فراز هفتم| ۱
وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ.
(و کسانی بر او شوریدند که دنیا فریبشان داد و بهرهی آخرتی خود را به بهای نازل و پست این دنیایی فروختند و هوای نفسشان آنها را به ستم و هلاکت کشیدند.)
وَ اَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِکَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَالنِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِینَ النَّارَ [لِلنَّارِ].
(و مشمول خشم و غضب تو و پیامبرت شدند و از اهل نفاق و شقاوت و بارکشان گناه و عقوبت و دوزخیان پیروی کردند.)
ابتدا به یک نکتهی مهم باید توجه شود و آن اینکه کسانی که در برابر حضرت حسین(ع) صفآرایی کردند کسانی نبودند که به اصطلاح امروز لاییک باشند و اعتقادی به ماوراء و خدا و قیامت نداشته باشند، لااقل در ظاهر اینگونه نبودند و بعضی از آنها در دلشان هم اینطور نبود حتی بعضی از آنها به قصد قربت با امام میجنگیدند. این همان خطری است که در یک قدمی همهی ما وجود دارد. اینان کسانی بودند که در جمع مسلمانان زندگی میکردند و بعضی از آنها زمانی، اطراف امیرالمؤمنین(ع) بودند، البته از اصحاب نبودند ولی در کنار حضرت بودند. حتی بعضی از آنها چند ماهی دوران پیامبر(ص) را هم درک کرده بودند اما با خیال خود به قصد قربت به خدا به جنگ امام حسین(ع) رفتند! اینجا یک سؤال اساسی پیش میآید که چه میشود انسان به چنین جایی میرسد که میتواند در مقابل امام حسین(ع) صف بکشد؟ و جالب آنکه این سؤال در فضای دینداری است نه بیدینی! و اینگونه فتنهها، فتنههای آدمهای به اصطلاح دیندار است. هیچیک از کسانی که در برابر حضرت حسین(ع) صف کشیدند بیدین نبودند، البته عدهای بیدین و بینماز بودند پس چه شد که اینگونه شدند؟ حتی بعضی از اینها کسانی بودند که نامه نوشتند و از حضرت دعوت کردند به کوفه بیاید و حضرت روز عاشورا خطاب به آنها گفتند مگر شما نبودید نامه نوشتید؟ بعضی گفتند نه ما ننوشتیم؛ حضرت فرمود نامهها را بیاورید و به آنها نشان دهید. آنگاه یکی از اصحاب نامهها را آورد و نشان داد. پس چرا چنین میشود؟
نمونهی دیگر حضرت موسی است که آیات بینات متعددی به قوم خود نشان داد و ادعای خدایی نکرد بلکه خود را پیامبر خدا معرفی کرد ولی آن مردم حاضر نشدند موسی را با آن همه معجزه به عنوان پیامبر خدا قبول کنند اما گوساله را به عنوان خدا قبول کردند! چه میشود که اینگونه میشویم و چه تضمینی برای ما است که اینگونه نشویم؟ ما چه ابزار و دستگاه وسیستم و برنامهای در وجودمان تهیه کردهایم که در برابر این نوع آسیبها از ما محافظت کند؟ چه اتفاقی در نرمافزار وجود آدمی رخ میدهد که گوساله را به خدایی قبول میکند ولی موسی را با آن همه آیات بینات به پیامبری قبول نمیکند؟ اینجا دیگر بحث بیدینی نیست بلکه بین گروندگان دین اتفاق میافتد. این همان خطری است که در یک قدمی ماست؛ اگر نگوییم در درونش قرار گرفتهایم!
جواب در حب و فریبندگی دنیاست. در زیارت اربعین هم میخوانیم: مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالأَرْذَلِ الأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الأَوْکَسِ. ولی مسئله این است که دنیا چطور و تا چه حد در وجود دیندار نفوذ میکند؟ اینجا شیطان به اسم دین او را دنیازده میکند چون حساسیتهای انسان و شرایط محیط و فضای اطراف را میداند یعنی اگر قرار باشد کسی را دنیاگرا کند باید به اسم دین باشد. دنیا هم فقط داشتن ماشین، فرش، خانه و امثال آن نیست، گاهی نداشتن این چیزهاست، اما نه با یک ظاهر دنیوی بلکه با تزهّدها که بدترین نوع دنیازدگی است. هستند کسانی که تظاهر به زهد میکنند تا مردم را جلب کنند اما امیرالمؤمنین(ع) فرمود: اَفضَلُ الزُّهدِ اِخفاءُ الزُّهد.[1] برترین زهدها، مخفی نگاهداشتن زهد است ولی متأسفانه بعضاً چه بازیها که با این مفاهیم نمیشود! مهم بودن آدم به داشتن ماشین، خانه یا نداشتن آنها نیست؛ نه نسبت مستقیم دارد و نه نسبت معکوس. اگر فرد، زاهد است باید زهدش را پیش خود نگه دارد. وقتی معیارهای ما از معیارهای ائمه(ع) دور شود خیلی راحت بازی میخوریم. دینداری را باید از ائمه(ع) فرا گیریم. نوشتن اسم امام صادق(ع) و امام حسین(ع) روی در و دیوار برای دینداری کافی نیست. حضرت علی فرمود: یَا کُمیل لَا تأخُذ الّا عَنَّا تَکُن مِنَّا. یعنی از غیر ما مگیر تا از ما باشی. حرف دین حرف عرفانهای کاذب، زهدهای نمایشی، صوفیگری و مانند آن نیست. اینگونه حرفها را همه بلدند فقط آنها ادبیاتشان قدری قویتر و روانشناسیشان خوبتر است که میتوانند با درون آدمها بازی کنند. ولی وقتی به سیرهی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نگاه میکنیم اصلاً این حرفها نیست. کسی خانهی امام محمدباقر(ع) مهمان شد. هفتهی بعد حضرت با او کار داشت و دوباره به خانهی امام آمد ولی به اتاق دیگری رفت که با اتاق قبلی متفاوت بود. برایش سؤال شد، اما به جای اینکه پشت سر امام حرف بزند، سؤال کرد: یابن رسولالله یک مسئله در ذهنم پیش آمده، خیلی عذر میخواهم اتاقی که دفعهی قبل مهمان شدم خیلی ساده بود ولی وسایل این اتاق بهتر است! اگر کسی تصور کند اینگونه زندگی حالت نفاق و دوگانه دارد، چه جوابی بدهیم؟ حضرت خیلی ساده فرمود: مسئلهای نیست، آن خانه اثاث آن خانم است که با خودش آورده، این خانه اثاث خانم دیگر است که با خود آورده و هر کدام طبق میل و شئونات خود زندگی میکنند. برای امام باقر نه نفیاً و نه اثباتاً هیچکدام از دو مدل زندگی مهم نیست. حضرت نه به آن وسایل سادهای که همسر اولی آورده اعتراض داشتهاند و نه به تجملات زندگی همسر دوم. برای ایشان مهم نبود چون دینداری به این چیزها نیست. دین آن اخلاق خوبی است که باید با همسر داشته باشید. نه اینکه دعوا کنی که چرا این فرش را آوردی؟ و ما باید یک فرش ساده بیندازیم تا مردم میآیند اینجا، نگویند خانهی امام باقر تجملاتی است! این شیوهی امام باقر ماست. یعنی نفیاً و اثباتاً اینها ملاک نیست. چه برای کسی که میخواهد رعایت کند یا میخواهد بر این اساس به دیگری نمره بدهد. دنیازدگی جای دیگری است، دنیازدگی در دل ماست. آنجا را باید قطع کنی! این سخت است وگرنه ظواهر را راحت و آسان میشود نمایش داد. کافی است یک طراح بیاید و صحنه را طوری طراحی کند که زهد از آن ببارد یا به گونهای اشرافیت را نشان بدهد. هر دو مدل را طراح صحنه میتواند راحت طراحی کند. اما آن دل است که به راحتی نمیشود درست کرد.
وَ أَسْخَطَکَ وَ أَسْخَطَ نَبِیَّکَ، چند عامل موجب سخط خداوند میشود: اوّل در مورد قرآن است. پیامبر(ص) فرمود: مَن تَعَلَّمَ القُرآن فَلَم یَعمَل بِهِ وَ آثَرَ عَلَیهِ حُبَّ الدُّنیَا وَ زِینَتُهَا اِستَوجَبش سَخَطَ الله.[2] یعنی اگر کسی قرآن بخواند و به آن عمل نکند و حب دنیا را به خواندن قرآن مقدم دارد، این فرد سخط خدا را فراهم کرده است. در عین حال میتوان نتیجه گرفت اگر به کسی قرآن نرسیده باشد موجب سخط خدا نمیشود؛ چرا که خداوند فرموده ما کسی را تا موقعی که غافل است عذاب نمیکنیم. کسی که قرآن میخواند از غفلت درآمده است. شما اگر قرآن را خواندید و اصول را فهمیدید ولی عمل نکردید، حقتان است که عذاب شوید. این مطلب یکی از رموز و دلایل عقبماندگی مسلمانان است که قرآن را میخوانند و میفهمند اما به آن عمل نمیکنند. خداوند قومی را که غافلاند عذاب نمیکند و هستند عدهای که در دنیا اصلاً هیچ چیز نمیدانند، زندگیشان را میکنند و حتی بعضی اوقات احکام اسلام را بهتر از ما رعایت میکنند. چنانچه امیرالمؤمنین(ع) در وصیتنامهی خود فرمود: الله الله فِی القُرآنِ لَایَسبِقنَّکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرکُم. شاید جرئت نداریم بگوییم که آنها دارند عمل میکنند و ما از دین فقط ادعاهایی داریم و بیشتر حرف است تا عمل! بنابراین حق است که عذاب شویم چون میدانستیم و عمل نکردیم.
از امام صادق(ع) روایت داریم که قرِّاءِ قرآن سه دسته هستند: یک دسته قاریانی که میخوانند برای اینکه به ملوک نزدیک شوند، سرمایهای کسب کنند و به مردم بزرگی بفروشند. دستهی دوم افرادی که حروف قرآن را نگهداری میکنند ولی حدودش را ضایع میسازند یعنی برای خودنمایی و سودجویی میخوانند؛ دسته سوم قرآن میخوانند و برای عمل به آن شبزندهداری میکنند.[3] روایت مشابه آن در مورد شیعه از امام صادق(ع) است که فرمود: محب ما سه دسته هستند: دستهی اول مُحبُّ وَاد فهومنَا. یعنی واقعاً و قلباً اهل بیت(ع) را دوست دارند که مقام و اجر آنها بالاست؛ اگر بالاتر از این درجه یافتید همهی کارها را رها کنید و سراغ آن بروید؛ چرا که فرمود محب واد از ماست. دستهی دوم متزین بنا و نحن زین لمن تزیّن بنا؛ عدهای که اسم ما را میآورند و از این اسم زینتی برای خود فراهم میکنند. این دسته ضرر میکنند و خیلی چیزی گیرشان نمیآید. دستهی سوم مُستَأکَلٌ بِنَا النَّاس وَ مَنِ استَأکَل بِنَا افتَقَرَ.[4] عدهای اسم ما را میآورند تا از این طریق ارتزاق و از مردم استیکال بکنند، یعنی به اسم اهل بیت(ع) از مردم اخاذی می کند، او فقیر میشود. این دسته با اهل بیت(ع) بازی میکنند و دین ملعبهی آنهاست. بنابراین قرآن و محبت اهل بیت(ع) و بردن اسم آنها حق ماست ولی نباید وسیلهای برای بازی با مردم شود.
خودآزمایی
1- درباره افرادی که در برابر حضرت حسین(ع) صفآرایی کردند مختصری توضیح دهید؟
2- چه میشود انسان به چنین جایی میرسد که میتواند در مقابل امام حسین(ع) صف بکشد؟
3- چه عاملی موجب سخط خداوند میشود؟
پینوشتها
[1]. غررالحکم و دررالکلم، ص ۲۷۵، ح ۶۰۵۶.
[2]. و کان فی الدرجة مع الیهود و النصاری الذین ینبذون کتاب الله وراء ظهورهم؛ وسائلالشیعه، حر عاملی، ج ۶، ص ۱۸۳.
[3]. قرّاء القرآن ثلاثة رجل قرأ القرآن فاتّخذه بضاعةً و استدّر به الملوك و استطال به علی الناس و رجل قرأ القرآن فحفظ حروفه و ضيّع حدوده و أقامَهُ اِقامةَ القِدح. فلا كثّر الله هولاءِ مِن حَملةِ القرآن و رجل قرأ القرآن فوضع دواء القرآن على داء قلبه فأسهر به ليلهُ و أظمأ به نهاره و قام به في مساجده و تجافی به عن فراشه فباولئک يدفع الله العزیز الجبار البلاء و باولئک یُدیل الله عزوجل من الأعداء و باولئک ينزّل الله عزوجل الغيث من السماء فوالله لَهؤلاء فی قرَّاء القرآن أعزُّ من الكبريت الاحمر. کافی، کلینی، ج ۲، ص ۶۲۷، ح اول.
[4]. خصال، ج ۱، ص ۵۱.
سیدمجتبی حسینی