فراز دهم| ۲
حالا سؤال اینجاست که وقتی میفرماید اگر کسی ما را با قلبش یاری کند در بهشت است، مگر یاری کردن با قلب خاصیت بیرونی دارد؟ فرض کنیم شما در قلبت مرا دوست داری، با دست و تواناییات که هیچ حتی به زبانت هم به من کمک نمیکنی؛ آیا اینکه با قلبت دوست داری در این عالم اتفاقی میافتد و شما کاری کردهای و خاصیتی داشتهای؟ در روایتی آمده: مَن نصرنا بلسانه فانّه فی حِزبنا یوم القیامة یعنی امام حسین(ع) روز قیامت یک پرچم میزند و میگوید اینجا حزبالحسین(ع) است. ممکن است بسیاری از ما شرایط یا لیاقت یا توانش را نداریم که امام حسین(ع) را با دست یا زبانمان یاری کنیم ولی در قلبمان حضرت را دوست داریم و فقط در قلبمان به امیرالمؤمنین(ع) کمک میکنیم واقعاً این چه کمکی است؟ اینکه تو در قلبت حسین(ع) را دوست داری؟ کمک به خودت است. اولین و اصلیترین مخاطب و پایگاه دین قلب است. متأسفانه ما قلب را فراموش کردهایم و میخواهیم همهی پیامهای دین را به بیرون قلب سرایت بدهیم لذا خیلی از مسائل دین مثل نماز، حج، و روزه را نمیفهمیم و همه تعبیر بیرونی میشود و متظریم که چه تأثیر بیرونی دارد ولی مخاطب اصلی دین، قلب است. مرحلهی بعد از محبت حضرت حسین(ع) در قلب، این است که آیا داریم او را کمک میکنیم؟ قلب چه نقشی دارد وقتی که حسین(ع) را دوست داری و چه کمکی میکنی؟ شما حتی به زبان، امام حسین(ع) را تبلیغ نکردی چه برسد به ید و قدرتت! فقط در قلبت امام حسین(ع) را دوست داشتی، آیا این دوستداشتن خاصیتی هم دارد؟
تمام قلبهایی که در این دنیا میتپد، موج میفرستند که تسامحاً و به اصطلاح امروز به آن انرژی مثبت میگوییم که هم برای دنیای مادی است و هم برای دنیای غیر مادی. خیلی از اوقات چیزهایی را حس میکنیم چون نمیتوانیم تعبیر کنیم به آن انرژی مثبت میگوییم که این همان امواج قلبی و روحی ماست ولی چون در فضای فیزیکی فکر میکنیم نه در متافیزیک، هنوز جرئت نمیکنیم بگوییم روح و امواج غیرمادی در حالی که این امواج در این عالم وجود دارند که ما نمیبینیم ولی اثر هم دارند. انسان فقط ۸۰ـ۷۰ کیلو وزن نیست و قدرت او فقط قدرت دست و زبان او نیست بلکه فراتر از این وجود مادی و عنصری است که در عالم هستی تأثیر میگذارد و متأثر هم میشود. اگر یک فرد از این جلسه بیرون برود، بدون شک مجلس ما متفاوت خواهد شد برای اینکه مطلب روشنتر شود که قلب ما فقط یک عنصر گیرنده در این عالم نیست بلکه عنصری دهنده هم هست، مثالی میزنیم. این مثال خیلی نورانی است و تکیه بر آیهی الله نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ[1] دارد. در این عالم یک منبع نور هست که خداوند متعال است و نورهای دیگر مثل پیامبر(ص) و ائمه(ع) از آن منبع نور مستفیض شدهاند؛ ما مثل یک منشور هستیم، منشورهای ریز و درشت نورانی، یکی ضعیفتر و یکی قویتر، یکی کدرتر و یکی شفافتر. حالا اگر هر یک از منشورها را برداریم کل معادلات نوری جمع به هم میخورد چرا که هر منشور فقط نور نمیگیرد بلکه هم نور میگیرد و هم نور میدهد آن هم به نسبت توانایی، پاکی و ظرفیت. قلب ما هم مثل یک منشور نورانی است و هر قلبی در این عالم اثر دارد. دقت کردهاید گاهی خطور یک مطلب به قلب ما حادثهای را میآفریند یا از حادثهای مانع میشود ولی متأسفانه چون در دنیایی قرار گرفتیم که اساسیترین عنصر وجودمان را با یک سری مسائل مادی (به معنای اعم آن نه فقط پول و امکانات) و هر چه به چشم بیاید و دیده شود، نابود کردهایم لذا متوجه نیستیم این خطورات قلبی از کجا ناشی شده که همان امواج روح و قلب ماست که در حال تأثیرگذاری و تأثیرپذیری است.
مثال دیگر؛ فرض کنید اگر در مجلسی عدهای از این طرف به آن طرف بروند، بلافاصله میگوییم حرکتی شد چون آن را میبینیم و معنی آن را میفهمیم اما اگر در دلم کاری بکنم که در باطن کل این عالم اثر میگذارد چون دیده نمیشود برای آن ارزش قایل نیستیم! این مسئله حتی در عبادات ما هم صدق میکند؛ مثلاً اگر میخواهیم نماز را برای مردم توضیح بدهیم، میگوییم نماز عبادتی است که چنین خواصی دارد ولی نمیدانیم موقعی که شخصی به نماز میایستد، تمام عالم از تشعشع آن شخص بهرهمند میشوند یعنی ممکن است سجادهای که در نیمهشبی انداخته شود، یک شهر را دگرگون کند. ممکن است شخصی در خانهاش باشد و درب تمام اتاقها هم بسته یا فردی در بیمارستان باشد و اصلاً قادر به حرکت نیست حتی زبانش هم باز نمیشود ولی در دلش بگوید: «یا امام حسین(ع) خیلی دوستت دارم»، این لرزش قلب او در عالم اثر میکند؛ چرا که خدا به قلب ما قدرت شگفتانگیزی داده است و خودش میفرماید: اِنّ قَلبَ المؤمِن عَرشُ الرَحمان.[2] همهی اتفاقات عالم در عرش میافتد و نرمافزار همهی اتفاقات عالم عرش است بنابراین حدیث قدسی قلب ما نسخهای از آن عرش است. پس قدر قلبمان را بدانیم. قلب ما، کاروانسرا نیست که هر چیزی و هر کسی در آن راه یابد. قلب جایگاه مسائل اساسی و ارزشمند است و اگر خواب برود نه فقط به خود که به دیگران هم ظلم کردهایم چرا که آنان را از امواج مثبت قلب محروم کردهایم.
قلب تکتک ما در این عالم، در طراحی این عالم، در نقاشی این عالم، در رنگ و روی این عالم در حال اثرگذاری است. اگر در قلبی یک لحظه السلام علیک یا اباعبدالله یا یک آیهی قرآن خطور کند، آیا با یک ترانهی مبتذل متفاوت نیست؟ لذا با این جهانبینی و با این جهانی که توصیف شد و اینکه در مکتب اسلام قلبهای تکتک ما ارزشمند است و چقدر میتواند در عالم تأثیر بگذارد، مسئلهی محبت قلبی امام حسین(ع) روشن میشود؛ بارها نمونهاش را تجربه کردهایم مثلاً در ذهن به چیزی فکر کردهای و ناگهان فردی میآید و میگوید دیشب تو را در خواب دیدم که چنین حرفی میزنی. آنوقت این سؤال پیش میآید که او چطور فهمیده است؟ یا میخواهید به مجلسی بروید و پیش خود فکر میکنید ای کاش جواب این مسئله را میگرفتم! بعد در مجلس میبینید سخنران جواب مسئلهاش را میگوید و برای شما سؤال میشود مگر ایشان علم غیب دارد؟ خیر علم غیب ندارد، بلکه این قلب توست که روی ایشان در حال اثرگذاری است. بنابراین باید قدر قلبمان را بدانیم. قلب ما کانون محبت خداست. قلب ما کانون محبت حضرت حسین(ع) است و نباید هر مکروهی را در آن جای داد.
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد[3]
نماز اگر با حضور قلب خوانده شود دیگر فقط یک ورزش نیست، روزه فقط کمک به فقرا نیست، حج فقط یک نمایش همگانی مسلمانان نیست، بُعد عظیم فلسفه و حکمت مناسک و فروع دین تغییر در قلبهاست. تغییری که میتواند عالم را دگرگون کند.
چون که در جان رفت، جان دیگر شود
جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
مثل حق پنهان و هم پیداست این
زنده و پاینده و گویاست این[4]
بنابراین در این فضا، اگر کسی بگوید: یا حسین انی ولی لمن والاه و عدو لمن عاده معلوم است چه اتفاقی در جهان میافتد و اینگونه است که میگوییم لعن جریانی است که از دل شروع میشود و یک جلوهاش، بیرونی و زبانی است و خیلی اوقات هم ممکن است جلوهی بیرونی و زبانی نداشته باشد؛ شاید بسیاری از مواقع اصلاً صلاح نباشد به زبان بیاید که موجب اختلاف و فتنههایی شود. بنابراین بدانیم که لعن جزو مسائل دینی ما و برای دل ماست. در مواردی که فرد دیگر برای مسلمین محترم نیست لعن باید صریحاً گفته شود. امیرالمؤمنین(ع) در قنوت نمازش معاویه، عمروعاص و ابوموسی را لعن میکرد. توجه شود امیرالمؤمنین(ع) و در قنوت نماز! چرا؟ چون داستان معاویه و مظلومیت امیرالمؤمنین(ع)، داستان عجیبی است. معاویه با آن همه دسیسهها و دشمنیاش با امیرالمؤمنین(ع) نامههایی به حضرت مینویسد که اگر ابتدایش را برداریم تصور میشود خود حضرت امیر این نامه را به یکی از ولاتش نوشته است! او در نامهای به امیرالمؤمنین(ع) حضرت را به تقوا توصیه کرده و نوشته است، دنیا ارزش ندارد. روزی ابنعباس و عدهای بنیهاشم دور هم جمع شده بودند. معاویه به آنها رسید و گفت: چه میگویید؟شما فکر کردید آن قیامکننده (حضرت مهدی(عج)) از شماست؟ خیر. آن قیامکننده عیسی است و این امر (ولایت) هم دست ما میماند تا به خودش تسلیم شود. این حکومت دست ما هست تا به قیامکنندهی روز آخر که حضرت عیسی است، نه مهدی که شما فکر میکنید تسلیم کنیم! این است نمونهای از افکار معاویه و حضرت امیر با چنین شخصی سروکار داشت لذا حضرت در قنوت نمازش معاویه، عمروعاص و ابوموسی را لعن میکند.
همهی وقایع کربلا روشن و صریح است لذا در زیارت عاشورا و اربعین هر که امام حسین(ع) را کشته و هر که به او ستم کرده و حتی هر که شنیده و به آن رضایت داده لعن میکنیم. در این موارد باید صراحتاً لعن کرد اما در مواردی که زمینه وجود ندارد و ائمه(ع) صراحتاً چیزی نگفتهاند باید رعایت کرد.
بنابراین باید قدر قلب را دانست و آن را نگه داشت و هر خطوراتی را به آن راه نداد. باور کنیم آن لحظهای که تنها در اتاق نشستهایم و اطرافمان را دیوارهای بتونی گرفته و حتی صدایمان بیرون نمیرود و صدایی هم از بیرون به داخل نمیآید؛ اگر چیزی در درون قلب خطور کرد در عالم پیرامون ما اثر میگذارد. هر چند وسیلهای نیست که آن را بفهمد و اندازهگیری کند ولی اگر اهل قلبی باشد آن را دریافت میکند. شخصی پیش امام صادق(ع) آمد و مطلبی در ذهنش بود؛ حضرت تا او را دید فرمود نه آنطور که تو فکر میکنی هم نیست! در حالی که او اصلاً حرفی نزده بود. این همان موج قلب است که در عالم منعکس میشود؛ ولی ما دستگاه گیرندهی این موج را نداریم و فکر میکنیم خبری نیست. درست مثل امواج رادیویی و ماهوارهای که هزاران کانال وجود دارد ولی چون گیرندهاش را نداریم نمیتوانیم آنها را بگیریم ولی این، به این معنا نیست که وجود ندارد. اگر در قلبت خطور شود که «یا امام حسین(ع)، من دوستت دارم.» اینطور نیست که حرفی گفته شده و از بین رفته است. خیر، در روز قیامت که یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ[5] است ارائه میشود و میگویند این را داشتی، این را ساختی و برعکس اگر کسی، دشمن امام حسین(ع) را دوست دارد همینطور.
بنابراین لعن و درودی که میفرستیم ولو اینکه در این عالم به زبان جاری نشود که در درجهی اول به عالم کبیر (درون ما) و در درجهی دوم به عالم صغیر (عالم بیرونی) اثر دارد و این اثر قلبی در همهی زیارات و ادعیه صدق میکند. عبارتی است از امام مهدی(عج) که فرمود: اَکثَروا الدُعا بِتَعجیل الفرج فَاِنَ ذلک فَرَجُکم.[6] برای فرج زیاد دعا کنید که فرج شما در همین دعاهاست. یعنی با دعا برای فرج یک عالم، گشایش و ظهور اطراف خود درست میشود و در دوران غیبت با این دعا، فضایی ایجاد کردهاید که فضای ظهور و دوران ظهور است اما در قلبتان. ما با این نگاه باید زیارات را بخوانیم و آیات را مطالعه بکنیم و با امیرالمؤمنین(ع) برخورد داشته باشیم یعنی با قلبمان؛ وقتی به زیارت امام رضا(ع) میرویم نباید فکر کنیم که امام رضا(ع) باید فقط دردهای جسمانی ما را شفا دهد؛ بلکه باید فکر کنیم قبل از اینکه بیایم زیارت، حضرت قلبمان را تصرف کرده که راه افتادیم؛ البته ممکن است مشکلات ظاهری و جسمی هم برطرف شود ولی اصل چیز دیگری است و آن قلب ماست که از آن غافلایم و به فکر همه چیز هستیم به جز قلبمان! به لباس، ساعت، کفش، جسم، در و دیوار و موزاییک خانهمان توجه داریم ولی به قلبمان کم توجه هستیم و از خودمان نمیپرسیم که این قلب تغذیهاش چیست و چگونه باید سالانه، ماهانه، هفتگی، و شبانهروز تغذیه شود؟ مگر نه این است که ما منشور نورانی هستیم؟ پس باید مواظب باشیم چرا که هر اندازه کدر باشیم هر چه نور بیاید میگیریم ولی نوردهی ندارد پس وجودمان تاریکتر میشود اما هر چه شفافتر باشیم نور را میگیریم و با یک تلألؤ و تجلی جدیدی نور را پخش میکنیم؛ لذا یک مؤمن وقتی به جمعی وارد میشود همه از حضورش لذت و بهره میبرند. برعکس آنان که قلبشان کدر و تاریک است مثل قتلهی امام حسین(ع) میشوند که بعد از آن فاجعهای که آفریدند نماز شکر بجا آوردند! در واقع این قضیه شامل این عبارت میشود: لَعَنَ الله اُمَّةً سَمِعَت بِذلِکَ فَرَضِیَت بِهِ.
یادمان باشد با توجه به عمق مطالب گفته شده، به راحتی هر کسی را مورد لعن قرار ندهیم چه بسا به خود ما بازگشت کند!
خودآزمایی
1- مختصری شرح دهید که آیا تنها دوستداشتن قلبی امام حسین(ع) خاصیتی هم دارد؟
2- با چه نگاهی باید زیارات خوانده شود؟
3- لعن و درودی که میفرستیم چه اثراتی دارند؟
پینوشتها
[1]. سورهی نور، آیهی ۳۵.
[2]. بحار، ج ۵۸، ص ۳۹.
[3]. مثنوی، مولوی.
[4]. جاویدنامه، اقبال لاهوری.
[5]. سورهی طارق، آیهی ۹.
[6]. بحار، ج ۵۳، باب ۳۱، ص ۱۸۰.
سیدمجتبی حسینی