پیشگویی حوادث آخرالزّمان در روایات
توجّهی هم به روایاتی داشته باشیم كه چهارده قرن پیش راجع به حوادث آیندهی زمان اشاراتی فرمودهاند كه به حقّ از معجزاتشان محسوب میشود و ما بالعیان آنها را میبینیم، از جمله از رسول خدا(ص) منقول است:
الف: ظاهر نیکو امّا باطن ناپاک
(سَیَأْتِی عَلَی اُمَّتی زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ وَتَحْسُنُ فِیهِ عَلانِیَتُهُمْ)؛
«زمانی بر امّت من خواهد آمد كه در آن زمان باطنشان ناپاك و ظاهرشان نیكو میشود».
ب: حرص دنیا
(طَمَعاً فِی الدُّنْیَا)؛
«دنیاطلبی در جانشان رسوخ میکند».
پ: بیاعتنایی به وعدههای خدا
(لایُرِیدُونَ مَا عِنْدَاللهِ عَزَّ وَ جَلَّ)؛
«خواهان آنچه كه نزد خداست نمیباشند و وقعی به وعدههای خدا نمیگذارند».
ت: ریاکاری
(یَکُونُ اَمْرُهُمْ رِیَاءً لایُخَالِطُهُ خَوْفٌ)؛
«كارشان ریایی میشود و خالی از خوف خدا».
ث: مستجاب نشدن دعاها
(یَعُمُّهُمُ اللهُ مِنْهُ بِعِقَابٍ)؛
«در این موقع است كه خداوند آنها را به عذاب و عقابی فراگیر و عمومی مبتلا میسازد».
(فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلا یُسْتَجَابُ لَهُمْ)[1]
«آنگاه مانند آدمی كه در حال غرق شدن است و دست و پا میزند، دعا میكنند و هرگز هم اجابت نمیبینند».
ج: کاهش عالمان دینی
(إذا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْلُ)؛
«آن زمانی است كه علم [با رفتن علما] بساطش از میان مردم برچیده میشود و جهل جانشین آن میگردد».
چ: افزایش قاریان قرآن عاری از عمل
(کَثُرَ الْقُرّاءُ وَ قَلَّ الْعَمَلُ)؛
«قاریان قرآن فراوان میشوند و عمل به قرآن كم میگردد».
قاریان، حافظان، معلّمان و مفسّران قرآن از زنان و مردان تا بخواهید زیاد دیده میشوند امّا از عمل به قرآن خبری به گوش نمیرسد، گویی كه ملخ ریشهی آن را خورده است.
ح: افزایش شاعران
(کَثُرَ الشُّعَراءُ)؛
شعرا [نیز] زیاد میشوند و احیاناً بیش تر از قاریان قرآن كه حتّی در مجالس ترحیم نیز اكثراً به جای قرآن، شعر میخوانند و ثواب آن را هدیه به روح میّت میكنند!!
خ: کاهش فقهای هدایتگر
(قَلَّ الْفُقَهاءُ الْهادینَ وَ کَثُرَ فُقَهاءُ الضَّلالَةِ)؛
«فقها [كه گفته میشود، تنها صنف مستنبط* احكام فقهی نمیباشند بلكه منظور مطلق دانشمندان آگاه از مبانی دین است، اعمّ از متلبّس به لباس روحانی و غیر آن در آن زمان] اضلالگرانشان بیش از هدایتگرانشان میباشند».
د: رفتارشان بر خلاف گفتارشان
(کَلا مُهُمْ حِکْمَةٌ وَ اَعْمالُهُمْ دَاءٌ لا یَقْبَلُ دَواءً)؛
«سخنانشان، حكیمانه است و اعمالشان دردی درمانناپذیر است».
ذ: حلال شمردن دروغ
(اسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ)؛
«دروغگویی در میان مردم حلال میشود».
اصلاً زندگی بر اساس دروغ میچرخد. اگر دروغ نباشد، كارشان پیش نمیرود.
ر: رباخواری آشکار
(وَ کانَ الرِّبا ظاهِراً لایُعَیَّرُ)؛
«ربا خواری آن چنان عادی و علنی میشود كه مجالی برای توبیخ و سرزنش نمیماند».
واقعاً عجیب است! این سخنان از معجزات رسول خدا و ائمّهی هدی(ع) است. آن روز فرمودهاند و امروز میبینیم كه این چنین شده است. اگر امروز كسی بگوید: این معامله ربوی و حرام است، نه تنها باورشان نمیشود؛ بلكه گوینده را به تمسخر و استهزاء میگیرند.
ز: بناها بلند و محکم
(شَیَّدُوا الْبِناءَ)؛
«ساختمانهای محكم و برجهای بلند و با عظمت میسازند».
ژ: تعطیلی احکام قرآن
(عُطِّلَ الْکِتابُ وَ اَحْکامُهُ)؛
«قرآن و احكامش تعطیل میشود».
س: دگرگون شدن احکام دین
چنان میشود که:
(اِذا قامَ القائِمُ دَعَی النّاسَ اِلَی الْاِسْلامِ جَدیداً)؛
«امام قائم، مردم را به اسلام جدید دعوت میكند».
ش: قمار، مایهی افتخار
(وَ رَأیْتَ الْقِمارَ قَدْ ظَهَرَ)؛
«قمار آشكار و احیاناً مایهی افتخار میگردد».
ص: فراگیر شدن ساز و آواز
(رَأیْتَ الْمَلاهِیَ قَدْ ظَهَرَتْ یُمَرُّ بِها لا یَمْنَعُ اَحَدٌ اَحَداً)؛[2]
«ساز و آواز و آهنگهای لهوی آن چنان فراگیر میشود كه مسلمانان از كنار آن به طور عادی میگذرند و خود را موظّف به نهی از آن نمیدانند».
عجیبتر اینكه جزء مقدّسات در مجالسِ جشن و عزای امامان(ع) به حساب آمده و احیاناً راه تقرّب به خدا هم محسوب میگردد!!
دعا برای تعجیل فرج؛ توفیق صبر بر غیبت
فرمودهاند: در زمان غیبت دعا برای تعجیل فرج و حفظ ایمان و یقین زیاد داشته باشید. ضمن دعا در زمان غیبت، این چند جمله آمده است:
(وَ لا تَسْلُبْنَا الْیقینَ لِطُولِ الاَمَدِ فی غَیبَتِهِ)؛
«خدایا! نكند به خاطر اینكه مدّت غیبتش طول كشیده است، حالت یقین ما از بین برود».
این بلا و گرفتاری بسیار بزرگی است و خدا نكند دچار آن بشویم. حالا با این همه گناهان كه داریم، كاری كنیم كه حدّاقل اعتقاد ما نسبت به امامانمان خدشه دار نشود.
(ثَبِّتْنی عَلی طاعَةِ وَلیِّ اَمْرِکَ)؛
«خدایا! در زمینهی اطاعت از ولیّ امرت، تثبیتم كن».
مرا نگه دار. نگذار متزلزل بشوم. نگذار اعتقادم از بین برود. البتّه ما انتظار فرج داریم و برای تعجیل در فرج نیز دعا میكنیم امّا میدانیم كه غیبت و طول مدّت غیبت بر اساس مصلحت الهیّه است و ما حقّ چون وچرا گفتن نداریم. در همین دعا میخوانیم:
(فَصَبِّرنی عَلی ذلِکَ حَتّی ... لا اَقُولَ لِمَ وَ کَیْفَ)؛
«خدایا! به من توفیق صبر بر غیبت آنحضرت عنایت كن به طوری كه نگویم چرا غیبت طول كشید و این چگونه است»؟
(وَ ما بالُ وَلِیِّ الاَمْرِ لا یَظْهَرُ وَ قَدِ امْتَلَأتِ الْاَرْضُ مِنَ الْجَوْرِ)؛[3]
«با اینكه زمین پر از جور و ستم شده است، پس چه شده كه ولیّ امر ظهور نمیکند»؟
چرا در فرج حضرت مهدی(عج) تعجیل نمیشود؟
در عین حال كه ما تعجیل در فرج را دوست داریم، ولی حقّ نداریم بگوییم: چرا تعجیل در فرج نمیشود؟
میگوییم: آنچه خدا خواسته است، مصلحت در همان است. اگر تأخیر خواسته، ما هم تأخیر میخواهیم، اگر تعجیل خواسته، ما هم تعجیل میخواهیم و در عین حال اشتیاق شدید به تعجیل در فرجش داریم. آنچه ما به آن موظّف هستیم، انتظار است؛ یعنی، آماده ساختن خویش از نظر اخلاق و عمل كه مورد پسند آنحضرت باشد. خیال نكنیم ما آمادهایم و هیچ نقصی نداریم. آری؛
خوش بود، گر محك تجربه آید به میان
پس سیه روی شود هر كه در او غِش باشد!
یاران حقیقی مهدی آل محمّد (عج) چه کسانی هستند؟
در كتابی خواندم، شاید در حدود دویست - سیصد سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدمهای بسیار خوب و مقدّس. روزی با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمیآید؟ در صورتی كه ما بیش از ٣١٣ نفر كه او لازم دارد هستیم. به این فكر افتادند كه سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند. تصمیمشان بر این شد كه از بین خودشان یك نفر را كه به تأیید همه، خوبترینشان است، انتخاب كنند و او را بفرستند در مسجد كوفه یا سهله تا اعتكاف كند و از خود امام بخواهد كه سرّ تأخیر در ظهور را بیان فرماید.
جمعیّت خودشان را به دو قسمت تقسیم كردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و باز همچنین، تا آن فرد آخر را كه از همه بهتر و مقدّستر و زاهدتر بود انتخاب كردند كه او به مسجد سهله یا مسجد كوفه برود. او هم رفت و بعد از دو - سه روز برگشت. پرسیدند: چه طور شد؟ گفت: راست مطلب اینكه وقتی من از نجف بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم، با كمال تعجّب دیدم شهری بسیار آباد و خرّم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم پرسیدم: اینجا كجاست؟ گفتند: این شهر صاحبالزّمان است و امام ظهور كرده است. بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانهی امام رفتم. كسی آمد و گفتم: به امام بگو فلانی آمده و اذن ملاقات میخواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا میفرمایند: شما فعلاً خستهای، از راه رسیدهای. برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. ما دختر او را برای شما تزویج كردیم. آنجا باش و هر وقت احضار كردیم، بیا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پیدا كردم. از من خیلی پذیرایی كردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم كه درِ اتاق را زدند. گفتم: كیست؟ گفت: مأمور از طرف امام؛ میفرمایند: بیا! میخواهیم قیام كنیم و شما را به جایی بفرستیم. گفتم: به امام بگو امشب را صبر كنید. گفت: فرمودهاند: همین الآن بیا. گفتم: بگو من امشب نمیآیم! تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانهای هست و نه عروسی! من هستم و صحرای نجف.[4]
معلوم شد مكاشفهای بوده و خواستهاند به ما بفهمانند كه ما هنوز آمادگی برای آمدن امام زمان(ع) نداریم. یك دختر به ما تزویج كردهاند و ما به خاطر او دست از امام زمانمان برداشتهایم!
خودآزمایی
1- چهار مورد از پیشگوییها در مورد آخرالزمان را بیان کنید.
2- چرا تعجیل در فرج نمیشود؟
3- آنچه ما در زمان غیبت به آن موظّف هستیم، چیست؟
4- پس از مکاشفه، آن فرد زاهد فهمید علت غیبت امام زمان(عج) چه بوده است؟
پینوشتها
1 منتخب الأثر، صفحهی ۴۲۶، حدیث ۵، نقل از بحارالانوار.
* مُستنبط: بیرون آورنده، استنباط کننده.
2 این جملات قسمتهایی از لابلای روایات متعدّد به طور منتخب نقل شد. كسانی كه خواهان تفصیل آن باشند به كتاب منتخبالاثر از صفحهی ٤٢٤ تا صفحهی ٤٣٨ رجوع نمایند.
3 مفاتیح الجنان، دعا در غیبت امام زمان (عج)
4 معدن الاسرار فاضل قزوینی، جلد ٣، صفحهی ۹۵.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی