اصلاح مفاسد اخلاقی و اجتماعی در گرو تحریك عقول
بله؛ اگر در این مجالس و محافل، موضوع تحریك عقول، مورد توجّه جدّی قرار گرفت و عقل و فكر مردم نسبت به خداشناسی و پیامبر و امامشناسی و اعتقاد به روز حساب و جزا روشن شد و موقعیّت دین و امام در حیات و سعادت انسان به خوبی معلوم شد و زیان و خسران هلاكت باری كه در اثر محرومیّت از دین و امام گریبانگیر انسان میشود، كاملاً شناخته شد؛ در این موقع ـ اگر ذكر مصیبتی شود و براساس تحریك فكر و عقل، عاطفه هم تحریك گردد و دل رقّت پیدا كند و چشم بگیرد ـ میشود مطمئن شد كه این مجالس، نتیجهی اصلاحی داده و قسمت مهمّی از مفاسد اخلاقی و اجتماعی را برطرف ساخته است؛ وگرنه تا تحریك احساسات است، نتیجهای جز همان شور و غوغای موقّت و اشك و آه زودگذر عائد ما نخواهد شد! از این رو میبینیم قرآن كریم مسألهی تحریك عقول و تنبیه قلوب را هدف و مطلوب اصلی قرار داده مكرّراً میگوید:
«...لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»؛
«...لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛
«إنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ...»؛[1]
«قطعاً از سرگذشت پیشینیان تذكّری است برای كسی كه دارای عقل است...».
«أ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أمْ عَلَى قُلُوبٍ أقْفالُها»؛
«آیا در قرآن تدبّر نمیكنند یا بر قلبهایشان قفل نهاده شده است»؟
خطاب عتابآمیز حضرت زینب(س) به مردم کوفه
ولی ما عملاً روش قرآن را تغییر داده و تنها گریه را جای تفكّر و تعقّل نشاندهایم! این جریان را مكرّر شنیدهایم كه روز دوازدهم محرم سال شصت و یك هجری وقتی اهل بیت امام حسین(ع) را در حال اسارت همراه با سرهای بریدهی بالای نیزهها وارد شهر كوفه كردند غوغا و غلغلهای به وجود آمد. مرد و زن، پیر و جوان ناله و شیون سردادند آن چنان كه زنها موی سر خود را میكَندند و مردها بر سر و صورت خود میزدند. چون اهل كوفه شیعه و دوستدار اهل بیت پیامبر بودند و سالها چهرهی ملكوتی امیرالمؤمنین(ع) را دیده و از مواعظ و نصایح آنحضرت بهرهها برده بودند و در جنگ جمل و صفین و نهروان در ركاب آن امام معصوم فداكاریها كرده بودند امّا زینب كبری(س) وقتی حال مردم كوفه را دید به جای اینكه با آنها همنوا گردد و گریه و اشك و آه آنها را بستاید سخت برآشفت و آنها را با كلمات تند و عتابآمیز خطاب كرد و فرمود:
«یا اَهْلَ الْكُوفَه یا اَهْلَ الْخَتْل وَ الْغَدْر وَ الْخَذْل اَتَبَکون اَجَلْ وَ اللهِ فَابْکُوا فَاِنَّکُمْ احریاء بِاْلبُکاءِ»؛
«ای اهل كوفه، ای مردم مكّار و فریبكار؛ آیا گریه میكنید؟ آری؛ گریه كنید كه شما برای گریه از همه سزاوارترید؛ به بدبختی خویش اشك بریزید».
واقعاً حیرتانگیز است! یك زن اسیر كه زیر بار مصیبتهای سنگین كمرشكن قرار گرفته است، این چنین با قوّت قلب و آرامش نفس سخن میگوید و مردم یك شهر را به باد توبیخ و ملامت گرفته میگوید:
«اِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَتْ غَزلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْكاثاً»؛
مَثَل شما مَثَل آن زن بیخردی است كه رشتههای خود را پس از بافتن گشوده است.
این همه زحمت در پیشبرد دین كشیدید و در جنگهای متعدّد شهیدها دادید؛ اینك همه را به باد فنا دادهاید. ما را یاری نكردید و شد آنچه كه شد و اینك بر ما گریه میكنید!
عقیلهی بنیهاشم(ع) با این بیان نشان داد كه هر گریه و هر اشك و آهی مطلوب خدا نیست! آن گریه و اشكی مطلوب است كه از فكری صحیح و عقلی متین نشأت گرفته و از روی معرفت و شناخت خدا و اولیای خدا تحقّق یابد و با سوختن دل همراه باشد. این گریه و اشك و آه است كه حقّ را زنده میكند و باطل را میمیراند.
عواطف و احساسات لطیف مردم نسبت به امام حسین(ع)
به هر حال این اشك و آه و این گریهها و نالهها كه در ایّام عاشورا و در طول سال از عمق جان مردم برمیخیزد؛ حكایت از عواطف عمیق و احساسات لطیف این مردم نسبت به مولای محبوب و عزیزشان امام حسین(ع) دارد و نشان میدهد كه محبّت امام حسین(ع) واقعاً در دلها نشسته است و هیچ قدرت و هیچ نقشهای نمیتواند این محبّت را از دلها بیرون بكشد و این دلها را از امام حسین(ع) جدا کند و چنانكه قبلاً نیز اشاره كردیم؛ اعتقاد ما این است كه همین ارتباط صمیمانهی این ملّت با اهل بیت پیامبر(ع) است كه سبب بقای امنیّت و عافیت موجود در این مملكت شده است وگرنه روی قانونی كه قرآن نشان داده است و میگوید:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أیْدِی النَّاسِ...»؛[2]
«به سبب اعمال مردم، فساد و تباهی، خشكی و دریا را فرا گرفته است...».
بر اثر این همه فساد و طغیان و عصیان كه از انسان روی زمین به وجود آمده است تا به حال زمین باید اهلش را فرو برده باشد و سیل و صاعقه و زلزله و طوفان ریشهی این موجود مفسد را كَنده باشد ولی دل و مغز شیعیان پاكدل و مجالس و محافلی كه به نام امام حسین(ع) بر پا میشود و اشكهایی كه زیر این پرچم ریخته میشود و فریادهای یا حسین كه از عمق جانها كشیده میشود بدون اغراق برای این مملكت بلكه برای تمام كرهی زمین به منزلهی دستگاه آتش نشانی است كه آبها میپاشد و آتشها را خاموش میكند كه خدا فرموده است:
«...وَ لَوْ لا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرْضُ...»؛[3]
«... و اگر خداوند برخی از مردم را به وسیلهی برخی دیگر دفع نمیكرد، فساد تمام زمین را فرا میگرفت».
شیعیان سپر بلای زمینیان
حضرت امام صادق(ع) ذیل این آیه فرمود:
«فَوَ اللهِ ما نَزَلَتْ اِلاّ فِیكُمْ وَ لا عُنِیَ بِها غَیْرُكُمْ»؛[4]
به خدا قسم این آیه جز دربارهی شما [شیعیان] نازل نشده و غیر شما مقصود خدا نبوده است یعنی سپر بلای زمینیان شما شیعیانید اگر شما و دعاها و تضرّعهای شما نبود و ضجّه و شیونهای عاشورا و اربعین شما نبود و فریادهای یاعلی و یا حسین و یا زهرای شما نبود «لَفَسَدت الاَرْض» زمین یكباره رو به فساد و فنا رفته بود؛ دست شما و دامن اهل بیت رسول خدا نگهبان این زمین است! ما امیدواریم اِنشاءالله خداوند به حرمت امام حسین(ع) این عواطف و احساسات بیشائبهی شیعیان و دوستداران امام را قرین تحوّل عقلی و رشد فكری قرار دهد و ما را با ایمان و یقینی ثابت از دنیا ببرد و در برزخ و محشر نیز مشمول عنایات مولایمان قرار دهد.
حضرت امام حسین(ع) وقتی میخواست از مكّه به سمت كوفه حركت كند، برخی از بزرگان بنیهاشم و دیگران از باب صلاح اندیشی، آنحضرت را از این سفر بر حذر میداشتند از جمله برادرش محمّدبن حنفیه كه میگفت:
برادرم! كوفیان بیوفا هستند؛ دیدی كه با پدر و برادرت چه كردند؟! با تو نیز همانگونه رفتار خواهند كرد؛ از این سفر منصرف شو. فرمود: نه، من باید بروم. اگر بمانم اینجا كشته میشوم و حرمت حرم شكسته میشود و اثری هم نمیبخشد. محمّدبن حنفیه اصرار كرد. امام(ع) فرمود: باشد، باید فكر بكنم! روز هشتم ذیحجّه امام(ع) عزم حركت كرد! ابنحنفیه باخبر شد و با شتاب آمد زمام ناقهی امام(ع) گرفت و گفت: شما به من وعده دادید كه فكری دربارهی این مطلب بفرمایید! فرمود: دیشب كه شما رفتید، جدّم رسول خدا به خوابم آمد و به من فرمود:
«یا حُسَیْن اُخْرُجْ اِلَی الْعِراقِ اِنَّ اللهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلاً»؛
«ای حسین! به سمت عراق برو. خدا خواسته كه تو را كشته ببیند»!
محمّد از تصمیم قطعی امام سخت متأثّر شد و گفت: حالا كه چنین است پس چرا زنان و كودكان را میبرید؟! فرمود: رسول خدا فرموده است:
«اِنَّ الله قَد شاءَ اَنْ یَراهُنَّ سَبایا»؛[5]
«خدا خواسته است آنها را اسیر ببیند».
آثار قیام و اقدام امام حسین(ع)
آری؛ امام(ع) میخواست با كشته شدنش كفر و بیایمانی حاكمان بنیامیّه را برای امّت اسلام آشكار كند و به آنها بفهماند كه «اسلام بنیامیّه» ضدّ «اسلام محمّدی» است و آنها هدفی جز ریشهكن كردن اسلام ندارند.
پیامبر اکرم(ص) امام حسین(ع) را از كودكی با رفتار و گفتارش آن چنان بزرگ و باعظمت معرّفی كرده و گفته بود:
«حُسَیْنٌ مِنّی وَ اَنَا مِنْ حُسَیْنٍ اَحَبَّ اللهُ مَنْ اَحَبَّ حُسَیْنا»؛[6]
«حسین از من است و من از حسینم. خدا دوست دارد كسی را كه حسین را دوست بدارد».
لذا مردم معتقد شده بودند: محبّت به حسین(ع) محبّت به رسولالله(ص) و دشمنی با حسین(ع) دشمنی با رسولالله(ص) است و قاتلان حسین، قاتلان رسولالله(ص) به حساب میآیند و خدا هم فرموده است:
«إنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»؛[7]
«خداوند آزاردهندگان به خدا و رسولش را در دنیا و آخرت لعنت میكند و به آنها وعدهی عذاب خواركننده میدهد».
بدیهی است كسانی كه در دنیا و آخرت ملعون خدا هستند شایستگی حكومت بر امّت اسلامی را ندارند. آری؛ امام حسین(ع) شرایط را طوری دید كه جز با كشته شدن خودش به دست بنیامیّه هیچ راهی برای اثبات كفر آنها وجود ندارد! اگر فرضاً تمام بنیهاشم هم قیام كنند و تمام اهل مدینه هم با آنها همراهی نمایند و یزید را هم از تخت حكومت پایین بكشند یا همه كشته شوند باز هدف اصلی كه اثبات كفر بنیامیّه است تأمین نمیشود. تنها كشته شدن شخص امام حسین(ع) (که در نظر امّت اسلام به منزلهی شخص رسول الله(ص) است) اثبات كنندهی كفر آل ابیسفیان است و لذا ضمن خطابههایش میفرمود:
«اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»؛[8]
من سزاوارترین كس هستم كه برای تغییر دادن و دگرگون ساختن وضع موجود اقدام به قیام كنم و احدی جز من نمیتواند این كار را به عهده بگیرد و با دادن خون قلبش حقیقت اسلام را به جهانیان اعلام نماید. در زیارت اربعینش میخوانیم:
«بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَه»؛[9]
«خدایا! حسین، خون دلش را در راه تو داد تا بندگانت را از بیخبری نسبت به دین نجات دهد و آنها را از حیرت گمراهی برهاند».
اوّلین کار امام حسین(ع) این بود كه خود را برای كشته شدن به دست حاكمان اموی آماده سازد؛ كار دیگرش این بود كه واقعهی هائلهی* شهادت را به گوش همهی امّت اسلامی در تمام شهرهای آن روز (با نبود وسایل ارتباط جمعی و رسانههای عمومی از تلفن، تلگراف، رادیو، تلویزیون، مجله و روزنامه) برساند. این حادثه در روز دهم محرّم سال شصت و یك در بیابان كربلا دور از آبادیها واقع شد و جز لشكریان ابنزیاد احدی از جریان آگاه نشد و مردم نفهمیدند چه شد و چرا واقع شد!ا جساد كشتهها را هم زیر سم اسبها لگدمال كردند و خیمهها را آتش زدند و تمام آثار را از بین بردند و زنان و كودكان بی پناه را به عنوان اسیران خارج از دین و مذهب به سمت كوفه و شام حركت دادند تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كنند و احدی جرأت نفس كشیدن در مقابل دستگاه حاكم نداشته باشد تا تمام زحمات امام حسین(ع) بیثمر شود و هدف از قیام و شهادت كه آگاه ساختن امّت از كفر و ضدّ اسلام بودن دستگاه حاكم بود تأمین نگردد. اینجاست كه میبینیم امام حسین(ع) با الهام الهی نقشهی شیطانی آنها را نقش بر آب كرد و برنامهی قیام خود را طوری تنظیم نمود كه پس از وقوع شهادت، دشمن با دست خودش یك گروه مبلّغ توانا (كه هر یك بهتر از دهها رسانهی عمومی از عهدهی نشر حقایق بر میآمدند) حركت بدهد و در سراسر شهرها بچرخاند.
امام سیدّالسّاجدین(ع) شدیداً بیمار بود و توانایی نداشت كه خودش را روی مركب نگه دارد، از این رو پاهایش را از زیر شكم شتر بسته بودند. زینب كبری (س) و اُمّ كلثوم خواهران امام حسین، سكینه و فاطمهی صغری، دختران و رباب همسر امام حسین(ع) هر یك، سخنوری قهّار و موقعشناس بودند كه همراه دشمن به اسارت رفتند و وظیفه داشتند دو كار مهمّ انجام بدهند، اوّل اینكه خود را به عنوان اهل بیت رسول خدا معرّفی كنند و دیگر این كه حاكمان اموی و آلابیسفیان را به عنوان كافران ضدّ خدا و رسول به مردم شام ـ كه آن روز مركز حكومت در یك مملكت بسیار پهناور اسلامی بود ـ بشناسانند. منطقهی شام از همان روز اوّل كه در زمان عمر تحت سیطرهی حكومت اسلامی در آمد به دست حاكمان اموی اداره میشد. ابتدا یزیدبنابیسفیان و بعد برادرش معاویة بنابیسفیان از طرف عُمر استاندار آنجا بودند. در تمام مدّت چهل سال این دو دشمن سرسختِ اهل بیت، تا میتوانستند علیه امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) و آل اطهارش(ع) تبلیغ نمودند تا آنجا كه مردم شام اصلاً علی و آل علی را مسلمان نمیدانستند. وقتی شنیدند علی(ع) در مسجد كشته شده است تعجّب كردند كه علی چه كاری در مسجد داشته است و از آن سو آلامیّه را اهل بیت پیامبر معرّفی كرده و گفته بودند مراد از «اهل بیت» و «ذی القربی» و «اُولی الامر» كه در قرآن آمده و اطاعتشان واجب و مودّتشان اجر رسالت است خاندان بنیامیّهاند! اینك در شام، وظیفهی این گروه تبلیغی امام حسین(ع) انجام این دو كار سنگین است كه باید طوری عمل كنند كه این بنیان مستحكم و چهل ساله را ویران نمایند و نمایند و بنیانی از نوبه وجود بیاورند. آل علی را «اهل بیت» و «ذی القربی» و «اُولی الامر» قرآن را معرّفی كنند و آل ابیسفیان را ضدّ خدا و دشمن اسلام و قرآن نشان بدهند. این هر دو كار را به خوبی انجام دادند و جدّاً شام مركز حكومت را منقلب كردند. طبیعی است كه انقلاب از مركز حكومت به سایر شهرها نیز منتقل میشود. البتّه منظور از این انقلاب، انقلاب در حكومت نیست بلكه منظور انقلاب اعتقادی و اصلاح دین مردم است تا بفهمند آلامیّه امام مُفتَرضالطّاعهی* امّت نیستند و اصلاً دستگاه حاكم فعلی، ضدّ دین است و این یك كار بسیار اساسی و حیاتبخش در عالم اسلام و مسلمین بود.
خودآزمایی
1- در چه صورت مجالس عزاداری نتیجهی اصلاحی داشته و قسمت مهمّی از مفاسد اخلاقی و اجتماعی را برطرف میسازد؟
2- چگونه گریه و اشك و آهی مطلوب خدای متعال است؟
3- دو کار و وظیفه مهمّ اسرای کربلا چه بود؟
پینوشتها
[1]. سورهی ق، آیهی ۳۷.
[2]. سورهی روم، آیهی ۴۱.
[3]. سورهی بقره، آیهی ۲۵۱.
[4]. تفسیر نورالثقلین، جلد۱، صفحهی ۲۵۳.
[5]. نفسالمهموم، صفحهی ۱۰۱.
[6]. بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحهی ۲۷۱.
[7]. سورهی احزاب، آیهی ۵۷.
[8]. نفسالمهموم، صفحهی ۱۱۵.
[9]. مفاتیحالجنان، زیارت اربعین، صفحهی ۴۶۸.
* هائله: هولانگیز و وحشتزا.
* مفترضالطاعه: واجبالاطاعه، كسی كه تبعیّت از او واجب است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی