پیامبر (ص) در مکّه، پس از پیامبری | ۴
عوامل پیشروی سریع اسلام
در تاریخ بشریّت، شخصی را سراغ نداریم که مانند پیامبر اسلام، در راه هدفهای الهی، پیشرفت و پیروز شده باشد، با اینکه در آغاز دعوت، محیط به قدری نامساعد بود که آن حضرت، سه سال مخفیانه دعوت کرد، اینک باید دید علل پیروزی او چه بود؟
پاسخ آنکه: با تجریه و تحلیل تاریخ اسلام، به دست میآید، عوامل دهگانهی زیر، نقش اساسی در پیشرفت اسلام داشت.
۱- جاذبهی قرآن و حقانیّت اسلام، قرآن کتاب آسمانی پیامبر اسلام بود، که یک بار همهی آن در شب قدر ماه رمضان سال اوّل بعثت بر قلب پیامبر(ص) نازل شد، و سپس در طول ۲۳ سال نبوّت پیامبر (۱۳ سال در مکّه، و ۱۰ سال در مدینه) به تدریج نازل گردید.
عدالت و انصاف، و لغو هرگونه تبعیضات، از دستورهای مهم قرآن است.
۲- استقامت و شجاعت پیامبر(ص) و مسلمانان.
۳- اخلاق نیک و جذّاب پیامبر(ص).
۴- ایمان استوار و توکّل عمیق به خدا.
۵- یاری خویشان پیامبر(ص)، و بسیج بنیهاشم.
۶- معجزات پیامبر(ص) و امدادهای غیبی.
۷- جهاد و شهادتطلبی مسلمانان.
۸- جانبازیهای قهرمانانهی یکّهتاز میدانها، حضرت علی(ع).
۹- برخوردها و شیوههای منطقی و تاکتیکهای پیامبر(ص).
۱۰- توجّه به طبقهی محروم و مستضعف.
برای هریک از موضوعات فوق دهها و صدها شواهد تاریخی وجود دارد که برای رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری شد، تنها در اینجا به دو حادثهی عجیب زیر، در مورد جاذبهی قرآن و استقامت پیامبر(ص) و مسلمانان و معجزه و امدادهای غیبی توجّه کنید:
سران قریش در چنبرهی جاذبهی قرآن
سالهای آغاز بعثت پیامبر اسلام(ص) بود، سه نفر از سران و سرکشان شرک و کفر، از قبیلهی قریش، به نامهای: ابوجهل، ابوسفیان و اَخْنسبن شریق، شبی برای شنیدن آیات قرآن، جداگانه کنار خانهی پیامبر(ص) رفتند (و هرکدام پیش خود فکر میکردند که تنها او برای گوش داد قرآن کنار منزل پیامبر(ص) آمده است).
نیمههای شب، پیامبر(ص) از بستر برخاست و به نماز ایستاد و پس از نماز، به قرائت آیات قرآن پرداخت، آهنگ پرجاذبهی قرآن، آن چنان شیوا بود که سران قریش با شیفتگی عجیبی در چنبرهی جذب و کشش معنوی قرآن قرار گرفتند، به طوری که آنها تا صبح آن آیات را گوش دادند، هنگام طلوع فجر هر کدام تصمیم گرفتند تا هوا روشن نشده و کسی اطّلاع نیافته به خانههای خود برگردند، هماندم به سوی خانهی خود روانه شدند، اتّفاقاً هر سه نفر در مکانی به هم رسیدند، و از کار همدیگر آگاه گشتند، و به سرزنش همدیگر پرداختند، و به هم گفتند: «اگر سفیهان از کار ما آگاه شوند، به محمّد(ص) گرویده میشوند، بنابراین با هم پیمان میبندیم که دیگر این کار را تکرار نکنیم».
شب دوّم، باز هر کدام جداگانه در نیمههای شب از تاریکی شب استفاده کرده و کنار خانهی پیامبر(ص) آمدند و آیات قرآن را از صدای پیامبر(ص) شنیدند، و مشتاقانه تا طلوع فجر گوش دادند و سپس متفرّق شدند، بار دیگر در مکانی به هم رسیدند، و فهمیدند که همهی آنها پیمانشکنی نمودهاند، همدیگر را سرزنش کردند، بار دیگر پیمان بستند که دیگر این ماجرا تکرار نشود.
ولی از شما چه پنهان که شب سوّم نیز همین جریان تکرار شد، در این هنگام با سوگندها و پیمانهای غلیظ، به همدیگر تعهّد دادند که برای همیشه، این کار را ترک کنند[1].
آری جاذبهی نیرومند قرآن، آنقدر قوی بود که حتی دشمنان سرسخت در مقابل آن زانو زدند، اگر پردههای تعصّب و حفظ و علاقه به منافع شخصی کنار می رفت، قطعاً ایمان میآوردند.
فشار شدید اقتصادی و داستان موریانه
مشرکان هر نقشهای که برای جلوگیری از گسترش اسلام کشیدند، بینتیجه ماند و هر روز شاهد پیشرفت سریع و عجیب اسلام بودند، آنها برای یک تصمیم قاطع و شدید، مجلسی تشکیل دادند در آن مجلس پس از گفتگوهای بسیار، رأی گرفتند که محمّد(ص) و مدافعان او را در محاصرهی سخت اقتصادی قرار دهند.
بیشتر خانههای بنیهاشم در شِعْب (درّهی کنار کوه) بود که آنرا شِعب بنیهاشم میگفتند، در آن مجلس قطعنامه و پیمانی تنظیم کردند مبنی بر اینکه هیچ کس حق ندارد با بنیهاشم ارتباط داشته باشد و تماس با آنها ممنوع است.
برای اعتبار دادن به این قطعنامه، هشتاد نفر پای آن را امضا کردند سپس آن را در پارچهای پیچیدند و در داخل کعبه آویزان نمودند و به ابوطالب گفتند: «حتماً باید این قطعنامه اجرا شود، مگر اینکه برادرزادهات از آئین خود اظهار پشیمانی کند!».
ماه محرّم سال هفتم بعثت تا دو سال و به نقلی در حدود سه سال بنیهاشم که پیامبر(ص) و علی(ع) در میانشان نبود در محاصرهی اقتصادی قرار گرفتند، سختی محاصره به جائی رسید که پیامبر و ابوطالب و خدیجه آنچه از اندوختههای مالی داشتند به مصرف رساندند و اگر مخفیانه به آنها غذا نمیرسید از شدّت گرسنگی از برگ گیاهان استفاده میکردند. راههایی که به شعب منتهی میشد، شدیداً تحت کنترل و سانسور جلاّدان قریش بود، این وضع رقّتبار همچنان ادامه داشت، تنها در ماههای حرام (ذیقعده، ذیحجّه، محرّم و رجب) ابوطالب و پیامبر(ص) و همراهان از آزادی استفاده کرده و در موسم عمره و حجّ به تبلیغ اسلام میپرداختند، نقش عمدهی پاسداری از پیامبر و جبههگیری با قریش در دست ابوطالب پدر بزرگوار علی(ع) بود. اوج فداکاری ابوطالب در حفظ پیامبر(ص) به جایی رسید که برای حفظ پیامبر(ص) از توطئه و دسیسهی دشمن شبها خوابگاه آن حضرت را تغییر میداد و آن حضرت را در بستر فرزندش علی(ع) میبرد و علی را در بستر او و شبها در شعب، همچون یک نگهبان بیدار و هشیار، خواب را بر خود حرام کرده بود.
حدود سه سال از این جریان گذشت تا اینکه خداوند پیامبرش را تنها نگذاشت. به او وحی کرد که موریانه رفته و در میان کعبه قطعنامه قریش را نابود کرده و فقط اسم خدا را که در آن نوشته بودند (بِاسْمِکَ اللّهُمَّ) باقی مانده است.
پیامبر(ص) این خبر را به ابوطالب فرمود، ابوطالب از این خبر بسیار خوشحال شد، تصمیم گرفت از همین راه وارد شده و قطعنامهی قریش را لغو کند. با این نیّت به طرف مسجدالحرام حرکت کرد، طایفهی قریش که در اطراف کعبه اجتماع کرده بودند با دیدن ابوطالب فکر کردند که او از فشار و سختی به تنگ آمده و برای صلح و تسلیم نمودن محمّد به سوی آنها میرود، بر خلاف همیشه مقدم او را گرامی داشتند و منتظر بودند ببینند ابوطالب چه میگوید؟ ناگهان دیدند ابوطالب ماجرای عجیب قطعنامه را به میان کشید. آنها از این خبر غیبی به وحشت افتادند.
خبر این معجزهی عجیب به قدری مشرکان را تحت تأثیر قرار داد که گفتند: «اگر این خبر راست باشد، شما را از محاصره آزاد میکنیم».
ابوطالب: اگر این خبر دروغ باشد، محمّد(ص) را تسلیم میکنم.
چند نفر برخاستند و قطعنامه را از کعبه پائین آوردند، وقتی باز کردند دیدند همهی نوشتهها را موریانه خورده و تنها آنجا که اسم خدا نوشته شده بود نابود نشده، تا همین عبرتی برای آنان باشد.
عدّهای با دیدن این معجزه ایمان آوردند ولی اکثر آنها نه تنها به برنامهی همیشگی خود ادامه دادند بلکه بر لجاجت خود افزودند و گفتند: «این واقعه از سحر، سرچشمه گرفته است».
ولی ابوطالب از همین راه اتّحاد و تصمیم قاطع آنها را مبنی بر ادامهی محاصره به هم زد به طوری که جبههگیری آنها، به حالت بیتفاوتی تبدیل شد، در نتیجه بنیهاشم و ابوطالب و پیامبر(ص) از محاصره آزاد شدند. ابوطالب دربارهی این حادثهی بزرگ و عجیب اشعاری سرود[2].
مدینه آمادهی استقبال از پیامبر(ص)
دو نفر از نمایندگان دو طایفهی اَوْس و خَزْرَج به نام اسعدبن زُواره و زکوان، به مکّه آمدند تا از سران مکّه برای رفع اختلاف خود در مدینه، استمداد کنند، در مکّه به ظهور پیامبر(ص) مطّلع شدند، با پیامبر(ص) تماس گرفته و حقیقت را در چهرهی وجود او یافتند و مسلمان شده به مدینه برگشتند...
فعالیّت این دو نفر در مدینه برای اسلام و گزارشهایی که از مکّه در مورد پیامبر(ص) به مدینه میرسید و نیاز شدید مردم مدینه به رهبر و مصلح عاقل و دلسوز و تماسهای پیامبر(ص) در موسم حجّ با مسافران مدینه، دست به دست هم داد که دوازده نفر همراه «اَسْعدبن زُواره» از مدینه به مکّه مسافرت کردند و در عقبهی (تنگهای بین دو کوه که در میان مکّه و مِنی واقع شده) با پیامبر(ص) ملاقات کردند و با آن حضرت پیمان وفاداری بستند که به پیمان «عقبه اوّل» معروف شد.
هنگام مراجعت، از پیامبر(ص) یک نفر مبلّغ ورزیده خواستند، پیامبر(ص) «مُصعببن عُمَیر» را همراه آنها به مدینه فرستاد.
از آن پس، اسلام آن چنان در مدینه پیشرفت کرد که در سال بعد، حدود هفتاد نفر به عنوان انجام حجّ از مدینه به مکّه حرکت کردند و باز در عقبه شبانه با پیامبر ملاقات کرده و پیمان وفاداری و پیمان دفاع، با پیامبر(ص) بستند که سه ماه بعد از پیمان، هجرت پیامبر(ص) به مدینه رخ داد.
پیامبر(ص) در میان آن هفتاد نفر «دوازده نفر» را نمایندهی خود کرد تا در مدینه به تبلیغ اسلام بپردازند.
پیامبر به آن دوازده نفر فهماند که آنها پیشاهنگ یک نهضت بزرگ و بیسابقه هستند و باید بکوشند که لیاقت انجام آن وظیفه را نشان دهند.
وقتی که آن ۷۰ نفر به مدینه برگشتند، پیامبر(ص) کم کم به مسلمانان در مکّه دستور میداد که به مدینه مهاجرت کنند، مسلمین مخفیانه به تدریج به مدینه حرکت میکردند و در این هجرت نیز، بسیاری مورد آزار قریش واقع شدند، وقتی به آنها دست مییافتند آنها را دستگیر کرده و سختترین شکنجهها را به آنها میدادند.
سراسر مدینه آمادهی استقبال از پیامبر(ص) بود و برای ورود آن حضرت لحظهشماری میکرد، اوضاع آبستن حوادث بزرگ بود و میرفت تا حادثهی بزرگ و پرثمر هجرت پیامبر(ص) که آغاز تشکیل حکومت اسلامی و پیروزی انقلاب از جهاتی بود رخ دهد[3].
حمایت قهرمانانهی علی(ع) و حمزه در عقبهی دوّم
یکی از حوادث درخشان و برجسته تاریخ اسلام، ماجرای «عقبهی دوّم» است، که شرح آن به طور خلاصه چنین است:
در سال دوازدهم بعثت، چند ماه قبل از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، حدود هفتاد نفر از مسلمانان مدینه (از اَوْس و خَزْرَج) شبانه بهطور مخفیانه بر فراز گردنهی مِنی، به خانهی عبدالمطّلب وارد شدند و در آنجا با پیامبر(ص) بیعت نمودند بر این اساس که تا سرحدّ شهادت و جان نثاری، از اسلام حمایت کنند، خبر این ماجرا به مشرکان رسید، جمعی از آنها اسلحه برداشتند و خود را به نزدیک گردنه رساندند تا به پیامبر(ص) و مردم مدینه، حمله کنند، قابل توجّه اینکه حضرت علی(ع) و حمزه و عبّاس در این وقت در محضر پیامبر(ص) بودند.
پیامبر(ص) وقتی که صدای هیاهو و اسلحه را شنید و از جریان اطّلاع یافت به انصار (مسلمانان مدینه) فرمود: «از اینجا متفرّق شوید».
انصار عرض کردند: «ای رسول خدا! اگر به ما فرمان دهی، با شمشیرهای خود از مشرکان جلوگیری میکنیم».
پیامبر(ص) فرمود: «خداوند چنین امری به من نکرده و چنین اذنی به من نداده است».
انصار پراکنده شدند، مشرکان با هیاهو و اسلحه نزدیک میشدند، با این تصمیم که با شمشیرهای بُرّان خود به پیامبر(ص) و حاضران حمله نمایند، در این هنگام علی(ع) و حمزه با شمشیری کشیده از خانهی عبدالمطّلب بیرون آمدند و روی گردنه ایستادند، وقتی که مشرکان آنها را دیدند، گفتند: «برای چه در اینجا اجتماع کردهاید؟».
حمزه فریاد زد: «اجتماعی در اینجا نیست، ولی سوگند به خدا هر کس از شما از این گردنه عبور کند، این شمشیر را از خونش سیراب خواهم کرد».
مشرکان جرئت پیشروی نکردند و همانجا به مکّه بازگشتند[4].
خودآزمایی
1- پنج عامل که نقش اساسی در پیشرفت اسلام داشت را بیان کنید.
2- اوج فداکاری ابوطالب در حفظ جان پیامبر(ص) چه بود؟
3- ماجرای «عقبهی دوّم» را به طور مختصر شرح دهید.
پینوشتها
[1] - اقتباس از سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۳۷.
[2] - سیرهی ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵ تا ۳۷۷ – بحار، ج ۱۹، ص ۱۸ و۱۹ – الغدیر، ج ۷، ص ۳۶۴.
[3] - شرح؛ در سیره ابن هشام، ج ۲ – بحار، ج ۱۹، ص ۲۵ – طبقات، ج ۳، ص ۸۳ به بعد.
[4] - بحار، ج ۱۹، ص ۴۸ و ۱۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی