اسماء دختر «عمیس بن معبد» از قبیله خثعم بود. مادرش هند دختر «عوف بن زهیر»(1) از بانوان بسیار مجلّل و خردمندی بود که در خاندان بزرگ و با شخصیت پرورش یافت. اسماء در مکه با پیامبر(ص)بیعت کرد و مسلمان شد و از اصحاب باوفای رسول خدا(ص)و یاران مخلص و محرم اسرار خاندان رسالت گردید. پس از وفات شوهرش «جعفر طیار»، بههمسری ابوبکر و پس از او بههمسری امیر مؤمنان(ع) درآمد و فرزندان بزرگوار و با شخصیتی چون عبدالله، محمد و عون فرزندان جعفر، و محمد را از ابوبکر و یحیی را از حضرت امیر(ع) بهدنیا آورد.
اسماء از سابقین در اسلام بود و همواره زندگی پر فراز و نشیبی داشت. وی از بانوان مسلمانی است که همراه شوهرش جعفر بن ابیطالب (مشهور بهجعفر طیار)، بهحبشه مهاجرت کرد و در مدتی که در آنجا بود، سه فرزند از جعفر بهنامهای عبدالله (همسرحضرت زینب کبری سلام الله علیها)، محمد و عون بهدنیا آورد.
ازدواج با ابوبکر و امیرالمؤمنین علیه السلام
اسماء پس از آن که جناب جعفر طیار در جنگ موته بهشهادت رسید، بههمسری ابوبکر درآمد و از او هم فرزندی بهنام محمد بهدنیا آورد. محمد با این که پسر ابوبکر بود، ولی از فداییان حضرت امیر(ع) بهشمار میآمد و برای خود پدری غیر از امیرالمؤمنین (ع) نمیشناخت و کسی را هم بر ایشان ترجیح نمیداد و متقابلاً امیرالمؤمنین(ع) هم علاقه زیادی بهاو داشتند تا جایی که فرمودند: «محمّد ابنی مِن صلب أبیبکر، محمد پسر من از صلب ابوبکر است».(2) به دلیل اینکه محمد بن ابی بکر در سن خردسالی به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و در دامان پر مهر و پدرانه حضرت پرورش یافت، به یکی از یاران وفادار حضرت تبدیل شد ومصداق بارز و عینی آیه شریفه « یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ » گردید و در رسیدن به این مقام، مادر وی اسماء بنت عمیس نقش به سزایی داشت، چرا که این بانوی بزرگ جهان اسلام، امین و مَحرم راز خانه امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ در روزگاری که همسر او یعنی ابوبکر در ماجرای سقیفه مشغول به کار خود بود، ایشان بدون اینکه او از ماجرا بویی ببرد به وصیت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در مراسم تغسیل و تکفین و تدفین آن حضرت شرکت داشته است و برای بزرگی این بانو همین بس که بعد از آنکه ابوبکر از دنیا رفت، به عنوان همسر قطب عالم امکان، بهانه خلقت، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، به خانه حضرت نقل مکان کرد. شاید برخی از زنان ناخوشایند ببینند که زنی به عقد سه نفر در آمده باشد، اما باید بدانند که همسر اول ایشان ،شخصیت والا مقامی چون جناب جعفر طیّار است و هرچند همسر دوّم وی چنگی به دل نمیزند ولی این بانوی بزرگوار توانست با همّت خود نسل ابوبکر را عوض کند و پسری ارزشمند چون محمد که مایه فخر و مباهات اسماء و تمام شیعیان است را برای خدمتگزاری به مکتب اهل بیت علیهم السلام مهیّا سازد و آخر الامر نیز به همسری مولا مفتخر شد، و از آن حضرت صاحب پسری بهنام «یحیی» شد.
کدام زنی از زنان عادی همچنین افتخاری دارد؟(3)
وی دارای پنج پسر از سه همسر است، از جعفر «عبدالله، محمد و عون»، از ابوبکر «محمد» و از حضرت امیر(ع) «یحیی» و به نقل شرح ابن ابی الحدید دوپسر به نام های یحیی و عون بهدنیا آورد(4) که در مجموع شش پسر و همه برادران مادریاند(مادرشان یکی است).(5)
ابن ابیالحدید نقل میکند: در زمان حیات رسول خدا(ص)، ابوبکر برای شرکت در جنگی از مدینه خارج شد، در همین ایام همسرش «اسماء بنت عمیس» خواب دید که ابوبکر موهای سر و ریش خود را حنا بسته و جامه سفیدی بر تن دارد، از خواب بیدار شد و برای عایشه نقل کرد. عایشه گفت: اگر خوابت درست باشد، پدرم کشته شده است، و شروع بهگریستن کرد. در همین حال رسول خدا(ص)وارد شدند و فرمودند: «چه چیزی سبب گریه عایشه شده؟» گفتند: ای رسول خدا(ص)؛ اسماء خوابی را دربارهی ابوبکر دیده و تعبیر عایشه بهشهادت اوست.
حضرت فرمودند: «لیس کما عبَّرت عایشه، و لکن یرجع أبوبکر صالحا فیلقی أسماء، فتحمل منه بغلام، فتسمیه محمّدا، یجعله الله غیظا علی الکافرین و المنافقین؛ چنان نیست که عایشه تعبیر کرده است، بلکه ابوبکر بهسلامت بازمیگردد و از اسماء پسری بهدنیا میآورد. نامش را «محمد» بگذار و خداوند این فرزند را مایه خشم کافران و منافقان قرار خواهد داد».
راوی می گوید: همان گونه که پیامبر(ص)خبر دادند، واقع شد.(6)
زیرا وقتی محمد بزرگ شد از یاوران باوفای حضرت امیر مؤمنان (ع) گردید و در صفین در رکاب آن حضرت جنگید. و پس از مدتی در مصر بهدست منافقان و یاران معاویه دستگیر شده و گردن زده شد و بعد از آن پیکر مطهرش را داخل شکم الاغی گذاشته و سوزاندند.(7)
از روایات بسیار معتبر که از شیعه و اهل سنت بهطور متواتر نقل شده است، حدیث ردّ الشمس (بازگشت خورشید) برای امیرالمؤمنین (ع) است و این روایت را بسیاری از اصحاب مثل «جابر بن عبدالله انصاری»، «ابوسعید خدری»، «امسلمه» و «اسماء بنت عمیس» نقل کردهاند. طبق نقل موثق، 33 نفر از محدّثین و بزرگان علمای اهل سنت این حدیث را از «اسماء بنت عمیس» در آثار خود آوردهاند.(8)
ابوجعفر احمد بن محمد معروف بهطحاوی (از علمای حنفی مذهب) از «احمد بن صالح» نقل میکند: کسی که در راه علم قدم برمیدارد، سزاوار نیست از حدیث اسماء سرپیچی کند؛ زیرا این حدیث از نشانههای نبوت است.(9)
پس از رحلت پیامبر اسلام(ص)، اسماء که همسر ابوبکر بود، از توطئه خطرناک سقیفه و تلاش آنان برای کشتن حضرت امیر(ع) بهدست خالد مطلع شد، لذا فوراً از کنیز خود خواست بهخانه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برود و پس از ادای سلام این آیه را بخواند: «إِنَّ الْمَلأَ يَأْتَمِرُونَ بِك لِيَقْتُلُوك فَاخْرُجْ إِنى لَك مِنَ النَّصِحِينَ؛ همانا جمعیتی میخواهند تو را بکشند، از شهر خارج شو و من از خیرخواهان توام».(10) اشاره بهاین که یا علی، مراقب باش که قصد کشتن تو را دارند.
کنیز آمد در خانه را کوبید و بعد از سلام، آیه را تلاوت کرد. موقعی که خواست برگردد، دوباره آیه را قرائت کرد. حضرت امیر(ع) چون از توطئه آگاه شدند، شمشیرشان را برداشتند و برای نماز صبح بهمسجد آمدند و با ابوبکر نماز را بهجماعت خواندند. خالد هم کنار امام(ع) ایستاد و تصمیم داشت موقعی که ابوبکر سلام نماز را میدهد، کار امام را تمام کند؛ اما ابوبکر قبل از آن که سلام بدهد از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت: ممکن است خالد نتواند کار را تمام کند و سبب فتنه گردد، از این رو موقع تشهد گفت: لاتَفْعَلَنَّ خالد ما أمرتُ بِهِ؛ ای خالد آنچه بهتو دستور دادم هرگز انجام نده، و بعد سلام نماز را داد.
وقتی نماز تمام شد، حضرت گریبان خالد را گرفتند و شمشیر او را از دستش کشیدند و بهسرعت او را بهزمین انداختند و روی سینهاش نشستند ، تمام اهل مسجد جمع شدند تا خالد را از دست حضرت(ع) نجات دهند؛ نتوانستند. عباس گفت: او را بهصاحب این قبر یعنی رسول خدا(ص)قسم بدهید که دست بردارد. آنان حضرت را بهمرقد مطهر رسول خدا(ص)قسم دادند؛ حضرت، خالد را رها کرده و برخاستند و بهمنزل رفتند.(11)
اسماء توانست حضرت امیر(ع) را از توطئهای که برای کشتن او تدارک دیده بودند، آگاه کند.
وصایای فاطمه زهراعلیها السلام با اسماء
با این که اسماء در هنگام رحلت پیامبر(ص)و شهادت فاطمه زهرا(ع)، همسر ابوبکر بود، اما بهخانه حضرت امیر(ع) رفت و آمد، داشت و مَحرم اسرار این خاندان پاک بود. لذا در تشییع پیکر مطهر حضرت فاطمه علیها السلام که محرمانه و شبانه انجام شد، شرکت داشت و حتی در حالت احتضار آن بانوی مکرمه نیز حاضر بود.
طبق نقل مورخان، حضرت فاطمه علیها السلام روزهای آخر عمر پر برکتش وصایایی بهاسماء دارند، از جمله بهاو فرمود: «همانا من زشت میدانم که این گونه که زنها تشییع جنازه میشوند، که پارچهای روی او میاندازند و اندام او بر هر کسی که نگاهش کند، پیداست.»
اسماءمی گوید:عرض کردم که در سرزمین حبشه عمارهای(تابوتی) میساختند و جنازه را در آن می گذاشتند و جامهای بر آن می پوشاندند، که جسد مرده پیدا نبود. حضرت فوراً فرستادند چند قطعه چوب تازه از نخل خرما آوردند و تابوتی بههمان نوع که اسماء در حبشه دیده بود، ترتیب دادند. آن وقت فرمودند: «ما أحسن هذا و أجمله، لا تعرف بهالمرأۀ من الرجل؛ چه خوب و زیباست این تابوت؛ زیرا دیگر مرد از زن معلوم نمیشود.»
چون حضرت فاطمه علیها السلام به شهادت رسیدند، عایشه آمد که داخل خانه حضرت فاطمه علیها السلام شود، اسماء مانع شد. عایشه نزد پدرش ابوبکر رفت و از رفتار اسماء و تابوت حضرت که مثل حجله ساخته، گلایه کرد. ابوبکر بهسرعت بر در خانهی حضرت فاطمه علیها السلام آمد و گفت ای اسماء چرا مانع ورود زنهای پیامبری؟ چرا تابوت فاطمه مثل هودج عروس است؟ اسماء گفت: حضرت فاطمه علیها السلام بهمن فرموده، نگذارم کسی داخل خانه او شود و این تابوت در زمان حضرت فاطمه ساخته شده است و خود او فرمود که این گونه تابوت بسازم.
اما امیرالمؤمنین(ع) و اسماء پیکر پاک آن حضرت را شبانه و محرمانه غسل دادند، و مخفیانه بهخاک سپردند.(12)
اسماء ناظر شهادت حضرت فاطمه علیها السلام
اسماء نقل میکند: هنگامی که حضرت زهراء علیها السلام در حال احتضار بودند، بهمن سفارش کردند، از آن کافوری که جبرئیل برای پدرم آورد و سه قسمت کرد (یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای علی و یک قسمت برای من گذاشت) و نیز زیادی حنوط پدرم را بیاور و کنار سرم بگذار. بعد ایشان لباس را بهروی خود کشیده و فرمودند: «انتظرینی هینهۀ وادعینی فإن أجبتک و الاّ فاعلمی أنی قد قدمت علی أبی صلی الله علیه و آله و سلم؛ ای اسماء! لحظاتی درنگ کن و بعد مرا بخوان، اگر تو را پاسخ دادم که هیچ، اگر پاسخ ندادم بدان به نزد پدرم رسول خدا(ص)رفتهام.»
اسماء میگوید: لحظاتی صبر کردم و ایشان را صدا زدم اما مرا جواب ندادند، دوبـاره صدایشان کردم و گفتم: ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین کسی کـه مادر بـهاو حاملـه شده، ای بهترین کسی که روی زمین راه رفته، ای دختر کسی که بین او و پروردگار بهاندازهی قاب دو قوس یا کمتر بود. اسماء میگوید: من هر چه گفتم، جوابی نیامد. پارچه را کنار زدم، دیدم فاطمه از دنیا رفته است، خودم را روی بدن مطهرش انداخته و او را بوسیدم و گفتم: هرگاه بهمحضر پدرت شرفیاب شدی، سلام «اسما بنت عمیس» را بهاو برسان.(13)
اسماء با تربیت فرزندانی صالح و با ایمان، همواره خود و فرزندانش در خدمت خاندان پیامبر(ص)بود و هیچگاه از راه و رسمی که برگزیده بود، پا عقب نگذاشت و سرانجام او با ایمانی استوار و دلی آرام دارفانی را وداع گفت؛ و چشم از جهان فرو بست. البته در کتابهای تاریخ، سال وفات او بهثبت نرسیده است.
روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
* این نوشتار با کمی تغییر از کتاب ارزشمند اصحاب امام علی علیه السلام نوشته استاد ناظم زاده قمی، نقل شده است.
پی نوشت ها
1. الطبقات الکبری، ج 8 ص 280- اسدالغابه، ج 5 ص 395- سیره ابن هشام، ج 3 ص 342.
2. شرح ابن ابیالحدید، ج 6 ص 53 .
3. محمد بن ابی بکر شیعه راستین مولا، تهیه شده در دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت،www.hedayatgar.ir
4. شرح ابن ابیالحدید، ج 9 ص 243.
5. اسدالغابه، ج 5 ص 395- سیر اعلام النبلاء، ج 3 ص 525.
6. شرح ابن ابیالحدید، ج 6 ص 88.
7. الغارات، ص 131.
8. احقاقالحق، ج 5 ص 522 تا533.
9. سفینۀالبحار، ج 1، ص 663 عنوان سما.
10. سوره قصص آیه 20.
11. بحارالانوار، ج 28 ص 306 و 309.
12. بحارالانوار، ج 43 ص 189 و ج 81 ص 251- طبقاتالکبری، ج 8 ص 28.
13. بحارالانوار، ج 43 ص 186.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سعید بلوکی