کد مطلب: ۳۸۶۷
تعداد بازدید: ۸۶۹
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۳
پاسخ به ده پرسش پیرامون امامت، خصائص و اوضاف حضرت مهدی(ع)| ۱۲
غیبت و ظهور آن حضرت به امر خدا واقع خواهد شد؛ بنابراین اگر بگوییم حکمت غیبت بعد از ظهور ظاهر خواهد شد علامت تسلیم و ایرادنگرفتن به کار و تقدیر خداست؛ به‌علاوه ظهور علمی حکمت غیر از ظهور عینی و خارجی آن است که بعد از ظهور حاصل می‌شود...

پاسخ به چند پرسش دیگر| ۲
 

 
۴. مفهوم دقیق غیبت چیست؟
مفهوم غیبت ناشناخته بودن شخص آن حضرت بر مردم است و بااینکه ایشان را اشخاصی از هر گروه و فرقه‌ای ببینند و نشناسند منافات ندارد و نیز مفهوم غیبت، پنهان بودن مردم از آن حضرت نیست تا کسی بگوید بنابراین چون نمی‌توانند با مردم، تماس بگیرند نمی‌توانند بعض فریادرسی‌ها و استغاثه‌ها را شخصاً یا به‌وسیله‌ی خواصّی که دارند جواب بدهند. همان‌طور که تذکّر داده‌ایم ایشان در موسم حجّ شرکت می‌فرمایند؛ به زیارت رسول اکرم(ص) و سایر اجداد بزرگوارشان(ع) می‌روند؛ قبور مؤمنین را زیارت و در تشییع جنائز، هر کجا مقتضی باشد، شرکت می‌کنند. خلاصه، در حال غیبت، آن حضرت، اعمال و برنامه‌های خیر و عبادی و احسان به ضعفا را در حدودی که در این شرایط خاصّ، قابل انجام است انجام می‌دهند و حکایات بسیار هم از این مقوله نقل شده است که اگر هریک از آنها باوربخش و یقین‌آور نباشد کلّ آنها موجب قطع و یقین است. ولی در این جواب ما نمی‌خواهیم این موضوع را اثبات کنیم؛ می‌خواهیم نفی آن را و اینکه اعتقاد به امام غائب، مفهومش عقیده به خارج بودن آن حضرت از بین مردم و مجامع است ردّ کنیم و برای ردّ آن و دفع اشکال، همان امکان انجام این‌گونه تصرّفات از ایشان کافی است.
ما حدود عقیده‌ی خود را به آن حضرت و غیبت اعلام می‌کنیم و کسی نمی‌تواند بگوید امام غائبی که شما به او عقیده دارید که نه کسی او را می‌بیند و نه او کسی را می‌بیند با امام میّت تفاوت نمی‌کند. در اینجا فقط می‌خواهیم با عرض عقیده روشن کنیم بر این عقیده، که دلائلی بر اثبات آن اقامه می‌شود فی حد نفسه ایراد و اشکالی وارد نیست چون عقاید از دو جهت مورد بررسی قرار می‌گیرد: گاه نفس عقیده، مورد ایراد عقلی یا نقلی است که نخست باید آن را بررسی کرد؛ مثلاً عقیده به شرک یا تجسّم خدا یا حلول و اتّحاد و امثال این عقاید عقلاً مورد ایراد و ابطال قرار می‌گیرد یا عقیده به امامت ظالم، با نظر به خود این عقیده عقلاً و نقلاً باطل است و در این صورت، اثبات آن برای شخص فلان ظالم قابل بررسی نیست.
در این جواب می‌گوییم: بر عقیده به امام غائب این ایرادات وارد نیست؛ چون این عقیده مفهومش عقیده به امامت شخصی که در غیبت مطلق و مثل خارج از عالم ما باشد[1] نیست او در هر کجا بخواهد حاضر می‌شود و مردم را می‌بیند و مردم هم او را بدون معرفت به شخصش می‌بینند. حکایاتی که هم نقل می‌کنیم - اگرچه چنان‌که گفته شد فی الجمله و به نحو متواتر اجمالی ثابت است - این عقیده‌ی ما را، که آن حضرت را در غیبت مطلق نمی‌دانیم، تأیید می‌نماید؛ به‌هرحال جهتی که مورد ایراد است عقیده‌ی شیعه نیست و آنچه عقیده‌ی شیعه است این ایراد به آن وارد نیست.
 
۵. آیا توقیع شریف برای اثبات ولایت عامه‌ی فقها، حجّیّت دارد؟
راجع به ولایت فقها به‌طور عام در عصر غیبت در رساله‌ی ضرورة وجود الحکومة و ولایة الفقهاء فی عصرالغیبه به‌طور مختصر بحث کرده‌ایم و راجع به توقیع شریف، اعتبار و حجّیّت آن ثابت است؛ زیرا شیخ ما صدوق رحمه الله در کتاب کمال‌الدین[2] از شیخ خود محمد بن محمد بن عصام کلینی - که از طبقه‌ی دهم است - روایت کرده است و در اینجا از او با جمله‌ی «رَحِمَهُ اللهُ» و در موارد دیگر با جمله‌ی «رَضِیَ اللهُ عَنْهُ» تجلیل و تعظیم کرده است و او این توقیع شریف را از ثقة‌الاسلام کلینی و او از اسحاق بن یعقوب روایت کرده که او به‌وسیله‌ی جناب محمد بن عثمان رحمه الله نائب دوّم از نوّاب اربعه کتابی را که متضمّن سؤالاتی بوده تقدیم کرد و به خط اشرف حضرت صاحب‌الأمر(ع) توقیعی در جواب، دریافت نمود و همچنین شیخ طوسی در کتاب الغیبه[3] این توقیع رفیع را از جماعتی از جعفر بن محمد بن قولویه که از ثقات و اجلّاء در حدیث و فقه و صاحب تصنیفات بسیار و از طبقه‌ی دهم است و از ابی‌غالب زراری احمد بن محمد بن سلیمان از طبقه‌ی دهم که او نیز از مشایخ و اجلّاء است و به جلالت قدر و کثرت روایت و «شیخ عصابه» و غیرذلک از القاب تعظیم و توصیف شده و از غیر این دو بزرگوار روایت فرموده و آن بزرگواران از جناب کلینی و او از اسحاق بن یعقوب که به احتمال قوی برادر کلینی بوده روایت کرده است و از اعتماد کلینی به او و احتجاج صدوق و شیخ طوسی (محمّدون ثلاثه) جلالت قدر و وثاقت وی نیز معلوم می‌شود؛ بنابراین نه تنها سند، ضعیف نیست بلکه به‌نظر می‌رسد که در کمال قوّت و اعتبار است؛ به‌علاوه، متن آن، که متضمّن پاسخ مسائل مهمّی است، بر قوّت و اعتبار آن افزوده است و اباحه‌ی خمس در آن، دلیل بر ضعف آن نمی‌شود؛ نهایت امر یکی از اخبار تحلیل و اباحه است که با آن در فقه مثل سائر روایات عمل می‌شود؛ مضافاً بر اینکه معلوم نیست سؤال از مطلق خمس بوده یا از خمس مبتلابه در اماء و جمله قبل از این عبارت که می‌فرماید:
«أَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِأَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَّ مِنْهَا شَیْئاً فَأَکَلَهُ فَإِنَّمَا یَأْکُلُ النِّیرَانَ».[4]
نیز قرینه است بر اینکه سؤال از مطلق خمس نبوده است؛ علی‌هذا تعرّض توقیع به حکم خمس، به‌طور اجمال شاهدی بر ضعف آن نیست و توقیع رفیع در کمال اعتبار است.
 
۶. وجود امام غایب چه تأثیری برای یک مؤمن دین‌دار دارد؟
پاسخ این سؤال واضح است؛ وجود امام از دو جهت باعث دلگرمی مؤمنین و حفظ تعهّد و موجب مزید شوق به اعمال صالح و انجام وظایف است؛ نخست: از جهت اطمینان و امیدواری و خوش‌بینی به آینده جهان و پیروزی نهایی حقّ بر باطل و پرشدن زمین از عدل و داد؛ این فایده‌ی روانی مهمّی است که بر اصل عقیده به مصلح آخرالزّمان و ظهور منجی که همه‌ی پیروان ادیان مخصوصاً مسلمانان به آن اعتقاد دارند مرتّب است؛ همه به آینده‌ی دنیا نظر دارند و منتظر آن عصر درخشان و دوران خلاصی هستند.
دوّم: از جهت حال حاضر و بقای التزامات اخلاقی و دینی و تعهّدات مذهبی، مفید و شوق‌انگیز و رغبت‌افزا است؛ نفس این عقیده که ما فی الحال امام و ملجأیی الهی داریم که از اعمال صالح و خیر ما مسرور می‌شود و از کارهای زشت ما مغموم و رنجیده‌خاطر می‌گردد و برای ما و حوائج ما دعا می‌کند موجب ثبات و استقامت و قوّت روح و شکیبایی و پشت‌گرمی می‌شود و باعث میل به پرهیزکاری و پارسایی و حُسن عمل می‌گردد و خلاصه، مقرّب به طاعت و مبعّد از معصیت است.
 
۷. چرا فلسفه‌ی غیبت، پس از ظهور، معلوم می‌گردد؟
در مورد سرّ غیبت نگفته‌ایم که سرّ و فلسفه و حکمت آن منحصراً بعد از ظهور معلوم می‌شود بلکه گفته‌ایم که سرّ و حکمت مهمّ و عمده آن بعد از ظهور ظاهر می‌شود و این به معنای نفی اسرار و حکمت‌های متعدّد دیگر نیست و فرضاً هم اگر حکمت را منحصر به آنچه بعد ازظهور ظاهر می‌شود بدانیم اشکالی پیش نمی‌آید؛ چون ما برحسب احادیث معتبر، ثابت می‌کنیم که غیبت و ظهور آن حضرت به امر خدا واقع خواهد شد؛ بنابراین اگر بگوییم حکمت غیبت بعد از ظهور ظاهر خواهد شد علامت تسلیم و ایرادنگرفتن به کار و تقدیر خداست؛ به‌علاوه ظهور علمی حکمت غیر از ظهور عینی و خارجی آن است که بعد از ظهور حاصل می‌شود، مثل آنکه فایده و حکمت بعثت و رسالت حضرت خاتم‌الأنبیا(ص) قبل از ولادت آن حضرت و در اعصاری که پیغمبران گذشته از آن خبر می‌دادند به‌طور اجمال معلوم بود و روشن بود که فواید بزرگ و مهمّی دارد امّا این فواید و برکات بعد از بعثت آن حضرت ظاهر شد و در هر عصر و هر زمان و هر روز تا زمان ما ظاهرتر گردیده و ظاهرتر خواهد شد.
امم گذشته که از پیغمبرانشان بشارت رسالت محمدی(ص) را دریافت می‌کردند می‌دانستند که فایده‌ی این رسالت، بزرگ و باعظمت است ولی تا آن حضرت، ظهور نفرموده و قرآن را برای بشریت نیاورده بود این فایده چنان‌که باید معلوم نبود و بعد از عصر رسالت، شناخته و معروف شد و از این جهت ابن‌تیمیه و دیگری نمی‌تواند شبهه بنماید و اخبار معتبری را که دلالت بر وقوع غیبت دارند انکار نماید. امثال او که اخبار ابن‌صائد و دجّال و حتّی خبر او را با آن تفاصیل عجیب و غریب و غیرقابل قبول، می‌پذیرند و از حکمت این تفصیلات غیرمنطقی نمی‌پرسند، حقّ ندارند از حکمت ظهور امام زمان(ع) که محقّقاً واقع خواهد شد سؤال نمایند.
باز هم یادآور می‌شوم که: روح و اساس این اشکال، اصل عقیده به امامت آن حضرت را با این مبعدات و ملازماتی که طرح شده مورد ایراد قرار می‌دهد؛ یعنی فکر و عقیده را از حیث محتوا و به‌اصطلاح در عالم ثبوت، غیرمقبول می‌شمارد و نظر ما در این جواب‌ها بیشتر متوجّه دفع این اشکال و ابطال آن می‌باشد. به‌عبارت‌دیگر گاه، نبوّت پیغمبر یا امامت امام با ایراد به اصل فکر و عقیده به نبوّت عامّه یا امامت عامّه مورد اشکال یا انکار واقع می‌شود و گاه اثبات نبوّت یا امامت - که در اصل حصول و تحقق، ممکن یا لازم و واجب است - برای شخص معیّنی مورد ایراد قرار می‌گیرد.
در این پرسش، مسئله‌ی معقول بودن امامت برای شخص غائبی که بر وجودش در یک زمان بسیار طولانی اثری مرتّب نباشد و به آینده موکول باشد مورد ایراد شده که اگر چنین شخصی در خارج هم وجود داشته باشد امامت برای او غیرمعقول و غیر قابل اثبات باشد.
مثل اینکه در مسئله‌ی جواز امامت ظالم و غیرمعصوم و غیراعلم، کبرای مسئله مورد ابطال است که در نتیجه صغریات و جزئیات آن مثل امامت ظلمه و جهال و غیراعلم نفی می‌شود.
مثل اینکه در مسئله‌ی جواز امامت ظالم و غیرمعصوم و غیراعلم، کبرای مسئله مورد ابطال است که در نتیجه صغریات و جزئیات آن مثل امامت ظلمه و جهال و غیراعلم نفی می‌شود.
بنابراین در این جواب‌ها نظر بر این است که بگوییم امامت شخص غایبی که به‌طورکلّی از مردم جدا باشد و مردم از او غایب و او از مردم غایب باشد عقیده‌ی شیعه نیست و مقصود از غیبت، غیبتی است که غایب و مغیبٌ‌عنه در آن، از هم منفصل و جدا نیستند و ربط غایب با کسانی که از آنها غایب شده مثل ربط آفتاب مستور به ابر با کائنات ارضی است؛ نه اینکه اجتماع آنها با یکدیگر ناممکن است.
غیبتی که شیعه به آن معتقد است قاطع ارتباط کلّی نیست و معنایش پنهان بودن مغیبٌ‌عنه از غایب نیست؛ لذا غیبت با آن فوایدی، که گفته شد بر وجود امام مترتب است، منافی نیست.
وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
جمادی‌الثانیه ۱۴۱۷
لطف‌الله صافی 
 

 پی‌نوشت‌ها

 
[1] - چنان‌که از شیخ احمد احسائی نقل شده: «کَانَ خَارِجاً فِی غَیْبَتِهِ عَنِ الدُّنْیَا»، تا بر اساس آن فرقه‌سازی شود و رکن رابع و واسطه بین آن حضرت و مردم دنیا را گویند.
[2] - صدوق، کمال‌الدین، ص ۴۸۵.
[3] - طوسی، الغیبه، ص ۲۹۲.
[4] - صدوق، کمال‌الدین، ص۴۸۵؛ طوسی، الغیبه، ص۲۹۲؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۸۳؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۱۱۴؛ اربلی، کشف‌الغمه، ج۳، ص۳۴۰؛ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج۹، ص۵۵۰. «و امّا کسانی که اموال ما را با اموال خودشان درمی‌آمیزند، هرکسی چیزی از اموال ما را حلال شمارد و آن را بخورد همانا آتش خورده است».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: