کُنْیَهی ابوعبدالله برای دو امام معصوم(ع)
کلمهی «ابوعبدالله» کُنْیَه برای دو امام از امامان(ع) است: ۱. حضرت امام حسین(ع) ۲. حضرت امام صادق(ع). در اصطلاح اهل ادب گفته شده: اسم بر سه قسم است: عَلَم، لَقَب و کُنیَه.
مثلاً «علی» اسم عَلَم است برای امام اوّل و امیرالمؤمنین لقب و ابوالحسن كنیهی آن حضرت است. امام دوّم اسم شریفشان حسن(ع) مجتبی لقب ایشان و ابومحمّد كنیهی آن بزرگوار است. نام مبارك امام سوّم، حسین(ع) و لقبشان سیّدالشهداء و كنیهشان ابوعبدالله است. امام ششم نام شریفشان جعفر و لقبشان صادق و كنیهی آن حضرت نیز ابوعبدالله است. در مردان، كنیه با كلمهی «اَب» آغاز میشود: ابوالحسن، ابومحمد، ابوعبدالله و در زنان با كلمهی «اُم» همراه میشود: اُمّالبنین، اُمّکلثوم، اُمّسلمه.
کلمهی «ابوعبدالله» اگر چه به معنای پدر عبدالله است امّا لازم نیست كه كسی حتماً پسری به نام عبدالله داشته باشد تا به او ابوعبدالله بگویند بلكه چون كنیه جهت تكریم و تجلیل به كار میرود؛ ممكن است حتّی از سنین كودكی نیز تكریماً به كسی كنیه داده شود.
تأثّر شدید رسول اکرم(ص) هنگام گرفتن قنداقهی امام حسین(ع)
بنابر نقل صاحب كتاب شفاءالصّدور ـ رحمةالله علیه ـ اسماء بنت عُمیس كه از زنان سعادتمند و مرتبط با خاندان عصمت بوده نقل كرده است:
روزی كه حضرت حسین(ع) از مادر متولّد شد؛ من نوزاد را در جامهای پیچیده به دست رسول اکرم(ص) دادم؛ آن حضرت او را روی دستش گرفت و به چهرهاش نگاه كرد؛ دیدم متأثّر شد و اشك از چشمان مباركش جاری شد و با تأثّر شدید فرمود:
«یا اَبا عَبْدِالله عَزیزٌ عَلَیَّ»؛[1]
«ای اباعبدالله! بر من سخت دشوار است».
اسماء میگوید: من تعجّب كردم و گفتم: یا رسول الله! در هر خانوادهای كه بچّهای به دنیا میآید، افراد آن خانواده خوشحال و شادان میشوند، شما چرا گریه میكنید؟! چه چیز این بچّه بر شما دشوار است؟! فرمود: ای اسماء! طاغیان بنیامیّه این بچّه را میكشند! من به یاد آن حادثهی مصیبتبار افتادم و متأثّر شدم!
بنابراین حضرت سیّدالشهداء(ع) از روز اوّل ولادتش به زبان جدّ بزرگوارش مُکنّی* به ابوعبدالله شده است و شاید عنایتی به این نكته بوده است كه حسینِ عزیز او به تقدیر خدا تا آخرین روز عمر دنیا ابوعبدالله به معنای واقعی یعنی پدر عبداللههای عالم خواهد بود.
امام حسین(ع) پدر عبداللههای عالم
آری هم اكنون هر چه عبودیّت و بندگی و بندهی واقعی خدا در دنیا هست و پس از این خواهد بود از قیام حضرت امام حسین(ع) تولد یافته است؛ زیرا آن برنامهی ابلیسی كه بنی امیّه مخصوصاً معاویه و یزید و اتباعشان طرح كرده بودند، اگر همچنان پیش میرفت و مانعی سر راهشان نمیرسید، طولی نمیكشید كه اساس اسلام و قرآن منهدم و بساط وحی و نبوّت برچیده میگشت و آنگونه میشد كه یزید میخواست و در شعرش میخواند:
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا / مَلَکٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلْ
«سلطنتی بود كه روزی بازیچهی دست بنیهاشم بود و امروز هم به دست ما افتاده است وگرنه، نه فرشتهای از آسمان آمده و نه وحیی نازل شده است»!
یعنی اصل و فرع دین همهاش دروغ و بیاساس است (العیاذبالله)؛ و به راستی اگر قیام خونین حسین(ع) نبود امروز اثری از دین انبیا در دنیا نبود و اسمی از خدا برده نمیشد و چه به جا گفته است صاحب شفاءالصّدور:
«لَوْلاهُ ما عُبِدَاللهُ وَ لَوْلاهُ ما عُرِفَ اللهُ»؛[2]
«اگر حسین نبود؛ خدا نه شناخته میشد و نه عبادت میشد»!
بنابراین، حسین(ع) به واقع «ابوعبدالله» است؛ پدر عبودیّتها و پدر عبادت كنندههاست. امام جعفرصادق(ع) نیز از جهت قیام فرهنگی كه بهوجود آورد ابوعبدالله است. در زمان آن حضرت، بر اثر گسترش كشور اسلامی و اختلاط مسلمانان با ادیان و مذاهب مختلف، در میان امّت مسلمان افكار الحادی گوناگون راه یافته بود و با سرعت و وسعت پیش میرفت. در چنین شرایطی حضرت امام باقر(ع) با جدّیت به نشر علوم الهی و جلوگیری از هجوم فرهنگ شیطانی پرداخت و پس از وی فرزند بزرگوارش حضرت امام صادق(ع) تداومبخشِ كارِ پدر شد و به صورتی گستردهتر و عمیقتر به مبارزهی علمی با منحرفان و تربیت قهرمانان علم و سخن همّت گماشت و معارف اسلام و قرآن را تا آنجا كه شرایط سیاسی زمان، اقتضا میكرد در میان امّت اسلام، منتشر نمود و به راستی حیات مجدّدی به پیكر علمی اسلام بخشید و راه عبادت توأم با معرفت را به روی بندگان خدا گشود و بهراستی ابوعبدالله شد كه هم اكنون حوزههای علمیّهی ما كه مهد پرورش فقهای عظام میباشند از خوان نعمت علوم و معارف آن دو امام بزرگوار: حضرت باقر و حضرت صادق(ع) تغذیه میشوند.
پس اگر قیام سیاسی حضرت حسین(ع) نبود قدرتهای جبّار ظلّام، اسلام را از بین برده بودند و اگر قیام فرهنگی و علمی حضرت صادق(ع) نبود افكار الحادی ابلیس صفتان، اسلام را مَسخ* و سپس نابود ساخته بود!
ثارالله از جمله صفات سیّدالشهداء(ع)
از جملهی صفات حضرت سیّدالشهداء(ع) ثارالله است كه در زیارت عاشورا میخوانیم:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَ ابْنَ ثارِه»؛
«سلام بر تو ای كسی كه خدا خونخواه اوست و پسر كسی كه خدا خونخواه اوست».
«ثار» به معنای مطلقِ خون نیست! بلكه به خونی كه ریخته شده و خونبهای آن گرفته نشده و خون خواهی نشده است ثار گفته میشود. در دنیا خونهایی كه ریخته شده و خون بهای آن گرفته نشده فراوان است، امّا این خون در میان تمام خونها امتیاز خاصّی دارد و آن این كه صرفاً در راه خدا ریخته شده است و از این رو از باب اضافهی تشریفی میتوانیم بگوییم این خون، خون خداست و آنگونه كه به كعبه میگوییم: بیت الله و خانهی خدا، میتوانیم بگوییم: حسین(ع) كشتهای است كه خدا، خونخواه اوست و روزی ولیّ غائبش (عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف) نهمین فرزند حسین(ع) به خونخواهیش قیام خواهد كرد! در دعای ندبه میخوانیم:
«اَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْاَنْبیاءِ وَ اَبْناءِ الاَنْبیاءِ اَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُول بِكَرْبَلاء»؛
«كجاست خواهان خون انبیا و پسران انبیا؟ كجاست خواهان خون كشته شدهی در کربلا»؟
و میتوانیم بگوییم حسین كشتهای است كه خون بهایش خداست. یعنی خدا و قرآن خدا، خون بهای حسین(ع) است. همان گونه كه در روایات مربوط به روزه آمده كه خدا فرموده است:
اَلصَّوْمُ لِی وَ اَنَا اُجْزَی بِهِ (به صیغهی مجهول)
«روزه از آن من است و خودِ من پاداش روزه هستم»!
و همان گونه كه خدا از بندگان یاری میطلبد و میگوید:
«... اإنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ...»؛[3]
«... شما اگر خدا را یاری كنید، او هم شما را یاری میكند...».
در صورتی كه او ذات اقدسش غنیّ مطلق است و به یاری نیاز ندارد! بلكه او برای دینش یاری میطلبد و میگوید:
«...وَ إنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْكُمُ النَّصْرُ...»؛[4]
«اگر برای دین از شما یاری طلبیدند بر شماست كه به نصرت و یاری برخیزید...».
نگویید: او خود محافظت از دین و قرآنش را به عهده گرفته و فرموده است:
«إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛[5]
«ما خود، قرآن را نازل كردیم و خود، حافظ آن هستیم».
و احتیاج به یاری ما ندارد. در جواب میگوییم خیر:
«اَبَى اللهُ اَنْ یُجْرِیَ الْاَشْیاءَ اِلاّ بِالاَسْبابٍ»؛[6]
«خدا كارها را از طریق علل و اسباب به جریان میافكند».
در كدام جُرگهایم، یزیدی یا حسینی؟!
خدا حفظ دین و قرآن خود را هم به وسیلهی شما كه از علل و اسباب عادی هستید تحقّق میبخشد! البتّه آن كس كه خونخواه اصلی حسین(ع) است و خدا به وسیلهی او خون بهای حسین را (كه دین و قرآن است) از دست قاتلان او (كه در هر زمان هستند) خواهد گرفت؛ او نهمین فرزند حسین است. ولی ما هم كه خود را حسینی مینامیم و ادّعای محبّت او را داریم؛ باید بدانیم: هر محبّی به خونخواهی محبوب كشته شدهاش برمیخیزد تا خون بهای او را از قاتلش بگیرد. این را هم میدانیم كه قاتلان حسین تنها یزیدیان هزار و چهارصد سال قبل نیستند كه مردند و پوسیدند و ارواح پلیدشان در قعرِ جهنّمِ برزخی، معذّب است. قاتلان حقیقی حسین دشمنان دین و قرآن خدا هستند كه در هر زمانی فراوانند.
اینك بر ما مدّعیان حبّ حسین است كه به خونخواهی محبوب خود برخیزیم و خون بهای او را كه دین و قرآن خداست از یزیدیان زمان بگیریم و چه خوب است كه از خود شروع كنیم و در وضع و حال و كار خود بنگریم كه مبادا با زیر پا نهادن احكام دین خدا در جرگهی قاتلان حسین(ع) قرار گرفته باشیم و در لفّافهی اشك و آه بر حسین(ع) اقدام به قتل حسین كرده باشیم! زیرا او تمام درد جانفرسایش این بود كه:
«اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ»؛
«آیا نمیبینید كه به حقّ عمل نمیشود و از باطل خودداری نمیگردد»؟!
تنها بر سر و سینه زدن و اشك ریختن كه درد او را درمان نمیكند. در كتب اخلاقی ما فرمودهاند:
«لَیْسَ الْخائِفُ مَنْ یَبْکی وَ یَمْسَحُ عَیْنَیْهِ بَلِ الْخائِفُ مَنْ یَتْرُکُ ما یَخافُ اَنْ یُعاقَبَ عَلَیْهِ»؛[7]
«آدم خداترس آن نیست كه میگرید و اشك چشم خود را پاك میكند! خداترس كسی است كه هر كاری را كه از عِقاب آن میترسد ترك كند».
عزادار حسین(ع) نیز آن نیست كه تنها آه و ناله و افغان سر بدهد و اشك بریزد! البتّه این ناله سر دادنها و اشك ریختنها بسیار خوب و لازم است و برای احیای و زنده نگه داشتن نام مقدّس حسین عزیز(ع) و نهضت عاشورای حسینی از وظایف حتمی امّت اسلامی است، ولی باید توجّه داشت كه تمام اینها مقدّمه برای احیای دین و احكام آسمانی خداست كه یزیدیان هر زمان میخواهند آن را از بین ببرند. حال اگر بنا شد ما خودمان در تمام شئون زندگی خویش از خانواده و بازار و خیابان و ادارات و كارگاهها و آموزشگاهها احكام دین را زیر پا بگذاریم و در عین حال آه و ناله و افغان تحت عنوان عزاداران حسینی سر بدهیم، آیا با این روش به خونخواهی حسین از یزیدیان برخاستهایم و خون بهای او را از آنان گرفتهایم؟! یا (العیاذبالله) در زمرهی (آخِرَ تابعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ)؛ قرار گرفتهایم؟!
نکند ما خود را لعن کنیم!!
ما در زیارت عاشورا دو گروه را لعن میكنیم:
الف. گروه ظالمان ردهی اوّل كه میگوییم:
«اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛
«پروردگارا! اوّلین ظالمان و ستمگران به حقّ محمد و آل محمد را لعنت كن».
ب. آنان كه پس از آنها آمده و دنبالهرو آنها گشتهاند:
«وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ ذلِکَ»؛
از همان راه كه آنها رفتهاند؛ اینها هم میروند و با نافرمانیها دین خدا را به تباهی میكشند. ظالمان ردهی اوّل هم مثل ما، ظواهر دین را حفظ میكردند! آنها هم مثل ما مسجد و محراب و منبر داشتند؛ اذان میگفتند و نماز میخواندند و احیاناً پرشورتر از ما جمعه و جماعت داشتند چنان كه هم اكنون فرقههای مخالف مذهب ما این چنینند. ولی معالوصف از روح و حقیقت دین، عاری بودند و با لُبّ و مغز دین میجنگیدند! ما در زیارت عاشورا كه آن را شعار خود قرار دادهایم و مكرراً در مجالس خود میخوانیم، گروه (آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ)؛ را لعن میكنیم، مراقب باشیم كه خودمان مشمول لعن خود نگردیم! آخر تنها خواندن و تلفّظ به الفاظ كه سازندگی ندارد! در صورتی كه زیارت عاشورا خود یك مكتب تربیتی است و باید در دامن خود قهرمانان مبارزه با كفر و الحاد و بیدینی و ظلم بپروراند و جدّاً برائت از دشمنان آل محمد را در دل و جانشان بنشاند. آیا ما در همین زیارت نمیگوییم:
«وَ اَسْأَلُ اللهَ الَّذِی اَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِیائِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ»؛
«من از خدایی طلب حاجت میكنم كه مرا به سبب شناخت شما [آل محمد(ص)] و شناخت دوستان شما گرامی داشته و برائت و بیزاری از دشمنان شما را رزق و روزی من گردانیده است».
خودآزمایی
1- «ابوعبدالله» کُنْیَه کدام امامان(ع) است؟
2- درباره صفت «ثارالله» توضیح دهید.
3- قاتلان حقیقی امام حسین(ع) چه کسانی هستند؟
4- ما در زیارت عاشورا کدام گروهها را لعن میكنیم؟
پینوشتها
[1]. شفاءالصدور، صفحهی ۶۰.
* مکنّی: صاحب کُنیه.
[2]. شفاءالصدور، صفحهی ۶۳.
* مَسخ: برگرداندن یک صورت به صورتی زشت.
[3]. سورهی محمّد، آیهی ۷.
[4]. سورهی انفال، آیهی ۷۳.
[5]. سورهی حجر، آیهی ۹.
[6]. مستدرك سفینة البحار، جلد ٢، صفحهی ٥٢ (جری).
[7]. جامع السّعادات، جلد ١، صفحهی ٢١٨.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی