کد مطلب: ۳۸۴۴
تعداد بازدید: ۶۷۵
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۰:۴۹
پاسخ به ده پرسش پیرامون امامت، خصائص و اوضاف حضرت مهدی(ع)| ۱۰
برخی دیگر فریب‌کارانه پیرامون اسلام کتاب نوشته و قصدشان این بوده است که در یک یا دو مورد حسّاس، حقیقتی را مسخ یا تهمتی را به اسلام وارد کنند و به‌طوری آن را عرضه بدارند که حتّی بسیاری از مسلمان‌ها هم ملتفت سوء نیّت و غرض آنها نگردند.

۱۰. علّت غیبت امام عصر(ع) با وجود آمادگی شرایط ظهور


«دوایت م. نلدسن» خاورشناس، پیرامون غیبت حضرت مهدی(ع) بیاناتی دارد و در آن به مناسبات متعدّد اشاره کرده است. ازجمله مطالب او این است که: شیعه دوران‌های گوناگونی را پشت سر گذاشته، گاهی تشیّع در اعتلا و قوّت بوده است، مانند عصر آل بویه و صفویه و زمانی ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالک اسلامی شایع بوده است، مثل اعصار جنگ‌های صلیبی و دوران هجوم و یورش مغول به شهرهای ایران؛ مع‌ذلک امام مهدی(ع) ظهور نکرده‌اند، مانند آنکه علایم ظهور آشکار شده ولی امام ظاهر نشده باشند.[1] او در این زمینه سخنان دیگری از این قبیل گفته و در اذهان مردم پاره‌ای شبهه ایجاد کرده است.
اصولاً باید توجّه داشت که سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامی، به‌خصوص در مواردی که برخلاف نظر محقّقان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نیست؛ و به اعترافات و سخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان و برای ملل دیگر، و در مقام تأیید آرای علمای اسلام می‌توان استشهاد کرد، ولی در مقام تحقیق و کشف حقیقت، به چند جهت که ذیلاً یادآور می‌شویم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمی‌باشد:
۱. بسیاری از خاورشناسان، عمّال استعمار و صهیونیسم و تبشیر و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارت‌های مستعمرات یا مراکز دیگر حتّی یونسکو - که تحت نفوذ کامل «صهیونیسم» قرار دارد - مأموریت دارند تا علیه اسلام و مسلمانان، کتاب و رساله و مقاله بنویسند.
این دسته از خاورشناسان، پیش قراول استعمار و غرب‌زدگی بوده و در جداکردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعیف علایق اسلامی و کم‌کردن التزام مسلمانان به احکام و تعالیم دین نقش مؤثّری داشته و نقشه‌هایی که علیه مسلمانان طرح کرده و پیشنهادهایی که بسا به‌صورت دلسوزی و دعوت به ترقّی و تعالی می‌دهند، از سوء نیت و خبث باطن آنها حکایت می‌کند؛ و متأسّفانه گفته‌های آنها در مطبوعات و جراید و مجلّات غرب‌زده و مقلّد و مزدور مسلمانان نیز منعکس می‌گردد.
مثلاً یکی از آنها فردی است به نام ماسینیون که مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وی همان کسی است که پیشنهاد داد تا برای تجزیه و تفرقه ملل عرب و برای متروک کردن لغت قرآن و بیگانه کردن مسلمانان از منطق قرآن و هدایت‌ها و ارشادات آن، باید در هر منطقه از بلاد عرب، لغت‌های محلّی را رسمیّت داد تا به‌تدریج، زبان قرآن و منطق و تعلیمات قرآن مهجور گردد و کسی چیزی از آن را درک نکند و همه از آن بیگانه شوند.[2]
بعضی از این مستشرقان مانند جولدتسیهر در کتاب‌هایی که نوشته‌اند، مغرضانه مطالب را تحریف کرده‌اند و مانند لامنس سعی می‌کنند در تاریخ اسلام، تصرّف نموده و واقعیّات را انکار کنند و افرادی را که خیانت کرده و با مسیحیت همکاری داشته‌اند تبرئه نمایند و حکومت‌هایی مثل حکومت بنی‌امیّه را شرعی و نمونه‌ی نظام اسلام معرّفی کنند!
برخی دیگر فریب‌کارانه پیرامون اسلام کتاب نوشته و قصدشان این بوده است که در یک یا دو مورد حسّاس، حقیقتی را مسخ یا تهمتی را به اسلام وارد کنند و به‌طوری آن را عرضه بدارند که حتّی بسیاری از مسلمان‌ها هم ملتفت سوء نیّت و غرض آنها نگردند.
برخی هم به‌منظور سابقه‌سازی برای اقلیّت‌هایی که اختراع کرده یا تحت‌الحمایه و مزدور و جاسوس خود قرار داده‌اند، به استشراق می‌پردازند و برای این اقلیّت‌ها، تاریخ و نفوذ و دین، جعل می‌نمایند چنان‌که در مورد وهّابی‌ها، قادیانی‌ها، بهایی‌ها، شیخی‌ها و حتّی صوفی‌ها کوتاهی نکرده و در خیانت‌ها و جاسوسی‌های بزرگ، از آنها بهره برده‌اند.
۲. گروه دیگری از خاورشناسان به‌واسطه‌ی قلّت اطّلاع و ضعف بررسی، اظهار نظرهای غلط و جاهلانه و دور از حقیقت می‌نمایند؛ و بسا که صلاحیّت علمی و حدود اطّلاعاتشان، از حد مسافرت عادّی به چند کشور شرقی و کارمندی یک سفارتخانه یا یک مؤسّسه در یک کشور شرقی، تجاوز نکند.
بدیهی است که بررسی‌ها و آرای این افراد، عامیانه و مبتذل و بی‌ارزش است. ولی بااین همه، غرب‌زدگان شرق، چون شیفته هر رأی و نظری می‌باشند که صاحبش اسم فرنگی داشته باشد و به او «مِستر» یا «مسیو» یا «مِسیس» یا «مادام» بگویند، به گفتار و نوشته‌های آنان به نظر احترام نگریسته و مثل اصل مسلّمی می‌پذیرند.
۳. گروه دیگری را تعصّب مسیحیت، کور و کر کرده و بر اساس تعصّب، از تحریف و قلب حقایق و بستن هرگونه تهمت و افترا به مسلمانان، باکی ندارند.
۴. بعضی از «خاورشناسان» به کاوش و تجسّس از آرای غیرمشهور پرداخته و اسامی و نام‌های فرقه‌های از بین رفته یا وجود نیافته را زنده می‌نمایند و این کار را به نظر خود کشفی شمرده و مسلمانان را متّهم می‌سازند.
۵. برخی دیگر در مقام ایجاد تفرقه بین مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل یکدیگر قراردادن و به اتّحاد اسلامی ضربه زدن، در بلاد اسلام، گردش می‌کنند؛ و از این فرقه یا اهل این منطقه چیزی را شنیده یا نشنیده، به فرقه‌ی دیگر و اهل منطقه‌ی دیگر می‌رسانند و تخم عداوت و کینه و بدبینی را بین آنها می‌پاشند.
۶. بعضی دیگر برای اینکه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعایر اسلامی را تضعیف نمایند در گذشته‌ها و سوابق بسیار دور ملل و جوامع، تجسّس می‌کنند؛ و سپس با تجدید آن گذشته‌ها، فرهنگ مرده و کهنه را به آنها عرضه می‌دارند و مردم را عقب‌گرا می‌نمایند و التزام و تعهّدشان را به سنن و شعایری که به آن ملتزم و متعهّد هستند، ضعیف می‌سازند و سرگردان و بی‌علاقه و بی‌شخصیتشان می‌کنند و خصایص دینی و قومی آنها را از آنان سلب می‌نمایند.
۷. معدودی مستشرقین بی غرض نیز هستند که تا حدودی صلاحیّت بررسی و کاوش دارند و مقصودشان کشف حقایق و تحقیق ساده است که برحسب درجات معلومات و تخصّصی که دارند، نوشته‌های آنها ارزش دارد؛ ولی با وجود این، نوشته‌های این افراد نیز خالی از اشتباه نیست و نیاز به تحقیق و تلخیص دارد، هرچند بررسی‌های آنها در بعضی از رشته‌ها مفید و مخصوصاً برای رفع تهمت‌هایی که قرن‌ها مسیحیت متعصّب و خودخواه به اسلام زده است، سودمند می‌باشد.
پس از این مقدّمه می‌گوییم: از بررسی کتاب عقیدةالشیعه استفاده می‌شود که نویسنده، با اینکه شانزده سال در مشهد مقدّس اقامت داشته است ولی مسائل را با عینک حقیقت‌بینی مطالعه ننموده و حتّی مانند یک فرد نه مسلمان و نه مسیحی دنبال تحقیق نبوده، بلکه اسلام و مجامع اسلامی و برنامه و آداب مسلمانان را، از دیدگاه یک نفر مسیحی مأمور و گزارشگر، مطالعه می‌کرده است.
لذا، اگرچه در بعضی موارد به ناچار اعترافاتی دارد و از خلال نوشته‌هایش حقایق بسیار روشن می‌شود؛ ولی چون حقانیّت اسلام را قبول نداشته و بررسی او هم برای حقیقت شناسی و رسیدن به دین حقّ نبوده است، در توجیه و تفسیر مسائل و حوادث، چنان روشی را پیش گرفته است که به آشکارشدن بطلان کلیسا و مسیحیت کنونی و حقانیّت اسلام، منتهی نگردد.
این‌گونه بررسی و تحقیق در عقاید و آرا و جهات افتراق فِرَق، کار سازمان‌های شرق‌شناسی تبشیر و استعمار را آسان می‌سازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلّط بر کشورهای شرقی یاری می‌دهد.
کتاب عقیدة‌الشیعه باید مورد نقد و بررسی دقیق محقّقان شیعه قرار بگیرد؛ و پیرامون اشتباهات و غرض‌ورزی‌هایی که در آن است، توضیحات لازم داده شود.
نویسنده در قسمت‌های مختلف این کتاب، به گفته‌های خاورشناسان مغرض یا اشتباه کاری همچون: ارنولد، لامنس، نیکلسون، جولدتسیهر، براون، مویر، مرغلیوث، نیکلین، لسترینج، برتن، ماکدونالد فریدلاندر، بروکلمن، ستانلی لین بول، سریری سایکس، بردلیم رمزی و هیوارث، نیز استناد کرده و به نتایج بررسی‌های آنها اعتماد نموده است.
در بین خاورشناسان نام‌برده، افرادی هستند که در قلب حقایق و تحریف مطالب و غرض‌ورزی و دشمنی با اسلام و مسلمین، مشهور و معروف‌اند.
مطالبی که او پیرامون غیبت امام(ع) در کتاب مزبور نگاشته است،[3] نمونه‌ای از اشتباهات او یا غرض‌ورزی‌ها و دشمنی‌هایش با شیعه و مسلمانان است.
زیرا هرکس در عقاید شیعه و اخبار و احادیث راجع به غیبت حضرت صاحب‌الأمر(ع) و کتاب‌هایی که در این موضوع نوشته شده حتی بررسی مختصری کرده باشد، می‌فهمد که مسئله انتظار و شرایط و برنامه آن، از دید شیعه و منطق احادیث و اخبار، از این مناسبت‌ها که نلدسن ذکر کرده، گسترده‌تر است و با اوضاع عمومی جهان ارتباط دارد و یک مسئله طایفه‌ای و منطقه‌ای و مربوط به گوشه‌ای از جهان نیست، بلکه مسئله تمام زمین و تمام جهان و انقلاب جهانی مطرح است؛ مسئله مهدویت با حکومت آل بویه و سلطنت صفویه - با فرض اینکه برنامه کار آنها تا حدودی به نظام حکومت اسلام نزدیک بوده و احکام اسلام و نظام اسلام را تا آنجایی که حکومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگیرد پیاده می‌کردند - ارتباط ندارد.
در مسئله آمادگی برای ظهور حضرت مهدی(ع) بایستی غیر از منطقه حکومت آل بویه و صفویه، وضع سایر مناطق و امکانات بسیار دیگر را نیز در نظر گرفت، تا معلوم شود که این ظهور، در آن زمان‌ها انجام‌پذیر نبوده است.
علاوه بر آنکه حضور آن حضرت، ظهوری است که حصول تمام شرایط و زمینه‌ها و وقت آن را فقط خدا می‌داند.
همچنین ازنظر جنگ و فتنه و فساد و بیدادگری و خون‌ریزی، وضع منطقه خاصّی را نمی‌توان در نظر گرفت و شرایط ظهور را مساعد شمرد؛ زیرا که همیشه کم‌وبیش این حوادث بوده و هست، در منطقه‌ای حکومت شر و ظلم و فساد وجود دارد و در منطقه دیگر حکومت بالنسبه معتدل‌تر به چشم می‌خورد. اینها مناسباتی نیست که در آن، برای آن، ظهور کلّی عدل و آرامش و نظام اصلح صورت‌پذیر باشد.
در جنگ‌های صلیبی ظلم و جور به‌اصطلاح عرفی، حتّی در مناطق طرفین وجود نداشت، اگرچه ظلم و جور به معنای حقیقی وجود داشت - چون همه آن حکومت‌ها بر اساس استضعاف و استبداد بودند - امّا رشد جوامع به حدّی نبود که آن را درک کنند و سنگینی و فشاری را که آن حکومت‌ها بر روح انسان دارد، احساس نمایند؛ و معدودی هم از مردمان آشنا با منطق حقیقی قرآن، اگرچه درک می‌کردند، ولی در اقلیّت محض بودند و جنگ‌هایی را هم که آتشش روشن بود، عدل و حق‌خواهی می‌شمردند.
در هجوم مغول نیز وضع به همین‌گونه بود؛ تأسیس حکومت جهانی اسلام و انقلاب عظیم توحیدی آن، امکان‌پذیر نبود و همان مردمی که گرفتار این حمله بودند این مسائل عالی را درک نمی‌کردند.
افکار ضعیف‌پرور و از بین برنده شهامت و شجاعت و طرز تفکّر درون‌گرای صوفیانه - که از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنین یورشی را سلب کرده بود - بر افرادی که به نسبت از اخیار شمرده می‌شدند، مسلّط بود.
چنان‌که داستان قتل شیخ نجم‌الدّین صوفی در مسجد جامع و اهانت‌هایی که از جانب مغول به قرآن مجید و مقدّسات اسلام شد، نمونه‌ای از این وضع اسفناک و افکار منحرف و راکد مسلمانان است.
غرض اینکه، زمینه برای حکومت جهانی اسلام فراهم نبود؛ نه افکار و اندیشه‌ها و سطح بینش و بصیرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداکاری و همکاری در این سطح جهانی بودند.
چنان‌که گفتیم ما نمی‌توانیم این شرایط را از هر جهت به دست بیاوریم و حصول تمام آن مقدّمات را در یک عصر معیّن پیش‌بینی کنیم، که مثلاً در چند قرن و چند هزار سال فراهم می‌شود و اینکه بشر باید چه کلاس‌ها و مکتب‌هایی را ببیند و چه رژیم‌هایی را پشت سر بگذارد، از اینکه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشریت انجام دهند، مأیوس گردد و خود را برای استقبال از آن عصر علم و پاکی و عصر فضیلت و عدالت آماده کند.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:
«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَأَبْعَدَ هَذَا الْرَّجَاءَ»[4]
«چه طولانی و دراز است این رنج و چه دور است این امید».
این همه اخبار که در آنها این جمله وارد شده است:
«یَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛[5]
«خدا به وسیله او زمین را از قسط و عدل پر می‌کند بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد».
و مانند این فرمایش امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرماید:
«ذَاکَ حَیْثُ تَکُونُ ضَرْبَةُ الْسَّیْفِ عَلَی الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الْدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذَاکَ حَیْثُ یکُونُ الْمُعْطَی أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی، ذَاکَ حَیْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِیمِ وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَتَکْذِبُونَ مِنْ غَیْرِ إِحْرَاجٍ، ذَاکَ إِذَا عَضَّکمُ الْبَلَاءُ کَمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ»[6]؛
«این ظهور و فرج هنگامی به وقوع می‌پیوندد که ضربت شمشیر بر مؤمن از به دست آوردن یک درهم حلال آسان‌تر است. این وقتی است که عطاشونده، اجر و مزدش، از عطاکننده عظیم‌تر باشد. این هنگامی است که مست می‌گردید از غیر شراب، بلکه از نعمت و نعیم، و سوگند یاد می‌کنید نه از روی ناچاری؛ دروغ می‌گویید، نه از جهت ضرورت. این در زمانی است که بلا شما را بگزد، چنان‌که پالان، کوهان شتر را می‌گزد.
این احادیث، دورنمایی از وضع آن زمان است. امّا چه اسباب و شرایطی فراهم می‌شود که زمین پر از ظلم و جور می‌شود و این سختی‌ها و تغییرات پیش بیاید و این اسباب و شرایط، مقدّماتش از چه زمان فراهم می‌شود؟ به نظر می‌رسد که مرور اعصار و تحوّلات و پیدایش مکتب‌های گوناگون و رژیم‌ها و نظامات در قرن‌ها و دوران‌ها، این اسباب را آماده می‌سازند و جهان را برای این ظهور عظیم، آماده می‌نمایند.
نلدسن بدون توجّه و بررسی این دقایق و نکات و جواب موضوع یا باتوجه‌به اینها و به‌صورت مغرضانه مانند آنکه علایم و نشانی‌های ظهور آشکار شده باشد و امام(ع) ظاهر نشده باشد، در اینجا سخن گفته است و افکار افراد بی‌اطّلاع و شیعه‌نشناس را گمراه کرده و تحقیق و بررسی را بدنام ساخته است.
بدیهی است که مسلمانان آگاه، در مورد نوشته‌ها و کتاب‌های «خاورشناسان» که بیشتر یا مغرض، یا بی‌اطّلاع هستند، به این دستور قرآنی عمل می‌کنند:
﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولَئِکَ الَّذینَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ اُولَئِکَ هُمْ اُولُوا الْأَلْبَابِ﴾؛[7]
«ای رسول ما! بشارت رحمت ده بر آن بندگانی که چون سخن بشنوند نیکوتر آن را عمل کنند، آن کسانی که خدا آنان را به لطف خاصّ خود هدایت فرموده و آنان نیز به حقیقت، خردمندان عالم‌اند».
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] - دونلدسن، عقیدة‌الشیعه، ص۳۴۸ - ۳۴۹.
[2] - چنان‌که تغییر خط و الفبا که در ترکیه عملی شد و اکنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه می‌کند، به همین منظور بود که جامعه‌ی «تُرک» از اسلام و قرآن مجید و کتاب‌ها و معارف اسلام بیگانه گردد و خیال استعمار و غرب و مسیحیت از جانب او راحت باشد و «سلطان محمد فاتح» دیگر پیدا نشود.
[3] - دونلدسن، عقیدة‌الشیعه، ص۳۴۸ – ۳۴۹.
[4] - نهج‌البلاغه، خطبه۱۸۷ (ج۲، ص۱۲۶)؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۹۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۱۲.
[5] - منتخب‌الاثر، تألیف نگارنده، ج۱، ص۵۳؛ ج۲، ص۱۳۳.
[6] - نهج‌البلاغه، خطبه ۱۸۷(ج۲، ص۱۲۶)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۲۱۲.
[7] - زمر، ۱۷-۱۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: