زهیربن قین از جمله سعادتمندانی است كه در ردیف افرادی قرار گرفت كه امام عصر(عج) در مقابل قبر مطهّرشان بایستد و بگوید:
بِأَبی اَنْتُم وَ اُمِّی یا اَنصارَ اَبیعَبدِالله؛
این مقام خیلی بالایی است كه امام زمان(ع) در مقابل قبر آنان بایستد و این جمله را بگوید:
طِبْتُم وَ طابَتِ الاَرْضُ الَّتی فِیها دُفِنْتُم؛
جالب است بدانیم زهیربن قین چند روز قبل از واقعهی عاشورا از نظر فكری و اعتقادی گرایش به عثمان بن عفّان داشت و از او حمایت و طرفداری میكرد و بر اثر تبلیغات سوء دستگاه بنیامیه به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بدبین و بدگمان بود و لذا همان روزهایی كه امام حسین(ع) عازم كوفه بود، زُهیر هم به كوفه میرفت ولی همواره مراقب بود مبادا با امام حسین(ع) هم منزل بشود و به سبب نوع تفكّر و سابقهی منفی ذهنیاش علاقهای نداشت كه با امام حسین(ع) ملاقاتی داشته باشد. لذا در بین راه هرگاه امام حسین(ع) بار خود را میانداخت زهیر بار خود را میبست و میرفت. و این روش همچنان ادامه داشت تا این كه در یكی از منزلها اتّفاقاً همان وقتی كه زهیربن قین بار خود را انداخته بود و استراحت میكرد امام حسین(ع) هم با اصحاب خود به آنجا رسیدند و بار خود را انداختند و خیمه زدند.
رفیق زهیر میگوید: ما در خیمه نشسته بودیم و مشغول خوردن غذا بودیم كه مردی وارد شد و گفت: من فرستادهی حسین بن علی هستم. آقا شما را (اشاره به زهیر) به حضور طلبیدهاند. زهیر تا این جمله را شنید بهتزده شد. قدری تأمّل كرد و به فكر فرو رفت. همسرش از پشت پرده با صدای بلند رو به او كرد و گفت: زهیر! پسر فاطمه این قدر حقّ به گردن تو ندارد كه حدّاقل پیام او را بشنوی؟ چرا معطّلی، برخیز و برو و ببین فرزند زهرا چه كار و چه پیامی دارد. گاهی بعضی از زنها وسیلهی سعادتمندی مردها میشوند. این سخنِ زن، شوهر را بیدار كرد. نتوانست در مقابل عِتاب زن بایستد و لذا برخاست و به خیمهی امام حسین(ع) رفت.
رفیق زهیر میگوید: وقتی او از جانب امام(ع) برگشت دیدیم حالش كاملاً دگرگون شده، منقلب است و از چشمانش اشك سرازیر است، در عین حال چهرهاش شاداب و بشّاش و سخنانش گیرایی خاصّی پیدا كرده است و با لحن خاصّی میگوید: من دیگر حسینی شدهام. خیمهام را برچینید و آن را در كنار خیمهی فرزند زهرای اطهر نصب كنید.
گر مخیر بكنندم به قیامت كه چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
یاحسین!
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عیال و خانمان را چه كند
دیوانه كنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو هر دو جهان را چه كند
تأثیر كلام امام را بر قلب معیوب امّا مستعدّ زهیر ببین كه او ساعاتی قبل از این، اسیر گاو و گوسفند و شتر بود. میكروب حبّ دنیا بر همهی وجودش مستولی شده و چیزی نمانده بود كه او را بیچاره و بدبخت كند. امّا دستِ غیبی به سراغ و مدد او آمد و دستش را گرفت و در مقابل تابش انوار آفتاب حسینی قرارش داد. خورشید ولایت مستقیماً شعاع تابانش را بر قلب او تاباند و آن میكروبهای تعلّقات دنیوی را به كلّی سوزاند و از بین برد و لذا مس وجود زهیر با اكسیر ولایت حسینی به طلا مبدّل شد و مسیر باطل خود را عارفانه و عاشقانه تغییر داد، پس به همسر و همراهان خود رو كرد و گفت: دارایی خود را هر چه هست به شما بخشیدم. شما بروید من هم میروم. زن خود را هم به یكی از همراهان مورد اعتمادش سپرد كه به خانهاش برساند، تا این كه روز عاشورا فرا رسید. در روز عاشورا این مرد سعادتمند چنان توفیقی نصیبش شد كه با بدنی مجروح از زخمهای گوناگون و غلبهی تشنگی و خونریزی فراوان، بیتاب و توان شد و احساس كرد آخرین لحظات عمر خود را سپری میكند. آمد مقابل امام حسین(ع) ایستاد و دست بر شانهی آن حضرت گذاشت و در حالی كه با چشمان بی فروغ خود به چهرهی مبارك امام(ع) نگاه میكرد عرضه داشت:
فَدَتْكَ نَفْسی یا هادیاً مهدیاً؛
جانم قربان تو ای حیاتبخش من. جانم قربان تو ای نجاتبخش من. تو مرا زنده كردی، تو مرا از لجنزار شهوات حیوانی بیرون كشیدی. نزدیك بود به هلاك ابدی مبتلا شوم، به دادم رسیدی و نجاتم دادی. حال هیچ غم و غصّهای ندارم. همین الآن است كه قفس تن بشكند و این پردهی آخر هم از مقابل دیدگان من كنار برود و در خاك و خون خود بغلطم و با روی سفید با جدّ ارجمندت ملاقات كنم و با سربلندی به محضر مباركش شرفیاب شوم و با پدر بزرگوارت علی مرتضی(ع) همنشین شوم. در حال گفتن این جملات بود كه مقابل امام(ع) بر زمین افتاد و شهید شد.
هَنیئاً لاَربابِ النَّعیم نَعیمُهُم؛
پروردگارا، به حرمت امام حسین(ع) به همهی ما توفیق بهرهبرداری از محبّت و معرفتش را عنایت فرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
خودآزمایی
1- چرا زهیربن قین علاقهای نداشت كه با امام حسین(ع) ملاقاتی داشته باشد؟
2- به چه دلیل زهیربن قین برخاست و به خیمهی امام حسین(ع) رفت؟
3- چه عاملی باعث شد که زهیربن قین مسیر باطل خود را عارفانه و عاشقانه تغییردهد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی