آیا واقعاً ما آمادهی ظهور امام زمان (عج) هستیم؟!
ما هم خیلی ادّعای انتظار داریم و فریاد "یا صاحب الزّمان عجّل علی ظهورك" میكشیم و "منتظران را به لب آمد نفس" میگوییم، ولی میترسیم به ما بگویند: شما دروغ میگویید! آیا این زندگی شما، آمادهی آمدن من است؟ این عروسیهای شما، این ولیمههای پر اسراف و تبذیر شما، مناسب با حضور من است؟ اصلاً شما مرا به مجالس خودتان راه نمیدهید چون میخواهید در شهوتتان آزاد باشید و من را مزاحم خود میبینید و راهم نمیدهید!!
حاصل اینكه ما در شرایط كنونی زمان، نیاز شدید به تحكیم اصول عقاید داریم. مخصوصاً تكیهی دشمن روی مسألهی امامت، بسیار جدّی و عمیق است و میكوشند آن را از طرق مختلف خدشهدار كنند، چون میدانند: امامت كه مخدوش شد، از یك طرف حقایق مربوط به توحید و نبوّت مخدوش خواهد شد و از طرف دیگر روحانیّت كه تنها وسیلهی ارتباط مردم با اهل بیت رسالت است تضعیف گشته و از بین خواهد رفت و همین غایت آمال و آرزوهای دشمن است و لذا اصل اعتقاد به امامت كه درست شد، هم معارف مربوط به توحید و نبوّت و معاد آن چنان كه هست در دلها تحقّق مییابد و هم مسألهی فقاهت در زمان غیبت جایگاه خاصّ خود را به دست آورده و روحانیّت به معنای واقعیاش در میان امّت اسلام مورد تكریم و تجلیل قرار میگیرد.
كدام مرجع، واجد صلاحیّت و شایستهی تقلید است؟
این نكته هم مكرّر عرض شده كه باید در شناختن فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت، دقّت كافی بشود و شرایطی كه از طرف امام معصوم(ع) مقرّر شده رعایت گردد که فرمودهاند:
(فَاَمّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ مُطِیعاً لِاَمْرِ مَوْلاهُ فلِلْعَوامِ اَنْ یقَلِّدُوهُ)؛
تنها فقیه با تقوا و پا روی هوای نفس نهادهی كاملاً تسلیم امر مولا، شایستهی تقلید است و در جملهی آخر هم فرمودهاند:
(ذلِكَ لا یكُونُ اِلاّ بَعْضُ فُقَهاءِ الشِّیعَةِ لا جَمیعُهُمْ)؛[1]
این شرایط در همهی فقها نمیباشد بلكه در بعضی از آنها محقّق میگردد. اوّلاً فقیه شدن بسیار مایه میخواهد. به این سادگی نیست كه هر كس چند سالی درس خوانده و آشنا به اصطلاحات فقهی شد، توانای بر افتاء* باشد و بعد از آن تقوا و ورع، یك شرط مهم و اساسی است كه باید در تقلید رعایت بشود. ممكن است كسی فقیه اعلم باشد امّا دارای ورع و تقوای لازم نباشد. در این صورت تقلید از او جایز نیست. ولی متأسّفانه اكثر مردم متوجّه این حقیقت نیستند. آنها دنبال فتوایی میگردند كه تحت عنوان دین، راه اشباع شهوات را پیش پایشان هموار كرده و آزادشان بگذارد. حالا صاحب آن فتوا هر كه میخواهد باشد. كاری به اعلم و غیر اعلم ندارند و متّقی و غیر متّقی نمیشناسند. همین قدر كه كسی عمّامهای داشته باشد و اسم فقیه و مجتهد و آیةالله هم روی او باشد كافی است. در نتیجه ربا را با فتوا میخورند، رشوه را با فتوا میخورند، بیحجابی را با فتوا ترویج میكنند. قمار با فتوا، ساز و آواز با فتوا، رقص و لهو و لعب با فتوا. آری؛ آنچه مسلّم است این است كه اصالت شهوت در زندگی مردم حاكم است و میخواهند دین و فقیه و مجتهد و فتوا را هم به استخدام شهوت درآورند.
و لذا باید به بعضی از آقایان فقها متواضعانه تذكّر داد كه: ای بزرگواران! بسیاری از این مردم كه برای گرفتن فتوا به سراغ شما میآیند، برای اصلاح دینشان نیست بلكه برای ارضای تمنیّات نفسانیشان است و میخواهند با فتوای شما رنگ دین به زندگی شهوت آلودشان بزنند و در لفّافهی دین، بیدینی كنند و شما را هم كه راه بیدینی را تحت عنوان دین برایشان هموار كردهاید، به عنوان فقیه نوگرا و روشنفكر و آشنا به وضع زمان، در میان مردم معرّفی كنند. در این موارد است كه فرمودهاند:
(اُهْرُبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَكَ مِنَ الْأسَدِ وَ لا تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْراً...)؛[2]
«از فتوا دادن بگریز؛ آنچنان كه از شیر و گرگ میگریزی، گردن خود را پل برای مردم قرار نده [كه تو را راه جهنّم رفتن خود قرار بدهند]...».
كمكم فقها را به دو گروه نوگرا و سنّتگرا تقسیم میكنند و آنگاه با شیطنت خاصّی از طریق روزنامهها و مجلاّت به ترویج و تبلیغ فقیه به اصطلاح نوگرای خود میپردازند و ضمن ایجاد اختلاف میان فقها، مبانی فقه را سست و متزلزل نشان داده و از این راه، ضربهی بسیار خطرناكی به اساس فقاهت و قهراً به اساس دیانت وارد میآورند. این كلام خدا را به گوش دل بشنویم:
﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْاَخْسَرِینَ أعْمالاً*الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً*اُولئِكَ الَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أعْمالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً*ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیاتِی وَ رُسُلِی هُزُواً﴾؛[3]
«بگو آیا به شما خبر دهم كه زیانكارترین مردم كیانند.آنها كه سعی و تلاششان در زندگی دنیا به گمراهی كشیده است و با این حال گمان میكنند كه آنها كار نیك انجام میدهند. آنها كسانی هستند كه به آیات پروردگارشان و لقای او كافر شدهاند و به همین جهت اعمالشان بیاثر گشته است و روز قیامت میزانی برای آنها برقرار نخواهیم كرد. اینان كیفرشان دوزخ است بدان سبب كه كافر شدهاند و آیات من و رسولانم را به استهزا گرفتهاند».
خلاصه! حساب و كتابی در كار است و كیفر و پاداشی برقرار.
(اِنَّهُ لَیسَ لِاَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ اِلاّ الْجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها اِلاّ بِها)؛[4]
خود را ارزان نفروشید و خدا را با دنیا معاوضه نكنید.
﴿وَلَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الْاَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ﴾؛[5]
در مباحث گذشته بیان شد كه اگر انسان به این حقیقت توجّه كند كه مسافر است و رو به مقصدی بسیار بزرگ و حیاتی میرود و آن (لقاء الله) و تقرّب جوهری به كمال لایتناهی است، همچنین توجّه كند كه در مسیر خود به سوی آن مقصد، مزاحمات، مشكلات، موانع، گمگشتگیها و راهزنیها فراوان است و شیطان، این دشمن آشكار انسان، برای اغوای آدمیان، دامها و كمندها سر راهشان نهاده و گفته است:
﴿...لَاقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِیمَ*ثُمَّ لإتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أیدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أیمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ...﴾؛[6]
«...از چپ و راست و از پیش رو و پشت سرشان میآیم و از صراط مستقیم منحرفشان میسازم...».
هدایت خواهی و امامجویی ضرورت فطری هر انسان
آری! انسان با توجّه به این دو حقیقت، قهراً احساس میكند كه شدیداً نیاز به هدایت و راهنما دارد و اگر هدایت نشود، به هلاك ابدی میافتد. این مطلب با توضیحات، در گذشته بیان شد، حال در تعقیب و تأكید همان مطلب عرض میشود:
از جمله تقاضاهای فطری و خواستههای درونی انسان؛ هدایت خواهی، پیشوا طلبی و به اصطلاح شرعی خودمان، «امام جویی» است. همانگونه كه انسان بر اساس فطرت و سرشتش یا غریزه و طبیعتش، حالت آب طلبی و غذا خواهی دارد و اگر به آن نرسد، میمیرد، در فطرت و سرشت انسانیاش نیز حالت امامطلبی دارد و اگر به او نرسد، به هلاك ابدی میافتد.
تاریخ زندگی بشر، نشان میدهد كه بشر در تمام اعصار و ادوار، تحت هر گونه شرایط و اوضاع و احوالی كه بوده است، در جستجوی یك انسان كامل بوده كه رشتهی تبعیّت از او را به گردن خود بیفكند و نقایص و كمبودهای حیاتی خویش را با پیروی از او تكمیل نماید. هر چند در همین راه، غالباً خطای در تطبیق كرده؛ یعنی، ناقص را كامل انگاشته، نقص را كمال تصوّر كرده و دنبالش رفته و به گمراهی افتاده است؛ همانگونه كه در مسیر خداجویی و معبود طلبی كه از فطرتش نشأت میگیرد، دچار خطای در تطبیق گشته و به بتپرستی افتاده است! ماه و خورشید و ستارگان، گاو و گوساله و آتش و دریا را خدا انگاشته و به پرستش آنها پرداخته است. در مسیر كامل طلبی و امام جویی نیز این چنین انحرافی پیش آمده و ناقصها را كامل پنداشته و رشتهی سر سپردگی به آنها را به گردن افكنده و در ظلمات هلاكت بار اتّباع از «پیر طریقت» و «مرشد» و «قطب» افتاده است.
بنابراین اساس میگوییم: مسألهی امام جویی، فطری است؛ همانگونه كه خداجویی، فطری است. امّا برای اینكه فطرت، خطا در تطبیق نكند و به اشتباه نرود، خداوند حكیم، عقل را كنار فطرت نشانده و او را ناظر كار قرار داده است و لذا عقل میگوید: آن كسی را كه به عنوان كاملِ قابل اتبّاع و هادی راه انتخاب میكنی، باید دارای این دو صفت باشد: هم بصیر و راهشناس باشد و هم امین و خیرخواه.
همانطور كه در خداجویی و معبودطلبی نیز همین نظر را میدهد و میگوید: آن كه دنبالش میگردی تا معبود تو باشد و از تو رفع نیازمندیها بنماید، زمین و آسمان و ماه و خورشید و گوساله و گاو نیست. او وجود لایتناهای در كمال است، صَمَد است و نیازمند به خارج از ذات خود نیست. در اینجا هم میگوید: آن انسان كامل كه دنبالش میگردی تا رشتهی تبعیّت از او را به گردن بیفكنی و با هدایت او به مقصد اعلا نائل گردی، باید دارای این دو صفت بصیرت و امانت باشد. هم راه را به اشتباه نرود و هم خودخواه و منفعت طلب نباشد. آدمی كه زمینهی جهل و خیانت در وجودش هست، صلاحیّت هدایت ندارد و این همان عنصر عصمت است كه ما شرط نبوّت و امامت میدانیم و میگوییم: پیامبر و امام باید معصوم باشند. بنابراین لزوم امامت، حكم فطرت است و لزوم عصمت، حكم عقل است.
فطرت در رتبه، متقدّم بر عقل است. آنجا كه فطرت حاكم است، هنوز نور عقل آنجا نتابیده است. كودك نوزاد كه تازه از مادر متولّد شده، احساس گرسنگی كرده، گریه میكند و شیر میطلبد. این شیر طلبی، حكم عقل نیست؛ چون هنوز نور عقل در او تجلّی نكرده است. این همان تقاضای فطرت یا غریزه و طبیعت است كه احساس یا وجدانِ نیاز میكند و فریاد میزند. آدم گرسنه و تشنه كه دنبال نان و آب میرود، به حكم عقل نمیرود؛ بلكه به حكم فطرت یا غریزه و طبیعت است كه گرسنه دنبال غذا میگردد و تشنه دنبال آب، منتهی اگر عقل هدایتش نكند، سراغ غذاهای مضرّ و مفسد میرود و به هلاكت میافتد. امام طلبی نیز پیش از اینكه حكم عقل صادر شود، تابع حكم فطرت است. آنگاه عقل در رتبهی متأخّر* از فطرت، حكمِ لزومِ عصمت را صادر میكند. در نتیجه عقل و فطرت؛ دست به دست میدهند و لزوم امام معصوم را اثبات میكنند كه باید در زندگی بشر، امام معصوم مُطاع* و مُتَّبَع* باشد. همانگونه كه باید خدای كاملِ مطلق، معبود بشر باشد.
خودآزمایی
1- غایت آمال و آرزوهای دشمن چیست؟
2- شرایطی كه از طرف امام معصوم(ع) مقرّر شده و باید در شناختن فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت رعایت گردد را بیان کنید.
3- آن كسی را كه به عنوان كاملِ قابل اتبّاع و هادی راه انتخاب میكنیم، باید دارای چه صفتاتی باشد؟
پینوشتها
1. وسائل الشیعه، جلد ۲۷، صفحهی ۱۳۱.
* افتاء: فتوا دادن، حکم صادر کردن.
2. مستدرك الوسائل، جلد ١٧، صفحهی ۴۷۴.
3. سورهی کهف، آیات ۱۰۳ تا ۱۰۶.
4. نهجالبلاغهی فیض، حکمت ۴۴۸.
5. سورهی انبیاء، آیهی ۱۰۵.
6. سورهی اعراف، آیات ۱۶ و ۱۷.
* متأخّر: پس مانده، عقب افتاده.
* مُطاع: فرمانروا.
* مُتَّبِع: کسی که از او پیروی کنند، پیشوا.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی