مقدّمه
بدون تردید، عقیده به ظهور «مهدی(ع)» یک عقیده کاملاً اسلامی است که ریشههای ثابت آن در کتاب و سنّت، به طور صحیح و متواتر قرار دارد، و در اینکه نمیتوان آن را از دعوت اسلامی جدا ساخت، هیچگونه شک و تردیدی نیست.
آیاتی از قرآن مجید و بسیاری از احادیث و اخبار، چنان این اعتقاد را تحکیم و استوار نمودهاند که حتی انکار آن (مانند انکار اصل رسالت و نبوّت) در بعضی از روایات، کفر شمرده شده است.
اگر ما از این قرن خودمان - که قرن چهاردهم هجری است - تا عصر مقدّس رسالت را بررسی کنیم، میبینیم اصل ظهور مهدی(ع) در تمام این چهارده قرن، بین صحابه و تابعین و علما و محدثین و ادبا و شعرا و خلفا، همواره یک موضوع ثابت و غیرقابلانکار بوده است و شخصیتهای سرشناس علمی و ادبی و سیاسی، به آن مؤمن و معتقد بودهاند.
اگرچه از کتابهایی مثل کتاب منتخبالاثر فی الامام الثانی عشر(ع)، کثرت این اخبار و احادیث از طرق شیعه و اهلسنّت معلوم میشود، هماکنون کتابی جامعتر از حیث مصادر و مآخذ و مدارک و مطالب علمی و تحقیقی، در دست تألیف است که حیات امام(ع) و مشخصات آن حضرت را از جهات مختلف روشن میسازد؛ امّا با قطعنظر از تتبّعات گسترده میتوان گفت: برای مردمی که کموبیش، اهل اطّلاع و تحقیق و مراجعه به کتابهای اسلامی در رشتههای حدیث، تفسیر، تاریخ، کلام و مذهب میباشند، دو نقطه حسّاس در این مسئله واضح و مسلّم است:
نخست اینکه: مسئله ظهور حضرت مهدی(ع) یک مسئله اسلامی خالص است که مسلمانان آن را از زبان پیغمبر اکرم(ص) شنیده و از آن حضرت فرا گرفتند و مانند هر موضوع بدیهی اسلامی دیگری نیاز به اثبات ندارد.
نکته دیگر اینکه: تعیین او در فرزند منحصربهفرد امام حسن عسکری (ع) نیز عقیدهای است که قبل از ولادت حضرت مهدی (ع)؛ یعنی قبل از سال ۲۵۵ هجری قمری و قبل از ولادت پدر بزرگوارش، توسط اهلبیت رسالت گفته شده است، و اهلبیت (ع) هم اخبار خود را مستند به رسول خدا (ص) داشتهاند. علاوه بر احادیثی که ازطرق اهلسنّت نیز در این باب رسیده است.[1]
بنابراین، احتمال اینکه این اخبار و احادیث پس از ولادت حضرت، یا در زمان غیبت صغری یا کبری در منابع حدیثی و متون شیعه وارد شده باشد، بهطورقطع غیرعقلایی و مردود است؛ زیرا کتابهایی که این احادیث در آنها ضبط است، کسانی آنها را تألیف کردهاند که احتمال اینکه کلمهای جعل نمایند، در حقّ آنها داده نمیشود و به وثاقت و صدق امانت، معروف و مشهورند.
این افراد، هریک این احادیث را از شیوخ خود و از کتب حدیثی دیگری که قبل از ولادت پدر حضرت مهدی(ع) نوشته شده و یا از واسطههای صددرصد مورد اعتماد، از مشایخ راویان معاصر ائمه(ع) و عصر تابعین و صحابه روایت نمودهاند.
هرکس به این احادیث رجوع کند، برای او جای شک و شبههای باقی نمیماند که عقیده به اینکه حضرت مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) است، عقیده پیامبر گرامی اسلام(ص)، علی(ع) و فاطمهی زهرا(س) و امام حسن و امام حسین تا امام هادی(ع) بوده است.
پارهای از افراد میگویند: از جنبه عقیده و استناد این فکر، به رسالت اسلام مناقشهای نداریم؛ امّا میتوانیم آن را در سطح دیگری مورد بحث قرار داده و بگوییم: بسیار خوب! ما هم قبول داریم که در صدها حدیث و روایت، موضوع حضرت مهدی(ع) مطرح است و جای شک نیست که این احادیث بهطور تواتر از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین و سایر ائمه(ع) صادر شده است و همه به آن اعتقاد داریم و امیدواریم اگر عصر ظهور را به فضل خدا درک کردیم، در صف پیروان آن حضرت قرار داشته باشیم؛ ولی سخن و بررسی به اینجا تمام نمیشود.
ما میخواهیم بپرسیم: این عقیده اسلامی به ظهور مهدی(ع) و حکومت جهانی او و اصلاحاتی که به دست او انجام خواهد گرفت، برای وضع فعلی ما و بر اعمال ما چه تأثیری دارد؟
میخواهیم بدانیم از این عقیده که سنّی و شیعه بر آن اتفاق دارند، برای اصلاح امور اجتماعی و سیاسی، و علاج این همه مشکلات که با آن روبرو هستیم یا روبرو خواهیم شد، چه بهرهای میتوانیم بگیریم؟
ایمان به خدا، اعتقاد به روز قیامت و حساب و جزا، عقیده به نبوّت و امامت، همه با عمل ما ارتباط دارد و جهت زندگی و کار و کوشش ما را معین مینماید؛ امّا این عقیده از کدام نقش عملی برخوردار است، و در برابر قدرت زور و زر و دروغ و فریب، و این دستگاههای استعمار و استثمار و استضعاف، چه نقشی را (مثبت یا منفی) ایفا میکند؟ و ما را چگونه و به چه سلاحی مجهّز میسازد؟
ما نمیتوانیم در دنیای امروز که کاروان مدنیت با شتاب بهسوی ترقّی پیش میرود، فقط از چنین عقیدهای که چهارده قرن است افکار را به خود مشغول داشته و رهبران اسلام آن را تبلیغ کردهاند، به جشن و چراغانی نیمه شعبان خود را قانع کنیم و از این فکر، مسئولیت و تعهدی را درک ننماییم که این برداشت با روال عمومی اصول مسلّم اسلام و احکام قرآن و عقاید دینی ما که همه آنها سازندگی دارند، سازگار نیست.
اسلام دین و مکتب مبارزه، کوشش، انقلاب، اصلاحات و آیین علم و ترقّی است، این عقیده هم باید مردم را در این جهت تشویق نماید.
ما میدانیم و تفسیر سوء نمیکنیم و نمیگوییم: عقیده به ظهور مصلح آخرالزمان، اثر سلبی و منفی دارد، مردم را از کار و مبارزه و اقدام و قیام و اعتراض بازمیدارد و سکون، سکوت، خفقان، سستی، گوشهگیری، انزوا و بیمسئولیتی را شعار مؤمنین قرار میدهد. نه ما چنین نمیگوییم؛ امّا میگوییم: با اینکه احکام اسلام در هیچ عصر و زمان تعطیل نمیشود و کسانی که موضوع آن باشند، از آن معاف نخواهند بود؛ از این عقیده در جهت کمک به اجرای احکام و نظامات اسلام، چگونه باید استفاده کرد و چگونه برداشتی داشته باشیم؟
این سؤالی است که میشود و اگر بسیاری از افراد آن را به زبان نیاورند، چهبسا که در ذهنشان باشد.
به یاری خدا در این رساله به این پرسش پاسخ میدهیم و رابطه ایمان و عقیده به ظهور مهدی(ع) را با کیفیات ذهنی و فکری، با وحدت جامعه و حکومت جهانی، با مساوات اسلامی، با عدالت اجتماعی و زمامداری و با عدل و قسط بررسی میکنیم، تا معلوم شود که این اعتقاد در زندگی و مواقف حساس آن و مبارزات و مجاهدات و تعیین جهت حرکت جامعه چه نقش بزرگ و سازندهای را ایفا مینماید.
تا روشن شود این عقیده، علاوه بر اینکه ایمان به یک واقعیت است؛ یعنی ایمان به وجود امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکری(ع) است، و علاوه برآنکه از فروغ ایمان به نبوّت میباشد که لازمه آن، ایمان به هر چیزی است که پیغمبر(ص) از آن خبر داده است، در طرز فکر و اندیشه ما، و چگونگی برداشت ما از مطالب و مسائل حیاتی و نیز در روابط اجتماعی و سلیقهها و روشهای اخلاقی و سیاسی ما مؤثر است.
و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العلیّ العظیم
خودآزمایی
1- ریشههای عقیده به ظهور «مهدی(ع)» از کجا سرچشمه میگیرد؟
2- دو نقطه حسّاس در مسئله کثرت اخبار و احادیث درباره حضرت مهدی(عج) برای مردمی که کموبیش، اهل اطّلاع و تحقیق میباشند را بیان کنید.
3- به چه دلیل احتمال اینکه اخبار و احادیث دربارهحضرت مهدی(عج) پس از ولادت حضرت، یا در زمان غیبت صغری یا کبری در منابع حدیثی و متون شیعه وارد شده باشد، بهطورقطع غیرعقلایی و مردود است؟
پینوشت
۱. در قسمت اوّل (طریق شیعه در روایات بحث مهدویت) مراجعه شود به کتابهایی چون: کمالالدین و تمامالنعمه صدوق، الغیبه نعمانی و الغیبه طوسی (ره) و در قسمت دوم (طریق اهلسنّت در روایات بحث مهدویت) علاوه بر صدها مقاله و بهویژه کتابهایی که اهلسنّت در این موضوع نگاشتهاند، در اینجا سخن سه نفر از برجستهترین علمای آنها را میآوریم که چون همعصر ما هستند، در خصوص این موضوع – بهملاحظاتی - ارزش گفتارشان از علمای قدیم، برای گروهی از نسل حاضر بیشتر است:
الف) «احمد شاکر» که از علما و متخصصان فن حدیث و رجال، در عصر ما شمرده میشد، در کتاب مقالید الکنوز صحّت احادیث راجع به حضرت مهدی (ع) را تصدیق نموده و آن را عقیدهای اسلامی شمرده است که هر مسلمان باید بدان معتقد باشد.
ب) «شیخ منصور علی ناصف» که از علمای الازهر و مدرّس دانشگاه زینبی است، در کتاب غایةالمأمول میگوید: احادیث مهدی را جمعی از نیکان صحابه روایت کردهاند و بزرگان محدّثین آن را نقل نمودهاند و علمای گذشته و حال براین عقیدهاند.
وی پس از اینکه تصریح به تواتر احادیث میکند، میگوید: این توضیح برای کسی که اندکی انصاف در نزد او باشد؛ یعنی هرکس ذرهای ایمان و اندکی انصاف داشته باشد، در صحّت این احادیث و ظهور حضرت مهدی (ع) تردید نمیکند.
«ابوالاعلی مودودی» که از مشهورترین علمای اهلسنّت است، در کتاب البیانات احادیث مهدی (ع) را بررسی کرده و میگوید: این احادیث یک حقیقت اساسی را که قدرمشترک تمام احادیث این موضوع است، متضمن میباشند و آن این است که پیامبر اسلام (ص) خبر داده: پیشوایی ظاهر میگردد تا زمین را از عدل و داد آکنده سازد و ستم و بیدادگری را محو و نابود نماید و کلمه اسلام را بلند گرداند و رفاه را در خلق خدا عمومی و همگانی سازد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی