زیارت عاشورا، نمایشگر قیام علیه یزیدیان
زیارت عاشورا در هر زمانی نمایشگر نهضت و قیام حسینی علیه یزیدیان است و میخواهد در مکتب خویش امّتی معترض به راه و رسم پیروان آل ابیسفیان بپروراند که مجال رشد و نموّ به طرز تفکّر شیطانیِ آلزیاد و آلمروان ندهند! وگرنه بدن آن جرثومههای فساد هزار و چهارصد سال پیش پوسیده و نابود شده است. امام حسین(ع) هم نفرمود شخص یزید طرف من است بلکه فرمود:
اگر آدمی مثل یزید [و دارندهی فکری همچون فکر یزید] بر امّت اسلامی حاکم شود فاتحهی اسلام خوانده میشود[1]و این اختصاص به زمان امام حسین(ع) ندارد.
در هر زمانی ممکن است چنین فکری بهوجود آید و لذا در هر زمانی باید عاشورایی بهوجود آید و زیارت عاشورا به همان معنا که گفتیم خوانده شود نه به معنایی که ما میخوانیم. ما سالها در مساجد و منازل، زیارت عاشورا را میخواندیم و جبّاران نیز با آسودگی خاطر بر ما حکومت میکردند و از هیچگونه ظلم و ستمی بر ما دریغ نمیکردند و دین و دنیای ما را به تباهی میکشیدند چون ما خواندن زیارت عاشورا را هدف قرار داده بودیم و جز خواندن آن، گویی مطلوب گمشدهای نداشتیم که برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنیم. در صورتی که زیارت عاشورا وسیلهای است برای پرورش روح معترض و منتقد از حکومتهای جبّار در هر زمان، نه وسیلهای برای ثواب بردن و با بیتفاوتی از کنار حکومتهای طاغوتی گذشتن و تنها به ارواح پلید طاغوتهای هزار و چهارصد سال پیش لعنت فرستادن و وظیفهی خود را تمامشده دانستن!!
تحریک عقول مقدّم بر تحریک احساسات
البتّه ما موظّفیم در شبانهروز، هزاران لعنت و نفرت، نثار آن ارواج خبیث و پلید و بنیانگذاران اساس ظلم بر آل رسول(ع) بنماییم و بدانیم که اوّلین مؤسّس این اساس، سقیفهی بنیساعده بوده است و نخستین محصول آن، حکومت جائرانهی آن دو نفر که همهی ما آنها را میشناسیم و واقعهی کربلا نیز مولودِ شوم همان حکومت غاصبانه است! امّا معالوصف باز تکرار میکنیم که لَعْن بر آل ابیسفیان و آلزیاد و آلمروان و ... اگرچه طبق زیارت عاشورا وظیفهی لازم است امّا وظیفهی کافی نیست زیرا پیام زیارت عاشورا اظهار تنفّر از همهی طاغوتها در همهی زمانهاست و زیارت عاشورا وسیله است نه هدف! نکتهی دیگری نیز که تذکّر آن لازم است این که در بیشتر مجالس حضرت سیّدالشهداء(ع) تحریک احساسات و عواطف بیش از تحریک عقول مورد توجّه قرار میگیرد. در صورتی که از نظر قرآنکریم آنچه در درجهی اوّل اهمّیّت است؛ موضوع تحکیم عقاید و تهذیب اخلاق و تنظیم و اصلاح اعمال است که براساس رشد عقل انجام میشود. تحریک عواطف نیز اگر توأم با رشد عقلی باشد داری ارزش بسیار بزرگی است و روح آدمی را به نحوی عجیب تلطیف میکند و او را به عالم بالا صعود میدهد و با مقام پاک و بلند ولایت مرتبط میسازد.
آن اشکی که از چشم یک انسان عارف به مقام والای امام و مُحلّی* به فضایل اخلاق ریخته میشود، هر قطرهاش پردهها و حجابهایی را از صفحهی قلب برمیدارد و دریاهایی از آتش را خاموش میسازد.
تحکیم مبانی اعتقادی در سایهی تحرّک عاطفه و عقل
عاطفه، در مسیر حرکت انسان به سوی سعادت جاودان، نقش بزرگی ایفا میکند به شرط اینکه آن راه را با راهنمایی عقلِ رشید بپیماید. میتوان گفت: یکی از رموز جاودانگیِ نهضت عاشورا این است که عواطف را تحریک میکند و در دلها شور و هیجان به وجود میآورد.
مادر! میوهی دلش را کفنپوش کند و به میدان جنگ بفرستد و پس از لحظاتی سرِ بریدهی پسر را به سمت مادر بیفکنند و او به جای اینکه آن را به سینهاش چسبانده آه و ناله سر بدهد، با دو دست خود برداشته و به سوی دشمن پرتاب کند! آدم لب تشنه و دلسوختهای در شدّت حرارت سوزان آفتاب و در حال خونریزی از زخمهای فراوان، خود را به لب آب برساند و بیاختیار دستها را پر از آب کرده به نزدیکی لبها بیاورد که بنوشد:
«فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْن»؛
[دفعتاً] به یادیش بیاید که برادرش حسین [و کودکان او] تشنهاند. آب روی آب بریزد و کنار آب روان، تشنه جان بدهد! این صحنههاست که تا آخرین روز دنیا دلها را میلرزاند و چشمها را میگریاند ولی معالوصف این تحریک عاطفه اگر با تحریک عقل قرین نشود، از افکار، دفع شبهه نمیکند و در امر هدایت انسان، بقا و ثباتی نمییابد و عیجب اینکه حتّی بعضی از افراد به اصطلاح تحصیلکرده میپرسند: آیا از نظر شما کار امام حسین کار عقلایی بوده است که خودش را به دامن آنچنان بلایی بیفکند که هم خود و فرزندانش کشته شوند و هم زنان و کودکانش به دست دشمنان اسیر گردند؟! این کار (العیاذبالله) اوّلاً خلاف عقل است و ثانیاً خلاف گفتهی قرآن است که میفرماید:
«...لا تُلْقُوا بِأيْدِيكُمْ إلَى التَّهْلُكَةِ...»؛[2]
«...خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیفکنید...».
پاسخ به یک شبههی اعتقادی!
اینگونه شباهت از آن نظر پیدا میشود که معنای دین و حقیقت آن را نفهمیدهاند و به معنای امام و موقعیّت او در عالم انسان پی نبردهاند. ما میپرسیم: آیا حکم عقل این نیست که انسان باید کالای کمارزش را فدای کالای پرارزش کند؟ اگر امر، دائر بر این شد که یا ده میلیون تومان پول بدهید یا یک خانهی دویست میلیونی شما را بگیرند؛ بدیهی است که پول را میدهید و خانه را نگه میدارید و اگر طوری شد که یا خانه را بدهید یا خودتان کشته شوید، باز خانه را میدهید و جان خود را حفظ میکنید.
حال اگر کالایی به مراتب گرانبهاتر از جان شناختید، آیا حکم عقل این نیست که جان را بدهید و آن کالای عالیتر را نگه دارید؟ اینجا جای تفکّر و درک و فهم است که انسان باید بیندیشد و این حقیقت را دریابد که زندگی دنیوی یک حیاتِ موقّتِ پایانپذیر است و پس از مرگ و بیرونرفتن از دنیا؛ حیات ابدی و زندگی جاودانی انسان آغاز میگردد و خوشی آن حیات، در دنیا و از طریق دین باید تأمین بشود. پس دین و آیین آسمانی اسلام تنها سرمایهی حیات ابدی انسان در عالم پس از مرگ است. حال از عقل میپرسیم: آیا دل به این حیات موقّت در دنیا ببندیم و پس از مرگ گرفتار عذاب دائم بشویم یا در راه حفظ دین که سرمایهی حیات ابدی ماست، دل از این حیات موقّت برکنیم و پس از مرگ، به حیات ابدی و سعادت جاودان نائل گردیم؟ بدیهی است که عقل سلیم میگوید: حیات موقّت را بده و حیات مؤبّد* را به دست آور. این جملهی پرنور را که همین حکم عقل را تأیید میکند از مولایمان امام امیرالمؤمنین(ع) بشنویم:
«إذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَكُم دُونَ اَنْفُسِكُم وَ اِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا اَنْفُسَكُمْ دُونَ دينِكُم»؛
«وقتی بلایی پیش آمد [که یا باید مال بدهید یا جان] مالتان را فدای جانتان قرار دهید و اگر حادثهای پیش آمد [که یا باید جان بدهید یا دین] جانتان را فدای دینتان کنید».
«وَ اعْلَمُوا اَنَّ الْهالِكَ مَنْ هَلَكَ دينُهُ وَ الْحَريبُ مَنْ حُرِبَ دینُهُ»؛[3]
«و بدانید که تباهشده کسی است که دینش تباه شده و غارتزده کسی است که دینش به غارت رفته است».
مشکل اصلی بسیاری از ما همین است که حقیقت انسان و حیات انسانی را نشناختهایم و نفهمیدهایم که انسان کیست و حیات انسانی چیست؟ انسان آن موجود متفکّر عاقلی است که مبدأ و منتهای عالم را شناخته و باور کرده که حیات حقیقی او پس از مرگ آغاز میشود و راه رسیدن به آن حیات حقیقی ابدی نیز جز تبعیّت از دستورات دین نمیباشد و لذا به حکم عقل «انسان عاقل» کسی است که حیات موقّت و زودگذر دنیوی را فدای حیات ابدی و پایانناپذیر اخروی کند؛ یعنی همان کار را که امام حسین(ع) و یاران وفادارش کردهاند. از این رو آن حضرت فرموده است:
«فَاِنّی لا اَرَی الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً وَ لا الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً»؛[4]
«حقیقت آنکه، من مرگ [در راه حفظ اساس دین] را جز سعادت و خوشبختی نمیبینم و زندگی با ستمگران را جز ملامت و افسردگی نمییابم».
این معنای رشد عقلی است که ما باید از عاشورا و عزاداریهای خود تحصیل کنیم وگرنه اینگونه عزاداریها، تحریک احساس زودگذری بیش نخواهد بود و نتیجهی عقلانی ارزشمندی نخواهد داشت.
بیاثر بودن تحریک عاطفه و ضرورت رشد عقلی
در سورهی مبارکهی انعام میخوانیم:
«وَ لَوْ تَرَى إذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»؛[5]
«اگر ببینی آن هنگامی را که آنان [مجرمان و تبهکاران] را در برابر آتش نگه داشتهاند [چه وضع و حالی دارند] میگویند ای کاش ما [به دنیا] باز میگشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از مؤمنان میشدیم».
یعنی آن روز میفهمند که عالم دیگر و حیات دیگری در کار بوده و آنها با بیاعتنایی از آن گذشته و الان دچار عاقبت شومی گشتهاند! آنها آرزوی بازگشت به دنیا و جبران گذشته مینمایند امّا خدا میفرماید:
«بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ...»؛[6]
«این آرزو برای این است که آنچه از افکار و نیّات شوم خویش که در دنیا پنهان میکردند [در کنار آتش جهنّم] برای آنها آشکار شده است [و تنبّه کاذبی پیدا کرده و اظهار ندامت میکنند] ...».
ولی این ندامت، ندامت ریشهدار و پابرجایی نیست تحریک احساس زودگذری است و به محض تغییر اوضاع و شرایط، دگرگون شده باز به حال اوّل برمیگردد و لذا میفرماید:
«... وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إنَّهُمْ لَكاذِبُونَ»؛[7]
«...اینان اگر به فرضِ محال، به دنیا برگردند [با آنکه جهنّم را دیدهاند] باز به سراغ همان کارهایی میروند که از آن نهی شده بودند. آری؛ اینان دروغگویانند».
این دو آیهی کریمه، این حقیقت را به خوبی نشان میدهند که موضوع تحریک عاطفه و احساس، آدمی را به رشد عقلی و ثبات روحی نمیرساند و او در صرات مستقیم حقّ، ثابت و پابرجا نگه نمیدارد. آن فریاد «یا لَیتَنا نُرَدُّ ولا نُکذِّب» که دوزخیان میکِشند از روی تحریک احساس است نه از روی تحریک عقل و انقلاب جان! شرارهی آتش دیده و نعرهی جهنّم را شنیدهاند و احساسشان تحریک شده است. فریاد میکشند که ما را از اینجا بیرون ببرید، دیگر آن کارها که میکردیم نمیکنیم... امّا عقلشان همچنان مرده و قلبشان قسی* است! به همین جهت اگر به دنیا برگردند باز با همان عقل مرده و قلب قسی برمیگردند و منظرهی رعبانگیز جهنّم هم پس از مدّتی، از احساسشان دورگشته فراموششان میشود و مجدّداً همان اخلاق و اعمال شیطانی از نفس پلیدشان تراوش میکند! این گفتار خداست که سرشت مخلوق خودش را نشان میدهد. شما ملاحظه میکنید در شبهای قدر ماه مبارک رمضان مردمی در مسجد چراغها را خاموش کرده و قرآنها را روی سر نهادهاند و فریاد «بک یاالله» شان در و دیوار را میلرزاند! اشک و آه و ناله و افغان سر داده غلغلهای به راه انداختهاند؛ کاروان توّابین از زمین به سوی آسمان حرکت کرده و با حال توبه و انابه و استغفار رو به خدا میروند. طبیعی است که هر که آن صحنه را ببیند میگوید: دیگر این مردم اصلاح شدند؛ و به راه خدا آمدند و دیگر ممکن نیست راه خطا بروند. ولی یاللعجب که میبینیم از فردا همان آش و همان کاسه و همان مردمند!! اصلاً تکان نخوردهاند! چرا؟! چون صحنهی دیشب صحنهی تحریک احساسات بود نه تحریک افکار و عقول؛ اشک و آهی بوده است زودگذر!
همهساله روز عاشورا چه غوغایی برپا میشود! همه جای کشور را شور و هیجان و اشک و آه و ناله پر میکند (که بسیار خوب و لازم است و بلکه بیمهکنندهی این کشور همان فریادهای «یا حسین» است که از عمق جان مردم برمیخیزد) هر بینندهی آن صحنههای پرشور، اطمینان پیدا میکند که حتماً آن مردم از افکار و اخلاق یزیدی (که این همه اظهار تنفّر و انزجار از او و پیروانش میکنند) تبرّی جُسته و کمترین تمایلی به آن اخلاق و اعمال از خود نشان نخواهند داد ولی یاللاسف که میبینیم از فردا همان مردم، با کمال بیپروایی به همان اخلاق و اعمال از دروغ و تدلیس* و رباخواری و کلاهبرداری و ... اقدام میکنند!! آنچنانکه جدّاً مایهی حیرت انسان میشود!! افرادی به مکّه میروند و برمیگردند، قیافههایی به خود میگیرند و سخنانی میگویند که انسان با خود میگوید اینها دیگر نوری گرفتهاند و تحوّل پیدا کردهاند و دیگر ممکن نیست منحرف شوند؛ ولی یاللعجب که پس از چند روز یا چند ماه، همهچیز تمام میشود و میبینیم نه قیافه همان قیافهی مکّهای است و نه سخنان همان سخنان و نه رفتار همان رفتار! عجب! پس چرا چنین شد؟! آری آنجا صحنهی تحریک احساس بود؛ چشم، کعبه را و طوافکنندگان را با پیکرهای کفنپوش میدید و انبوه صفوف نمازگزاران در مسجدالحرام را مشاهده میکرد و گوش، نغمهی پرجاذبهی «لبیک اللّهم لبیک» میشنید... طبعاً حال توجّه به خدا و معنویّت در او به وجود میآمد امّا اکنون که از مکّه برگشته و آن صحنهها از مقابل چشم و گوشش برداشته شده است دوباره به دامن عقل بیخبر و قلب سخت خویش افتاده و همان اخلاق زشت و اعمال ناپسند از وی بروز کرده است که خدا میفرماید:
«... وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛
«...[دوزخیان] اگر به دنیا برگردند، همان زشت کاریها را از سر میگیرند»!
پس وقتي چنين است و كساني كه جهنّم ديدهاند، اگر به دنيا برگردند، جهنّم با آن دهشت و وحشت را از ياد ميبرند، آيا توقّع داريم مكّه و كربلا رفتهها كه به تهران و اصفهان برگردند مكّه و كربلا از يادشان نرود؟! بِكَ يا الله گويان شب قدر كه پاي راديو و تلويزيون نشستند بِكَ يا الله از يادشان نرود؟!
عزاداران و بر سر و سينهزنان روز عاشورا اگر روز يازدهم محرّم معاملهاي پرسود و نامشروع پيش آمد دست از پا خطا نكنند؟ خير؛ اين گفتار عميق و پرمحتواي خداي متعال است كه ميفرمايد:
«...وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»؛
آری! اين حقيقت را بايد بپذيريم كه تحريك عاطفه و احساس و رقّت قلب و اشك چشم كه در مجالس و محافل مذهبي و اماكن مشرّفهي ديني در ما پيدا ميشود در مورد اكثريت مردم يك حال موقّت و زودگذر است و از نظر تربيت روح و پرورش جان، اثر ثابتي ندارد و به عقل و فكر آدم چيزي نميافزايد و لذا همين كه از مجلس تذكّر ساعتي گذشت، ديده ميشود كه باز همان جهل است و همان طغيان و همان عناد!
خودآزمایی
1- پیام زیارت عاشورا چیست؟
2- از نظر قرآنکریم آنچه در درجهی اوّل اهمّیّت قرار دارد، کدام است؟
3- به چه دلیل اگر دوزخیان (مجرمان و تبهکاران) به دنیا برگردند باز همان اخلاق و اعمال شیطانی از نفس پلیدشان تراوش میکند؟
پینوشتها
[1]. نفسالمهموم، صفحهی ۴۳.
* مُحَلّی: آراسته شده.
[2]. سورهی بقره، آیهی ۱۹۵.
* مؤبّد: ابدی، همیشگی، جاودان.
[3]. سفینةالبحار، جلد۱، صفحهی ۴۷۶ (دین).
[4]. نفسالمهموم، صفحهی ۱۱۶.
[5]. سورهی انعام، آیهی ۲۷.
[6]. سورهی انعام، آیهی ۲۸.
[7]. همان.
* قسی: قساوت گرفته و سنگدل.
* تدلیس: فریب دادن.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی