کد مطلب: ۳۹۱۹
تعداد بازدید: ۸۲۶
تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۸:۰۰
معاد و جهان پس از مرگ| ۱
آیا به راستی اعمال نیک و بد ما در آن جهان با ما خواهند بود، و برای ما شادی می‌آفرینند یا ما را رنج و شکنجه و عذاب می‌دهند؟ آیا با اینکه کسی از این راه بازنگشته می‌توانیم از اخبار آن جهان با خبر شویم؟

پیشگفتار


 
ایمان بر مبدأ و معاد
 


دو اصل بالا مهمترین ارکان اسلام است، چرا که بدون آن هیچ برنامه‌ی اخلاقى و عملى سامان نمى‌یابد و هیچ انسانى راه حق و عدالت و تقوى را نمى‌سپرد.
اعتقاد به مبدأ یعنى خود را دائماً در حضور خدا دانستن، خداوندى که از تمام نیّات و اعمال، خرد و کلان، آشکار و نهان، آگاه است، گردش چشمهاى خطاکاران را مى‌بیند. نجواى نجواکنندگان را مى‌شنود و از آنچه در دل داریم یا در سر مى‌پرورانیم آگاه است «یَعْلَمُ خائِنَةَ الاَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»[1].
او به ما از ما نزدیکتر است، نزدیکتر از شریانهاى گردنمان و نزدیکتر از رگهاى قلبمان «وَ نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الوَرِیدِ»[2].
هیچ حجابى ما را از او مستور نمى‌دارد، و در هیچ زمان و مکانى از ما جدا نیست «وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ»[3].
اعتقاد به معاد یعنى ایمان به دادگاه عظیمى که هیچ شباهتى به دادگاههاى جهان ما ندارد، همه‌ی اعمال ما در آنجا حاضر است «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِرًا»[4].
کوچکترین اعمال و بزرگترین آنها همه پرونده دارد «لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبِیرَةً اِلاّ اَحْصاها»[5].
خودمان باید به مطالعه‌ی پرونده‌ی خود بنشینیم، و خود باید قاضى و داور خود باشیم «اِقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً»[6].
خودمان گواه خویش هستیم و جزء جزء بدن ما شاهدان این دادگاهند و بر ضدّ ما گواهى مى‌دهند «وَ شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ»[7].
نه جاى انکار است، نه راهى به سوى بازگشت و جبران وجود دارد، نه توان تحمل مجازات الهى را داریم، و نه راه گریزى.
نیکان و پاکان، صالحان و مقربان در جوار قرب حق از نعمتهایى که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر قلب هیچ انسانى خطور نکرده بهره‌مندند؛ در حالى که بدکاران تبهکار و ظالمان آلوده در آتشى که از درون جانشان سر مى‌کشد مى‌سوزند و مى‌گدازند «نارُ اللهِ المُوقَدَةِ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى اْلاَفْئِدَةِ»[8].
آری اگر ایمان به این دو اصل اساسى زنده شود حتى توجه مختصرى به آن در اعماق جان ما باشد، براى تربیت و هدایت ما کافى است، و اگر ایمان به مبدأ و معاد نباشد هیچ قانونى انسان را اصلاح نخواهد کرد. 


از عالم پس از مرگ چه می‌دانیم؟

 

۱ـ دورنمایی از بحث‌های مقاله
 


در زمینه‌ی معاد و رستاخیز ارواح و اجساد، و جهان بعد از مرگ با تمام اهمیتی که دارد متأسفانه کمتر نوشته شده و از تعداد محدودی تجاوز نمی‌کند.
با اینکه هر انسانی تشنه‌ی این است که بداند بعد از مرگ چه خواهد شد، آیا زندگی همچنان ـ و در افقی وسیعتر ـ ادامه خواهد یافت؟
آیا شرایط زندگی در جهان دیگر همانند زندگی در این جهان است یا همانطور که طفل در حال جنین قادر نیست وضع زندگی جهان بیرون رحم مادر را تصور کند، و از همه‌ی مفاهیم حیات، روشنایی آفتاب، درخشش ماه، طراوت نسیم بهاری، زیبایی شکوفه‌ها، هیجان امواج، و عظمت جهان آفرینش چیزی جز یک مشت گوشت و خون درک کند، ما نیز می‌توانیم مفاهیم و حقایق مربوط به جهان دیگر را دریابیم؟
آیا در این صورت تلاش ما در این زمینه به جایی می‌رسد؟
آیا به راستی اعمال نیک و بد ما در آن جهان با ما خواهند بود، و برای ما شادی می‌آفرینند یا ما را رنج و شکنجه و عذاب می‌دهند؟
آیا با اینکه کسی از این راه بازنگشته می‌توانیم از اخبار آن جهان با خبر شویم؟
آیا مرگ دردناک است؟ راستی در لحظه‌ی مرگ چه احساسی به انسان دست می‌دهد؟
آیا با پوسیدن بدن، روح باقی می‌ماند؟
روح چیست؟ و چگونه مى‌توان آن را از نظر علمى و فلسفى شناخت و با آن ارتباط برقرار ساخت؟
آیا بازگشت این بدن (معاد جسمانى) با اینکه دائماً در تغییر است و احیاناً ذرات آن با گذشت زمان جزء چندین بدن دیگر شده، مشکلى بوجود نمى‌آورد؟!
آیا ایمان به رستاخیز مى‌تواند اثر تربیتى، اجتماعى، فکرى و اخلاقى در روح و جسم انسان بگذارد؟
و در هر حال آیا مسائل مربوط به زندگى پس از مرگ را مى‌توان با اصول علمى و... اثبات کرد؟
این سؤالها و دهها سؤال دیگر نظیر آن، مسائلى هستند که در کتاب حاضر مورد بحث قرار گرفته است.
و با اینکه محتویات این کتاب چند سال مورد بررسى و مطالعه بوده، اما چون - همانطور که ذکر شد - در این زمینه کمتر بحث شده کاملاً امکان دارد که نارسائیها و نقایصى در کتاب وجود داشته باشد، لذا از صاحب نظران و اندیشمندان تقاضا مى‌شود که نقدها و اصلاحات و نظرات تکمیلى خود را براى نگارنده بفرستند و مطمئن باشند با نهایت تشکر از آنها استفاده خواهد شد.
ولى بدلیل تازه بودن بسیارى از بحثها لازم مى‌دانم از همه‌ی مطالعه کنندگان محترم خواهش کنم از داورى نهائى پیش از مطالعه‌ی تمام کتاب خوددارى فرمایند.
یادآوری این نکته نیز لازم است که براى کسانى که «زندگى» در مکتب آنها جز «نان و آب» مفهومى ندارد و حد اعلاى شعار مکتبهاى انسانى آنها «نان و آب براى همه» مى‌باشد ممکن است بحثهاى این کتاب مسائلى خارج از محیط زندگى جلوه کند، ولى به فرض که ما داراى چنین دید تنگ و محدودى باشیم باز خواهیم دید که ایمان به زندگى پس از مرگ چه اثر عمیقى در تأمین رفاه و آسایش همین زندگى مادى - از جهات مختلف - دارد، و در حقیقت انسان بدون ایمان به معاد، نه قادر به اجراى عدالت اجتماعى است، نه سیر کردن در مراحل تکامل انسانى و معنوى و اخلاقى.
ذکر دو موضوع دیگر را در این مقدمه نیز لازم مى‌دانم:
 


۲ـ گناه بزرگ نویسنده
 


بحمدالله بحث‌هایی که در زمینه‌ی عقاید اسلامی به سبک نوین از کتاب «آفریدگار جهان» آغاز گردید و به کتاب حاضر منتهی شده؛ بدون شک تحولی در چگونگی عرضه کردن عقاید مذهبی در یک قالب تازه که برای همه قابل فهم باشد، بوجود آورد.
اما نمی‌دانم حمل بر خودستایی می‌کنید یا بیان یک «حقیقت» و رسیدن به یک «هدف»، هرچه باشد خود را ناچار از ذکر آن می‌بینم که این سلسله بحثها که شامل مهمترین مسائل عقیدتی اسلام بود و در چهار کتاب: ۱ـ آفریدگار جهان (در زمینه‌ی دلائل توحید و پاسخ به مکتبهای مادّی)؛ ۲ـ خدا را چگونه بشناسیم (در زمینه‌ی صفات خداوند و مسأله‌ی جبر و اختیار)؛ ۳ـ رهبران بزرگ (در زمینه‌ی لزوم رهبری پیامبران و مسأله‌ی وحی و مانند آن)؛ ۴ـ قرآن و آخرین پیامبر (در زمینه‌ی محتویات اعجاز قرآن و شناخت پیامبر اسلام)؛ مطرح گردید عمیقاً در محیط ما ـ مخصوصاً در طبقه‌ی جوان تحصیلکرده ـ اثر گذاشت.
چاپ‌های فراوان و پی در پی این کتابها یک دلیل روشن بر این موضوع بود، دلیل دیگر اینکه در بعضی از مجامع و جلسات علمی و دینی در داخل یا در خارج به عنوان یک متن درسی مورد استفاده قرار گرفت.
بعضی از آنها به زبان عربى و بعضى به زبان اردو ترجمه شده و بعضى هم در دست ترجمه به زبان انگلیسى است.
دلیل این موفقیت در حقیقت، رعایت چهار اصل بود: پرهیز از اصطلاحات پیچیده، صداقت در بحث، دورى از تعصب، و نوآوریها.
ولی بعضى معتقدند این سلسله کتابها یک عیب بزرگ دارد که مى‌تواند از ارزش آن بکاهد؛ و اگر تعجب نکنید عیب بزرگش در نظر آنها پرهیز از اصطلاحات و عبارات قلمبه و سلمبه، پرهیز از جمله‌بندیهاى گنگ و مبهم، و رعایت حداکثر روانى عبارات و نزدیک ساختن مطالب مشکل به اذهان عموم است که آن را از بحث «سطح بالا»! به پائین مى‌آورد!
من به این «عیب» یا «گناه» معترفم! و مى‌دانم اگر جلو قلم را رها مى‌ساختم تا از اصطلاحات پیچیده و عبارات گنگ کمک بگیرد بحثها در نظر بعضى «علمى‌تر»! جلوه مى‌کرد، اما آگاهانه این کار را نکردم و فکر مى‌کنم رسالت یک نویسنده همین است.
به جرأت مى‌توان گفت هر یک از بحثهاى این سلسله را مى‌توان چنان پیچیده نوشت که اکثر خوانندگان عادى نفهمند و فقط بگویند بحثها خیلى علمى است و در سطح بالا که ما نمى‌فهمیم.
ولی آیا مى‌توان مصالح عموم را که درک حقایق است فداى یک شخصیت کاذب و خیالى که با قلمبه نویسى بدست مى‌آید نمود؟! آیا وجدان بیدار اجازه‌ی چنینن کارى را به کسى که توانایى ساده‌نویسى دارد مى‌دهد؟!
در هر صورت من به این گناه عادت کرده و معتاد شده‌ام و اگر خداى نکرده یک روز بخواهم این اعتیاد را ترک کنم قادر نیستم.
شگفت‌آور است که بسیارى از کتب دانشگاهى و غیر دانشگاهى را مى‌بینم که مى‌توان مطالب آن را بدون کم و کاست با عباراتى بسیار روانتر و آسانتر نوشت تا هم صرفه جویى در وقت و عمر «دانش پژوهان» و هم نفع آن عمومى‌تر شود.
از طرفى نمى‌توانیم همه‌ی نویسندگان آن را متهم بر عدم قدرت بر ساده‌نویسى کنیم، بنابراین باید بگویم لااقل شاید عده‌اى نمى‌خواسته‌اند این کار را بکنند، شاید بخاطر اینکه اگر پیچ و خم عبارات کم مى‌شد کتاب ارزش علمى خود را از دست مى‌داد! باید نظم طبیعى مطالب را شکست، جمله را جلو عقب برد، از لغات و الفاظ نامأنوس و احیاناً بیگانه، کمک گرفت تا علمى‌تر شود! و هنوز این یکى از دردهاى اجتماع ماست.
 


۳ـ برای ثبت در تاریخ
 


مطلب دیگرى را که براى ثبت در تاریخ لازم مى‌دانم بگویم این است که روزى یکى از دوستان اظهار داشت: مشغول ترجمه‌ی کتابى در زمینه‌ی خداشناسى از عربى به فارسى بودم، دیدم مطالب آن کتاب آشناست، پس از بررسى دیدم بسیارى از بحثها عیناً بحثهاى کتاب «آفریدگار جهان» است که شما نوشته‌اید، معلوم شد نویسنده‌ی محترم کتاب مزبور، مطالب را بدون ذکر مأخذ از کتاب آفریدگار جهان گرفته و به عربى ترجمه کرده و نشر داده و الآن من دارم بار دیگر آن را از عربى به فارسى برمى‌گردانم!
گفتم چون بالاخره نشر این ترجمه گامى در راه خداشناسى و خدمت به علم و دانش است نشر آن از نظر من بى‌مانع است ولى لااقل براى اینکه من متهم نشوم که مطالب را بدون ذکر مأخذ از او گرفته‌ام در مقدمه‌ی کتاب واقعیت را بنویس!
بعد دیدم نه تنها آن نویسنده‌ی محترم عرب از این بحثها استفاده کرده، بلکه بعضى از نویسندگان دیگر نیز - گاهى به همان عبارت و گاهى به عبارت دیگر - بدون اینکه کمترین ذکرى از مأخذ بنمایند، آنها را در کتاب خود آورده‌اند.
شاید اصل موضوع چندان مهم نباشد، ولى آیا بهتر این نیست که بجاى گرفتن ابتکارات و مطالب دیگران، مغزهاى نویسندگان محترم در مسیرهاى تازه به کار بیفتد و هر کس به اندازه‌ی توانایى خود مشکلى را بشکافد و مسائلى را که دیگران در زمینه‌ی آن مطالعه و بررسى نکرده‌اند مورد بررسى قرار دهد وانگهى از ذکر کردن مأخذ و حق شناسى نمودن چه ضررى عائد نویسنده مى‌گردد؟
انکار نمى‌کنم هر نویسنده و دانشمندى حق دارد از افکار دیگران استفاده کند، ولى مادام که ابتکارات تازه‌ی قابل ملاحظه‌اى بر آنها نیفزاید و مطالب را به شکلهاى نوین و کاملتر عرضه نکند واقع بینانه‌تر آن است که عین عبارات طرف را با ذکر مأخذ در کتاب خود بیاورد.
خداوند به همه‌ی ما توفیق بیشتر براى خدمت به آیین پاکش مرحمت فرماید. در پایان این مقال بار دیگر تکرار مى‌کنم اگر در تکمیل مسائل این کتاب مطلبى به نظر صاحب نظران برسد خواهشمند است براى نگارنده ارسال فرمایند. 
 

خودآزمایی
 

1- به چه دلیل ایمان بر مبدأ و معاد، مهمترین ارکان اسلام هستند؟
2- اعتقاد به مبدأ و معاد را مختصراً شرح دهید.
3- اگر ایمان به مبدأ و معاد نباشد چه روی خواهد داد؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. سوره‌ی غافر: ۱۹.
[2]. سوره‌ی ق: ۱۶.
[3]. سوره‌ی حدید: ۴.
[4]. سوره‌ی کهف: ۴۹.
[5]. سوره‌ی کهف: ۴۹.
[6]. سوره‌ی اسراء: ۱۴.
[7]. سوره‌ی فصلت: ۲۰.
[8]. سوره‌ی همزه، ۶.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: