از صفوان جمّال نقل شده که امام صادق(ع) به ایشان فرمود در روز اربعین چنین زیارت کن و عبارات السَّلامُ عَلَی وَلیاللهِ وَ حَبِیبِه السَّلامُ عَلَی خَلیلِاللهِ وَ نَجِیبِه السَّلامُ عَلَی صَفیِّالله وَ ابنِ صَفِیِّه الی آخر زیارت را حضرت به او تعلیم فرمود.
به چند زیارت امام حسین(ع) توصیه شده که بیشتر خوانده شود؛ زیارت عرفه، زیارت عاشورا و زیارت اربعین. در زیارت عرفه به حادثهی عاشورا پرداخته نمیشود و قضیهی سیدالشهداء(ع) از بعضی شرایط جزئی حادثه جدا و انتزاع شده است، ولی زیارت اربعین از حادثهی عاشورا انتزاع نمیشود، حادثهی عاشورا مقابل ماست. البته به حرارت حوادث روز عاشورا نیست ولی در ادامهی آن است. و در واقع پس از چهل شبانهروز تأمل و تفکر در حادثهی عاشورا به روز اربعین میرسیم، لذا در زیارت اربعین فضای معرفتشناسی و تعمیق و تثبیت معارف دینی و اهل بیت(ع) بیشتر است و ما باید توجه داشته باشیم که هر زیارتی را با توجه به معانی آن و شرایط و حال و هوای آن زیارت بخوانیم. مثلاً روایتی نداریم که روز عاشورا به مذاکرهی علمی مشغول شوید، در حالی که برای شب قدر چنین توصیهای شده و افضل از سایر اعمال هم شمرده شده است. روز عاشورا روز حرکت با قلب است چرا که عاشورا مال قلب ماست. در عاشورا باید دل را به امام حسین(ع) سپرد؛ دل که سپرده شد، دیگر بحثهایی از قبیل علت گریه برای امام حسین(ع)، مورد نخواهد داشت و مثل این است در یک مجلس ترحیم، صاحب عزا و خانوادهاش ناراحت باشند و گریه کنند؛ آیا معقول است بپرسیم چرا گریه میکنید و فلسفهی گریهی شما چیست؟ قضیهی دل با این ملاکها سنجیده نمیشود، لذا اگر کسی این زیارت را از روی صفای دل بخواند مثل این است که برایش یک دیدار عاشورایی با سیدالشهداء(ع) حاصل شده و این نوع سؤالات هم مرتفع میشود و دلش میشکند، در نتیجه گریه کردن عکسالعمل طبیعی اوست. بعضیها هم که بنا به دلایل جسمانی یا جنبههای روحی گریه نکنند، ناراحت میشوند و به تعبیری تباکی میکنند (در واقع همهی ما تباکی میکنیم چرا که گریهی اصلی را امام زمان(عج)، حضرت زینب(س)، و امام سجاد(ع) دارند و بقیه خود را به گریستن میزنند. بکاء را امام سجاد(ع) و امام صادق(ع) داشتند که تا اسم ابیعبدالله را میشنیدند آنچنان گریه میکردند که شانههایشان میلرزید.)
یکی از اصحاب امام صادق(ع) میگوید اگر روزی میرفتم خدمت حضرت و میدیدم امام تمام روز حالش منقلب است، میفهمیدم آن روز کسی آمده و از امام حسین(ع) صحبت کرده است.
حال اگر از این زاویه نگاه کنیم، بکای ما این است که اشکمان جاری شود و حالت حُزن پیدا کنیم؛ در حالی که آنان که عمق مصیبت امام و اصحاب و اهل بیت(ع) را در روز عاشورا فهمیدهاند، هر بار که اسم اباعبدالله بیاید از خود بی خود میشوند. البته مقصود این نیست که در روضه و مجالس عزاداری امام حسین(ع) باید کارهای غیرعادی کرد. مگر میشود کسی دیدار روز عاشورایی با سیدالشهداء(ع) داشته باشد و گریهاش نگیرد!
این لحظه، لحظهای نیست که بتوان فقط با محاسبات عقلانی تصمیم گرفت. وقتی حبیب بن مظاهر میبیند که چه رفتاری با سیدالشهداء(ع) میشود عقل و احساس او، چنان اوج میگیرد که به جنون میزند؛ جنونی که پیرمردی چون او جانش را روی دست میگیرد و به میدان میرود. ما یک جنون قبل از مرحلهی عقل داریم و یک جنون بعد از مرحلهی عقل. مگر میتواند کسی ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع) را بشنود و بخواهد با محاسبات عقلانی مرسوم عمل کند؟ عقل اینجا معنای دیگری دارد و کسی مثل حبیب بن مظاهر عقل و دلش یک جا جمع میشود و عاشقانه به استقبال مرگ و شهادت میرود، در حالی که اگر او میخواست با استدلال عقلی عمل کند باید مثل ضحاک عمل میکرد.
وی مصداق کامل عقل دکارتی و عقل منطقی است. ضحاک بن عبدالله مشرقی از اصحاب سیدالشهداء(ع) بود که با حضرت تا روز عاشورا هم آمد و بعد که اوضاع را دید به حضرت گفت یابن رسولالله ما باشیم یا نباشیم شما را شهید میکنند و شما هم دیشب گفتید اینها با من کار دارند و بعد بیعتتان را هم از ما برداشتید و فرمودید هر که میخواهد برود؛ حالا که ماندن ما فایدهای ندارد، اجازه بدهید برویم. این نوع عقل همان عقل محاسبهگر و دکارتی است. حضرت فرمود به نفع توست که بمانی، زیرا دفاع از امام واجب است! ضحاک گفت: چون شرعاً دفاع از امام واجب است میمانم ولی تا آنجایی که ماندنم کمک به شما باشد ولی از لحظهای که بدانم ماندن و نماندنم تفاوتی در زنده ماندن شما ندارد میروم. او ماند و جنگید و زخم هم برداشت و مجروح شد تا زمانی که سیدالشهداء(ع) را در گودال دید، گفت اَنَا عَلَی العَهدِ الَّذی فَارقنَاک عَلَیّ من چه بمانم و چه نمانم دیگر برای شما فایدهای ندارد و بودن یا نبودن من دقیقهای عمر شما را طولانیتر نمیکند؛ پس اجازه بدهید بروم! و رفت ولی دو سه روز بعد هنگام دفن اجساد برای سرکشی آمد و وقتی صحرای کربلا و آن منظره را دید منقلب شد و با خود گفت یعنی من از جون که یک برده بود، کمترم؟ یا از وهب نصرانی کمتر بودم؟ مگر قرار است چند سال دیگر زندگی کنم؟ اینجا دیگر عقل محاسبهگر او کم آورد و حالت دیوانگی به او دست داد.[1]
ما فقط عقل نداریم که هم عقل داریم و هم دل، و کسی که فقط با دل بخواهد برود میبازد. ما دو بال داریم و باید با هر دو بال حرکت کنیم. در دیدار روز عاشورا با حضرت حسین(ع) که زیارت عاشورا میخوانیم، حضرت را به صورت مخاطب سلام میدهیم چرا که سیدالشهداء(ع) را افتاده بر زمین میبینیم و میگوییم السَّلامُ عَلَیکَ یَا اَباعبدالله یَابنَ رُسُولالله چون بدن مطهر هنوز روی زمین است و داریم با او حرف میزنیم ولی در اربعین نه! عقب ماندهایم! در زیارت اربعین نشان میدهیم جا ماندهایم و لذا اگر روز عاشورا میتوانستی بگویی السلام علیک یا اباعبدالله در روز اربعین که از قافلهی شهدا عقب افتادهایم به صورت غایب سلام میکنیم و در زیارت میخوانیم: السَّلامُ عَلَی وَلیّاللهِ وَ حَبِیبِهِ؛ مثل کسانی که دیر رسیدند. کسانی که غروب عاشورا و یا فردای آن رسیدند و چه دردی کشیدند این وفاداران به امام حسین(ع) که یا دیر متوجه شدند و یا دوری راه مانع به موقع رسیدنشان شد و زمانی رسیدند که قافلهی شهدا رفته بود و آنها جا ماندند! و حالا ما هم آمدیم و میخواهیم امام حسین(ع) را ببینیم که ناگهان میگویند تمام شد و قافله رفت و ما هم با یک دنیا حسرت میگوییم السَّلامُ عَلی وَلیاللهِ وَ حَبیبِه السَّلامُ عَلَی خَلیلِالله وَ نَجِیبِه السَلامُ عَلَی صَفیاللهِ وَ ابنَ صَفیِّه السَّلامُ عَلی الحُسینِ المَظلومِ الشَّهیدِ. با یک دل سوختهی دردمند سلام میکنیم و بعد با خدا حرف میزنیم، چرا که اسلام دین بنبست نیست و در دین ما بنبست وجود ندارد! از کربلا مهمتر چیزی نداریم حتی اگر اربعین رسیدی و از عاشورا جا ماندی، مقدماتی را برایت فراهم میکنند تا خودت را به قافله برسانی. عبارات اولیهی زیارت اربعین به ما شتاب میدهد تا به کاروانی برسیم که چهل روز زودتر حرکت کرده است. میخواهند ما یک شبه ره چهل شبه را طی کنیم و چهل منزل را نه منزل به منزل که یک شبه بپیماییم. انشاءالله.
داستان ارتباط ما با خدا منزل به منزل با طی چهل منزل نیست. اصلاً منزل کدام است! من نیاز دارم و تو خدای منی، من میخواهم بگویم خدا و میخواهم به تو برسم، چرا راه را دور میکنی؟ راه را پیچ میدهی که نتوانم بروم و دستم را بگیری؟ چه کسی گفته راه رسیدن به سیدالشهداء(ع) چهل منزل دارد؟ بله چهل منزل دارد اما این چهل منزل از روز عاشوراست تا اربعین، اما اینطور نیست که هر کسی بیاید اختلاف فاز چهل روزه داشته باشد. منزل های اینجا، منزلهای معنوی است که ممکن است ناگهان حرکتی بدهند که یک لحظه به جای چهل منزل اثر کند و زیارت اربعین یعنی این! لذا گفتهاند خواندن زیارت اربعین از صفات مؤمن است یعنی زیارت اربعین، مؤمنین جا مانده از عاشورا را به عاشورا میرساند، یعنی ما با زیارت اربعین باید عاشورایی شویم که متأسفانه چون به زیارات و از جمله زیارت اربعین دل نمیدهیم و عقل نمیدهیم این اتفاق هم برای ما نمیافتد.
کسی که جا مانده و حالا به اربعین رسیده است، از لحن غایب شروع میکند: السَلامُ عَلَی ولیاللهِ وَ حَبِیبِه و بعد از چند سلام غائبانه با خدا حرف میزند، تا به اواخر زیارت میرسد و در آخرین عبارت میگوید: فَمَعَکُم مَعَکُم. یعنی در پایان زیارت به معیت میرسد و اینجا جا ماندن معنا ندارد. درست است که دیر رسیده، اما این راه را یک شبه به جای چهل شب طی کرده است. به عبارت دیگر در این مسیر میتوان عقربهی زمان را عقب کشید و کسی که در روز عاشورا نبوده، حالا در روز اربعین ادعا میکند فمعکم معکم لا مع عدوکم.
لذا در زیارات سیدالشهداء(ع) توصیهی خاص به زیارت اربعین شده است و آن را از صفات شیعه گفتهاند. یعنی ای همهی شیعیان جا مانده از سفر! ای همهی آنهایی که تعلل کردید تا تصمیم بگیرید که بروید یا نروید، ای همهی آنهایی که راه افتادید ولی به هر دلیلی در روز عاشورا به کربلا نرسیدید و کاروان حرکت کرد، بدانید یک ایستگاه میانبُری هست به نام اربعین که میتوانید در این ایستگاه دوباره به روز عاشورا برسید. اربعین روز ملحق کردن ما به عاشوراست، اربعین عصارهی عاشوراست. اما روز عاشورا روز تحلیل مسائل نیست نه اینکه تحلیل، گناه داشته باشد بلکه از کم ذوقی است. در عاشورا باید دلت را آزاد بگذاری تا وسط معرکه بیاید و با شهدای کربلا همراه شود؛ آنگاه روز اربعین که فرا رسید به حرکت کاروانی که چهل روز پیش از اینجا رفتند و به خدا رسیدند تأمل و تعمق کند؛ تا این دل هم برسد.
مخاطب ما در روز اربعین خود خداست. با امام حسین(ع) از راه دور صحبت میکنیم و میگوییم السَلامُ عَلَی ولیاللهِ وَ حَبِیبِه گرچه غایب سلام میدهیم، اما این اتصال به گونهای برقرار میشود که در ادامهی همین زیارت به حاضر میرسیم؛ السَّلامُ عَلَیکَ یَا اَبا عَبدالله. یعنی دیگر رسیدیم و بعد ادامه میدهیم فَمَعَکُم مَعَکُم لَا مَعَ عَدوِّکُم و اینجاست که میتوان گفت اصحاب سیدالشهداء(ع) فقط هفتادودو نفر نیستند، بلکه همهی کسانی که اربعینی با سیدالشهداء(ع) آمدند و وصل شدند، جزو اصحاب سیدالشهداء(ع) میشوند و انشاءالله همه در روز قیامت به عنوان حزب الحسین و زیر پرچم امام حسین(ع) محشور میشوند.
زائر حسین(ع) وقتی روز اربعین به کربلا میرسد صحنهی عاشورا را پیش خود مجسم میکند. دشتی پر از لشکر، خیمههایی سوخته این طرف و آن طرف، سروصدا و هیاهو و هلهله و بدنهای مطهر بیسر روی زمین! این زائر نمیتواند دلشکسته نشود و اشکش جاری نگردد.
دشت خاموش است و صحرا خسته است
ماه گویی بار از اینجا بسته است
پس کجایند آن جوانان غیور
که تجلی میشدند از فرط نور
بوی روح و بوی معبد داشتند
بوی گیسوی محمّد داشتند
میوزید از دور عطر پونهشان
خال سبز هاشمی بر گونهشان
از چه این مرغان تلاطم میکنند
سایهها خورشید را گم میکنند
شیون بادیست جاری هر طرف
نالهی شیریست از سمت نجف
عارفان با گله هیهی میکنند
بشنو از نی بشنو از نی میکنند
من فدای جسم صد چاکت حسین
جان من مجروح ادراکت حسین
تو به خاک و خون کشیدی تیغ را
با رگان خود بریدی تیغ را
لاشهی زنجیر بر راه تو ماند
نعش خنجر در گلوگاه تو ماند
عصر خالی عصر خولی عصر خوک
عصر مسخ پاکها با کار پوک
ما به دامان تو هجرت میکنیم
بار دیگر با تو بیعت میکنیم
شاهد ما باش ای خورشید پاک
ما نمیمانیم دیگر در مغاک[2]
اربعین یعنی امام حسین(ع) هنوز با ماست و به ما میگوید هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرنِی! اربعین یعنی تشخیص اینکه قلب ما هنوز با امام حسین(ع) است و امام حسین(ع) با ما ارتباط برقرار میکند.
کاروان دوباره به کربلا برمیگردد. کاروان به دوراهی که رسید، شتربان به امام سجاد عرض کرد از کدام طرف برویم؟ حضرت فرمود: هرچه خانم زینب(س) میگوید. شتربان خدمت حضرت زینب(س) آمد و گفت: راهی به کربلا میرود و راهی به مدینه، به کدام طرف برویم؟ حضرت فرمود: برگرد به سمت کربلا ما به این سادگی نمی توانیم از کربلا بگذریم. همهی این خانواده عزیز یا عزیزانی را از دست داده بودند ولی همه قبر ابیاباعبدالله را جستوجو میکردند. این است معرفت اهل بیت(ع) که گرچه هر یک، فرزند، برادر، شوهر یا هر عزیزش شهید شده، ولی سراغ هیچکدام را نمیگیرند و همه در پی امام سجاد و حضرت زینب(س) روانه میشوند تا ببینند کجا میروند؟ میرسند بالای قبر ابیعبدالله. بالاخره دیدند امام سجاد جایی نشستند و با خط مبارکشان روی خاک نوشتند: هَذَا قَبرُ الحُسَینِ بن عَلِی بن اَبی طَالِب الَّذِی قَتَلُوهُ عَطشاناً غریباً.
خودآزمایی
1- زیارت اربعین توسط چه کسی تعلیم داده شد؟
2- در زیارت اربعین کدام فضاها بیشتر است؟
3- چرا در زیارات سیدالشهداء(ع) توصیهی خاص به زیارت اربعین شده است؟
پینوشتها
[1]. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۱۵ و ۳۲۹؛ الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۷۳.
[2]. کفشهای مکاشفه، احمد عزیزی، ۱۳۹۰.
سیدمجتبی حسینی