فراز شانزدهم| ۱
وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ اَمْرى لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ.
(قلبم تسلیم قلب شما و تابع امر شما هستم و آماده یاری کردن شما.)
از ابتدای تاریخ اسلام و زمان بعثت پیامبر(ص)، مردم به شکلهای مختلفی اطراف پیامبر(ص) و ائمه(ع) بودند. زمانی که امیرالمؤمنین(ع) مبسوط الید و حاکم نبودند عدهای ایشان را به عنوان امام میشناختند و تابع ایشان بودند و عدهای ایشان را به عنوان امام نمیشناختند و حداکثر به عنوان یک مسلمان، یک منتقد یا فامیل پیامبر(ص) با ایشان برخورد میکردند. اما از روزی که ایشان خلیفه و حاکم شدند و حدود چهار سالی خلافت کردند اطرافیان حضرت یکدست نبودند؛ یک عده به عنوان خلیفه و حاکم، بعضی از روی اعتقاد و بعضی هم از روی اجبار و تحمل و حتی ترس از حضرت تبعیت میکردند حتی همهی آنهایی که در جنگ همراه امیرالمؤمنین(ع) میجنگیدند یک سنخ نبودند، گرچه شمشیرهایشان در جهت دستورهای امیرالمؤمنین(ع) کار میکرد ولی بعضی با اعتقاد و نیت درونی بود و بعضی بدون اعتقاد به حضرت، مثل شمر و شبث بن ربعی که مدتی هم در سپاه امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند و ظاهر کارشان متابعت از دستور امیرالمؤمنین(ع) بود. عدهای هم قلبشان با امیرالمؤمنین(ع) بود و حتی کسانی قلباً با امام بودند ولی جسماً و بنا به دلایلی نتوانستند همراه حضرت باشند. در زمان پیامبر(ص) هم افرادی قلباً با پیامبر(ص) بودند اما گاهی به دستور پیامبر(ص) و به دلایلی دیگر نمیتوانستند کنار پیامبر(ص) باشند لذا نباید دربارهی همهی آنها یک نوع قضاوت کرد؛ مسیر آیندهی آنها به یکجا ختم نشد و در قیامت هم جایگاهشان مشترک نیست.
در این بخش از زیارت اربعین میخوانیم قلبی لِقلبکم سلم و امری لامرکم متبع یعنی ممکن است قلب کسی با اهل بیت(ع) نباشد یا برعکس ممکن است امر کسی از اهل بیت(ع) متبع باشد ولی قلبش با ایشان سلم نباشد که از هر دو گروه در تاریخ وجود دارند و گروه سوم کسانی هستند که نه قلبشان و نه امرشان با پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیست و گروه چهارم هم قلبشان و هم امرشان در این راه است. بعد از شهادت مسلم بن عقیل در کوفه که ورق برگشت، شخصی از کوفه آمده بود و امام حسین(ع) را ملاقات کرد. حضرت از او اخبار را پرسیدند و او خیلی کوتاه ولی پر معنا گفت: قُلوبُهم مَعَک وَ سُیُوفُهُم عَلَیکَ. قلبهایشان با توست اما شمشیرهای آنها علیه تو.
سؤال اینجاست که این اهالی کوفه چه کسانی هستند؟ عدهای از روی ترس و اجبار به کربلا در سپاه عمر سعد آمده بودند ولی بعضی از آنها از روی اعتقاد و برخی به خاطر هوی و هوس. نقل میکنند در قضایای عاشورا شمر لعنتالله علیه که از خبیثترین موجودات است وقتی سر مطهر را بر دامن گرفته بود، تنش میلرزید و با خدا مناجات میکرد و میگفت خدایا میدانم که تنها فرزند پیامبر(ص) در زمین، همین بود که سرش را بریدیم و از این عزیزتر هم کسی نبود و میدانی که خود تا چه حد از این موضوع ناراحتم اما چه کنم که به دستور خلیفه تو بود! البته این حرف آخر از روی نفاق و دروغ بود چرا که گاهی انسان حتی در خلوتش هم نفاق دارد.
بنابراین عدهای در حد خیال خودشان برای تبعیت از دستور خلیفه به کربلا آمدند. بسیاری از اهل سنت و مسلمانان عقیده دارند وظیفهی ما اطاعت از حاکم است چه او را قبول داشته باشیم یا نداشته باشیم، مهم اطاعت است. این نظریهی سیاسی در فقه سیاسی اهل سنت رواج پیدا کرد و امری عادی شد و کتبی هم در این مورد تألیف شده است که در آنها آمده حاکم حتی اگر ظالم هم باشد باید از او اطاعت کرد و اینگونه بود که قرنها سیستم خلافت در جوامع اسلامی مستقر شد. یکی از معروفترین این کتب، احکام سلطانیه ابی الحسن ماوردی بصری است که نظریات مختلف علمای اهل سنت را در مورد خلافت جمعآوری کرده و تبعیت از حاکم را به اعتبار آیهی اولیالامر واجب دانسته و شرط قبول داشتن با قبول نداشتن و دوست داشتن یا دوست نداشتن خلیفه را برای تبعیت لازم نمیداند.
در کربلا بعضی از لشکریان ابن زیاد به اصطلاح نان به نرخ روز میخوردند و دنبال هوی و هوس خودشان بودند مثل شبث بن ربعی.
این مطالب داستان نیست؛ درس است برای ما که چگونه یک فرد میتواند نقش عوض کند! اینگونه افراد هم اطراف ائمه(ع) بودند. عدهای دیگر هم چون از پیامبر(ص) شنیده بودند از ائمه(ع) تبعیت کنید، تبعیت میکردند اگرچه بعضی از آنها ارتباط قلبی با ائمه(ع) نداشتند. گروهی دیگر به ائمه(ع) محبت داشتند ولی شیعهی اهل بیت(ع) و امیرالمؤمنین(ع) نبودند و از آنها پیروی نمیکردند که اتفاقاً در برخی موارد به هدایت نزدیکتر هستند چون محبت، ریشهی اصلی در دین است پس به واسطهی محبتشان به ائمه(ع) به هدایت نزدیکترند. خلاصه گروههای مختلف با نیات و اهداف متفاوت اطراف و همراه امام حسین(ع) بودند که سرنوشت هر کدام هم متفاوت و عبرتانگیز است، اما فقط کسانی تا آخر با امام حسین(ع) ماندند و در کربلا به شهادت رسیدند که با تمام وجودشان امام حسین(ع) را باور داشتند و تمام قلبشان مملو از محبت حضرت بود؛ اینجاست که عبارت قلبی لقلبکم سلم معنا پیدا میکند. آنچه که دست انسان را میگیرد محبت به ائمه(ع) و امیرالمؤمنین(ع) است. محبت ائمه(ع) باعث نجات است و این ویژگی را خدا قرار داده است.
مفهوم قَلبِی لِقَلبِکُم سِلمٌ در شیعهگی ما کجاست؟ و شیعه مثلاً امام رضا(ع) باشیم یا نباشیم در کجا معلوم میشود؟ جواب در همان ارتباط قلبی شیعه با امام رضاست و حلقهی اصلی وصل ما به این بزرگواران که قضیهی محبت و ارتباط قلبی ماست و همین ارتباطات قلبی بخشی از شخصیت قیامتی ما را میسازد. در قیامت اینطور نیست که ناگهان مبعوث شویم و به جهنم یا بهشت برویم بلکه جایگاهها، عطرها و قیافههای ما، به این نوع ارتباطاتمان بستگی دارد. پیامبر(ص) در حدیث مفصلی فرمود: مَن اَحَبَّ اَن یَلقِیَ الله یَومَ القِیامَة ضَاحِکاً مُستَبشِراً فَلیَتَوَلَّ عَلیّ بنَ مُوسَی الرِّضا(ع)[1] یعنی هر کس میخواهد خدا را روز قیامت ملاقات کند در حالی که خندان باشد به ولایت علی بن موسی الرضا(ع) متوسل شود و هر کس میخواهد خدا را ملاقات کند روز قیامت و خداوند از او راضی باشد باید ولایت حسن بن علی(ع) را داشته باشد. اینگونه ویژگیهای ما در واقع شخصیتی که با آن ساخته میشویم در قیامت مجسم خواهد شد. پس ارتباط قلبی اصل و ریشه است یعنی اگر کسی اطراف امیرالمؤمنین(ع) باشد ولی ارتباط قلبی با حضرت نداشته باشد نه تنها بهرهای نمیبرد شاید بارش هم سنگینتر بشود؛ بالاتر اینکه اگر خدای ناکرده کسی جزو مخالفان امام باشد و مقابل امیرالمؤمنین(ع) بایستد، ولی بعد توبه کند، سبکتر است از مخالف امیرالمؤمنین(ع) که توبه نکرده حتی اگر در جنگی هم مقابل حضرت نباشد؛ در روایتی آمده که: ذَنبُ من قاتلهُ و تاب اَهونُ مِن ذنب خالفه و لم یتوب.[2] (گناه آنکه در جنگ در مقابل حضرت بوده و مقاتله کرده اما توبه کرده سبکتر است تا گناه آنکه مخالف علی است ولی توبه نکرده) بنابراین ریشه را باید در جای دیگری جستوجو کرد. ریشه در قلب است. دینداری مثل درختی است که از ریشه شروع میشود و به میوه ختم میشود در حالی که گاهی دین را فقط در میوههایش میبینیم. میوه بدون ریشه از بین میرود. قرآن یک تعبیر خیلی دقیق در مورد منافق دارد و میگوید: كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ[3] اینها مثل درختان خشکی هستند که چون ریشه ندارند تکیه داده شدهاند؛ درخت است ولی ریشه ندارد. دینی هم که در قلب جا نداشته باشد مثل درخت بیریشه است. در شأن نزول آیهی فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ[4] آمده؛ دو نفر که اختلاف داشتند خدمت پیامبر(ص) آمدند و حضرت حکمی برایشان صادر کرد و این آیه نازل شد که اینان ایمان نیاوردند مگر وقتی که تو بین آنها حکم کردی. یعنی حکم پیامبر(ص) را گردن نهادند و به آن ایمان قلبی آوردند نه اینکه حکم را عمل کردند و ظاهراً حکم را قبول کرده باشند ولی باطناً و قلباً قبول کردهاند. اصل دین در قلب است.
قَلبِی لِقلبکُم سِلم یعنی قلب ما باید با قلب امام حسین(ع) در سلم و سلامت باشد لذا باید مواظب قلبمان باشیم و از خود سؤال کنیم آیا قلب ما برای امام زمان(عج) سلم است؟ آیا همانطور که در زیارت اربعین میگوییم وَ نُصرَتِی لَکُم مُعدّة حَتَّی یَاذَنُ الله لَکُم فَمَعَکُم مَعَکُم اگر امام زمان(عج) ما را به کاری امر فرماید با سلم و از جان و دل انجام میدهیم؟ یک معنای سلم، تسلیم و معنای دیگرش صلح است لذا نه فقط باید تسلیماً عمل کنیم بلکه باید صلحاً عمل کنیم، یعنی راضی باشیم که به دستور آن حضرت عمل میکنیم.
نکتهی جالبتر در ارتباط قلبی اینکه این نوع ارتباط، نیازی به دیدن ظاهری ندارد. مگر ما امام حسین(ع) را دیدهایم؟ کدامیک از ما تا به حال امیرالمؤمنین(ع) را دیده است؟ پس چگونه است که بدون هیچ ملاقاتی چنین محبتی از اهل بیت(ع) در دل ماست؟ چون در ورای این عالمی که همهی آن مشهود است، عالم واقعیتری وجود دارد که عالم روح و سرّ است و در آن عالم قلب ما با قلب حضرت امیرالمؤمنین(ع) مرتبط شده و البته ممکن است ارتباط از بین برود یا تشدید یا تعمیق یا تضعیف شود اما همهی این اتفاقات در قلب ما در حال وقوع است. پس در حالی که به زندگی عادی خود ادامه میدهیم در ورای این زندگی، قلبهای ما با هم ارتباط برقرار میکند ولو اینکه اصلاً جسمها با هم ملاقاتی نکرده باشند. شنیدهاید که اویس قرنی و پیامبر(ص) اصلاً همدیگر را ندیدند ولی قلبهایشان همدیگر را جذب کرده بود. درست است که ما در این دنیای مادی و در یک زندان دنیوی محدود و محبوس هستیم و جسمهایمان باید چهاردیواری زندان را تحمل کند ولی فراموش نکنیم برای ما قلبی، روحی و سِرّی هست که برای خود زندگی و ارتباطات دارند. اصلاً کار اصلی ائمه(ع) روی قلبهاست چنانچه امام کاظم(ع) در یکی از منازعاتی که با دستگاه خلافت داشت فرمود: بحثمان ولایت در ملک نیست بلکه ولایت در دین است. ائمه(ع) با قلب ما کار دارند. اگر کسی بگوید قَلبِی لِقلبِکُم سِلمٌ و قلبش دنبال قلب امام زمان(عج)، قلب امیرالمؤمنین(ع) و قلب امام صادق(ع) باشد ممکن است ظاهرش با بقیه تفاوت نداشته باشد ولی اگر دقت شود، رفتار او متفاوت است. قدر قلبی را که با قلب امیرالمؤمنین(ع) و قلب امام حسین(ع) و سایر ائمه(ع) و پیامبر(ص) ارتباط پیدا کرده بدانیم و نگذاریم هر چیزی و هر کسی وارد این قلب شود.
دل بسته این در است بازش نکنید
از درگه دوست بینیازش نکنید
دستی که رسیده بر ضریح مولا
دیگر به سوی کسی درازش نکنیم[5]
سؤال بعدی این است که چه کنیم تا قلبمان نسبت به امام حسین(ع) سلم شود؟ باید ببینیم چه چیزهایی امام حسین(ع) و امام زمان(عج) را شاد میکند، انجام دهیم. مگر امام حسین(ع) شب عاشورا به برادر نفرمود امشب را مهلت بگیر برای راز و نیاز با خدا وَ هُوَ [الله] یَعلَمُ انّی اُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ وَ تِلاوة کِتابِه وَ کَثرَة الدُّعاء وَ الاِستِغفَار. (خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست میدارم) پس اگر کسی نماز را دوست داشته باشد قلبش با قلب امام حسین(ع)، سلم است. اگر دیدید کتاب خدا را باز میکنید لذت میبرید یا از مال حرام پرهیز میکنید یا حاجت کسی را برآورده میکنید بدانید قلبتان با امام جواد(ع) سلم شده است؛ چرا که حضرت جواد(ع) بخشنده بود البته سفارش کردهاند در صدقه دادن اول پدر، مادر، همسر، فرزندانت، خویشانت و همسایههایت را به ترتیب مد نظر داشته باش آن وقت معلوم است که قلب ما سلم به قلب امام جواد(ع) است، سلم به قلب امام رضاست.
خودآزمایی
1- مفهوم قَلبِی لِقَلبِکُم سِلمٌ در شیعهگی ما کجاست؟ و در کجا معلوم میشود؟
2- چگونه، بدون هیچ ملاقاتی چنین محبتی از اهل بیت(ع) در دل ماست؟
3- چه کنیم تا قلبمان نسبت به امام حسین(ع) سلم شود؟
پینوشتها
[1]. فضل بن شاذان در کتاب الروضه از امام رضا(ع) و ایشان از پدرانش و آنها از امام علی نقل کردند که برادرم رسول الله فرمود: من احب ان یلقی الله عزوجل و هو مقبلٌ علیه غیرُ معرضٍ عنه فلیتولَّ علیاً و من سَرَّه ان یلقَی الله و هو عنه راضٍ فلیتول ابنک الحسن و من احب ان یلقی الله و لاخوف علیه فلیتول ابنک الحسین و من احب ان یلقی الله و قد مَحصَّ له ذنُوبه فلیتول علی بن الحسین السجاد و من احب ان یلقی الله تعالی قَریر العین فلیتول محمد بن علی الباقر و من احب ان یلقی الله و کتابهُ بیمنیه فلیتول جعفر بن محمد الصادق و من احب ان یلقی الله طاهراً مطّهراً فلیتول موسی الکاظم و من احب ان یلقی الله ضاحکاً مستبشراً فلیتول علی بن موسی الرضا و من احب ان یلقی الله و قد رُفعتْ درجاتُه و بدلتْ سیئاتُه حسناتٍ فلیتول محمد الجواد و من احب ان یلقی الله و یحاسَبه حساباً یسیرا فلیتول علیاً الهادی و من احبه ان یلقی الله و هو مِن الفائزین فلیتول الحسن العسکری و من احب ان یلقی الله و قد کَمُلَ ایمانُه و حَسنَ اسلامُه فلیتول الحجّة صاحب الزمان المنتظر فهولاء مصابیح الدجی و ائمهُ الهدی و اعلام التقی من احبهم و تولاهم کنتُ ضامناً له علی الله بالجنه؛ بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۹۶.
[2]. عن سهل بن الیسع قال: سمع الرضا(ع) یقول: لعن الله من حارب علیاً(ع) فقال له: قل الّا من تاب و اصلح. ثم قال: ذنب من تخلّف عنه و لم یتب اعظم من ذنب من قاتله ثم تاب؛ عیونالاخبار، ج ۲، ص ۸۸؛ وسائلالشیعه، ج ۱۵، ص ۳۳۵.
[3]. سورهی منافقون، آیهی ۴.
[4]. سورهی نساء، آیهی ۶۵.
[5]. سید محمد رستگار، مشهد.
سیدمجتبی حسینی