قوّت قلب امام حسین(ع) در روز عاشورا
از یكی از قاتلانش نقل شده كه گفته است:
«وَ اللهِ ما رَاَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ وَ اَصْحابُهُ اَرْبَطَ جَأشاً من الْحُسَیْن»:
«به خدا قسم من هرگز مصیبت زدهای را قویالقلبتر از حسین ندیدهام كه یاران وفرزندان و برادرانش كشته شده باشند و او همچنان مقاوم در مقابل دشمن ایستاده باشد! جدّاً عجیب و وجودی خارقالعاده است»!
از یك سو طفل شیرخوارش روی دستش تیر میخورد، دست و پا میزند و جان میدهد. او خون گلوی طفل را میگیرد و به آسمان میپاشد! از دیگر سو فرزند جوان هجده سالهاش را قطعهقطعه شده روی زمین میبیند! از طرفی صدای قاسم برادر زادهی عزیزش به گوشش میرسد: یا (عَمّاه اَدرکْنی)؛ عمو جانم مرا دریاب. از دیگر طرف ندای برادر رشیدِ با جان برابرش عبّاس را میشنود (یا اَخاه اَدْرِکْ اَخاکَ)؛ برادرم، برادرت را دریاب.
در تمام این مدّت صدای العطش بچّهها از خیمهها که از سوز تشنگی مینالند دلش را میسوزاند. دشمنان از دیدن این جریانات تعجّب میکردند و به هم میگفتند:
«اُنْظُرُوا اِلَی الْحُسَین لایبالِی بِالْمَوْتِ»؛[1]
حسین را بنگرید! باکی از مرگ ندارد و گویی دم به دم محکمتر و استوارتر میگردد.
لحظاتی رسید که دیگر تنها مانده بود. هم باید لشکر را عقب بزند که هجوم نیاورند و دستگیرش نکنند و هم باید مراقب خیمهگاه باشد که اهل حرم آسیب نبینند. حمله به لشکر میبرد و آنها را از خود دور میکرد و برمیگشت. در نقطهای که میتوانست خیمهها را ببیند میایستاد و نگاه به خیمهگاه میکرد و با صدای بلند میگفت:
(لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله)؛
که اهل حرم صدایش را بشنوند و بدانند هنوز زنده است.
آخرین ملاقات سیّدالشهداء(ع)
عاقبت خسته شد. دید دیگر توانایی حمله و رجعت مکرّر را ندارد. یک حملهی ممتد به لشکر برد و آنها را تا فاصلهی دوری عقب زد و برای وداع آخر به خیمهگاه آمد. از اسب پیاده شد داخل خیمهی فرزند بیمارش، زینالعابدین(ع) رفت و کنار بسترش نشست و وصیّتهایی کرد.
خم شد پیشانی فرزندش را بوسید و از جا برخاست سوار بر اسب شد و برای آخرین بار رو به اهل حرم کرد و گفت:
«عَلَیكُنَّ مِنِّی السَّلامُ»؛
خداحافظ همهی شما باشد؛ من هم رفتم. رفت و دیگر برنگشت تا صدای اسب بیصاحبش گوش خواهران و دخترانش رسید از خیمهها بیرون دویدند...
صلّی الله علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک؛
مکتب انسانساز عاشورا
ما همانگونه که به موضوع عزاداری امام سیّدالشهداء(ع) همّت میگماریم که بسیار لازم است و مایهی سعادت هر دو جهانی ماست؛ اگر تأمّل کنیم و بیندیشیم، مسلّم باور خواهیم کرد که درس گرفتن از «مکتب عاشورا» به مراتب بالاتر و لازمتر از عزاداری تنهاست و عزاداری واقعی هم مولود درس گرفتن از مکتب انسانساز عاشوراست.
اگر عاشورا با دیدهی تحلیلی بنگریم؛ میبینیم مدرسه است، دارالّتعلیم و دارالّتربیه است. درس ایمان و اخلاص میدهد. درس صبر و تحمّلِ انحای شداید در راه رسیدن به هدف و مقصد اَعلای انسانی میدهد. عاشورا، هم موقعیّت بسیار عظیم «دین» را در «عالم انسان» نشان میدهد و هم موقعیّت بسیار اَهَمّ و اعظم وجود اقدس امام(ع) را در عالم اسلام مشخّص میسازد.
میتوان گفت: از جمله مراتب قصور یا تقصیری که دربارهی امامان داریم این است که ما خیال میکنیم وظیفهی ما نسبت به آن بزرگواران تنها تشکیل مجالس، برای ذکر فضایل و مناقبشان در ایّام ولادت آن عزیزان و ذکر مصائب در ایّام شهادتشان میباشد و بس! در ولادتشان جشن میگیریم و چراغانی میکنیم و شیرینی میخوریم. در شهادتشان لباس سیاه میپوشیم و سینه میزنیم و گریه میکنیم و ... حال آنکه این کارها در عین حال که از باب تعظیم شعائر بسیار خوب است و در صورت اخلاص در عمل ثواب هم دارد ولی وظیفهی اصلی نمیباشد و انجام آن برای تحصیل سعادت کافی نیست بلکه ذکر فضایل و مناقب برای این است که آن برگزیدگان خدا را به داشتن کمالات انسانی و الهی در حدّ امکان بشناسیم و از طریق این معرفت به آنها محبّت پیدا کنیم و بر اثر محبّت، در زندگی تابعشان باشیم. معرفت و محبّت و سپس تبعیّت، مقصود اصلی از ذکر فضایل و مناقب است که خدا فرموده:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»؛[2]
«همانا رسول خدا برای شما نیکوترین سرمشق است...».
وظیفهی شما در مورد رسول خدا تأسّی نیکو است که در تمام شؤون زندگی، از اخلاق و اعمال او تبعیّت کنید.
هدف اصلی از مجالس امام حسین(ع)
مقصود از ذکر مصائب هم این است که ما بیندیشیم آن مصیبتها که بر آن عزیزان خدا وارد کردهاند، ما آنگونه مصائب را بر آنها وارد نکنیم و دردناکشان نسازیم و خوب میدانیم که امام حسین(ع) آن درد و زجری که از بیدینی مردم میکشید، از ضربات نیزه و شمشیر شمر و سنان و خولی و ... نکشید و لذا میفرمود:
«اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یتَناهَی عَنْهُ»؛[3]
«آیا نمیبینید که به حقّ عمل نمیشود و از باطل خودداری نمیگردد»؟!
حال اگر ما نیز عامل به حقّ و مُنتَهی از باطل نباشیم براساس این گفتار، آن امام محبوب را آزرده و دردناک کردهایم!
ما مجالسی را که به نام امام حسین(ع) تشکیل میدهیم، مجلس توسّل مینامیم و توسّل را هم به معنای ذکر مصیبت کردن و گریستن میشناسیم و حال آنکه معنای توسّل این نیست! توسّل یعنی چیزی را وسیله قراردادن برای رسیدن به چیز دیگر. یعنی مقصد و هدف دیگری در کار است و برای رسیدن به آن هدف، وسیلهای به کار میبریم.
ما میخواهیم شرکت در مجلس امام حسین(ع) و گریه بر مصائب آن حضرت را وسیلهای قرار دهیم تا اوّلاً او را به عنوان امام به معنای واقعیش بشناسیم و آنگاه از هدف و مقصدی که از نهضتش داشته است آگاه گردیم و بفهمیم منطقش چه بوده است و از مردم زمانش چه میخواسته که نپذیرفتهاند و عاقبت او را کشتهاند! این حقیقت را خوب بفهمیم و مراقب باشیم که از نظر فکر و عمل در صف دشمنان آن حضرت قرار نگیریم! این، معنای توسّل است؛ ولی ما این کار را نمیکنیم بلکه ما شرکت در این مجالس و گریه بر امام حسین(ع) را هدف قرار دادهایم نه وسیله! و لذا اگر مجلسی با شور و اشک و آه و ناله وافغان پایان پذیرد آن مجلس را مجلس موفّق به حساب میآوریم و اگر در آن مجلس شرکت داشتهایم گویی به هدف رسیدهایم و اصلاً به تحوّل اخلاقی و عملی که هدف اصلی از شرکت در این مجالس میباشد توجّه نمیکنیم و از این جهت در خود کمبودی نمیبینیم و این معنای هدف قراردادن وسیله است و ضدّ معنای توسّل است.
زیارت عاشورا، عامل مبارزه با ظالمان زمان
ما خواندن زیارت عاشورا را هدف میدانیم و با خواندن آن مخصوصاً اگر با صد لَعن و صد سلام و در یک اربعین باشد، خود را عامل به وظیفهی مطلوب از آن زیارت به حساب میآوریم در صورتی که زیارت عاشورا وسیله است و میخواهد در مقابل ظالمان و جبّاران، انسانهایی مبارز و مقاوم بسازد و نه صرفاً افرادی نوحهسرا و تسلیم در برابر ستمگران! مگر در آن زیارت نمیخوانیم:
«فَاسْأَلُ اللهَ الَّذِی اَكْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِیاءِكُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراءَةَ مِنْ اَعْداءِكُمْ»؛
«از خدا میخواهم که مرا به سبب معرفت شما و معرفت دوستان شما، گرامی داشته و به من برائت و بیزاری جستن از دشمنان شما را روزی فرماید».
برائت از دشمنان اهل بیت(ع) هدفی است که باید در زندگی امّتی که با زیارت عاشورا سروکار دارد ظاهر شود. آن هم برائت فکری و قلبی و عملی و نه تنها لفظی و ذهنی که اثری ندارد. آیا ما از خواندن زیارت عاشورا این هدف را میطلبیم و تعقیب میکنیم یا تنها آن را میخوانیم و همان خواندن را، هدف میدانیم و جز آن مطلوبی نداریم؟!
آیا مقصود از اعدای اهل بیت(ع) تنها یزید و ابنزیاد و شمر هزار و چهارصد سال پیش است. آری ما هم موظّفیم آنها را لعنت کنیم و از خدا بخواهیم عذابشان را افزون کند! ولی آیا جز آنها دشمنی برای اهل بیت رسول(ع) در دنیای کنونی نیست؟! و حال آنکه در همان زیارت میخوانیم:
«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ»؛
و با این جمله اقرار میکنیم که محمد و آل محمد(ع) علاوه بر ظالم اوّل، دشمنان دیگری دارند که در هر زمان در پی ظالم اوّل میروند و طرز تفکّر او و کار او را ادامه میدهند و ما موظّفیم عملاً از آنها بیزاری جوییم و همانگونه که از خدا برای ظالمان اوّل، عمیقترین دَرَکات جهنّم را میطلبیم برای ظالمان تابع آنها نیز مطرودیّت از رحمت خدا را بطلبیم و عملاً برای طرد آنان از جوّ زندگی خود، دست به کار بشویم و تنها به لعنت لفظی و آرزوی نابودی آنان در قلب خویش اکتفا نکنیم. فرضاً بر اثر لعنتهای شبانهروزی ما در زیارت عاشورا علیالدّوام بر عذاب آل ابیسفیان و آلزیاد و آلمروان افزوده میشود و تا اعماق جهنّم سقوط کنند (و اِنشاءالله که چنین نیز هست و ما هم موظّف به لعنت بر آنها هستیم) امّا آیا تنها لعنت بر آنها تکلیف را از گردن ما برمیدارد و دیگر ما نسبت به یزیدمنشان زمان خود وظیفهای نداریم؟ آیا اینان مصداق (وَ آخِرَ تابعٍ لَهُ عَلی ذِلک) نیستند که زیارت عاشورا دستور لعن بر آنها را میدهد؟ آیا مقصود از لعن همان لعن لفظی و آرزوی قلبی است یا هدف اعتراض و اظهار تنفّر و قیام در مقابل ستمگران زمان است؟!
خودآزمایی
1- اگر عاشورا با دیدهی تحلیلی بنگریم، چه درسهاییفرا میگیریم؟
2- ذکر فضایل و مناقب برای چیست؟
3- معنای واقعی توسّل (بر امام حسین(ع)) چیست؟
[1]. بحارالانوار، جلد ۴۴، صفحهی ۲۹۷.
[2]. سورهی احزاب، آیهی ۲۱.
[3]. نفسالمهموم، صفحهی ۱۱۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی