کد مطلب: ۳۸۷۵
تعداد بازدید: ۷۳۳
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۶
مهدی(عج) و حکومت واحد جهانی| ۹
اگر خدا می‌خواست، خودش مستقیماً بندگانش را عارف به خودش می‌كرد. امّا بنایش بر این شد كه ما را درهای راه رسیدن به خودش قرار دهد و لذا چاره‌ای ندارید جز این‌كه در خانه‌ی ما بیایید و از در خانه‌ی ما به سوی خدا بروید. ما وجه‌الله و باب‌اللّهیم.
امام امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:
(اِنَّ الله َتَبارَكَ وَ تَعالى لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَ لكِنْ جَعَلَنَا اَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبیلَهُ وَالْوَجْهَ الَّذِی یؤْتى مِنْهُ)؛
«اگر خدا می‌خواست، خودش مستقیماً بندگانش را عارف به خودش می‌كرد. امّا بنایش بر این شد كه ما را درهای راه رسیدن به خودش قرار دهد و لذا چاره‌ای ندارید جز این‌كه در خانه‌ی ما بیایید و از در خانه‌ی ما به سوی خدا بروید. ما وجه‌الله و باب‌اللّهیم».
(فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلایَتِنَا اَوْ فَضَّلَ عَلَیْنا غَیْرَنا فَاِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ)؛[1]
«بنابراین هركه از ولایت ما اعراض كند، یا دیگری را بر ما مقدم بدارد، مطمئن باشد كه از راه حقّ منحرف گشته و به بیراهه افتاده است».
از حضرت امام صادق(ع) سؤال شد: صراط چیست؟ فرمود:
(هُوَ الطَّریقُ اِلی مَعْرِفَةِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ)؛
«[صراط] راه به سوی معرفت و شناخت خداست».
(وَ هُما صِراطانِ: صِراطٌ فِی الدُّنْیا وَ صِراطٌ فِی الْآخِرَةِ وَ اَمَّا الصِّراطُ الَّذِی فِی الدُّنْیا فَهُوَ الاِمامُ الْمُفْتَرَضُ الطّاعَةُ)؛
«صراط، دو صراط است؛ صراطی در دنیا و صراطی در آخرت ، امّا صراط در دنیا، امامی است كه اطاعتش واجب است و از جانب خدا به امامت منصوب است».
(مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیا وَ اِقْتَدى بِهُداهُ مَرَّ عَلَى الصِّراطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَةِ)؛
«هر كه او را در دنیا به امامت بشناسد و از او پیروی نماید، در آخرت از صراطی كه روی جهنّم كشیده شده است به سلامت بگذرد».
(وَ مَنْ لَمْ یعْرِفْهُ فِی الدُّنْیا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّراطِ فِی الْآخِرَةِ فَتَرْدى فی نارِ جَهَنَّمَ)؛[2]
«و هر كه در دنیا امام حقّ را نشناسد، در آخرت از صراط می‌لغزد و در جهنّم می‌افتد».
می‌فرمود:
(یا أبَا حَمْزَةَ یخْرُجُ أحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَیطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِیلاً وَ أنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِیلاً)؛[3]
«شما كه می‌خواهید چند فرسخ بیرون بروید، دلیل و راهنما می‌خواهید. آیا برای پیمودن راه‌های آسمان، نیاز به راهنما ندارید؟ در حالی كه شما به راه‌های آسمان، ناآشناترید تا راه‌های زمین».
خداوند ما را راهنمای شما قرار داده است. از ما جدا نشوید.
 


اعتقاد ما درباره‌ی حضرت مهدی موعود(عج)
 


درباره‌ی حضرت امام عصر(عج) آن مقداری كه لازم است معتقد باشیم، این است كه آن حضرت دوازدهمین امام معصوم منصوب از جانب خداست. از مادر متولّد شده و در پناه خدا زنده و از نظرها غایب است و روزی كه خدا بخواهد، ظاهر خواهد شد و عالم را اصلاح خواهد كرد. او صراط مستقیم الی‌الله و امام مفترض‌الطّاعه است و ما در زمان غیبت او وظائفی داریم و باید عمل كنیم تا شرایط ظهورش فراهم گردد. فرموده‌اند: تا حدّاقل ٣١٣ نفر از بندگان صالح و مخلص جمع نشوند، او ظهور نخواهد كرد! البتّه روشن است كه این ٣١٣ نفر، افراد عادی نیستند. هر كدام باید بتوانند مملكتی را اداره كنند. آن هم افرادی كاملاً مطیع فرمان؛ از قبیل هارون مكّی.
 


اخلاص و ارادت هارون مكّی به امام صادق(ع)

 
 
وقتی سهل بن حسن از خراسان خدمت حضرت امام صادق(ع) آمد و گفت: آقا! شما چرا نشسته‌اید و قیام نمی‌كنید و امّت را از دست ظالمان و جبّاران نجات نمی‌دهید در حالی كه جمعیّت‌های فداكارِ جان نثار فراوان دارید. تنها در خراسان، بیش از صد هزار شمشیرزن آماده و گوش به فرمان شما هستند! فرمود: بنشین. بعد، امام، خدمتكار خانه را صدا زد و فرمود: تنور را آتش كن. تنور را روشن كرد و وقتی شعله‌های آتش بالا آمد، امام فرمود: ای خراسانی! برخیز در میان این تنور بنشین. او ترسید و خیال كرد از این‌كه جسارت كرده مستحقّ كیفر شده است. گفت: مولای من! اگر جسارتی كردم؛ عفوم كنید. در همین اثنا، هارون مكّی كه از اصحاب امام بود، در حالی كه كفش خود را با بند انگشتش گرفته بود، وارد شد و گفت: (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللهِ)؛ این سلام به معنای واقعی‌اش بود؛ یعنی، تسلیمم. امام جواب سلام داد و فرمود: هارون! كفش خود را بگذار و در میان این تنور آتش بنشین. او هم بی‌درنگ كفش خود را انداخت و رفت در میان آتش نشست. بعد امام بنا كرد از سهل بن حسن به طور عادی از اوضاع و احوال خراسان سؤال كردن. او جواب می‌داد امّا تمام حواسش پیش آن مرد در میان تنور آتش بود كه آن بیچاره سوخت و امام از اوضاع و احوال خراسان می‌پرسد! پس از لحظاتی امام فرمود: برخیز و ببین او چه وضعی دارد؟ با عجله از جا برخاست و نگاه كرد، دید او چهار زانو در وسط آتش نشسته و شعله‌های آتش از اطراف او بالا می‌آید، امّا كمترین صدمه‌ای به لباس و بدنش نرسیده است. امام فرمود: ابن‌حسن! در خراسان چند نفر مانند این، مطیعِ فرمان هستند؟ گفت: آقا! یك نفر هم نیست! فرمود: آری! ما خود بهتر می‌دانیم چه وقت باید قیام كنیم.[4]
حالا ما هم با آه و ناله و افغان دعای ندبه می‌خوانیم و می‌گوییم:
(عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُرَی)؛
«خیلی بر من دشوار است ای مولا و آقای من كه همه را ببینم و تو را نبینم».
امّا وقتی آمد، آیا مثل هارون مكّی خواهیم بود كه بی‌معطّلی اطاعت فرمان كنیم؟
 


تحمّل ظهور امام زمان(ع) قابلیت می‌خواهد

 
 
در حالات مرحوم وحید بهبهانی كه از اعاظم علما بوده‌اند، نقل شده كه فرموده است:
اوایل ورود من به كربلا بود. در مسجدی نماز می‌خواندم. روزی در اثنای صحبت در منبر، سخن از غیبت امام زمان پیش آمد و گفتم: غیبت ایشان از الطاف و عنایات بزرگ خداست. اما اگر الآن می‌آمد، تاب تحمّل او را نداشتیم. این را كه گفتم، دیدم مردم به هم نگاه كردند و گفتند: معلوم می‌شود این مرد راضی نیست امام بیاید كه مبادا بساط ریاستش را برچیند! دیدم كم كم سر و صدا بلند شد. من ترسیدم. از منبر پایین آمدم و عبا را سر كشیده و با عجله از مسجد خارج شده و به خانه رفتم و در را بستم. با خود گفتم: عجب! من چرا این حرف را زدم كه مردم نفهمیدند و خیال كردند من از آمدن امام ناراضی‌ام؟ نشسته بودم كه در زدند. پشت در رفتم و گفتم: كیست؟ گفت: منم. از صدا او را شناختم. از مریدهای پر و پا قرص من بود كه هر روز می‌آمد سجّاده‌ی من را برمی‌داشت باهم به مسجد می‌رفتیم و برمی‌گشتیم. در را باز كردم. با قیافه‌ای خشمگین سجاده را پشت در انداخت و گفت: بردار ای مرتدّ بی‌دین!! ما، نمازهای خود را پشت سر تو باطل كردیم! این را گفت و رفت. من وحشتم بیشتر شد و در را بستم و با حزن و اندوه تمام در خانه نشستم و از غصّه خوابم نمی‌برد. نصف شب گذشته بود كه باز صدای كوبه‌ی در به گوشم رسید. با ترس پشت در رفتم و گفتم: كیست؟ دیدم همان مرد است. امّا خیلی عاجزانه اِلحاح* می‌كند و می‌گوید: آقا ببخشید؛ غلط كردم، آمده‌ام از شما عذرخواهی كنم. وقتی مطمئن شدم كه راست می‌گوید، در را باز كردم. افتاد روی پاهای من و بنا كرد بوسیدن و عذرخواهی نمودن. گفتم: مگر چه شد؟ گفت: وقتی من خوابیدم، در خواب صدای منادی را شنیدم كه می‌گفت: امام ظهور كرده و آماده‌ی قیام است، خیلی خوشحال شدم. با عجله به سوی امام رفتم. تا مرا دید فرمود: بیا كه به وقت آمدی. اوّل به حساب تو برسیم تا نوبت دیگران بشود. آنگاه فرمود: این عبا كه بر دوش داری مال تو نیست و از غاصب خریده‌ای؛ آن را به صاحبش رد كن - چون امام عصر(ع) به واقع حكم می‌كند نه به ظاهر - گفتم: چَشم! عبا را از دوش برداشتم. بعد فرمود: این قبا هم مال تو نیست، به صاحبش برگردان. آن را هم در آوردم. كم‌كم رسید به خانه و فرمود: آن خانه‌ای كه در آن نشسته‌ای، مال تو نیست. آن را غاصبانه به تو فروخته‌اند، به صاحبش رد كن، بعد فرمود: آن زن هم كه در اختیار داری، همسر مشروع تو نیست! خواهر رضاعی تو بوده و اشتباهاً گرفته‌ای. باید از هم جدا شوید. من سخت ناراحت شدم. در همین اثنا پسرم به نام قاسم علی از در وارد شد. تا امام چشمش به او افتاد؛ فرمود: این پسر هم از این زن به دنیا آمده و ولد شبهه است. این شمشیر را بردار و گردنش را بزن. این را كه گفت، من دیگر از كوره در رفتم و با خشم تمام گفتم: به خدا قسم تو سیّد هم نیستی، چه برسد به این‌كه امام باشی!! این را كه گفتم، از شدّت ناراحتی از خواب پریدم و فهمیدم حقّ با شما بوده. ما تاب تحمّل او را نداریم.[5]
 


خودآزمایی

 
 
1- حضرت امام صادق(ع)، صراط دنیا را چه بیان فرمودند؟
2- آن مقداری كه لازم است درباره‌ی حضرت امام عصر(عج) معتقد باشیم، را بیان کنید.
3- مرید مرحوم وحید بهبهانی چگونه متوجه شد که تاب تحمّل ظهور امام زمان(ع) را ندارد؟!
 

پی‌نوشت‌ها


1- کافی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۸۴، حدیث ۹.
2- تفسیر نورالثقلین، جلد ۱، صفحه‌ی ۲۱.
3- کافی، جلد ۱، صفحه‌ی ۱۸۴، حدیث ۱۰.
4- منتهی الآمال، جلد ۲، صفحه‌ی ۹۲.
الحاح: اصرار و پافشاری کردن.
*- الحاح: اصرار و پافشاری کردن.
5- معدن الاسرارِ فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحه‌ی ۹۴.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: