کد مطلب: ۳۸۹۵
تعداد بازدید: ۶۶۷
تاریخ انتشار : ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۵
حسین(ع)؛ چراغ حیات و کشتی نجات| ۲۲
آری، دین نمی‌گوید دنیا را هیچ و پوچ بدان و اصلاً برای آن تلاش نكن بلكه می‌گوید دنیا و زندگی دنیا را هدف از آفرینش خود قرار نده و تمام نیروهای جسمی و روحیت را به پای آن نریز بلكه آن را وسیله‌ای برای رسیدن به قرب خدا و حیات ابدی قرار بده!

دنیا وسیله‌ای برای رسیدن به قرب خدا


آری، دین نمی‌گوید دنیا را هیچ و پوچ بدان و اصلاً برای آن تلاش نكن بلكه می‌گوید دنیا و زندگی دنیا را هدف از آفرینش خود قرار نده و تمام نیروهای جسمی و روحیت را به پای آن نریز بلكه آن را وسیله‌ای برای رسیدن به قرب خدا و حیات ابدی قرار بده! شما نگاهی به نهضت امام حسین(ع) بیفكنید و ببینید چگونه تلاش برای دنیا را كنار تلاش برای آخرت قرار داده و برای رسیدن به هر دو با تمام قوا كوشیده است! این جمله‌ی نورانی بسیار پرمحتوا از حضرت امام حسن مجتبی(ع) منقول است:
«اِعمَل لِدُنیاکَ کَاَنَّکَ تَعِیشُ اَبَداً وَ اعْمَل لِآخَرَتِکَ کَاَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»؛[1]
«برای رسیدن به اهداف دنیویت،آن چنان بكوش كه گویی برای همیشه در دنیا زندگی خواهی كرد و برای رسیدن به اهداف اخرویت آن چنان بكوش كه گویی فردا خواهی مُرد».
البتّه مقصود از دنیا، دنیای مشروع و در مسیر آخرت است نه دنیای مادّی محض كه جز خور و خواب و خشم و شهوت معنایی ندارد! انسان مؤمن به آخرت، به تأسیس مؤسّسات خیریه از درمانگاه و آموزشگاه و مسجد و حسینیه و نظایر اینها كه زمان طولانی می‌طلبد اقدام می‌نماید، حال اگر بداند فردا خواهد مرد، طبعاً امروز اصلاً فكر شروع به این امور را هم به خود راه نمی‌دهد! من اگر به یقین بدانم فردا خواهم مرد و امروز از من بخواهند كه تدریس یا تألیف كتابی را شروع كنم یا در فلان جا یك دهه منبر قبول كنم؛ می‌گویم: فردا می‌خواهم بمیرم، این كارها نیاز به زنده ماندن دارد!
امّا امام حسین(ع) به یقین می‌دانست كه روز دهم ماه محرّم سال شصت و یك هجری به شهادت خواهد رسید! در عین حال از ماه رجب سال شصت هجری یعنی تقریباً شش ماه قبل از شهادتش اقدام به كاری كرد كه زمان طولانی می‌طلبید تا تحقّق یابد و آن قیام علیه حاكم جبّار زمان بود. به منظور این كه آن حكومت جور شیطانی را براندازد و حكومت عدل الهی را در میان امّت اسلام مستقر سازد.
آن حضرت ضمن یكی از خطبه‌های آتشینش در یكی از منازل بین راه عراق كه با لشكر حرّبن یزید ریاحی مواجه شد، به اصحاب خود و اصحاب حر فرمود:
«اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ رَسُولَ الله(ص) قالَ مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ ناکِثاً لِعَهْدِ الله مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ... فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»؛[2]
«ای مردم! رسول خدا(ص) فرموده است: هر كس سلطان ستمگری را ببیند كه حرام‌های خدا را حلال می‌شمارد و پیمان خدا را در هم می‌شكند و با سنّت رسول خدا مخالفت می‌ورزد و با كاری یا سخنی در مقام تعییر* یا تغییر علیه آن سلطان جائر برنیاید، بر خداست كه او را به همان جایی ببرد كه آن جائر را می‌برد»!
جمله‌ی(فَلَمْ یغَیرعَلَیه)؛ ممكن است از تغییر به معنای توبیخ و سرزنش باشد و محتمل است از تغییر به معنای دگرگون ساختن باشد.
تغییر دادن دستگاه حكومت جائر نیز دوگونه است. یكی برانداختن آن حكومت و مستقرّ ساختن حكومت عدل الهی در جای آن و دیگری، ایجاد تغیر و تحوّل در شناخت جامعه نسبت به دستگاهِ حاكم جائر. معاویه و هم فكرانش، نزدیك به چهل سال حكومت در شام، آنچنان افكار مردم را منحرف ساخته بودند كه شامیان هیچ گونه آشنایی با اهل بیت پیامبر(ع) نداشتند و علی و آل علی(ع) را دشمن اسلام و قرآن می‌شناختند و حقیقت اسلام را همان می‌دانستند كه معاویه و مُرَوّجان حكومت او برای مردم بیان می‌كردند. از این رو امام حسین(ع) در چنین شرایطی قیام كرد تا هم حكومت جور را براندازد و حكومت عدل را مستقرّ سازد و هم بطلان اسلام اموی را اعلام نموده و افكار مردم را برای شناختن اسلام حقیقی آماده سازد و این دو كار از هیچ كس جز شخص حضرت امام حسین(ع) ساخته نبود. زیرا موقعیت والا و باعظمتی كه آن حضرت در میان امّت اسلامی از حجاز و عراق و یمن داشت میتوانست حقّانیت او را برای خلافت رسول خدا(ص) تثبیت كند و اگر هم به شهادت می‌رسید روشن‌ترین دلیل برای كفر و نفاق دستگاه حاكم به حساب می‌آمد و لذا فرمود:
«اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»؛
من سزاوارترین كسی هستم كه بتواند تغییر و دگرگونی در وضع حكومت فعلی ایجاد كند و چنین هم كرد.
امام حسین(ع) با این كه یقین داشت بیش از پنج، شش ماه دیگر زنده نیست و می‌دانست ساقط كردن حكومت ریشه‌دار و گسترده ی یزید و مستقرّ ساختن حكومت عدل به این زودی ممكن نیست ولی از باب این كه:
«اِعْمَل لِدُنْیاکَ کَاَنَّکَ تَعِیشُ اَبَداً»؛
«برای انجام كاری كه در دنیا موظّف به انجام آن هستی چنان قیام كن كه گویی برای همیشه زنده خواهی ماند».
قیام برای اسقاط حكومت جور و ایجاد حكومت عدل كرد و به همین جهت به دوازده هزار نامه كه پی‌درپی از كوفه می‌رسید و آن حضرت را برای قیام در مقابل حكومت اموی دعوت می‌كردند و العجل العجل می‌گفتند، جواب منفی نمی‌داد و نمی‌گفت من دو، سه ماهی بیش زنده نیستم و عمرم وافی به این عمل نمی‌باشد؛ بلكه جواب مثبت می‌داد و حتّی جناب مسلم را به نمایندگی از جانب خود برای بیعت گرفتن از مردم به كوفه فرستاد و به بزرگان كوفه نوشت، من امین خودم، مُسلم را نزد شما فرستادم، او اگر موافقت آرای شما را با نامه‌هایتان به من بنویسد، من سریعاً به سوی شما خواهم آمد[3] و سرانجام نیز از مكّه به سوی كوفه حركت كرد.
بین راه، خبر شهادت مسلم(ع) را شنید. در جواب فَرَزدق شاعر هم كه هنگام خروج از مكّه می‌گفت: آقا! كوفیان قلبشان با شماست امّا شمشیرشان هم آماده برای فرود آمدن بر شماست، فرمود: ما می‌رویم، اگر قضای خدا بر وفق آنچه ما می‌خواهیم فرود آمد خدا را شكر می‌كنیم و اگر هم موافق با خواسته‌ی ما نشد آن كس كه نیتش حقّ و سیرتش تقواست، زیان نكرده است. یعنی به هر حال «...اِحْدَی الْحُسْنَیْینِ...»[4] یکی از دو خوبی از آن ماست...یا بر باطل غالب می‌شویم و اِعلای كلمه‌ی حقّ می‌كنیم و یا در این راه به شهادت می‌رسیم و به حیات ابدی نائل می‌شویم.
 


اگر چه دشمنند امّا تشنه‌اند، سیرابشان كنید

 
 
آری، امام حسین(ع) وظیفه‌ی دنیوی خود را كه قیام برای اسقاط حكومت جور و ایجاد حكومت عدل بود با رعایت تمام جوانب آن ایفا كرد و در انجام وظیفه‌ی اُخرویش نیز از كوچك‌ترین فضیلت انسانی، غفلت نفرمود. در بین راه حرّبن یزیدریاحی با هزار سوار به مأموریت از جانب اِبن زیاد راه را بر امام و اصحابش بست. امام(ع) به یارانش فرمود: اینها تشنه‌اند، آبشان بدهید. اسب‌هایشان را هم سیراب كنید. اگر چه دشمنند امّا تشنه‌اند، آبشان بدهید!
از مردی به نام علی بن طعان محاربی نقل شده كه گفته است: من جزء لشكر حُر بودم و عقب مانده بودم و دیر رسیدم. امام وقتی متوجّه شد كه من آب نخورده‌ام، فرمود: جلو بیا دهان آن مشك را باز كن، هم خودت آب بنوش و هم اسبت را سیراب كن! من دهان مشك را باز كردم مقابل دهانم گرفتم كه بنوشم، آب به زمین ریخت. فرمود: دهان مشك را بچرخان كه آب به زمین نریزد. نتوانستم. خود امام(ع) برخاست و جلو آمد، دهان مشك را گرفت و نگه داشت، هم خودم نوشیدم و هم به اسبم آب دادم. اصحاب می‌گفتند: آقا! اینها هزار نفر بیش نیستند، ما می‌توانیم با اینها بجنگیم؛ مهلتشان ندهیم كه كمك به اینها برسد و قوی‌تر شوند. فرمود: نه، من اقدام به جنگ نمی‌كنم. اگر آن‌ها به ما حمله كردند ما به دفاع از خود برمی‌خیزیم![5]
 


قصاص قبل از جنایت خلاف دین است
 


شب عاشورا شمربن ذی الجوشن (آن جانور كثیف كه قسمت عمده‌ی حادثه‌ی جانسوز كربلا مولود خُبث طینت آن جرثومه‌ی شرّ و فساد بوده است) برای كسب اطّلاع از اوضاع و احوال یاران امام پشت خیمه‌گاه آمده بود. مسلم بن‌عوسجه از اصحاب حضرت در تاریكی شب او را شناخت و خدمت امام(ع) عرض كرد: یابن‌رسول الله! اجازه بدهید این حیوان پلید را با همین تیری كه در دست دارم از پا درآورم. امام(ع) فرمود: نه، این قصاص قبل از جنایت است و خلاف دین است.[6]
آری این پسر همان پدر است كه قاتلش اِبن ملجم را می‌دید و می‌فرمود:
«اُریدُ حَیاتَهُ وَ یُریدُ قَتْلی»؛
«من خواهان زنده ماندن او هستم، او خواهان قتل من است»!
می‌گفتند: یا امیرالمؤمنین! اگر چنین است اجازه بدهید ما او را به گونه‌ای از بین ببریم. می‌فرمود: قصاص قبل از جنایت خلاف دین است! اگر او را بكشم من زنده می‌مانم امّا دین كشته می‌شود. من باید كشته شوم تا دین زنده بماند و لطمه‌ای به احكام دین نخورد.
 


قیام امام حسین(ع) برای برپایی حكومت عدل
 


در خطابه‌ی دیگری از حضرت سیدالشهداء(ع) آمده است:
«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنّا تَنافُساً فِی سُلْطانٍ وَ لاَ الْتِماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلُ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ اَحْکامِکَ فَاِنَّکُمْ اِلاّ تَنْصُرُونا وَ تَنْصِفُونا قَوِیَ الْظَّلَمَةُ عَلَیْکُمْ وَ عَمِلُوا فِی اِطْفاءِ نُورِ نَبِیِّکُمْ وَ حَسْبُنَااللهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا وَ اِلَیْهِ اَنَبْنا وَ اِلَیْهِ الْمَصِیرُ»؛[7]
«خدایا! تو می‌دانی كه ما آنچه كردیم برای رقابت در فرمانروایی و به دست آوردن مال بی ارزش دنیا نبود؛ بلكه برای این بود كه راه‌های دین تو را به بندگانت نشان بدهیم و به شهرهایت سر و سامان بخشیم تا بندگان ستم دیده‌ات از شرّ ستمگران آسوده شوند و به فرایض و سُنَن و احكامت عمل كنند. حال اگر شما [ای مردم] ما را [در این راه مقدّس] یاری نكنید و انصاف را از دست بدهید؛ ستمگران بر شما چیره می‌شوند و در خاموش كردن نور پیامبرتان می‌كوشند. خدا ما را بس است و ما بر او توكّل می‌كنیم و به سوی او باز می‌گردیم و سرانجام بازگشت به سوی اوست».
روشن است كه این سخن، دعوت به قیام برای ساقط كردن حكومت جور و برپا داشتن حكومت عدل است و آن هم بدیهی است كه شرایطش جز در شخص وجود اقدس آن حضرت، در هیچ كس از افراد امّت جمع نبود و در عین حال بارها به تصریح یا كنایه از شهادتش خبر می‌داد و می‌گفت:
«خِیرَ لِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقِیهِ»؛[8]
«قتلگاهی برای من در نظر گرفته شده است و من به سوی آن می‌روم».
«کَاَنِّی بِاَوْصالِی تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَوات بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاء»؛
«گویا می‌بینم كه گرگان بیابان‌ها [ی عراق] میان نواویس و كربلا بر من حمله آورده‌اند و بند از بندم جدا می‌كنند»!
به مردم هم می‌فرمود:
«مَنْ کانَ باذِلاً فِینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا اِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ‌شاءَالله»؛
«هر كه حاضر است خون دل خود را در راه ما بدهد و خود را برای لقای خدا آماده سازد، با من حركت كند كه فردا صبح من حركت خواهم كرد».
این معنای جامعیّت، بین کارهای دنیا و آخرت است.
«اِعْمَل لِدُنیاکَ کَاَنَّکَ تَعِیشُ اَبَداً وَ اعْمَل لِآخَرَتِکَ کَاَنَّکَ تَمُوتُ غَداً»؛
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا أبا عَبْدِ اللهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنِّى سَلامُ اللهِ أبَداً ما بَقِیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى أوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى أصْحابِ الْحُسَیْنِ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
 


خودآزمایی

 
 
1- نظر دین درباره دنیا را بیان کنید.
2- هدف امام حسین(ع) از تغییر و دگرگونی در وضع حكومت جائر را شرح دهید.(دو گونه تغییر را بیان کنید)
3- به چه دلیل امام حسین(ع) اجازه ندادند مسلم بن‌عوسجه در شب عاشورا شمربن ذی الجوشن را از پا درآورد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. بحارالانوار، جلد ٤٤ ، صفحه‌ی ۱۳۹.
[2]. بحارالانوار، جلد ٤٤، صفحه‌ی ۱۱۵.
* تعییر: توبیخ و سرزنش.
[3]. نفس‌المهموم، صفحه‌ی ۵۰.
[4]. سوره‌ی برائت، آیه‌ی ۵۲.
[5]. نفس‌المهموم، صفحه‌ی ۱۱۳.
[6]. همان، صفحه‌ی ۱۴۴.
[7]. تحف‌العقول، صفحه‌ی ۱۷۲.
[8]. نفس‌المهموم، صفحه‌ی ۱۰۰.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: