پیامبر (ص) از هجرت تا رحلت|۳
اینک به این مناسبت، لازم است به یک بررسی فشرده و کوتاه از جنگهای اسلام در سالهای هجرت بپردازیم:
جنگها و مانورهای نظامی اسلام
جنگهایی را که پیامبر(ص) در آن شرکت کرده «غزوه» گویند که ۲۷ غزوه به ترتیب ذیل بوده است:
۱- غزوهی ابواء ۲- بُواط ۳- عُشَیره ۴- بدر اولی ۵- بدر کبری ۶- بنی قینقاع ۷- سویق ۸- بنی سلیم (نجران) ۹- غطفان ۱۰- اُحُد ۱۱- حَمراءُالاسد ۱۲- بنی نضیر ۱۳- بدر صغری ۱۴- بنیالمصطلق ۱۵- خندق ۱۶- بنی قریظه ۱۷- دومةالجندل ۱۸- ذاتُالرُّقاع ۱۹- بنی لحیان ۲۰- ذی قرد ۲۱- خُدَیبِبّه ۲۲- خیبر ۲۳- ذاتالسّلاسل ۲۴- فتح مکّه ۲۵- حُنَین ۲۶- فتح طائف ۲۷- تبوک
در این جنگها (که بعضی مقدّمهی جنگ و مانور جنگی بود و در آن جنگ واقع نشد) پیامبر(ص) شخصاً در ۹ غزوه با دشمن نبرد و جنگ کرد عبارتند از:
۱- بدر کبری ۲- اُحُد ۳- خندق ۴- بنی قُرَیظه ۵- بنیالمصطلق ۶- خیبر ۷- فتح مکّه ۸- حُنَین ۹- طائف[1].
جنگ و مانورهایی که پیامبر(ص) در آن شرکت نکرده آن را «سریّه» گویند. سریّههای آن حضرت را بعضی ۳۵، بعضی ۴۸ و بعضی ۶۶ نام بردهاند مانند: سریّه حمزه، سریّه ابوعبیده، سریّه عبداللهبن جحش، سریّه قِرَده و...[2]
دستورهای جنگی
جالب اینکه پیامبر(ص) دستورهای کلّی به سپاهیان اسلام میدادند تا در جنگها به عنوان مقرّرات نظامی حتماً رعایت کنند. به عنوان نمونه فرمود:
«ای بندگان خدا! بروید در این راه مقدّس برای خدا و از درگاه خدا استعانت جویید و در راه خدا جهاد کنید، ای مردم! کفّار را پس از کشتن «مُثْله» ننمائید، یعنی چشم و گوش و بینی و دیگر اعضاء آنان را نبرید و اطفال و زنان و پیرمردان و راهبان آنان را به قتل نرسانید و درختان آنان را جز در هنگام ضرورت نبرید و هرگاه یک نفر از شما مشرکی را امان دهد، امان او را محترم شمرده و امانش دهید تا آنکه آن مشرک کلام خدا را بشنود. هرگاه اسلام اختیار نمود برادر شما خواهد بود و اگر اسلام اختیار نکرد به جای خود برگردد و از خداوند توفیق جهاد و کشتن او را بخواهید.
ای مسلمانان! هیچگاه نخلستانها را نسوزانید و کسی را به آب غرق ننمائید و درختان میوهدار را از ریشه و بن نکنید و زراعت و محصول آنها را آتش نزنید و حیوانات حلالگوشت را جز برای مصرف لازم خود سر نبرید و از بین نبرید و کفّار را به یکی از این سه پیشنهاد دعوت کنید، هرکدام را پذیرفتند از آنها قبول کنید:
۱- به آنها بگویید ای مردم! اگر اسلام بیاورید با ما برادر خواهید بود و دیگر شمشیر به روی هم نمیکشیم و چنانچه اسلام را پذیرفتند، به آنها پیشنهاد کنید که با شما به مدینه هجرت نمایند تا از غنیمت جنگی که برای شما است برخوردار باشند و اگر نخواستند هجرت کنند و به شهر خود برگشتند مانند کسی خواهند بود که برای جهاد از خانه بیرون نیامده بهرهای از غنیمت جنگی نخواهد برد.
۲- اگر اسلام را نپذیرفتند و از اهل کتاب (مانند یهود و مسیحیان) بودند، پیشنهاد کنید که در هر سال به مسلمانان جزیه (مالیات سرانهی سالیانه) بدهند، اگر قبول کردند جان و مالشان در پناه اسلام محفوظ است و اگر نپذیرفتند در مرحلهی سوّم به آنها اعلان جنگ کنید، زیرا در این صورت دشمن سرسخت اسلام شناخته میشوند و دستور اسلام چنان است که کفّار حربی باید کشته شوند.
۳- یکی از دستورهای جنگی این بود که اگر کافران در قلعه و حصاری قرار گرفتند و از شما امان خواستند تا از قلعهی خود بیرون آمده تا حکم خدا بر آنها جاری گردد، به آنها امان دهید تا حکم پروردگار بر آنها جاری گردد.
ای مردم! هیچگاه آب آشامیدنی دشمنان را به زهر آلوده نکنید و آب را به روی آنان نبندید.
رسول اکرم(ص) هرگز با دشمن برخلاف این مقرّرات رفتار نکرد و جهاد با هوسهای نفسانی را بزرگتر از جهاد با دشمن میدانست.
شعارهای مسلمانان در جنگها عبارت بود از:
یا نَصْرَاللهِ اِقْتَرِبْ[3]
یا رُوحَالقُدُسِ اَرِحْ[4]
اَلا اِلَیاللهِ الْاَمْرِ[5]
یا اَحَدُ یا صَمَدُ[6]
نَحْنُ عِبادُاللهِ حَقّاً[7] و... که بر اساس توحید و مکتب و خداشناسی دور میزد.
جنگ بدر
«بدر» منطقه وسیعی است که دارای چاههای آب بوده، که همواره کاروانها در آنجا توقّف میکردند و از آبهای آن بهرهمند میشدند.
بدر در جنوب غربی مدینه بین مدینه و مکّه قرار گرفته و از اینرو آن را بدر میگویند که نام صاحب آبهای آن «بدر» بوده است.
علت این جنگ این بود که: در ماه جمادیالاولی سال دوّم هجرت به پیامبر(ص) خبر رسید که «کرزبن جابر» با گروهی از قریش تا سه منزلی شهر مدینه آمده و شتران پیامبر(ص) را با چهارپایان افراد دیگر به غارت برده و به محصولات مدینه آسیب زدهاند، رسول اکرم(ص) بیدرنگ پرچم جنگ را به علی(ع) سپرد، آن حضرت با جمعی از مهاجران به تعقیب آنها رفتند تا به چاه بدر رسیدند و سه روز هم در آنجا توقف کردند، هرچه جستجو کردند کسی را نیافتند سپس به مدینه برگشتند (این غزوه را غزوهی بدر اولی یا بدر صغری گویند).
از طرفی کفّار، اموال مهاجران را در مکّه مصادره کرده بودند و بهطور کلّی میخواستند مسلمانان را در مدینه در فشار محاصرهی اقتصادی قرار دهند و روشن است که اگر این فشار ادامه یابد دست کم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته میشود.
پیامبر(ص) برای شکستن این محاصره تدابیری اندیشید، بزرگترین تدبیرش این بود که عبور کاروانهای تجارتی مشرکان مکّه را قدغن کند.
چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهی حضرت حمزه که قهرمان رزمآور بود، برای کنترل مسیر کاروانها فرستاد. پیامبر(ص) بیست شتر در دسترس آنها قرار داد. این چهل نفر تحت فرماندهی حمزه، به منطقهای بین مدینه و دریای سرخ که راه عبور کاروانهای مکّه بود رفتند و از آنجا نگهبانی نمودند، منطقهای که ۱۳۰ کیلومتر عرض داشت و کاروانهای مکه چارهای نداشتند جز اینکه از آن عبور کنند. چند روز گذشت دیدند کاروانی نمایان شد، وقتی کاروان نزدیک آمد معلوم شد که کاروان قریش است که سیصد نفر همراه کاروان میباشد، حمزه اعلام جنگ کرد ولی کفّار که از دلاوریها و شجاعت حمزه اطّلاع داشتند پیشنهاد صلح کردند، حمزه نیز مصلحت امر را بر صلح دانسته و جنگ واقع نشد. (این ماجرا را سریّه حمزه گویند).
***
چند هفته از این ماجرا گذشت. از گزارش گزارشگران اسلام که با دقّت و هوشیاری مراقب عملیّات دشمن بودند معلوم بود که دشمن دستبردار نیست و در فکر تدارک جنگ و ادامهی محاصره اقتصادی و... است و پی فرصت میگردد.
در این شرایط به پیامبر(ص) چنین گزارش رسید: «کاروان بزرگی همراه دو هزار شتر (و به نقلی هزار شتر) که پنجاه هزار دینار کالا حمل میکند به سرزمین مدینه نزدیک شده و به طرف مکّه میرود و رئیس این کاروان، ابوسفیان است و چهل نفر از آن نگهبانی میکنند و اکثر مردم مکّه در آن کالاهای تجارتی شرکت دارند».
پیامبر(ص) به اصحاب رو کرد و فرمود: «این کاروان قریش است به سوی آن بیرون روید شاید خدا به این وسیله در کار شما گشایشی بدهد».
طولی نکشید ۳۱۳ نفر از مسلمانان در رمضان سال دوّم هجرت همراه پیامبر(ص) از مدینه به سوی بدر حرکت کردند که ۷۷ نفرشان از مهاجران بودند و بقیّه از انصار و جمعاً هفتاد شتر و سه اسب بیشتر نداشتند.
ابوسفیان توسّط جاسوسهایش از تصمیم پیامبر(ص) و مسلمانان آگاه شد. دو کار به نظرش رسید یکی اینکه فردی را از بیراهه بهطور سریع به مکّه بفرستد و مردم مکه را از بهخطر قرارگرفتن کاروان خبر دهد، دوّم کاروان را از بیراهه به طرف مکه ببرد.
«ضمضم» پیامرسان ابوسفیان به مکّه شتافت و مشرکان مکّه را از ماجرا مطّلع کرد طولی نکشید که حدود هزار نفر با ساز و برگ کامل نظامی برای نجات کاروان از مکّه خارج شدند.
ابوسفیان که میدانست تا رسیدن قوا از مکّه، قطعاً مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسیر راه را عوض نمود و از بیراهه فرار کرد و کاروان را به مکّه رساند.
خبر فرار کاروان به سپاه مکّه رسید. سران سپاه در مورد جنگ نظریّات مختلف داشتند، نظر عدّهای این بود که چون کاروان نجات یافته برگردیم ولی عدّهای اصرار داشتند که به حرکت ادامه دهند.
ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحریک میکرد. سرانجام تصمیم به جنگ گرفتند. پیامبر با ۳۱۳ نفر از مسلمانان در بدر بودند که خبر فرار ابوسفیان با کاروانش به حضرت رسید از طرفی گزارشگران گزارش دادند که لشکر دشمن تا پشت تپه بدر آمده است.
شبی که فردایش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بیدار بودند و در پای درختی تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند.
صبح روز جمعه هفده رمضان بود که سپاه قریش با تجهیز کامل جنگی از پشت تپه به دشت بدر سرازیر شدند، هنوز در میان قریش اختلافنظر در مورد جنگ وجود داشت اما یک موضوع جنگ را حتمی کرد و آن اینکه:
یکی از سپاهیان قریش بنام «اسود مخزومی» که مردی خشن بود، چشمش به حوضی که مسلمانان درست کرده بودند افتاد، تصمیم گرفت یکی از این سه کار را انجام دهد، یا از آب حوض بنوشد یا آن را ویران کندو یا کشته شود، به دنبال این تصمیم از صف مشرکان بیرون تاخت و تا نزدیک حوض رسید، در آنجا با حضرت حمزه افسر رشید اسلام روبرو شد، حمزه یک ضربت به پای او زد که پایش از ساق جدا شد، در عین حال میخواست با حرکت سینهخیز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد، حمزه با زدن ضربت دیگر او را در آب کشت.
به دنبال این حادثه، به رسم دیرینهی عرب، جنگ تن به تن شروع شد.
سه نفر از شجاعان دشمن به نامهای: «عُتْبه» و برادرش «شَیْبَه» (از فرزندان ربیعه) و سومی ولید (فرزند عُتْبه) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
سه نفر از انصار در صف مسلمانان به میدان تاختند، ولید آنها را شناخت، گفت: «شما اهل مدینه هستید به شما کاری نداریم، کسانی که از اقوام ما هستند باید به جنگ ما آیند».
رسول اکرم(ص) پسر عموهایش عُبَیده و علی(ع) و عمویش حمزه را به میدان فرستاد. به مناسبت سن، علی(ع) با ولید، حمزه با شبیه و عبیده با عتبه به جنگ پرداختند.
طولی نکشید که علی و حمزه رقیبان خود را از پای درآوردند، ولی عبیده کاری از پیش نبرد. هر دو ضربتی به هم زدند. علی(ع) پیشدستی کرد و عتبه را کشت، به این ترتیب در حمله اوّل، مشرکان به سوک سه نامور شجاعشان نشستند.
پس از آن «عاصبن سعید» برای مبارزه با علی(ع) به میدان تاخت. علی(ع) او را نیز کشت، سپس حنظله پسر ابوسفیان و طعیمه و نوفل به میدان تاختند، علی(ع) آنها را نیز یکی پس از دیگری کشت و پیوسته مبارزانی به میدان میآمدند و کشته میشدند.
سرانجام جنگ با پیروزی اسلام و شکست دشمن پایان یافت، از مسلمانان چهارده نفر به افتخار شهادت رسیدند.
از کفار، هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گشتند، ۳۵ یا ۳۶ نفر از کشته شدگان بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در این جنگ یعنی علی(ع) به هلاکت رسیدند، بسیاری از کشته شدگان از سران شرک مانند ابوجهل، ولیدبن عتبه، حنظلةبن ابوسفیان، عتبه و شیبه و... بودند[8].
***
آری ابوجهل محرّک اصلی جنگ و فرماندهی دشمن که با غرور و تکبّر سوگند یاد کرد تا با سپاهش به سرزمین بدر آید و سه روز در آنجا بماند و به سلامتی نجات کاروان، شراب بنوشد و خوانندگان بنوازند و شترانی ذبح کرده و غذای گستردهای به راه اندازد و صدای عربده پیروزی و غرورش را به گوش جهانیان برساند مفتضحانه در این جنگ شکست خورد یک چوپان پیر و ضعیفی بنام عبداللهبن مسعود، سر او را از بدن جدا کرد و به نخی بست و آن را کشانکشان نزد پیامبر آورد.
به جای جامهای شراب، جامهای مرگ نوشیدند و در عوض خوانندگان نوحه گرانشان به نوحه پرداختند.
شش دستور پیروزی
آیاتی از طرف خدا در این زمینه نازل شد و شش دستور مهم به مسلمانان داد. مسلمانان با به کار بردن آن شش دستور، این چنین دشمن را مفتضحانه تار و مار کردند، و اگر ما نیز امروز آن شش دستور را اجرا کنیم، حتماً به پیروزی نائل میشویم.
آن آیات عبارتند از آیه ۴۵ و ۴۶ و ۴۷ سورهی انفال که میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هنگامی که با گروهی در میدان نبرد روبرو میشوید (این شش دستور را رعایت نمایید):
۱- ثابتقدم باشید.
۲- خدا را فراوان یاد کنید تا پیروز گردید.
۳- از فرمان خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
۴- نزاع و کشمکش نکنید (اتّحاد را حفظ کنید) تا سست نشوید و شوکتتان بر باد نرود.
۵- استقامت کنید چراکه خداوند با استقامتکنندگان است.
۶- و مانند آنها نباشید که از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی (یعنی ابوجهل و همراهان او) به میدان (بدر) آمدند تا مردم را از راه خدا باز دارند، خداوند به آنچه عمل میکنند آگاه است.
خودآزمایی
1- جنگ و مانورهایی که پیامبر(ص) در آن شرکت نکرده آن را چه گویند؟
2- سه پیشنهاد که پیامبر(ص) در جنگها کفار را به آن دعوت میکرد را بیان کنید.
3- ماجرای سریّه حمزه را شرح دهید.
4- شش دستور مهم که خداوند برای پیروزی به مسلمانان داد را بیان کنید.
پینوشتها
[1]- شرح این غزوات در کتاب کحل البصر و ناسخالتواریخ و سیره ابن هشام آمده است.
[2] - شرح این سرایا در کتاب تاریخ یعقوبی، ج ۲، از ص ۶۹ تا ۷۶ بخوانید.
[3] - شعار جنگ بدر و اُحُد، یعنی: ای پیروزی خدا نزدیک شو.
[4]- شعار جنگ با بنینضیر، یعنی: ای روحالقدس راحتی بده.
[5]- شعار جنگ بنیالمصطلق، یعنی: همهی امور به سوی خدا برمیگردد.
[6]- شعار جنگ تبوک، یعنی: ای خدای یکتا و بیهمتا.
[7]- شعار فتح مکّه یعنی ما بندگان شایسته خدا هستیم (ناسخالتواریخ هجرت ج ۱، ص ۱۲۵-۱۲۶).
[8]- اقتباس از کحل البصر؛ اعلامالوری؛ ناسخ التواریخ هجرت، ج ۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۷۰ به بعد؛ ارشاد مفید ص ۳۲ و...
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی