کد مطلب: ۳۹۵۱
تعداد بازدید: ۱۵۴۱
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۰
توشه‌ی اربعین، قطره‌ای از دریای معرفت حسین(ع)| ۱۴
سیدالشهداء(ع) در دعوت کوتاهی نکرد و هیچ جایی برای بهانه نگذاشت و خیرخواهی پیشکش کرد و خون ارزشمند خود را در راه تو بذل نمود تا بندگان تو را بیدار کند و از سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

فراز ششم


 
فَاَعْذَرَ فِى الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ.
(سیدالشهداء(ع) در دعوت کوتاهی نکرد و هیچ جایی برای بهانه نگذاشت و خیرخواهی پیشکش کرد و خون ارزشمند خود را در راه تو بذل نمود تا بندگان تو را بیدار کند و از سرگردانی و گمراهی نجات دهد.)
مسئله‌ی اصلی این است که سیدالشهداء(ع) برای که قیام کرد؟ خاصیت قیامش چه بود؟ و اصلاً چه هدفی داشت؟ در این عبارت سه فراز وجود دارد: فَاَعْذَرَ فِى الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ کلمه‌ی بعدی خیلی مهم و در واقع اصل هدف است فیک. یعنی همه‌ی این‌ها در راه خدا و هدفش خدا بوده و خاصیت لِیَستَنقِذَ عِبادَک است.
اولین نکته این است که سیدالشهداء(ع) برای ما و به خاطر مردم شهید نشد. این اشتباه است که می‌گوییم امام حسین(ع) برای ما شهید شد. خیر، چرا که اگر کسی برای ما کشته شود اصلاً شهید نیست.
درست است که بعضی‌ها برای آزادی مردم و خلق خود مبارزه می‌کنند و کشته می‌شوند و این هم مرگ شرافتمندانه‌ای است ولی ارزش سیدالشهداء(ع)، به این است که برای خدا و در راه خدا به شهادت رسید که طبعاً مردم هم از این فیض بهره خواهند برد؛ بَذَل محجته فیک. اصولاً قانون تکامل این نیست که عالی فدای دانی شود بلکه طبق قانون تکامل این دانی است که فدای عالی می‌شود.
سیدالشهداء(ع) که فدای ما نمی‌شود بلکه ماییم که باید فدای سیدالشهداء(ع) شویم و لذا خود حضرت فرمود: مَن کانَ بِاذلاً فِینَا مُهجتَهُ فَلیَرحَل مَعَنَا. یعنی هر که می‌خواهد خونش را در راه ما بذل کند همراه ما شود، چرا که در مسیر و چرخه‌ی تکامل این دانی است که فدای عالی می‌شود و اگر کسی خلاف این قانون عمل کند ارزشی ندارد.
بنابراین در قضیه‌ی فدا شدن باید مواظب بود سیکل آن معکوس نشود که در این صورت سیکل معیوب خواهد شد لذا ما باید فدای بالاتر شویم و بالاتری فدای بالاتر اگر قضیه را برعکس بگیریم همه چیز به هم می‌ریزد.
لذا سیدالشهداء(ع) فدای ما نشد بلکه ما اگر سعادت داشته باشیم باید فدای سیدالشهداء(ع) بشویم چنانچه حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و دیگران فدای سیدالشهداء(ع) شدند و اگر این کار را نمی‌کردند بالاخره می‌مردند چنانچه در همان سال شصت‌ویک هجری افراد دیگر همزمان با حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه مردند اما آن‌ها کجا و مسلم بن عقیل و حبیب بن مظاهر کجا!
اصلاً تکامل حبیب به این بود که فدای سیدالشهداء(ع) شود لذا در روز عاشورا بارها با لشکریان ابن‌سعد صحبت کرد که بیایند این طرف، نه از آن جهت که آن‌ها کشته نشوند که آن‌هایی که روز مرگشان در دهم محرم سال شصت‌ویک هجری رسیده بود هر جای عالم بودند می‌مردند، بلکه سیدالشهداء(ع) نمی‌خواست این‌ها آن طرف بمیرند و بدبخت شوند. امام حسین(ع) در روز عاشورا چندین بار خود و نسبتش را با پیامبر(ص) توضیح داد تا بهانه‌ای برای دشمنان نماند و آن‌ها که نمی‌دانستند یا در غفلت بودند، برگردند و مقابل پسر پیامبر(ص) شمشیر نکشند. در روز عاشورا عده‌ی زیادی کشته شدند که هفتاد ـ هشتاد نفرشان در در جبهه‌ی امام حسین(ع) و بقیه مقابل آن حضرت بودند و به تقدیر الهی روز مرگ همه‌شان همان روز بود.
پس حرکت از طرف دانی است به طرف عالی و این دانی است که برای عالی فانی می‌شود. این تصور که در برخی مسیحیان وجود دارد که مسیح به خاطر ما کشته شده تا گناهان ما پاک شود ابداً مورد قبول شیعه نیست؛ اصلاً چنین چیزی وجود ندارد که سیدالشهداء(ع) برای ما کشته شده باشد ولی البته فایده‌ی شهادتش بیدار و هشیار کردن بندگان خدا بود یعنی یک مرگ بی‌فایده و بی‌تأثیر نبود، شهادتی در راه خدا بود که فایده‌اش بیدار کردن مردم از غفلت بود؛ چنانچه تلاش‌های امیرالمؤمنین(ع) برای خدا بود ولی به نفع مردم. اباعبدالله هم فدای راه خدا شد ولی خاصیتش لیستنقذ عبادک من الجهالة بود چنانچه فرمود برای این‌که مظلومین از شهادت او به امنیت برسند.
فَاَعذر فی الدّعاء. سیدالشهداء(ع) بهانه‌ای نگذاشت برای این‌که کسی بگوید چرا ما را دعوت نکردی. و مَنَحَ النصح. و نصیحت و خیرخواهی را وضع کرد، و بَذَل مُهجته فیک و خونش را در راه خدا بذل نمود.
در عبارت فَاَعذر فی الدّعاءِ صراحتاً گفته شده که سیدالشهداء(ع) دعوت کرد، دعا کرد زیرا دعا از مهم‌ترین ویژگی‌های ائمه(ع) در سراسر دوران امامت آن‌ها است چه زمانی که حاکم بودند یا نبودند چه زمانی که ظاهر و حاضر بودند یا نبودند و چه زمانی که مبسوط‌الید بودند یا نبودند؛ در هر صورت دعا یکی از ویژگی‌های مشترک همه‌ی ائمه‌(ع) است و متأسفانه ما قدر این دعوت را نمی‌شناسیم و خیلی از اوقات امام غایب را امام بیکار می‌دانیم و برای خودمان شبهه ایجاد می‌کنیم و می‌خواهیم خودمان هم جواب شبهه را بدهیم! در حالی که امام غایب شأن دعوت خود را دارد.
البته ممکن است این سؤال پیش بیاید که ائمه‌(ع) ما را چگونه دعوت می‌کنند؟ ما که صدایی نشنیدیم و کسی چیزی به ما نگفت و نامه‌ای به ما نداد! بله، درست است که دعوت ائمه‌(ع) با این حواس پنجگانه نیست ولی معنایش این نیست که اگر ما با حواس پنجگانه ملموس، درک نکردیم یعنی دعوتی وجود ندارد بلکه می‌توانیم آن را در خود پیدا کنیم. اصل دعوت ائمه‌(ع) دعوت غیر زبانی است، همچنان که امام صادق(ع) فرمود: کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم.[1] یعنی مردم را از راهی غیر از زبان دعوت کنید، چون دعوت زبانی از حدی که بگذرد معکوس می‌شود و تأثیر منفی دارد و لذا دعوت مطلوب‌تر که ائمه‌(ع) همیشه از این نوع دعوت استفاده می‌کردند دعوت به غیر از زبان است و طبعاً دعوت به غیر از زبان یعنی دعوت از راه عمل، امام مقصود این نیست که عملی بکنیم که دیگران یاد بگیرند بلکه اعمال‌مان هم باید برای خدا و خلوص داشته باشد؛ آن‌گاه به طور طبیعی اثرش را روی دیگران خواهد گذاشت. دعوت با اعمال، دعوتی نیست که من انجام بدهم تا تو یاد بگیری و بعد بگویم حالا دعوت شدی بلکه عمل خالصانه جاذبه‌ای ایجاد می‌کند بدون این‌که شما بخواهید شما را جذب و دعوت می‌کند؛ مثل آهن‌ربا و براده‌ی آهن که خاصیت آهن‌ربا دعوت آهن است و آهن هم جذب همین خاصیت می‌شود؛ این یک قانون طبیعی و قانون جاذبه است که نه فقط بین آهن و آهن‌ربا وجود دارد بلکه این جاذبه بین همه اشیاء هم هست و شیء کم جرم‌تر و سبک‌تر به سمت شی‌ء پُر جرم‌تر می‌رود. مهم میزان ثقل دو جرم است که هرچه جرم و ثقل شیء بیشتر باشد جاذبه بیشتر است. ائمه‌(ع) چون محتوای دعوت و ثقلشان زیاد است جاذبه دارند و مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنند؛ آن هم دعوة الحسنی و بسیاری از دعوت‌هایی را که انجام می‌دهند خود طرف هم متوجه نیست و ممکن است بعدها بفهمد و شناختش بیشتر شود چرا که جنس این دعوت عادی نیست.
سیدالشهداء(ع) در کربلا همه‌ی جاذبه‌ها را (دعوت و دعا) داشت و آن‌ها را به کار برد گرچه تعداد اندکی پذیرای این دعوت شدند؛ چرا که به فرمایش خود حضرت در روز عاشورا فقد مُلئت بطونکم من الحرام و طُبع علی قلوبکم...[2] شکم‌هایشان از مال حرام پر شده بود.
مسئله‌ی بعدی این‌که ائمه(ع) و سیدالشهداء(ع) جسم ما یا روح ما یا قلب ما را دعوت می‌کنند؟ ائمه(ع) همه‌ی لایه‌های وجود ما را دعوت می‌کنند؛ اول همان لایه‌ی ظاهری جسم ماست که مخاطب قرار می‌گیرد و البته در روح‌مان هم تأثیر می‌گذارد اما دعوت در لایه‌ی بعدی وجود که قلب و در لایه‌ی عمیق‌تر که لایه‌ی سرّ باشد به گونه‌ی دیگریست. مگر سیدالشهداء(ع) در آن روز با حرّ صحبت نکرد و حر برگشت؟ این برگشت حر برای چه بود؟ کدام بخش وجودی حر دعوت شد که در آن ساعت متحول شد؟ گاهی حس می‌کنیم نسیمی در روحمان می‌وزد و حسی به ما دست می‌دهد که دوست داریم کار خیر انجام بدهیم. مگر چه شده و چه اتفاقی افتاده است؟ حتی چیزی هم نشنیده‌ایم ولی حسی پیدا می‌کنیم که برای خودمان هم عجیب است. این حس از همان جایی از وجودمان برخاسته که به آن سِرّ می‌گوییم.
ما جسمی داریم و روحی و قلبی و اگر خدای نکرده جسم ما گناهی بکند و هنوز به روح و قلب نرسیده باشد خیلی در بحران نیستیم و می‌توانیم زود جبران کنیم ولی اگر این مریضی به قلب بزند، کار سخت می‌شود ولی هنوز پایان کار نیست؛ چرا که همه یک سِرّی داریم که آن لایه‌ی پنهانِ پنهانِ پنهانِ وجود ماست و سرنخ آن دست سیدالشهداء(ع) است. از یک زاویه‌ی دیگر حساس‌ترین عضو جسم، مغز ماست و خداوند این مغز را در سر ما به گونه‌ای قرار داده که چندین لایه‌ی آن را حفظ می‌کند از مو گرفته تا پوست و جمجمه و نهایتاً در محفظه‌ای پر از خون و مایع آن را قرار داده تا اگر ضربه‌ای بخورد به این زودی آسیب نبیند و باعث مرگ نشود. به سر ضربه زیاد می‌خورد ولی مغز در لایه‌های بسیاری پوشیده شده تا وقتی صر ضربه می‌خورد از صدمه در امان باشد. لذا خیلی از افراد ضربه سرشان خورده ولی چون مستقیم به مغزِشان نرسیده زنده مانده‌اند. تا چه ضربه‌ای باشد که باعث مرگ شود.
در عالم معنا و ارتباط‌های معنوی و عبادی برای شیعیان علی(ع) نیز سرّی هست که در لایه‌های مختلف پوشیده و حفظ شده که یکی از مهم‌ترین و منطقی‌ترین شئون ائمه(ع) که هیچ جانشینی ندارند حفظ سرّهای شیعیان است که دست آن‌هاست. در زیارت جامعه‌ی کبیره داریم: حفظة سرِّالله یعنی سرّ خدا که در وجود محبّین و شیعیان اهل بیت(ع) است دست خودشان است؛ ممکن است گاهی از دره پرت شویم و دست و پای ما بشکند اما طنابی (سرّ) هست که ما را می‌گیرد و نگه می‌دارد لذا فرمود: لَا تَستَعجِل بِشِیعتِنَا اِن زلَّت لَهُم قَدم ثَبتَت لَهُم الاُخرَی. یعنی درباره‌ی شیعیان ما عجله نکن که اگر در قدمی لغزیدند و گناه کردند در قدم بعدی آن را اصلاح می‌کنند. همچنان باب رحمت باز است و سِرّ ما دست آن‌هاست و آن دعوت سیدالشهداء(ع) همچنان ادامه دارد.
زیارتی در اول ماه رجب برای سیدالشهداء(ع) وارد شده که خیلی عزیز و عظیم است و در این زیارت می‌گوییم لبیک یا داعی الله. ما هم جزء کسانی هستیم که صدای سیدالشهداء(ع) را نشنیدیم؛ پس چگونه دعوت شده‌ایم؟ که ادامه می‌دهیم اِن کَانَ لَم یُجبکَ بَدنِی عِندَ استِغاثَتِکَ وَ لِسانِی عِندَ استِنصَارَک اگر آن موقع که استغاثه می‌کردی بدن ما و زبان ما نبود که تو را یاری کند فقد اجابک قلبی و سمعی و بصری قلب و گوش و چشمان ما تو را اجابت می‌کند. یعنی دعوت سیدالشهداء(ع) همچنان هست و من و تو را دعوت می‌کند و جای هیچ خلل و نقصی در دعا باقی نگذاشته است تا هر انسانی در هر زمانی مخاطب دعوت سیدالشهداء(ع) باشد. ما همچنان جز مدعوین سیدالشهداء(ع) هستیم و چقدر زیباست آن زیارت که خطاب می‌کند لبیک یا داعی الله. یعنی سیدالشهداء(ع) همچنان منتظر شنیدن لبیک ماست و البته باید توجه کرد لبیک برای اهل بیت(ع) فقط یک لبیک لفظی نیست و ان‌شاء‌الله در مسیرشان حرت و زندگی کنیم.
وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ‏ فیکَ.
حضرت حسین(ع) دعوت‌گر بود، خیرخواهی کرد تا حد جان دادن و خون ارزشمند را در راه خدا بذل کردن؛ آمد تا مردم را بتواند بیدار کند و از گمراهی نجات دهد.
اولاً) پیدا کردن و نجات دادن مردم، سختی و زحمت دارد تا حد جان دادن.
ثانیاً) موقعی ثمر دارد که در راه و امر خدا باشد.
ثالثاً) کربلا و عاشورا زمینه‌ی بیداری است نه خواب و غفلت. برای نجات از گمراهی است، نه گمراه شدن.
بنابراین اگر کسی بخواهد از اصحاب حضرت باشد خدایی بودن انگیزه، خدایی بودن روش و مسیر باید باشد، مایه‌گذاردن باید باشد آن‌وقت روشنی‌بخش خواهد بود آنهم در فضای کاروان کربلایی حسین(ع).
بعد غفلت‌زدایی و جهالت‌زدایی سیدالشهداء(ع)، به حضرت جفا نکنیم و عاشورای حسین(ع) را به قرص خواب و گاز اشک‌آور تبدیل نکنیم.
حسین(ع) قتیل العبرة است؛ «عبرت» اشک عابران سبیل‌الله است، عبور است و اعتبار (پندگیری) که همه‌یاز قلب سرچشمه می‌گیرد.
 


خودآزمایی
 


1- امام حسین(ع) برای چه شهید شدند و فایده‌ی شهادتشان چه بوده است؟
2- از مهم‌ترین ویژگی‌های ائمه(ع) در سراسر دوران امامت آن‌ها چیست؟
3- ائمه‌(ع) ما را چگونه دعوت می‌کنند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[1]. بحار، ج ۶۷، ص ۳۰۹.
[2]. بحار، ج ۴۵، ص ۱.

سیدمجتبی حسینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: