فراز هشتم
حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً.
«پس (حضرت حسین(ع)) جهاد کرد در راه تو (خداوند) تا جایی که در طاعت تو خونش ریخته شد و حریم او مباح و هتک حرمت شد، خدایا لعن کن آنها را (جبههی مقابل حضرت حسین(ع)) لعنی شدید و عذاب کن آنها را عذابی دردناک.»
در قرآن وقتی صحبت از جهاد میشود اکثراً عبارت فی سبیلالله همراهش میآید یعنی جهاد باید در راه خدا باشد و فقط در دو مورد فی سبیلالله نیامده است؛ یکی در آیهی وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[1] و دیگری آیهی وَ جَاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ[2] که میتوانیم با تسامح هر دو را به یک مفهوم بگیریم که با جهاد فی سبیلالله اندکی تفاوت دارد. البته در ترجمههای معمولی هر دو را تلاش و جهاد کردن در راه خدا معنی میکنند اما وقتی قرآن به جای فی سبیلالله تعبیر فیالله به کار برده، معلوم است که خواسته فضای ارتباط با خدا بسیار نزدیکتر باشد که حتی واسطهای به نام سبیل هم وجود ندارد. البته وجود این واسطه درست است و بین ما و خدا سُبل متفاوت و متعددی وجود دارد اما گاهی بین ما و خدا این سبیل هم وجود ندارد لذا میفرماید جاهدوا فیالله حق جهاده که نشاندهندهی اوج نزدیکی مجاهد با خداوند است.
نکتهی جالب اینکه جهاد فیالله، گاهی پایهی جهاد فی سبیلالله است و گاهی ثمرهی جهاد فی سبیلالله، به عبارت دیگر جهاد فیالله مرتبهی بالاتر جهاد فی سبیلالله است. در این عبارت زیارت اربعین نیز گفته شده فجاهدهم فیک و فی سبیلالله ذکر نشده، یعنی در این جهاد هیچ حایل و مرزی بین امام حسین(ع) و خدا حتی واسطهای به نام سبیلالله وجود نداشت چراکه جهادی که به دستور خدا و در راه خداست جهاد فی سبیلالله است که از طریق شرع به واسطهی پیامبران این پیام و دستور خدا به ما میرسد اما گاهی این واسطهها حذف میشود؛ چراکه حتی وجود واسطهی الفاظ، روح قضیه را از بین میبرد. لفظ، واسطهی انتقال پیام است اما گاهی خودِ لفظ نارساست و مانع انتقال پیام میشود. از آنجا که لفظ باید در یک قالب ادبیاتی و زمانی خاصی مطرح شود، ممکن است مبتدا باشد یا خیر، نهاد باشد یا گزاره، گزاره منطقی قیاس یا استقراء باشد و در هر صورت لفظ تابع قواعد دستوری است و این قواعد قالبی است که بشر برای انتقال مفاهیم به کار میگیرد امّا گاهی مطلب به اندازهای عظیم است که اصلاً از جنس این عالم نیست و این ادبیات برای آن خلق نشده و مزاحم است. مثلاً در قضیهی ذبح حضرت اسماعیل به دست حضرت ابراهیم که اتفاقاً با قضیهی حضرت حسین(ع) هم ارتباط دارد، حضرت ابراهیم در خواب دید که باید پسرش اسماعیل را ذبح کند.
در قضیهی حضرت حسین(ع) فضای رؤیا و خواب را زیاد میبینیم چه بسا تعمدی بود که حضرت حسین(ع) در مواردی میشد که عالمانه یا فقیهانه به برخی از افراد پاسخ دهند و نصیحت کنند اما در بعضی موارد میفرماید در رؤیا پدرم را خواب دیدم و او اینطور گفت![3] مگر میشود یک مسئلهی فقهی و علمی را با رؤیا پاسخ داد؟ در اینجا حضرت میخواهد بگوید اصلاً این معادلات از جنس معادلاتی که شما دنبال آن هستید نیست. در احکام امر به معروف و نهی از منکر اگر احتمال خطر داده شود، مسئله ساقط است؛ حضرت هم که فرمود من برای امر به معروف و نهی از منکر میروم، بسیاری از بزرگان خدمت ایشان آمدند و این احتمال خطر را با شدت و قاطعیت متذکر شدند، پس در عالم واقع و در عالم ادبیات متداول فقه و احکام مسئله ساقط و رفع تکلیف شده ولی کار حضرت حسین(ع) فراتر از این قضیه است لذا میگوید من در رؤیا جدم را خواب دیدم که به سمت عراق برو و وقتی رؤیا مطرح میشود یعنی قضیه از یک سیستم و منطق دیگری تبعیت میکند. تطبیق و تطابقهایی که در عالم خارج است در عالم رؤیا نیست و ادبیاتی که در عالم رؤیاست با ادبیاتی که در عالم خارج است، تفاوت دارد و چون قضیهی حضرت حسین(ع) مستقیم مربوط به عالم دیگری است که شأن و نقشی خاص برای ایشان تعیین شده لذا فجاهدهم فیک.
هر یک از امامان(ع) نقش خاص خودشان را داشتند که از عالم بالا برایشان تعیین شده بود. این نقشها در کتاب مختوم[4] در لحظات آخر عمر به پیامبر(ص) وحی شد به این صورت که جبرئیل مجموعهای را خدمت حضرت میآورد و عرض میکند یا محمد هذه وصیتک فی امتک عند اهل بیتک النجبه یعنی این دیگر قرآن و پیام جدیدی نیست بلکه وصیت تو است به برگزیدگانت. حضرت سؤال میکنند چه کسانی نجبه هستند؟جبرئیل عرض میکند علی بن ابی طالب(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و امامان(ع) بعد از حسین(ع) را تا امام دوازدهم نام میبرد که اسمشان در کتاب مختوم است. کتاب مختوم مجموعهای از نامهها، دستورات و توصیههایی بوده که خداوند برای هر امامی معین کرده و هر امامی مُهر قسمت مربوط به خود را میشکسته، میخوانده و به وظایفش عمل میکرده و همینطور این کتاب مختوم به امام بعدی میرسیده است. چنانچه پیامبر(ص) آن را به حضرت علی(ع) داد و حضرت آن را به امام حسن(ع) دادند و ففکَّ خاتم و عمل بما فیه. مهر مخصوص خودش را شکست و به آن عمل کرد و پس از آن به امام حسین(ع) رسید که ایشان هم فکَّ خاتم کرد و به آن عمل نمود و وقتی میخواستند از مدینه به طرف مکه حرکت کنند تمام اثاث و زندگی را از مدینه با خود بردند و فقط این کتاب مختوم را پیش ام سلمه به ودیعت گذاشتند و فرمودند این امانت نزد تو باشد و به هیچکس به غیر از علیبن الحسین(ع) تحویل نده. وقتی امام حسین(ع) مُهر کتاب مختوم را شکست، اینگونه دریافت که اُخرُج بِقَومٍ الَی الشَّهادَة فَاِنَّهُ لَاشَهادةَ لَهُم الّا مَعَکَ یعنی این قوم و جمعیتی را که همراه توست باید خارج کنی و حرکت بدهی به سمت شهادت، برای اینان شهادتی نیست مگر آنکه همراه تو باشند. این کتاب مختوم پس از امام حسین(ع) به امام سجاد میرسد و بعد به امامان دیگر تا زمان امام زمان(عج) که این بزرگوار هم بعد از فک خاتم به آنچه که در آن است عمل خواهند کرد. لذا نباید حرکت سیدالشهداء(ع) را فقط تحلیل مادی کرد که مثلاً شرایط زمانی موجب این حرکت شد یا از همان ابتدا برای شهادت حرکت کرد یا اصلاً برای به دست آوردن حکومت بود یا هیچکدام از اینها نبود و یا حضرت برای پاک شدن گناه امت حرکت کرد.
نکتهای که در همهی این تحلیلها مغفول مانده و به آن توجه نمیشود این است که امام حسین(ع) امامی است از دوازده امام و آن کارگردان اصلی به هر امام شأنی و نقشی داده و تا همهی اینها در کنار هم چیده نشوند نمیتوان تحلیل درستی ارائه داد؛ هر چند که ممکن است هر حرکتی از هر امامی آثار خاصی هم داشته باشد ولی اصل بر نقش و وظیفهای است که خداوند برای آنها تعیین کرده است. آنچنان که برنامهی امام حسن(ع) و امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) و بقیهی ائمه(ع) هم از کتاب مختوم و بدون واسطه دریافت و تکمیل شده است وَ مَا تَشَاءُونَ إِلاَّ أَنْ يَشَاءَ الله.[5] از امام مهدی(عج) داریم که: قُلوبُنا اوعِیةٌ لِمشیَةِ اللهِ فَاِذَا شَاءَ شِئنَا.[6] دلهای ما ظرف اراده و مشیت خداست پس هرگاه او چیزی را اراده کند ما نیز همان را اراده میکنیم ائمه(ع) چیزی نمیخواهند و کاری نمیکنند مگر آنکه خداوند بخواهد، بنابراین تحلیل حرکت هر یک از ائمه(ع) از جمله سیدالشهداء(ع) بدون توجه به این مطلب قطعاً تحلیل ناقص و نادرستی خواهد بود. اینگونه نبود که امام حسین(ع) همینطوری حرکتی بکند تا ببیند بعد چه میشود! خیر، این حرکت اگر قلب و بعدش تعریف نشود قابل تحلیل نیست. زمانی میتوان حرکت امام حسین(ع) را تحلیل کرد که بقیهی حرکتها و آن هدف کلی و آن کارگردان اصلی را در نظر گرفت وگرنه به اشتباه میافتیم هر چند ممکن است خیلی نظرات و تحلیلهای مختلف هم به نظر درست بیاید ولی هر کدام ممکن است بخشی از مسئله باشد در نتیجه اگر یک حدیث یا روایتی باشد که با حدیث دیگر جور در نیاید، به مشکل برمیخوریم که علتش ندیدن و توجه نکردن به این موضوع است.
فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً. سیدالشهداء(ع) جهاد کرد در حالی که صابر بود.
صبر چیست؟ صبر به معنای گذران زمان در حالت انفعال نیست. فرض کنید هوای اتاق آلوده است و باید دو ساعت اینجا بنشینیم. مفهوم اشتباه از صبر این است که دو ساعت فقط صبر کنیم و کاری انجام ندهیم ولی معنای دیگر صبر این است که برخیزیم و پنجره را باز کنیم، معلوم است که به محض باز کردن پنجره هوا خوب نمیشود و این پروسه، زمانی دارد که باید آن زمان را تحمل کرد. مثال دیگر: فردی فقیر و گرسنه است. معنای ظاهری صبر این است که صبر کند تا چند سال عمرش تمام شود، ولی اگر این فرد برود و گندم بکارد، معلوم است فردا به او محصول نمی دهد و این پروسه زمان میبرد و تحمل لازم دارد ولی اگر صبر کند نتیجهاش را خواهد دید. معنای واقعی صبر، تحمل زمان لازم برای فرایند یک عمل تا حصول نتیجه است و عجله کردن در گرفتن محصول، بیصبری است. در حرکت ائمه(ع)، مفهوم صبر با معنایی که گفته شد جایگاه بالایی دارد لذا حضرت سیدالشهداء(ع) اگر کاری کرد صابراً بود. پس نباید فکر کنیم تا دانهی گندم را کاشتیم فردا سبز خواهد شد و صد دانهی گندم خواهد داد یا اگر امروز یک دانه سیب کاشتیم فردا دو کیلو سیب از آن میآید! فردا درخت سیب خودش درنیامده چه برسد به اینکه سیب بدهد! هر چیزی در این عالم قانونی دارد. امام صادق(ع) فرمود: اِنَّ الله لا یَعجِل لِعجلة العِباد.[7] یعنی خدا به خاطر عجلهی بندگانش عجله نمیکند؛ در ادامهی روایت میفرماید گاهی کندن کوهی مثل کوه ابوقبیس و از بین بردن آن سادهتر است از سقوط یک سلسله حکومتی که وقت و شرایط و دوران زوال آن فرا نرسیده و بخواهید آن را از بین ببرید. هر کاری قانون دارد و زمانی را برای رسیدن به نتیجه لازم دارد. تحمل این زمان همان صبر است. لذا مفهوم صبر در دین ما و شیعیان، جایگاه رفیعی دارد چنانکه مفهوم انتظار دوران امام زمان(عج) یعنی صبر؛ همهی ائمه(ع) برای ظهوری که قرار است اتفاق بیفتد و نتیجهای را ببینند صبر میکردند.
امیرالمؤمنین(ع) در عبارتی دقیق در وصف متقین میفرماید: ان بُغی علیه صَبَر، هنگامی که به او ظلم میشود صبر میکند. حتی یکون الله تعالی الذی ینتقم منه (لینتصر له) تا آنکه خدا انتقام او را میگیرد. انتقام خدایی یعنی چه؟ چطور میوهای که رسیده باشد طبق قانون خدا و آفرینش، بدون هیچ زحمتی از درخت میافتد؛ زمان انتقام خداوند هم باید فرا برسد ولی اگر درختی کاشته نشود طبق قانون خدا میوهای هم نخواهد بود. متقی هم عجله ندارد تا زودتر به نتیجه برسد. سیدالشهداء(ع) مجاهده کرد در حالی که صابر بود اما این تصور نبود که از فردای عاشورا بزید و سلسلهی بنیامیه منقرض شوند؛ در حالی که سرانجام یزید رفت، بنیمروان آمدند و رفتند بعد بنیعباس آمدند و رفتند و همینطور میآیند و میروند تا زمان ظهور فرا برسد لذا اگر کسی میخواهد در راه خدا کار بکند باید صبر کند و اگر صبر نداشته باشد کار بیهودهای کرده است. روایت معروفی داریم که: الصبر من الایمان بمنزله رأس من الجَسد. در امر دینداری، صبر جای سر را دارد. این تعبیر، تعبیر خیلی دقیقی است یعنی اگر فردی متدین باشد ولی صبر نداشته باشد مثل یک بدن است که سر نداشته باشد. یک بدن بیسر نه تنها مفید نیست بلکه متعفن میشود و بویش انسان را آزار میدهد؛ تدین بدون صبر هم موجب آزار است و آزارش بیشتر از ناحیهی بوی آن است. این نوع دینداری، زدگی ایجاد میکند و موجب تنفر و تعفن میشود.[8]
بنابراین صبر با این تعریف یعنی تحمل زمان لازم برای رسیدن به نتیجه، از ویژگیهای حرکت اهل بیت(ع) و شیعه است تا جایی که امام صادق(ع) فرمود: انّا صُبرَّ. ما ائمه صبرمان خیلی زیاد است وَ شَیعتُنَا اَصبَرُ مِنّا و شیعیان ما صبرشان از ما بیشتر است، لِانَّا نَصبِرُ عَلَی مَا نَعلَم وَ شِیعَتُنَا یَصبِرُون عَلَی مَا لَایَعلَمُون.[9] برای اینکه ما صبر میکنیم به آنچه که میدانیم و اینها صبر میکنند بر آن چیزی که نمیدانند. یعنی به دلیل اعتقاد، علاقه و دینباوری و محبت شیعه به اهل بیت(ع) صبر دارند. بنابراین یکی از معیارهای دینداری و شیعه بودن صبر است.
خودآزمایی
1- در زیارت اربعین گفته شده «فجاهدهم فیک» و چرا عبارت «فی سبیلالله» ذکر نشده است؟
2- نکتهای که در همهی تحلیلها مغفول مانده و به آن توجه نمیشود را بیان کنید.
3- معنای واقعی صبر چیست؟
پینوشتها
[1]. سورهی عنکبوت، آیهی ۶۹.
[2]. سورهی حج، آیهی ۷۸.
[3]. ان الله شاء ان یراک قتیلا و شاء ان یراهنّ سبایا.
[4]. عن ابی عبدالله: ان الوصية نزلت من السماء على محمد كتاباً لم ينتزل على محمد كتاً مختوم الا الوصية...؛ اصول کافی، ج ۱، ص ۷۷۰، کتاب حجت.
[5]. سورهی تکویر، آیهی ۲۹.
[6]. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۵۱.
[7]. انّما هلکت الناس من استعجالهم لهذا الامر...؛ کافی، ج ۱، ص ۳۶۹.
[8]. الصبر فی الامور بمنزلة الراس من الجسد فاذا فارقالراس فسد الجسد فاذا فارق الصبر الامور فسدت الامور. کافی، ج ۷، ص ۹۰.
[9]. کافی، ج ۲، ص ۹۳، کتاب ایمان و کفر، باب صبر و السیر بعد العسر.
سیدمجتبی حسینی