، سنّت بندگىِ با اخلاص و تقرّب به درگاه خدا را براى آيندگان بعد از خودش پايهگذارى نمود [معناى واقعى توحيد و رضا و تسليم را به دنيا نشان داد]؟ گفت: خیر! فرمود: آيا بعد از اين كه از منى به مكّه مراجعت کرده و به طواف بيت پرداختى، متذكّر اين معنا بودى كه اكنون با بهرهی كافى از رحمت خدا، به محيط اطاعت و بندگى، وارد شده و دست بر دامن حبّ خدا زدهاى، وظايف واجبهی بندگى را به پايان رسانيده و در مقام قرب خدا منزل گرفتهاى؟ گفت: نه! در اين موقع، امام زينالعابدين(ع) فرمود: بنابراين، تو، نه به منى رفته و نه رمى جمرات نمودهاى، نه سر تراشيده و نه قربانى کشتهای، نه نماز در مسجد خيف خوانده و نه طواف بيت انجام دادهاى و بالاخره به مقام قرب خدا نرسيدهاى. برگرد؛ چه آنكه تو حجّ بجا نياوردهاى! شِبْلى كه اين اسرار و دقايق مربوط به اعمال حجّ را از امام(ع) شنيد و سپس با حجّ خودش كه فاقد روح و عارى از توجّه به آن اسرار و دقايق بود، سنجيد، از قصور و تفريط خود در عمل، به خود پيچيد و سخت گريست و از آن پس، دائماً به تعلّم و آموختن اسرار مناسك پرداخت تا آنكه مجدّداً سال دگر، عازم حجّ شد و با معرفت و يقين كامل، حجّ ديگرى بجا آورد.
حاجیان آمدند با تعظيم / شاکر از رحمت خدای رحیم
آمده سوی مکّه از عرفات / زده لبّیک عمره از تنعیم
یافته حجّ و عمره کرده تمام / باز گشته بهسوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال / پای کردم برون ز حدّ گلیم
مر مرا در میان قافله بود / دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را بگوی چون رستی / زین سفر کردن به رنج و به بیم
تا ز تو باز ماندهام جاوید / فکرتم را ندامت است ندیم
شاد گشتم بدانچه کردی حجّ / چون تو کس نیست اندر این اقلیم
باز گو تا چگونه داشتهای / حرمت آن بزرگوار حریم
چون همی خواستی گرفت احرام / چه نیّت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدی / هرچه مادون کردگار قدیم؟
گفت نی! گفتمش زدی لبّیک / از سر علم و از سر تعظیم؟
میشنیدی ندای حق و جواب / باز دادی چنانکه داد کلیم؟
گفت نی! گفتمش چو در عرفات / ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش / به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی! گفتمش چو میرفتی / دم حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودی / وز غم حرقت عذاب جحیم؟
گفت نی! گفتمش چو سنگ جمار / همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی بیرون یک سوی / همه عادات و فعلهای ذمیم؟
گفت نی! گفتمش چو میکشتی / گوسفند از پی اسیر و یتیم
قرب خود دیدی اوّل و کردی / قتل و قربان نفس دون لئیم؟
گفت نی! گفتمش چو گشتی تو / مطّلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین / خوشی خویش را به حق تسلیم؟
گفت نی! گفتمش چو کردی سعی / از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود، کونین / شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت نی! گفتمش چو گشتی باز / مانده از هجر کعبه بر دل دونیم
کردی آنجا به گور، مر خود را / همچنانی کنون که گشته رمیم؟
گفت از این باب هر چه گفتی تو / من ندانستهام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حجّ / نشدی در مقام محو مقیم
رفته و مکّه دیده آمده باز/ محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حجّ کنی پس از این / همچنین کن که کردمت تعلیم[11]
تذکّر و دفع توهّم
همچنان كه در گذشته نيز اشاره شد، مقصود امام(ع) از اينكه به آن شخص حاجّ كه اعمال و مناسكش، عارى از توجّه به مقاصد عالیه و اسرار لطيفهی حجّ بوده است، فرمود: «برگرد، چه آنكه تو، حجّ بجا نياوردهاى» و هم منظور حكيم ناصر خسرو علوى در گفتار منظومش «گفتم اى دوست پس نكردى حجّ» اين نيست كه اصلاً عبادت حجِّ خالى از توجّه به اسرار و لطايف، باطل بوده و اسقاط تكليف و ابراء ذمّه ننموده و احتياج به اعاده و تجديد عمل دارد.
خير! مقصود اين نيست. بلكه عبادت حجّ، وقتى با همان شرايط و آدابى كه آقايان فقهاى عظام (دامت بركاتهم) در «مناسك» بيان فرمودهاند انجام شد، اگر چه عارى از توجّه به مقاصد و اسرار و دقايق باشد، صحيح انجام شده و مُسقِط تكليف است و نيازمند به قضاء و استيناف عمل نمیباشد.
منتها، آن حجّ كاملى كه منشأ آثار عظيمهی روحى گردیده و جوهر روح را حركت داده و به سير و سلوك وادارد و به درجات عالیّهی قرب خدا برساند و مقبول درگاه الله و مشمول عنايات خاصّهی حضرت حق سازد، نخواهد بود و هم، انحاء تحوّلات درخشان اجتماعى و اقتصادى را كه مولود وحدت و اتّحاد جوامع اسلامى است بوجود نخواهد آورد و در نتیجه، آن سيادت و عظمت چشمگير جهانى كه يكى از اهداف عالیهی شارع اقدس اسلامى است براى جامعهی مسلمين، محقّق نخواهد شد.
پس منظور امام(ع) از بيانات منقولهی در روايت، ترغيب مسلمين به انجام حجّ كاملى است كه منشأ تحوّلات عظيمهی اجتماعى و روحى باشد و اثربخش در تأمين سيادت و سعادت هر دو جهانی گردد.
خودآزمایی
1- امام سجاد(ع) سر فرودآمدن در میقات و مجرد گشتن از لباس دوخته و انجام غسل را چه چیزهایی عنوان کردند؟
2- معنا و حقیقت سعی بین صفا و مروه را از دیدگاه امام سجاد(ع) بیان کنید.
3- مقصود امام سجاد(ع) از بيانات منقولهی در روايت چیست؟
پینوشتها
1 مقامات حريرى، المقامة الحادية والثلثون الشامية.
2 ستم کردن.
3 ظاهراً همان شخص معروف از مشايخ عرفان و تصوّف باشد؛ اگر چه از نظر تاريخ، مستبعد مىنمايد.
4 مستحبّ است شب عرفه را حجّاج در منى باشند.
5 كوهى است كه از حدود عرفه محسوب مىشود، مجمعالبحرين.
6 نشانههاى حرم كه بالاى كوه نَمِره منصوب است. همان.
7 ظاهراً مراد از علمين، دو تنگناى واقع بين عرفات و مشعر و بين مكّه و منى است كه مَأْزَمَيْن نيز گفته مىشود.
8 اينجا ظاهراً مراد از مشعر، كوهى است كه در مزدلفه واقع است و قزح ناميده مىشود و صعود و وقوف بر آن، مستحبّ است.
9 مستدركالوسائل، طبع اسلاميه، جلد ٢، كتاب الحجّ، ابواب العود الى منى، باب ١٧، صفحات ١٨۶ و١٨٧.
10 طواف افاضه، همان طواف حجّ و زيارت است و چون بعد از مراجعت و افاضهی از منى به مكّه انجام مىشود «طواف افاضه» تعبير شده است.
11 از حكيم ناصرخسرو علوى.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی